۱۳۹۳ آذر ۲, یکشنبه

هنر جنگیدن (بخش چهارم)

هنر جنگیدن

( بخش چهارم )

اطلاعات (پنهان پژوهی) و ضد اطلاعات ( انگار آفرینی )

جنگیدن هنر است و جنگاور خوب اندیشمندی هنرمند است. در جنگ ، خورشید جایی معین و همیشگی برای طلوع ندارد.
خورشید در جنگ، گاهی از جنوب، گاهی از شمال، گاهی از ناکجا و گاهی از درون طلوع میکند. اگر فرماندهی نداند که فردا خورشید در چه زمان و از کجا طلوع خواهد کرد، با سرباز هیچ فرقی ندارد. چنین لشکری با چنین فرماندهی ، با اولین طلیعه خیره کننده خورشید ، نابینا شده و در تاریکی خواهد جنگید و تار ومار خواهد شد. هنر دیگر جنگاور خوب، هدایت خورشید به جایگاه غروب است. هنرمندترین جنگاوران، فرماندهی است که هم طلوع و هم غروب را خود ترسیم و رقم میزند. اینجاست که جایگاه و ضرورت اطلاعات و ضد اطلاعات مشخص میشود.

مبانی و رئوس کار


اطلاعات یا پنهان پژوهی:

1-      اداره و یا وزارت پنهان پژوهی، نیاز به پرورش و آموزش پنهان پژوهانی دارد که محصولش، مردان وزنان سایه واری هستند که در میان لایه ها و سایه ها پنهان میشوند.
2-      پنهان پژوهی نیاز به کشف و یا ایجاد لایه ها و سایه هایی دارد(سازه ها) که در بیرون از مرزهای سرزمینی و یا در درون خانه دشمن (فرضی) است. تا پنهان پژوهان را در خود جایگاهی طبیعی و منطقی دهد.
3-      پنهان پژوهی نیاز به مراقبت دایمی از سازه های خود را دارد، تا از گزند پنهان پژوهان دشمن در امان باشند. این امر به عهده دایره ویژه ای است که کارشان کشف و دریدن پرده  سازه های دشمن است که به دایره ضد جاسوسی مشهورند. این دایره کاری فراتر از کشف انجام نمیدهد و کارش  گونه ای از پنهان پژوهی است.
4-      پنهان پژوهی نیاز به جذب و استخدام  نیرو های دشمن دارد. زیرا که آنها طبیعی ترین جایگاه را در اردوی دشمن دارند. ( اردوی  دشمن تمامی داراییهای دشمن را در بر میگیرد : مردم، ساختارهای سیاسی و اقتصادی و نظامی و اجتماعی و اطلاعاتی چه در درون ویا بیرون مرزهای سرزمینی دشمن.)
5-       به دست آوردن و جمع آوری اطلاعات در تمامی زمینه های تار و پود زندگی و اندیشه ها و اهداف و گرایشهای دشمن، وظیفه بنیادی نیروهای پنهان پژوه است.
6-      دایره درون مرزی پنهان پژوهی ، که وظیفه بنیادین آنها  جمع آوری اطلاعات در رابطه با نا بسامانیهای درون کشور است.

ضد اطلاعات یا انگار آفرینی


1-      وظیفه این دایره پس از پالایشها و ارزیابیهای مبتنی بر آگاهیهای به دست آمده از اندیشه ها و تمایلات و طرحهای دشمن آغاز میشود.
2-      وظیفه بنیادین این دایره فریب و به کجراهه کشاندن دشمن، آفریدن بی سر و سامانی در برآوردهای و پالایشهای نیروهای پنهان پژوه دشمن، طراحی عملیات هدایت دشمن، نا کار آمد سازی طرحهای عملیاتی و انگیختن گسست در اعتماد نیروهای دشمن به همدیگر است.
3-      بخشی از این دایره، طراحی عملیات بحران زا و هدایت و تعمیق کنترل شده بحران در اردوگاه دشمن و یا مجموعه دشمنان را برعهده دارد.
4-      به کمین و تله انداختن رهبران و فرماندهان دشمن برای پرونده سازی مستند که موجب رسوایی آنها گردد و یا نجات اینگونه افراد از رسوایی و عواقب آن در برابر همکاریهای موثر اطلاعاتی.

