پیشگفتار
حدود ۲۵ سال پیش به همراه چند تن از دوستان به دیدار یکی از بازاریان تبریز که از سران یکی از هیئتهای سینه زنی بازار تبریز بود رفتیم تا در رابطه با واقعهٔ کربلا صحبت کنیم. پرسشهای گوناگونی میشد و برخلاف آنچه که انتظار داشیم؛ این شخص نه عصبانی می شد و نه سعی میکرد از شبهات دفاع کند. از تمامی آن گفتگوهای چند جلسه ای تنها چند مطلب؛ (آن هم نقل به معنی) به یادم مانده است:
۱- شما ها نمیتوانید اسلام و تشیع را از بین ببرید؛ برای اینکه اسلام را نمی شناسید. اگر هم اسلام را بشناسید؛ باید روی ابزارهای لازم فکر کنید. اسلام و تشیع ریشه هایی عمیق ۱۴۰۰ ساله دارد و شبیه انتخابات نیست که با رای بیاید و با رای برود.
۲- احمد کسروی میتوانست ولی باید مدتی بیشتر به تحصیلات حوزوی ادامه میداد تا شناختش از اسلام و تشیع بیشتر شود و سپس حرکتش را آغاز کند؛ اما دیدید که تنها کسروی بود که در میان آنهمه نویسنده ها و روشنفکران که بر علیه اسلام مینوشتند؛ حکم اعدام برایش صادر شد. چون او خودش حوزوی بود و تا حدودی میدانست و میتوانست.
۳- اسلام دین شمشیر و تقیّه است و ما نیز زیر شمشیر مسلمان شده ایم و سپس زیر گرز و تبرزین شیعه شده ایم.
۴- نود درصد آنچه که به نام اسلام گفته میشود؛ چه تاریخ و چه فقه دروغ هستند و آن ۱۰ درصدی هم که راست است مزخرفات هستند. (تاردان.... تاپماجادان.... سر سفِه سوزلر).
۶- تاریخ نگاری و فقه اسلامی بر اصل «تقیّه» و «ابن الوقتی» استوارند و اصالت ندارند. حتی قرآن هم اصالت ندارد.
۷- ما ایرانیها اهل مسابقه و چشم و هم چشمی هستیم وبا همدیگر مسابقهٔ «چه کسی بیشتر مسلمانتر و یا شیعه تراست گذاشته ایم و یکی از دلایل اصلی بقای آخوند و اسلام همین است».
۸- قرآنی به نام «قرآن علی» وجود ندارد و الّا ما که شیعه هستیم به « قرآن عثمان» (قرآن جمهور) نمی چسبیدیم. اگر هم میگویند که وجود داشته است ولی آنرا سوزانده اند؛ پس این قرآنی که در دست ماست؛ یک کتاب تقلبی است؛ یعنی نه تنها حرف خدا نیست؛ بلکه حرفهای محمد هم نیست؛ حرفهای مردم آن زمان در عربستان است که از محمّد نقل به معنی شده است. قرآن در زمان عثمان «جمع آوری» نشده است؛ بلکه دوباره نوشته شده است. آن ۱۴ روایت هم که میگویند دروغ است؛ زیرا روایتها بسیار بیشتر بوده اند و متن های اصلی هم همگی بدون نقطه و حرکتهای زبان عربی نوشته شده اند و با همدیگر فرق دارند و این قرانی که در دست ماست باید «قرآن اجماع» نامیده شود و توسط آنهایی که زورشان میچربیده است تنظیم و باز نوشت شده و به «اجماع» رسیده اند. چه بسا بسیاری از آیه ها اصلاً آیه نباشند و «حدیث» باشند که به عنوان آیه پذیرفته شده اند.
۹- فرق ما شیعیان تبریزی با شیعیان اردبیل و اصفهان این است که ما آدمهای بدی هستیم؛ چون میدانیم که داستان چیست؟ ولی تظاهر میکنیم. اما شیعیان اردبیل و اصفهان هرگز نخواهند فهمید.
