۱۳۹۱ دی ۱۵, جمعه

اسرائیل و سوژه ای به نام احمدی نژاد

پروژهٔ «صفوی نوین» و احمدی نژاد

میگویند که فرمانروایی همیشه میگفت که سربازان من باید بلند قامت باشند زیرا که میتوانند دشمنان را بهتر ببینند؛ یکی از مشاوران گفت که سرباز بلند قامت خود نیز زودتر و بهتر از دیگران دیده میشود.
شاید بتوان احمدی نژاد را یک سرباز کوتولهٔ قدبلند نامید. پروژهٔ احمدی نژاد از همان نخستین روزهای اجرای «پروژهٔ خاتمی» که در مقالهٔ «جنبش دموکراسی خواهی ایران و نگاه غرب» به طور کامل به آن پرداخته ام؛ کلید خورده بود و بعدها نیز پروژهٔ احمدی نژاد را در مقاله های گوناگون با نهادن نام «صفوی نوین» بر جریانی که احمدی نژاد را به عنوان سرباز کوتولهٔ بلند قامت به میدان فرستادند مورد مطالعه قرار دادم و زمانی که «صفوی نوین» تقریباً «نیمه مستقر» شد دیگر از نوشتن در این باره باز ایستادم.
بخشهای بزرگی از «استراتژی صفوی نوین» با استراتژی خامنه ای و بیت رهبری یکسان بود و به همین دلیل نیز همیشه از الطاف خامنه ای بهره مند بوده است و ضرورت وجودی «صفوی نوین» و سرباز آن احمدی نژاد نیز به خاطر همین یکسانی این بخش مهم بوده است؛ هرچند که هر دو طرف اهدافی جداگانه را دنبال میکردند. اما تغییر روند برخورد غرب با رژیم جمهوری اسلامی در کلیت آن که نتیجهٔ باز تعریف استراتژی منطقه ای کشورهای غربی بعد از آغاز ماجرای تونس و وزیدن باد بهار عربی؛ تغییراتی را در طراحی استراتژی های جدید درون حاکمیت اسلامی بوجود آورده است که برخلاف تصور رژیم (در کلیّت آن) هیچ آیندهٔ روشنی را در پیش پای آنها نخواهد گذاشت و آنها با گرفتار شدن در فضای مه آلود «بیم و امید» مانند شمع آب خواهند شد.