با توجه به نگاشته های بخش سوم و آنچه که در بالا آمد اندکی با  پنهانکاری و پنهان پژوهی و انگار آفرینی آشنا شدیم.
اما آنچه که اکنون در نظر دارم بیان کنم در حد به وجود آوردن یک دید روشن در باره اینگونه مسایل است و البته هیچگونه ادعایی مبنی بر اینکه ، هر آنچه من میگویم  تنها راه و روش تعیین دکترین اطلاعاتی و شکل سازمانی آن است ندارم و امیدم بر آن است تا بر تکیه بر پویایی اندیشه یاران انجمن های پادشاهی ایران و سایر ایران پرستان بتوانیم در آینده سازمان پنهان پژوهی  ایران را بر پایه مطالعات وسیع و بسیار عمیقتر پی ریزی که توانایی به زانو در آوردن دشمنان این مرز و بوم را بدون دست یازیدن به جنگهای بزرگ و پر هزینه، داشته باشیم .

طلوع و غروب خورشید


شکل گیری نخستینن و خام ترین اشکال اندیشه های سیاسی ، نظامی ، اقتصادی و اجتماعی و روند پرورش آنها تا رسیدن به اندیشه های پخته و نهایی، که به تعیین استراتژیهای کلان می انجامد، جایگاه طلوع  و غروب خورشید را معین می سازد و اگر این اندیشه بتواند بیشترین پیش بینیها  و راههای برخورد با آنها (کنترل بحران و مسیر) را در خود انباشت کند، به همان میزان در تعیین مکان و زمان طلوع و غروب خورشید توانا تر خواهد بود.
زبردست ترین جنگاور هنرمند آن است که دشمن را در تاریکی مطلق قرار دهد(ضد اطلاعات و انگار آفرینی) تا در زمان طلوع خورشید  در تاریکی بجنگند (جنگاوران کور و کر ) و به جز از دست دادن توان و اتلاف زمان و درهم ریختگی و گسست ، هیچ سودی عایدشان نگردد. او همچنین باید نیروهای خود را در روشنی مطلق از نظر شناخت دشمن  قرار دهد (جنگاوران دانشور و بینا) و این امر به عهده پنهان پژوهان زبردست است.

دکترین


دکترین مجموعه ای از راهها و روشها و قوانین رسیدن به هدف است. لذا به وجود آوردن گروههای ویژه با ابزار و وظایف مشخص و آرایش این گروهها در یک سازمان بزرگتر از دکترین تبعیت میکند.
 به عنوان مثال : به بیانی بسیار مختصر، دکترین پنتاگون در رابطه با جنگ عراق، طبق بر آوردهایی که کرده بودند (بر اساس نظریات دونالد رامسفلد) نیروی زمینی اندکی را پیش بینی کرده بود و بیشتر بر اساس تکنولولوژی پیشرفته جنگی استوار بود که بعد از شکست این دکترین، دکترین نوینی جایگزین شد که بر اساس تحرک سریع و انعطاف پذیری نیروهای پیاده و پشتیبانی هوایی و جذب و آموزش نیروهای دشمن برای به کار گرفتن علیه دشمن طراحی گردیده بود که باعث تار و مار شدن نیروهای دشمن گردید. لذا یگانهای جدیدی پدید آوردند که مورد نیاز دکترین جدید بود.البته مسایل زیاد دیگری در هر دو دکترین مطرح بود که در صورتی که یاران احساس نیاز کنند میتوان در پرسش و پاسخها به آنها اشاره کرد.
با توجه به این مطلب سازمانهای اطلاعاتی نیز بر اساس دکترینها سازمان و آرایش میگیرند ولی با تمامی این حرفها از یک دکترین عمومی هم پیروی میکنند که تقریبا در همه جا یکسان هستند.

از دامنه تا فراز


در این بخش  بر آنم که شیوه کار و شکل سازمانی، اداره پنهان پژوهی  را بر اساس دکترین عمومی ترسیم کنم  و آنرا از دامنه تا فراز بنگارم تا قابل هضم و فهم باشد :
     