۱۰- برخلاف انچه که در میان مسلمانان ساده اندیش؛ «تقیّه» به مفهوم «انکار عقیده برای حفظ جان خود و خانواده» شناخته میشود؛ اما «تقیّه» یک اصل بسیار فراگیرتر از این حرفهاست و مانند نخ تسبیح است که تمامی دانه ها را حول خود نگه میدارد. «تقیّه» یک «باب» است که میتواند «حلال» را «حرام» و «حرام» را «حلال» کند. آنکه خمینی گفت حکومت اسلامی حتی به قیمت تعطیل شریعت باید حفظ شود؛ از «باب تقیّه» است. «تقیّه» یک اصل مشترک میان فقهای شیعه و سنّی است و آخوندهای شیعه و سنی فتواهایشان را بر اساس «تقیّه» صادر میکنند.
اینکه میگویند دهها هزار حدیث جعلی در آثار اسلامی وجود دارد؛ اما تا حالا نشده است که بنشینند و احادیث جعلی را بیرون بکشند و محو کنند و دلیل آن هم فقط یک چیز است. اینها به همین احادیث جعلی نیاز دارند و هر روز هم بر تعداد آنها اضافه میشود. آن حدیثی که امروز جعلی خوانده میشود؛ در صورت نیاز بر اساس اصل «تقیّه» به حدیث صحیح تبدیل میشود و آنچه که حدیث صحیح نامیده میشد؛ به این خاطر که احتیاجی به آن نیست؛ یا مسکوت گذاشته شده و یا «جعلی» خوانده میشود. برای همین است که کتابهای حدیث فراوانی وجود دارند و حوزه های نجف و قم آنها را حفظ میکنند تا یک روزی از آنها استفاده کنند.
اگر به فتوای خمینی (در تحریر الوسیله) در بارهٔ تجاوز به دختر بچهٔ شیرخواره و حکمی که صادر کرده است نگاه کنید خواهید دید که نه طالقانی و نه شریعتمداری و نه رفسنجانی و نه منتظری و نه خویی؛ به آن اعتراض نکردند و در پیش مردم آنرا رد نکردند. حالا باید از آخوندها بپرسید که مبنای این فتوا چه بوده است؟ آیا سنّت رسول بوده و یا سنّت ائمهٔ اطهار؟ یا اینکه چه کسی چنین کاری کرده و از رسول و یا امام حکم آن خواسته شده است و یکی از این قانونگذاران اسلام و تشیع و یا تسنن چنین حکمی داده اند که خمینی بر آن استناد کرده باشد؟ و یا اینکه خود خمینی و یا یکی از اطرافیانش چنین کاری کرده است؟ این فتوا باید بالاخره ریشه در جایی داشته باشد.
اینکه میگویند دهها هزار حدیث جعلی در آثار اسلامی وجود دارد؛ اما تا حالا نشده است که بنشینند و احادیث جعلی را بیرون بکشند و محو کنند و دلیل آن هم فقط یک چیز است. اینها به همین احادیث جعلی نیاز دارند و هر روز هم بر تعداد آنها اضافه میشود. آن حدیثی که امروز جعلی خوانده میشود؛ در صورت نیاز بر اساس اصل «تقیّه» به حدیث صحیح تبدیل میشود و آنچه که حدیث صحیح نامیده میشد؛ به این خاطر که احتیاجی به آن نیست؛ یا مسکوت گذاشته شده و یا «جعلی» خوانده میشود. برای همین است که کتابهای حدیث فراوانی وجود دارند و حوزه های نجف و قم آنها را حفظ میکنند تا یک روزی از آنها استفاده کنند.
اگر به فتوای خمینی (در تحریر الوسیله) در بارهٔ تجاوز به دختر بچهٔ شیرخواره و حکمی که صادر کرده است نگاه کنید خواهید دید که نه طالقانی و نه شریعتمداری و نه رفسنجانی و نه منتظری و نه خویی؛ به آن اعتراض نکردند و در پیش مردم آنرا رد نکردند. حالا باید از آخوندها بپرسید که مبنای این فتوا چه بوده است؟ آیا سنّت رسول بوده و یا سنّت ائمهٔ اطهار؟ یا اینکه چه کسی چنین کاری کرده و از رسول و یا امام حکم آن خواسته شده است و یکی از این قانونگذاران اسلام و تشیع و یا تسنن چنین حکمی داده اند که خمینی بر آن استناد کرده باشد؟ و یا اینکه خود خمینی و یا یکی از اطرافیانش چنین کاری کرده است؟ این فتوا باید بالاخره ریشه در جایی داشته باشد.