محمد خاتمی محبوب و مغضوب و احمدی نژاد محبوب و منفور همهٔ دنیا

بخشی ازضرورت وجودی جریان «صفوی نوین» را باید در بخشی از ضرورت وجودی پروژهٔ «محمد خاتمی» و بخش دیگر آنرا در کنترل بحران ناشی از «پروژهٔ محمد خاتمی» جستجو کرد که به شرح زیر توضیح میدهم:
۱- پروژهٔ هسته ای رژیم جمهوری اسلامی و ارتباط با شبکهٔ عبد القدیرخان در دورهٔ رفسنجانی کلید خورده بود؛ اما به خاطر قتلهای زنجیره ای خارج از کشور؛ بویژه عملیات کافهٔ میکونوس و دادگاه پر ماجرای پروندهٔ میکونوس؛ هم علی اکبر بهرمانی و هم علی خامنه ای هر دو شدیداً زیر ضرب بین المللی قرار گرفته بودند. وظیفهٔ تعریف شدهٔ محمد خاتمی  فرونشاندن بحران سیاسی داخلی تحت نام اصلاحات از یک سو و پایین آوردن حساسیتهای بین المللی از سوی دیگر بود که تاکتیک نشان دادن چهره ای نرم از اسلام  و دعوت به «گفتگوی تمدنها» در این راستا بودند. پروژهٔ خاتمی را میتوان یک پروژهٔ صد در صد موفق نامید که به تمامی اهداف خود رسید.
الف: بحران داخلی سیاسی اجتماعی رو به انفجار در درون میهن را؛ کنترل نمود و با تاکتیک امروز و فردا کردنها و استفاده از لولو خورخورهٔ «جریانی شبح گونه» که نمیگذارند او تمامی آنچه که میتواند را عملی نماید که اشارهٔ غیر مستقیم به همان «صفوی نوین» بود که در پشت پرده؛ ضمن آماده شدن برای دورهٔ بعد از خاتمی؛ بحرانهای ناشی از اصلاحات نیم بند را نیز هدایت و کنترل مینمودند.
ب: روابط تیرهٔ  دنیای غرب با رژیم اسلامی؛ رو به بهبود نهاد و محمد خاتمی حتی «گورباچف ایران» لقب گرفت و تنها کسی که در آن دوره او را «خاتمی شیاد» نامیده بود؛ استاد فرود فولادوند بود. محمد خاتمی توانست غبار دادگاه میکونوس را از چهره های کریه علی خامنه ای و علی اکبر بهرمانی بزداید. حتی بعید نیست که محمد خاتمی محصول مذاکرات پشت پردهٔ رژیم با کشورهای غربی در حاشیهٔ دادگاه میکونوس بوده باشد؛ به این معنی که خامنه ای و رفسنجانی پذیرفته باشند که برای فرار از زیر تیغ حکم دادگاه میکونوس؛ به جریان معروف به اصلاح طلبان؛ اجازهٔ کاندید شدن برای ریاست جمهوری را بدهند و خاتمی را به عنوان ضعیف ترین حلقهٔ زنجیر اصلاح طلبان برگزیده باشند؛ تا هم از زیر تیغ دادگاه فرار کنند و هم به ساختن لایه های امن دیپلماتیک برای پیشبرد اهداف هسته ای خود ادامه دهند که به هیچ وجه بعید نمی نماید.
پ: تمامی معاملات با شبکهٔ عبدالقدیر خان زیر لایه های امنی که تحت پوشش گفتگوی تمدنها و فرو نشاندن حساسیتهای بین المللی بوجود آمده بود به پایان رسید و مراکز UCF و مرکز غنی سازی نطنز شروع به کار کردند.
پیش از پایان دورهٔ ریاست جمهوری محمد خاتمی اتفاق ناگواری افتاد و شبکهٔ عبدالقدیر خان و فعالیتهای غیر قانونی اتمی او توسط معمر القذافی فاش شد و بدین ترتیب کشورهای غربی به راز نهفته در لایه های زیرین «گفتگوی تمدنها» پی بردند. از آن زمان بود که پروژهٔ به روی کار آمدن باند «صفوی نوین» کلید خورد.
این جریان محصول یکی دو ماه و یا یکی دو سال نبود و در بیشتر سخنرانیهای محمد خاتمی به عنوان یک جریان تندرو که حتی ولایت فقیه را نیز قبول ندارد؛ به آن اشاره میشد.

استراتژی جریان «صفوی نوین»