             شیوه  و راه .....  شکل سازمانی


  1. شیوه و راه : دریافت اطلاعات   
  2. شکل سازمانیحلقه های اطلاعاتی
  3.  شیوه و راه: پالایش اطلاعات و گزارش های ابتدایی 
  4. شکل سازمانی: فرماندهان حلقه ها و رابطین
  5. شیوه و راه : گرد آوری و پالایش و رده بندی    
  6.  شکل سازمانی: گروههای افسران میان پایه
  7. شیوه و راه: گرد آوری وپالایش تخصصی               
  8. شکل سازمانی: گروههای تخصصی  افسران ارشد
  9. شیوه و راه: گرد آوری و پالایش فوق تخصصی       
  10. شکل سازمانی: گروههای مشترک از افسران ارشد متخصص
  11. شیوه و راه: پالایش ضد اطلاعاتی و ضد جاسوسی              
  12.  شکل سازمانی: افسران ارشد ضد اطلاعات و ضد جاسوسی
  13. شیوه و راه: پالایش نیمه نهایی و طراحی عملیات                
  14.  شکل سازمانی: افسران ارشد طراح  عملیات
  1. شیوه و راه: پالایش نهایی ، هم آهنگی استراتژیک                
  2. شکل سازمانی: افسران ارشد ستاد ها
  3. شیوه و راه: بازنگری و طراحی عملیاتی نهایی                   
  4.  شکل سازمانی: فرماندهان ارشد ستادها و فرماندهی کل( وزیر)