۱۱- فرقی بین خمینی و شریعتمداری و طالقانی و خویی و منتظری و رفسنجانی وجود ندارد و آنچه که باعث میشود تا شما فکر کنید که فرقی هست؛ در واقع به این خاطر است که شما نمیدانید که اینها از کدامین «باب تقیّه» وارد شده اند. و گرنه اصلوب فقاهت و تاریخ نویسی و نظریه پردازی در تمامی فرقه های اسلامی «تقیهّ» است.
۱۲- چیزی به نام «نصّ لازم الاجراء» وجود ندارد؛ مگر آنکه بر اساس «باب تقیّه» تشخیص داده شود که آن «نصّ» لازم الاجراء است و گرنه در قفسه ها خاک خواهد خورد. این «نصوص» نیز نه کلامی تازه؛ بلکه همگی «سنتهای مردم جزیره العرب» در آن زمان بوده است.
۱۳- دین ملموسی به نام اسلام وجود ندارد و از اوّل هم وجود نداشته است. آنچه که همیشه بوده و هست فتوای «فقیه» بر اساس اصلوب «تقیّه» است.
۱۴- آذربایجان (منظورش تبریز و اندیشه های تبریزی بود) بیشترین تعداد روشنفکران را به ایران تقدیم کرده است؛ اما به خاطر حاکمیت «قم و نجف» و «حکومت شیعی»؛ این روشنفکران از طرف سایر شرکت کنندگان در «مسابقهٔ مسلمانی»؛ سرکوب و تکفیر شده اند. هیچ یک از اقوام ایرانی نتوانسته اند شخصیت هایی بزرگ مانند «احمد کسروی تبریزی» و «ایرج میرزا» به ایران تقدیم کنند. شخصیتهای دیگری بوده اند ولی مانند این دو شخص در «عمق» کار نکرده اند. تبریزیها و آن بخش از آذربایجان که همسو با فرهنگ تبریز است؛ به هیچ حرکت سیاسی که به شکلی از اشکال نام اسلام را با خود داشته باشد؛ نخواهند پیوست. زیرا ما عمیقاً میدانیم که هیچ حرکت اسلامی؛ اصالت ندارد و بر اساس اصل «تقیّه» ساخته و پرداخته شده است و هدفش نگهداشتن ریشهٔ اسلام و تشیّع در آب است؛ تا این قوم (اخوندها) به حیات و سیطرهٔ خود ادامه دهند.
حرکت تبریز و فرهنگهای همسو؛ نخستین حرکت اسلام زدایی گسترده در ایران خواهد بود. به نماز جمعه های تبریز نگاه کنید تا ببینید. تعداد نمازگذاران نماز جمعه های تبریز هرگز به حتی ۸۰۰ نفر هم نرسیده است که همهٔ شرکت کنندگان هم اراذل و اوباش حاشیه نشین تبریز بوده اند و احمق ترین و کثیفترین افراد را به امامت جماعت از طرف خمینی بر آنها گمارده اند.
۱۵- نه مسیحیت و نه اسلام؛ از طریق تبلیغ و تفکر و تضارب آراء رشد نکرده اند. آغاز کار با «تکفیر» و «اوباشگری» و شمشیر و کشتار بوده است و سپس رشد این ادیان را باید در «تولید مثل» ببینید. شما مسلمان و یا مسیحی و یا شیعه و سنّی نمیشوید؛ بلکه یا مسیحی و یا شیعه و سنی به دنیا می آیید. بقیه اش هم دیگر معلوم است. آخوند و کشیش بالای سرتان هستند و مسابقهٔ ایمان راه می اندازند و شما نیز مثل گلّه های حیوانات به راه می افتید.
۱۶- مسئلهٔ «امام دوازدهم»؛ در آغاز برای تصاحب اموال باقیمانده از امام یازدهم بود که از طرف «نائب اول» که در واقع «نائب» نبود؛ بلکه سخنگوی امام یازدهم بود؛ به راه افتاد؛ تا «جعفر» برادر امام یازدهم را از ارث محروم کنند و اموال او را میان «باند خاصی» تقسیم کنند. اما این سخنگو تبدیل به «نائب» شد و ۳ نايب دیگر از آستینش در آورد که به نوّاب اربعه مشهورند. این چهار نفر بزرگترین شیّادان تاریخ تشیع هستند که حتی ادعای «معصوم بودن» هم نمیتوانستند بکنند؛ اما صاحب همه چیز شدند و ظهور این چهار شیّاد بزرگ؛ نقطهٔ زایش نظریهٔ «اجتهاد» و «جانشین امام زمان» است که به نظریهٔ «ولایت مطلقهٔ فقیه» انجامید. نقش امام زمان دروغین که همیشه غایب است و «نایب برحق او» (مجتهد)؛ بزرگترین «نان دانی» آخوندهاست و اگر همان امام زمان غایبشان؛ همین امروز ظهور کند؛ توسط همین آخوندها «تکفیر» و به دست منتظرانش کشته خواهد شد.
به همین خاطر است که ماجرای «مهدی» بدون هیچ سندی؛ اینچنین تبلیغ میشود و سپس تفسیرهای گوناگونی بر یک ماجرای ساختگی به نام «فلسفهٔ انتظار» نگاشته شده اند؛ تا این دروغ بزرگ را به عنوان یک اصل مستند به کرسی بنشانند. همهٔ آخوندها (بدون استثناء) میدانند که ماجرای امام دوازدهم یک دروغ بیشرمانه است و همیشه تاکید میکنند که نباید با این مسئله بازی کرد. زیرا نتیجهٔ بازی هر چه که باشد؛ به ضرر وجود «نائبین دروغین امام زمان دروغین» خواهد انجامید و سپس پرسشهای مهم دیگری در پس آن آغاز خواهند گردید.
۱۷- «نهج البلاغه» یک کتاب تقلّبی است و صدها سال بعد از علی ابن ابی طالب تنظیم و نوشته شده است. اثبات تقلبی و دروغ بودن این کتاب؛ بسیار ساده است:
به هر نماز جمعهٔ دلخواهی که میخواهید بروید؛ به هر برنامهٔ رادیویی با گویندهٔ خاصی که دوستش دارید گوش کنید. اما حتماً سخنان گفته شده را با ضبط صوت ضبط کنید و در جایی امن بگذارید و هرگز به آن مراجعه نکنید. بعد از یک هفته؛ هر آنچه از شنیده هایتان از آن برنامه و یا خطبه ها را بیاد دارید را با صدای بلند بخوانید و ضبط کنید و آنرا هم در همانجا نگهدارید و هیچوقت به آن مراجعه نکنید. بعد از ۳ ماه اینکار را دوباره تکرار کنید و بعد از ۶ ماه دیگر بازهم تکرار کنید. ماجرا را برای یک سال کنار بگذارید و بعد از یکسال هر آنچه را که به یاد می آورید با صدای بلند بگویید و ضبط کنید. سپس همهٔ نوارها را بیرون آورده و بنا بر تاریخ ضبط آنها؛ از نسخهٔ اصلی گرفته تا نوارهای ضبط شده از صدای خودتان را با هم مقایسه کنید تا به روشنایی برسید. خواهید دید که آخرین نوار ضبط شده؛ تا چه حد با نوارضبط شده از گویندهٔ اصلی فرق دارد.
حال میتوانید بدون شک و شبهه؛ در بارهٔ وفاداری و یا شباهت «نهج البلاغه» به گفته های علی که بعد از صدها سال نوشته شده است پی ببرید. این یک شیوهٔ بسیار آسان برای «دروغ یابی» است.
حرکت تبریز و فرهنگهای همسو؛ نخستین حرکت اسلام زدایی گسترده در ایران خواهد بود. به نماز جمعه های تبریز نگاه کنید تا ببینید. تعداد نمازگذاران نماز جمعه های تبریز هرگز به حتی ۸۰۰ نفر هم نرسیده است که همهٔ شرکت کنندگان هم اراذل و اوباش حاشیه نشین تبریز بوده اند و احمق ترین و کثیفترین افراد را به امامت جماعت از طرف خمینی بر آنها گمارده اند.
۱۵- نه مسیحیت و نه اسلام؛ از طریق تبلیغ و تفکر و تضارب آراء رشد نکرده اند. آغاز کار با «تکفیر» و «اوباشگری» و شمشیر و کشتار بوده است و سپس رشد این ادیان را باید در «تولید مثل» ببینید. شما مسلمان و یا مسیحی و یا شیعه و سنّی نمیشوید؛ بلکه یا مسیحی و یا شیعه و سنی به دنیا می آیید. بقیه اش هم دیگر معلوم است. آخوند و کشیش بالای سرتان هستند و مسابقهٔ ایمان راه می اندازند و شما نیز مثل گلّه های حیوانات به راه می افتید.
۱۶- مسئلهٔ «امام دوازدهم»؛ در آغاز برای تصاحب اموال باقیمانده از امام یازدهم بود که از طرف «نائب اول» که در واقع «نائب» نبود؛ بلکه سخنگوی امام یازدهم بود؛ به راه افتاد؛ تا «جعفر» برادر امام یازدهم را از ارث محروم کنند و اموال او را میان «باند خاصی» تقسیم کنند. اما این سخنگو تبدیل به «نائب» شد و ۳ نايب دیگر از آستینش در آورد که به نوّاب اربعه مشهورند. این چهار نفر بزرگترین شیّادان تاریخ تشیع هستند که حتی ادعای «معصوم بودن» هم نمیتوانستند بکنند؛ اما صاحب همه چیز شدند و ظهور این چهار شیّاد بزرگ؛ نقطهٔ زایش نظریهٔ «اجتهاد» و «جانشین امام زمان» است که به نظریهٔ «ولایت مطلقهٔ فقیه» انجامید. نقش امام زمان دروغین که همیشه غایب است و «نایب برحق او» (مجتهد)؛ بزرگترین «نان دانی» آخوندهاست و اگر همان امام زمان غایبشان؛ همین امروز ظهور کند؛ توسط همین آخوندها «تکفیر» و به دست منتظرانش کشته خواهد شد.
به همین خاطر است که ماجرای «مهدی» بدون هیچ سندی؛ اینچنین تبلیغ میشود و سپس تفسیرهای گوناگونی بر یک ماجرای ساختگی به نام «فلسفهٔ انتظار» نگاشته شده اند؛ تا این دروغ بزرگ را به عنوان یک اصل مستند به کرسی بنشانند. همهٔ آخوندها (بدون استثناء) میدانند که ماجرای امام دوازدهم یک دروغ بیشرمانه است و همیشه تاکید میکنند که نباید با این مسئله بازی کرد. زیرا نتیجهٔ بازی هر چه که باشد؛ به ضرر وجود «نائبین دروغین امام زمان دروغین» خواهد انجامید و سپس پرسشهای مهم دیگری در پس آن آغاز خواهند گردید.
۱۷- «نهج البلاغه» یک کتاب تقلّبی است و صدها سال بعد از علی ابن ابی طالب تنظیم و نوشته شده است. اثبات تقلبی و دروغ بودن این کتاب؛ بسیار ساده است:
به هر نماز جمعهٔ دلخواهی که میخواهید بروید؛ به هر برنامهٔ رادیویی با گویندهٔ خاصی که دوستش دارید گوش کنید. اما حتماً سخنان گفته شده را با ضبط صوت ضبط کنید و در جایی امن بگذارید و هرگز به آن مراجعه نکنید. بعد از یک هفته؛ هر آنچه از شنیده هایتان از آن برنامه و یا خطبه ها را بیاد دارید را با صدای بلند بخوانید و ضبط کنید و آنرا هم در همانجا نگهدارید و هیچوقت به آن مراجعه نکنید. بعد از ۳ ماه اینکار را دوباره تکرار کنید و بعد از ۶ ماه دیگر بازهم تکرار کنید. ماجرا را برای یک سال کنار بگذارید و بعد از یکسال هر آنچه را که به یاد می آورید با صدای بلند بگویید و ضبط کنید. سپس همهٔ نوارها را بیرون آورده و بنا بر تاریخ ضبط آنها؛ از نسخهٔ اصلی گرفته تا نوارهای ضبط شده از صدای خودتان را با هم مقایسه کنید تا به روشنایی برسید. خواهید دید که آخرین نوار ضبط شده؛ تا چه حد با نوارضبط شده از گویندهٔ اصلی فرق دارد.
حال میتوانید بدون شک و شبهه؛ در بارهٔ وفاداری و یا شباهت «نهج البلاغه» به گفته های علی که بعد از صدها سال نوشته شده است پی ببرید. این یک شیوهٔ بسیار آسان برای «دروغ یابی» است.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
اگر «واقعیت تاریخی» را موضوعی بپندارید که با تبلیغات و سانسور و لاپوشانی خبری و یا عدم وجود اسناد و دروغ پردازیهای گوناگون محاصره شده است؛ برای کشف آن باید نخست نیک پندار و نیک کردار باشید تا پرده های دروغ را بشناسید و اگر سند قابل استنادی وجود دارد و یا ندارد را کشف کنید (پندار نیک) و هر آنچه دروغ و یا خیالبافی هستند را از میان بردارید (کردار نیک)؛ تا آنچه که واقعی است ... از پشت لایه ها بیرون آید و چه بسا واقیت کشف نشود و ادامهٔ تحقیقات به آینده موکول شود؛ امّا هرگز نگویید که «انبوه درختان نمیگذارند که جنگل را ببینیم».
نوشتهٔ امروز «مصّور» و بر اساس «تصویر اسناد» بنا شده است . لذا اگر طولانی می نماید؛ پیشاپیش پوزش میخواهم. برخی از مدافعان تشیع و حتی تسنن؛ چنین می اندیشند که «منتقدین اسلام» انتقادات شیعیان را بر سر اهل تسنن و انتقادات اهل تسنن را بر سر شیعیان میکوبند و از این میانه ماهی میگیرند.
در این نوشتار من به آنچه که اهل تسنن در بارهٔ تشیع میگویند کاری ندارم و تصاویر زیرین اسنادی شیعی هستند و ماجرای حسین را از زبان شیعیان میبینیم و پرسشهای لازم را مطرح میکنم :
لینک اصلی تصاویر زیرین (اینجا)
اگر بر روی این تصاویر کلیک کنید خواهید دید که داستان گفتگوها چنان به تفصیل شرح داده شده است که گویا تمامی این گفتگوها را با ضبط صوت؛ ضبط کرده اند و نویسنده یادش رفته است که همهٔ آن ۷۲ تن کشته شده اند و یا فرار کرده بوده و یا آنهایی که زنده مانده بوده اند؛ به جز زین العابدین بیمار و چند زن؛ کس دیگری نمانده بوده است که چنین گذارش کاملی از گفتگوها بدهد. زیرا زنها بر طبق سنّت عربی در خیمه ها و کجاوه های جداگانه ای نگهداشته میشده اند. فکر نمیکنم که حتی خمینی و خامنه ای هم زنها و دخترانشان را به «اتاقهای دربستهٔ توطئه و مذاکرات» راه میداده اند و یا میدهند. لذا همهٔ این گفتگوها مزخرفات هستند؛ اما بر اساس فرهنگ خاصی بافته شده اند.