۱- این جریان به خوبی متوجه شده بود که در میان اقشار وسیعی از مردم؛ مقام ولایت فقیه دیگر محلی از اعراب ندارد؛ اما همچنان جریانی پر قدرت است. همچنین این جریان میدانست که علی اکبر بهرمانی در نظر مردم چهره ای منفور و جریان معروف به اصلاح طلبان نیز به عنوان جریانی بی لیاقت شناخته شده اند. این جریان همچنین میدانست که آنچه که میتواند نیروی بالندهٔ فردا باشد؛ اندیشهٔ ناسیونالیسم ایرانیست. لذا برنامهٔ این جریان بر روی «هر چه بیشتر شیعی کردن ناسیونالیسم ایرانی» استوار گردیده بود تا از طریق تبلیغ «ناسیونالیسم شیعی صفوی» بتواند به سربازگیری دوباره از میان نیروهای ریزش کرده و همچنین سایر بخشها بپردازد و در این رابطه نیز به تبلیغ و سازماندهی نیروهای تحت کنترل خود پرداخته بود. جریان «نئونازی های ایران» برای کوبیدن بر طبل «یهود ستیزی»؛ جریانی به نام «جنبش فرزندان کوروش» که با بافتن مزخرفاتی ظاهراً ناسیونالیستی و اختراع اصطلاحات من در آورده ای همچون «دشمنان ابراهیمی-اسکندرانی» و یاوه های بیشمار دیگری که تنها برای خشکانیدن تفکر و اندیشهٔ سیاسی و پر کردن خلاء ناشی از آن؛ با کاه  اصطلاحات پر طمطراق و بی بنیان و آمیختن آن با «تئوری توطئه» و در نهایت معرفی کردن احمدی نژاد و اسفندیار رحیم مشائی و سپاه پاسداران به عنوان کوروش ها و داریوش ها و «سپاه جاویدان» سلسلهٔ پر افتخار هخامنشی. ایجاد ارتباط با گروههای «نئونازی اروپایی» از طریق «محمد علی رامین» و هزاران کثافتکاری دیگر که تنها نشانگر «شعبده بازی و شارلاتانیسم» هستند تا اندیشهٔ ناسیونالیستی ایرانی و به همین دلیل نیز پرده های فریب بسیار سریع به کنار رفت و تمامی تلاشهای این باند در ساختن نوعی از ناسیونالیسم قلابی به هدر رفت؛ هرچند که توانست عده ای احمق را برای دورهٔ کوتاهی بسیج نماید.
۲-استفاده کاربردی از «ظهور مهدی» و براه انداختن دار و دسته های «آخر الزمانی» به شیوهٔ Evangelist ها و Jehovah's Witnesses در آمریکا و همچنین براه انداختن جریانهایی که مبلغین «تئوری توطئه» هستند و آبشخورتمامی دانش سیاسی شان نیز چند وبسایت معروف مانند Freemasonry Watch است که مملو از نظریات و تئوریهای توطئه است و بیشتر برای ارضای عطش شناختِ ناشناخته هاست و هیچ گونه ارزش کاربردی ندارند. اما برای به هیجان آوردن و مغز شویی و سربازگیری مورد استفاده قرار میگیرند و حسن عباسی یکی از همین موجودات است که به جای نوحه های کربلا؛ نوحه های «تئوری توطئه» برای بسیجیان میخواند و به القاب شنگول و منگولی از قبیل دکتر و ژنرال و استراتژیست هم مذین شده است تا بازار «خر رنگ کنی اش» پر رونق باشد. البته این امر در جمهوری اسلامی ریشه ای تاریخی دارد و «عبدالله شهبازی» نیز که به تاریخدان مشهور شده است؛ تمامی تلاشهایش در مطالعات تاریخی؛ وصله پینه کردن جریانهای گوناگون به همدیگر و یافتن «توطئه» است.
۴- کوبیدن بر طبل مبارزات ضد صهیونیستی  و وعدهٔ دروغین از بین بردن اسرائیل که در چهارچوب «دیپلماسی عمومی منطقه ای» برای جلب افکار عمومی مسلمانان منطقه بکار گرفته شد و بسیار هم موثر بود. زیرا مردم خاورمیانه فارغ از اینکه ایرانی باشند و یا عرب؛ در یک خصلت اشتراکی عمیق دارند و آن «اعتقاد به قهرمانان ناجی» است و به همین روی همیشه دست روی دست میگذارند تا «قهرمان نجات دهنده» ظهور کند و دشمنان آنها را در هم بکوبد و برایشان نان و آزادی بیاورد.
۵- متمرکز نمودن بنیادهای و شریانهای اقتصادی در دست سپاه پاسداران و دستگاههای امنیتی؛ که این پروژه هم با درصد بالایی از موفقیت به انجام رسید.
۶- تمامی موارد پنجگانهٔ فوق تنها و تنها در جهت حمایت از دو پروژه قرار داشتند که هستهٔ مرکزی و قلب تپندهٔ این استراتژی بودند که  «پروژهٔ ساخت بمب اتمی» و «پروژهٔ ساخت موشکهای دور برد با توان حمل کلاهک هسته ای» بودند.
هدف این استراتژی دست یافتن به چتر امنیتی دائمی  برای تظمین بقای حاکمیت اسلامی بود و هیچگونه هدف ملی تعریف شده ای را نمیتوان در آن یافت.
طراحان این استراتژی محمود احمدی نژاد را به عنوان بلندگوی عربده کش  این پروژه انتخاب کردند. مردی که خیلی ها را به خنده واداشت؛ خود را به حماقت زد و اسرائیل را دهها بار از صفحهٔ روزگار و نقشهٔ جهان پاک کرد؛ سیب زمینی پخش کرد و در سفرهای استانی تظلم نامه های فراوانی جمع نمود و با اینکه کوتوله بود؛ با عربده هایش بلند قامت شد. بلند قامت شدن احمدی نژاد یکی از شاخصهای مهم نهادینه بودن حماقت در خاورمیانه و در سرزمین خودمان ایران است. همان حماقتی که خمینی را آورد؛ همان حماقتی که به موسوی رای داد تا به دوران طلایی خمینی باز گردد و همان حماقتی که از بیگانگان خواست تا به ایران حمله کنند و همان حماقتی که سرنوشت میهنش را به یک حلبی روغن اضافی و چند کیلو سیب زمینی میفروشد. آنهایی که به احمدی نژاد خندیدند؛ ندانسته به فرهنگ عقبماندهٔ مردم ایران خندیدند و چه بسا به خود خندیدند. چه فرقی میان این حماقت که باور کنیم که جمهوری اسلامی و یا حتی تمامی کشورهای عربی بتوانند اسرائیل را بدون نابودی خویش نابود سازند؛ و یا آن حماقت که بپنداریم؛ رژیم جمهوری اسلامی بدون مبارزات قهر آمیز و مسلحانه سرنگون خواهد شد؟ حماقت یعنی پذیرفتن و باور داشتن به سخنان پوچ و بی اساس.