به خاطر ظرافتهای کار اطلاعاتی، گزارشها و پالایشهای متعدد تخصصی  از زاویه دیدهای گوناگون به کرات انجام میگیرد وگاهی حتی به کار بردن نابجای یک کلمه و یا جمله میتواند کل عملیات را به خطر بیاندازد. زیرا درجنگ پنهان ، گفتن و نگفتن و سکوت و انتخاب کلمات نقش بسیار مهمی دارند.
دیپلماسی پنهان ، بخشی از نبرد سایه هاست که هیچگاه در خبرها نمی آید و زمانی که نتایج آن آشکار میشود ، میتوان به وجود آن پی برد.
با توجه به مطالبی که دربالا و بخشهای پیشین گفته شد ، میتوان به بخش کوچکی از شیوه های پیچیده رهبری و کشور داری و مبارزه بی امان با نیروهای دشمن پی برد.
و اکنون سوال اینجاست ، که با کدامین اسب میخواهیم به آوردگاه رویم؟ کدامین نیرو و سازمانی میتواند ادعا کند که دارای دولت است؟ ( مهم نیست که این دولت در راس حکومت باشد و یا نباشد ، بلکه مهم آن است که دارای همان کارایی هایی باشد که حاکمیت روز دارد ) . چه کسی تا به حال به فکر آموزش دیپلمات ، نیروی اطلاعاتی ، کارشناسهای سیاسی و اقتصادی و نظامی افتاده است؟ مگر سرنگون کردن یک حکومت و سپس جانشین شدن آن ، مثل قوانین شهر هرت است؟ مگر تنها با داشتن آمال و آرزوهای هرچند زیبا میتوان به پیروزی رسید؟ اگر کار به همین سادگی بود که سالوادورآلنده (برنده انتخابات) میتوانست بر جایش بماند ، یا پاتریس لومومبا فراری و سپس کشته نمیشد و یا حکومت شوروی پا برجا  میماند!!؟
چرا نباید از اینهمه تجربه های پیروزمند و شکست خورده نباید بیاموزیم که چگونه به پیروزی میتوان دست یافت؟  اگر جنگیدن با یک حکومت چنین سخت مینماید ؟! پس ، فردای پیروزی که با دهها حکومت برای حفظ استقلال میهن و پیشرفت و نیکبختی مردم ایران ، در گیر خواهیم بود شرایط به مراتب مشکلتر خواهد بود.
آیا کسی دکترین و استراتژیهای تعریف شده ای دارد تا به میان گذاشته و وارد یک بحث جدی میهن پرستانه و نه گروه گرایانه شود؟ تا با آبدیده تر کردن شمشیرهای اندیشه مبارزاتی پای در راهی علمی و فنی بگذاریم؟ من شخصا هنوز چنین مردان میدانی نمیبینم. کسانی که حتی پرچم سه رنگ شیر و خورشید نشانشان را برای مجیز گویی از کروبی ها و موسوی ها به کناری نهادند که خویش را با مثلا مبارزات مردمی همسوی نشان دهند ذلیل تر و خودباخته تر از آنند که بتوانند ادعایی داشته باشند.
آیا در میان ای همه مدعیان رهبری ، مردی و یا زنی را میشناسید که حد اقل بتواند طلوع خورشید را پیش بینی کند ؟ تا پس از سرزدن خورشید مبارزه ، چشمهایش خیره نشود و بداند که چه باید کرد؟ و از فرط خیرگی دچار روزمرگی و فرسایش نشود؟ 
کدامین گروه مبارز آگاه را میتوان نام برد که دارای دانش مبارزاتی است؟
آیا چشم دوختن به تحریمهای اقتصادی و یا حمله نظامی بیگانگان ، خود نشانه بارز این سرگشتگی ها و ناتوانی ها و یاسها و کج اندیشیها نیست ؟ آیا به گردن بستن قلاده موسوی ها و خاتمی ها و کروبی ها و سازگاراها و عقبه آنها (مفت خورهای کثیف قم نشین ) نشانه بی لیاقتی و بی برنامگی و عدم دانش مبارزاتی مدعیان رهایی ایران نیست؟ کجایند این برنامه های گهربار؟ آیا مثل امام زمان در ته چاهی در ناکجا پنهان شده اند؟
از همان آغاز جنبش موسوم به سبز فریاد زدم که این جنبش را به جایی نخواهد برد و اگر به همین منوال به پیش رود شکست محتوم ، سرنوشت آن است. در اینهمه سال حتی یک نفر را هم ندیدم که بنشیند و به علل شکست جنبش سیاهکل فکر کند و تنها کار کارشناسی که روی آن شده است دو مقاله شکسته بسته است که آنهم قبل از سال 1353 نوشته شده اند و بعد مطالعه میبینی که حتی ارزش خواندن را هم ندارند ، مگر برای خنده.( تحلیلهای توکلی و حمید اشرف ). در این سالها هیچکس به علل شکست مجاهدین خلق ایران و کومه له و حزب دموکرات ایران نپرداخته است. برای همین هم هست که هرکسی هم که به فکر مبارزه مسلحانه می افتد ، همان تجربیات شکست خورده را تکرار میکند.
آیا سخنرانیهای آتشین مسعود رجوی را فراموش کرده ایم که میگفت : ببارید ای گلوله ها ... برمن ببارید و اشک شوق را در چشمان بسیاری از جوانان مینشاند؟ به کجا رسید؟ و چرا؟
هواداران مجاهدین خلق که الهی قربانشان بروم مثل پسر عموهای حزب اللهی و حماس شان ، همیشه پیروز هستند و چشم بینا و گوش شنوا ندارند و بوی بهشت را در فضله شتر عایشه یافته اند و دست بالایی در خود فریبی دارند. طرفداران مشروطه و سلطنت هم که به غیر از باد به گلو انداختن و با صدای قلمبه صحبت کردن ، کار دیگری بلد نیستند و جمهوری خواهان هم که حتی معنی جمهوری را نمی فهمند و فکر میکنند که با کپی کردن قوانین اروپایی و یا آمریکا دیگر کار تمام است.
کومه له و حزب دموکرات هم که همچنان در درون پیله مانده اند و کنگره های فامیلی  و دیدار با احزاب برادر آنها را به خود مشغول کرده است و در این 31 سال اخیر به جز شکست و عقب نشینی ، منشاء هیچ اثری نبوده اند. چریکهای فدایی خلق هم به تشکیل شبهای شعر و سرودخوانی و بزرگداشت درگذشتگانشان مشغولند و سلاح هایشان هم زنگ زده است. توده ای های وطن فروش و ضد ایرانی هم به کمک همفکران فدایی شان مشغول غرغره کردن لجنهای فکری دهها ساله شان هستند و گویا تمامی هم نخواهد داشت. جنبش نوپای جندالله هم که الحمد و لله مشغول مبارزه با شیعه بازار بوسیله به راه انداختن سنی بازار میباشند ( دامت افاضاتهم) ، و مبارزه مسلحانه شان هم تقلیدی کورکورانه از تجربیات شکست خورده گذشته هاست و از همین جا میگویم که اگر به همین روش به پیش روند ، به جایی نخواهند رسید ، حتی اگر بلوچستان را به گویی از آتش تبدیل کنند ( به تجربه حزب دموکرات کردستان ایران نگاه کنید ).
اما ما نه میخواهیم فکر کنیم و نه اینکه اصلا سوالی داریم که از همدیگر بپرسیم و این تنبلی ذهنی ، همه ما را به باهم و به یک جا به بیغوله ای رهنمون میشود که جز تاریکی و کوری و ناشنوایی و نهایتا شکست چیزی نسیبمان نخواهد شد ، حال هر نامی که به یدک میکشیم در نهایت اثری ندارد.

پایان بخش چهارم

کژدم
   
  

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر