۱۳۹۳ اسفند ۲۹, جمعه

هدیه ای نوروزی ..... پیامی و شعری از همیشه زنده یاد دلاوری

زمانی در یکی از زندانهای رژیم کثیف انگلهای شیعهٔ حاکم بر ایران؛ به خاطر استیصال یکی از رئیس زندانها به خاطر نداشتن حکم شرعی اعدام من که در زیر چرخ دنده های اختلاف «منتظری خوش قلب احمق و خمینی بیشرف» گیر کرده بود؛ به اجبار مرا با رادمرد دلاوری هم سلّول کردند. در طی ماهها هم سلّولی؛ از او بسیار آموختم. امّا او تاکید داشت که یکی از سروده هایش را همیشه به خاطر بسپارم و در زمانی که تشخیص میدهم آن شعر آهنگین را منتشر کنم. شاید اگر اشتباه نکرده باشم؛ زمان آن فرا رسیده باشد. شما آن دلاور را نمی شناسید ..... امّا من چهرهٔ نحیف او را که «چمباتمه زده» و به «خال سرخ» روی بازوی چپش اشاره میکرد و میگفت: «من شیطان هستم.... من همان طغیان گر ازلی هستم ... و این خال سرخ نشانهٔ طغیان خونین من است... و میدانم که در در این خال سرخ خواهم خفت». آن دلاور در خال سرخ خویش خفت. او هر روز مانند یک مگس سمج پاییزی که در میان سرما و گرما و مرگ گیر کرده باشد (تعبیر خودش؛ از خودش)  این سرودهٔ خود را برای من میخواند تا مبادا فراموش کنم و میگفت که: تو تنها کسی هستی که این ترانه را با خود بیرون خواهی برد و باید با آهنگ ترانهٔ مشهور استاد «بنان» (بهار زندگی) خوانده شود:

ابر خونگین توأم؛ ای گل غمگین خزان
اشک بالین توأم؛ ای همه بالین تو جان
زخم دیرین توأم.... ای دل پر آه و فغان
خواب شیرین توأم؛ ای دو نگاه نگران

چه سیه روز شد این خاک سیه چردهٔ ما
چه غم افزای شد این نغمهٔ دلمردهٔ ما
چه به خون میکشد او تودهٔ سرخوردهٔ ما
چه دَوَل پای شد این مرده اَبَر گردهٔ ما ... مرده اَبَر گردهٔ ما ...

(با آهنگ غزل) 

هزاران چشمه سار کوه الوند
هزاران رود غلتان از دماوند
هزاران چشم گریان بهر دلبند
نشوید ماتم جنگ نهاوند

ببار ای آسمان رگباری از خون
بغلتان صد هزاران رود گلگون
به جوش آور همی چیچست و هامون
بشوی اسلام ز آمو تا به اروند
بشوی اسلام ز آمو تا به اروند

(بازگشت به آهنگ آغازین)

از فراسوی زمان؛ پر میکشد مرغ سحر
سوی تو بال زند؛ قامت افتاده زِ سر
آن سیاهی که دوان میکند از آب گذر...
بلکه پیکی ست که از یار من آورده خبر...

چه سیه روز شد این خاک سیه چردهٔ ما..
چه غم افزای شد این؛ نغمهٔ دلمردهٔ ما ....
 چه به خون میکشد او تودهٔ سرخوردهٔ ما
چه دَوَل پای شد این مرده اَبَر گردهٔ ما .... مرده اَبَر گردهٔ ما .....


ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

نامش و یادش را گرامی میدارم و هرگز از ذهن من پاک نخواهد شد.
من این شعر و سروده را به رهبران قلّابی سازمانی که مدعی پیروی راه او را دارند؛ سالها پیش از این منتقل کردم؛ اما هیچ از آن دلقکان پر مدّعا نشنیدم.
امید دارم که هنرمندان «ایران پرست» این ترانه را به صورتی که آن یار ایران و ایران پرست؛ آرزو داشت بسرایند.

نوروز را گرامی بداریم؛ تا زمانی که بخت ایران بدمد و ....
نوروز را جشن بگیریم

کژدم خونین دل و سوگوار آن عزیز از دست رفته

۳ نظر:

  1. کژدم گرامى

    يک جام شراب شيراز (فعلا ساخت استراليا..)

    نوش به ياد تمام رفته گان به ابديت, ما هم مسافريم....

    زنده باشيد
    نوروز پيروز

    سياکزار

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. ناشناس گرامی
      من شراب دوست ندارم؛ چه ساخت استرالیا و چه ساخت آمریکا و یا آلمان و ایتالیا و فرانسه باشند.
      فعلاً آبجو آلمانی و «گینس ایرلندی» را ترجیح میدهم. شراب و سرکه از نظر من «فامیل» هستند.
      نوروز همهٔ «جهاد النکاحی» ها هم پیروز باد ....که با شراب استرالیایی خواهرانشان را خواب میکنند و به نکاح مغنیه ها و عامرها در می آورند.....
      نوش جان و گوارای وجودتان باد.

      حذف
    2. در ضمن؛ همچنان به سفر خودتان تا گور و هم آغوش شدن با فاطمه و زینب و اگر (Gay) هستید با «مایک تایسون»و «عمر»و «غلمان ها» ادامه دهید.
      من نیز در آنروز شهادت خواهم داد که:
      این بچه را خیلی ها نکاح کرده اند و تقصیری بر او نیست و پدرش همان مرد همسایه است که که وقتی پدرش در خانه نبود ... از مادرش کام گرفت و «فرزند سرگردان سایبری» تولید کرد.
      آدرس رو هم که بلدی... هر وقت خواستی بیایی زنت رو هم بیار تا یک نوروز نکاحی و با شراب شیراز با او داشته باشیم.

      حذف