اسرائیل و احمدی نژاد

در همان ماههای نخستین بعد از انتخاب احمدی نژاد؛ یکی از نویسندگان ستون سیاسی در یکی از نشریات اسرائیل دربارهٔ احمدی نژاد به شوخی چنین نوشته بود:
«ما اگر دهها سال تلاش میکردیم؛ نمیتوانستیم کسی را پرورش دهیم که بتواند در رأس حکومت اسلامی ایران اینچنین در جهت منافع اسرائیل کار کند. احمدی نژاد از ماست».
این طنز بسیاری از « خود روشنفکر پنداران» ایرانی را به این تکاپو انداخت که به دنبال ریشهٔ خانوادگی و شجره نامهٔ احمدی نژاد افتاده و صدها مقاله در بارهٔ یهودی بودن و یا نبودن او بنویسند و عده ای دیگر نیز مثل گاو محتاج به علوفه؛ جویده و یا نجویده آن مزخرفات را ببلعند  و در مجالس به نشخوار آن بپردازند. اما به نظر من نویسندهٔ یهودی این جملهٔ طنز آلود متوجه رژیم  و شخص احمدی نژاد بود؛ گویی که نویسنده میگوید: ای کوتولهٔ قد بلند شیطون بلا؛ دیدیمت.
اشتباه طراحان شیعه مسلک این استراتژی کمتر از اشتباه جوانان موبایل به دست «یوتیوبی» سال ۸۸ نبود؛ با این فرق که تاکتیک دیپلماسی عمومی رژیم برای به دست آوردن دل اعراب مسلمان؛ ساخته و پرداختهٔ هزاران ساعت تبادل نظر کارشناسانهٔ اتاقهای فکری احمق رژیم بود؛ ولی دیپلماسی عمومی جوانان جنبش سال ۸۸ «فی البداهه» بود. شاید «حماقت فی البداهه» بخشوده باشد؛ اما حماقتی که نتیجهٔ هزاران ساعت کار حرفه است؛ هرگز بخشوده نیست. چه فرقی میکند که شما مطلبی در فیسبوک بنویسید و ۸ میلیارد نفر لایک بزنند ولی کاری نکنند و مطلبی که ۱۰ نفر لایک بزنند ولی کاری نکنند؟ مگر نتیجهٔ عملی هر دو در تغییر موازنهٔ قوا یکسان و مساوی صفر نیست؟ حتی در بهترین حالت؛ زمانی که شما هزینه کنید و پتانسیلی را بوجود بیاورید که نتوانید آنرا «عملیاتی» کنید؛ آیا بهتر نیست که آن هزینه را در جایی دیگر صرف کنید که پتانسیل بوجود آمده؛ امکان عملیاتی شدن داشته باشد؟ و یا اینکه از آن چشم پوشی کرده و هم در  عامل زمان و هم در بودجه ها و امکانات دیگر صرفه جویی کنید؟ و نتیجه اینکه حد اقل نه تنها احساس شکست نکنید؛ بلکه دست آوردهایی  هر چند کوچک داشته باشید؟
اما گاوهای ولایت فرزانه متوجه آن طنز نشدند که آن سرباز کوتولهٔ قدبلند؛ بعد از دیده شدن؛ تمامی جبهه را لو داده است و به همین دلیل استراتژی تهاجمی خود را نه بر اساس توانایی های بالفعل و بالقوهٔ حریف مانند بوکسوری  در رینگ واقعی مبارزه؛ بلکه بر اساس زیرزمینی با یک کیسه بوکس آویزان بی دست و پا طراحی نمودند که بوکسور قهرمان با ضربه های پی در پی؛ کیسه بوکس را میتاراند؛ بدون آنکه حتی ضربه ای کوچک از طرف کیسه بوکس دریافت کرده باشد. ضربات دریافتی تحریمها و دلار به کاغذپاره های بی ارزش تعبیر شدند؛ اما زمانی که  نقطهٔ عطف تأثیر گذاری تحریمهای نیم بند اولیه پدیدار شد؛ تکاپوهای بی امان تبدیل دلار به یورو و ین و طلا و یا تغییر بانکهای مهمان پذیر از اروپا به بانکهای آسیایی و صدها تکاپوی بی نام و نشان و پر هزینه ای که ساعت به ساعت ؛ پتانسیلها و تواناییهای رژیم را مانند موریانه از درون متلاشی کرد. به سادگی دیدیم که عربده های بستن تنگهٔ هرمز؛ چه بی صدا به خاموشی گرایید و تغییرات چنین باره در تغییرات استراتژی دفاعی رژیم نشان از استیصال کامل به خود گرفت که از دید کشورهای غربی پنهان نماند. اگر در زمان مانورهای موشکی بسیجیها و سپاهیهای میان پایه و دون پایه از گرد و خاک و غرش موتورهای موشکها احساس غرور میکردند؛ استراتژیستهای نظامی غرب در حال تنظیم جملات خود در برابر دوربینها بودند که چگونه میتوانند؛ هم بسیجیها و سپاه پاسداران را در حماقت و احساس افتخار توخالی شان؛ عمیقتر فرو برند و کشورهای عربی را نیز تشویق به خریدهای کلان نظامی نمایند و در خفا به این حلبیهای پرنده میخندیدند. در سایهٔ این مانورهای موشکی و بزرگنمایی آن از طرف رژیم اسلامی و سپس بزرگنمایی چند برابر آن از طرف اسرائیل؛ هزینه های مراحل آزمایشی و تولید ۳ سیستم توانمند دفاع ضد موشکی بومی اسرائیلی از طرف آمریکا پرداخت شده و سامانه های استراتژیک ضد موشکی آمریکا نیز در اسرائیل مستقر گردید.
کوتولهٔ بلندقامت باند صفوی نوین بسیاری از شریانها و نهادهای اقتصادی کشور را تحت نام خصوصی سازی؛ به دست شرکتهای گوناگون که یا به طور مستقیم و یا به طور غیر مستقیم و با سرمایه های سپاه پاسداران اداره شده و زیر چتر بزرگ پوششی سپاه پاسداران قرار داد؛ تا سپاه بتواند با دست باز تری هزینه های سرسام آور پروژهٔ ساخت بمب اتمی و کپی کاری موشکهای کرهٔ شمالی را تهیه نماید. این تمرکز اقتصادی در دست سپاه پاسداران بمباران اقتصادی توسط تحریمها را متوجه سپاه پاسداران نموده و بسیاری از پروژه ها که میتوانست در صورت ماندن در دست دولت؛ به حیات خود هر چند افتان و خیزان ادامه دهند زیر آوار بمباران تحریمها مدفون شدند. گویا استراتژیستهای سپاه پاسداران که خود را خدای جنگهای نامتقارن (چریکی) میدانند؛ آن اصل سادهٔ نبردهای چریکی را فراموش کرده اند که میگوید: « پراکنده میشویم تا دشمن را پراکنده کنیم و متمرکز میشویم تا نیروهای پراکندهٔ دشمن را شکار کنیم؛ دشمن دوباره متمرکز میشود؛ به مراکز تجمعشان حمله میکنیم» و شاید هم ذهن علیلشان نمیفهمد که این قوانین در عرصهٔ مبارزات سیاسی و اقتصادی نیز به کار گرفته میشوند و گذاشتن تمامی تخم مرغها در سبد سپاه پاسداران تنها کار احمقها میتوانست باشد.
آن طنز گزندهٔ نویسندهٔ اسرائیلی دقیقاً به این حماقتها اشاره داشت.

کژدم

۴ نظر:

  1. برخی معتقدند که احمدی نژاد مهره ای ناتوان و سوخته است. نظر شما چیست؟ چه برنامه ای برای انتخابات دارد؟

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. درود بر شما
      متاسفانه واژهٔ «مهرهٔ سوخته» واژهٔ گله گشادی است. این واژه نشانگر عنصری نفوذی و یا پروژه ای پنهانی است که کشف شده و لو رفته است؛ میتوان این واژه را در رابطه با خاتمی بکار برد ولی در رابطه با احمدی نژاد صدق نمیکند. اما تلاشهای باند صفوی نوین در تظاهر به ناسیونالیم ایرانی را را میتوان یک «پروژهٔ سوخته» نام نهاد. اما در رابطه با ناتوانی احمدی نژاد نیز باید دید که از کدام دیدگاه به آن مینگرید؟ اگر منظورتان این باشد که ایشان نمیتوانند برای ایران کاری بکنند؛ باید بگویم که کلّیت این رژیم در تمامی اشکال آنم نیز هیچگاه در صدد این نبوده اند که برای ایران کاری بکنند؛ لذا نمیتوان احمدی نژاد را در این رابطه ناتوان نامید. اما در رابطه با اهداف مشترک باند خود و باند خامنه ای به صورت توانایی برخورد کرد و هنوز هم بر سر کار است. اما اگر منظور این است که چون ناتوان است نخواهد توانست دوباره رئیس جمهور شود؛ باید گفت که حتی اگر توانا هم بود بنا بر منع قانونی از عهدهٔ چنین کاری نمیتواند بر آید و در انتخابات مجلس نیز تلاش نمودن که نیروهای خود را برای تغییرات قانون انتخابات راهی مجلس کنند ولی نتوانستند.لذا منع قانونی بر سر جای خود مانده است.
      پروژهٔ احمدی نژاد برای انتخاب شدن یکی دیگر از مهره های باند صفوی نوین؛ نیز همان پروژهٔ ۴ سال پیش خواهد بود که از هفته ها پیش آغاز شده است:
      ۱- تهدید به افشاگری در بارهٔ رانت خواران که خودش باعث بوجود آمدن عده ای از آنها شده است و همان «برادران قاچاقچی» توسط احمدی نژاد بخش بزرگی از اقتصاد ایران را تحت نام «خصوصی سازی» تصاحب کردند. و علی لاریجانی نیز برای «بَدَل زدن» به این ترفند دار و دستهٔ احمدی نژاد؛ ضمن اعتراف ضمنی به آن برادر خود در قوهٔ قضائیه را در عدم رسیدگی به دزدیها و چپاولها تطهیر نمود. که در لینک زیرین این ترفند را مشاهده میکنید. علی لاریجانی با این ترفند دو نشان زد:
      ۱- افشاگریهای احمدی نژاد دیگر تازگی نخواهد داشت.
      ۲- برادر خود را و سایر اعضای باند خود و ولی فقیه فرزانه را نیز تطهیر نمود.
      http://www.bbc.co.uk/persian/iran/2013/01/130107_l39_larijani_corrupotion_intelligence.shtml
      شگرد دیگری که احمدی نژاد در پی استفاده از آن است؛«پرداخت رایانهٔ نقدی» و به قول خودش «میخواهیم پول تو جیب مردم بریزیم ولی نمیگذارند» خواهد بود که نه تنها به خاطر مخالفت باندهای دیگر؛ بلکه به خاطر بحرانی بودن وضعیت اقتصادی احتمال بسیار کمی در اجرایی شدن آن وجود دارد.
      شگرد نهایی و تکراری ایشان نیز؛ پخش کردن سیب زمینی و پرتقال و خیار و بادمجان میتواند باشد.
      احتمال کودتا نیز از طرف همهٔ طرفهای درگیر وجود ندارد. زیرا تنها کودتایی میتواند موفق باشد که دیگر رژیم اسلامی را نمایندگی نکند. زیرا زمانی که قرار باشد سپاه پاسداران و سپاه قدس و پروژه های موشکی و اتمی و وزارت اطلاعات همانهایی بمانند که هستند؛ برای غرب فرقی نخواهد داشت که کدام سگ و یا شغالی چه شعاری میدهد.

      حذف
    2. در مجموع میتوان گفت که به قول پاسدار سعید قاسمی:
      همهٔ خطها و جبهه ها سوراخند و پلهای راه برگشت نیز همگی شکسته اند.
      نهایت اینکه: تنها راهی که برای تمامی جناحهای رژیم اعم از اصلاح طلب و یا محافظه کار مانده است خزیدن به زیر چتر حمایت نظامی و دیپلماتیک روسیه است (مانند بشار اسد)؛ تا بتوانند چند صباحی بیشتر به حیات ننگین خود ادامه دهند.

      حذف