اینک سند دوّم (اینجا)
تصاویر سند دوّم:
در این نوشتار من به آنچه که اهل تسنن در بارهٔ تشیع میگویند کاری ندارم و تصاویر زیرین اسنادی شیعی هستند و ماجرای حسین را از زبان شیعیان میبینیم و پرسشهای لازم را مطرح میکنم :
لینک اصلی تصاویر زیرین (اینجا)
اگر بر روی این تصاویر کلیک کنید خواهید دید که داستان گفتگوها چنان به تفصیل شرح داده شده است که گویا تمامی این گفتگوها را با ضبط صوت؛ ضبط کرده اند و نویسنده یادش رفته است که همهٔ آن ۷۲ تن کشته شده اند و یا فرار کرده بوده و یا آنهایی که زنده مانده بوده اند؛ به جز زین العابدین بیمار و چند زن؛ کس دیگری نمانده بوده است که چنین گذارش کاملی از گفتگوها بدهد. زیرا زنها بر طبق سنّت عربی در خیمه ها و کجاوه های جداگانه ای نگهداشته میشده اند. فکر نمیکنم که حتی خمینی و خامنه ای هم زنها و دخترانشان را به «اتاقهای دربستهٔ توطئه و مذاکرات» راه میداده اند و یا میدهند. لذا همهٔ این گفتگوها مزخرفات هستند؛ اما بر اساس فرهنگ خاصی بافته شده اند.
اینک سند دوّم (اینجا)
تصاویر سند دوّم:
در این سند نیز مشاهده میکنید که نویسندهٔ مطلب گویی که ساعت ساخت سوئیس در دست داشته و زمان همهٔ گفتگوها و تاریخ دقیق آنها را به دقت ثبت کرده است. اینهمه دقت در گفتاری که مربوط به ۱۱۰۰ سال پیش است؛ تنها یک نتیجه دارد و آن اینکه : همهٔ این نوشته ها بافتنی و مزخرفات هستند.
اما برای اینکه ثابت شوند که این نوشته ها دروغ و مزخرفات و بر اساس «باب تقیّه» نوشته شده اند به دو قسمت از این دو سند توجه کنید:
همانگونه که میبینید این دو بخش از دو سند؛ ترجمهٔ یک متن هستند؛ نقطهٔ تشابه آنها در این است که حسین در هر هر دو ترجمه از سنت رسول الله سخن میگوید و هیچ اشاره ای به سنت پدرش و برادر بزرگترش نمیکند و هیچ سخنی و ادعایی از «امامت» وجود ندارد.
اما مترجم سند دوّم کلمهٔ «غنیمت» را به «بیت المال» تغییر داده است. هر دو کلمه عربی هستند ولی فرق میان معانی آنها بسیار زیاد است. ترجمهٔ نخست به متن اصلی نزدیکتر است و از «تقسیم غنیمت به عدالت» سخن میگوید و «غنیمت» یعنی اموال غارت شده پس از کشتارها و ویرانی ها و تجاوزها و برده گرفتن ها و تمامی اعمالی که هر راهزن شریفی انجام میداه است. در متن دوّم از روی «تقیّه» به بیت المال تغییر یافته است تا معنی آن تغییر کند.
نتیجه آنکه:
۱- مشکل حسین «امامت» نبوده است.
۲- مشکل اصلی حسین؛ تقسیم غنایم جنگی بوده است. یعنی ثروتهای به غارت رفتهٔ ایرانیان.
۳- در هیچ یک از این دو متن سخنی از بی خانمان شدگان ایرانی و به بردگی رفتگان و کشته های ایرانی و تجاوز به زنان ایرانی اشاره نمیشود. بلکه حسین میگوید که اگر من مسئول تقسیم «غنایم» شوم به همهٔ تان میدهم و در بخشی دیگر نیز به یکی از آنها میگوید که اگر وعدهٔ گرگان و ری را در برابر کشتن من به تو داده اند دروغ است ولی اگر من رئیس شوم؛ غنایم را به عدالت میان شماها تقسیم خواهم کرد (وعدهٔ رشوه های کلان برای سربازگیری).
در آغاز سند دوّم دم خروس دیگری از زیر عبای حسین بیرون می آید:
اما برای اینکه ثابت شوند که این نوشته ها دروغ و مزخرفات و بر اساس «باب تقیّه» نوشته شده اند به دو قسمت از این دو سند توجه کنید:
همانگونه که میبینید این دو بخش از دو سند؛ ترجمهٔ یک متن هستند؛ نقطهٔ تشابه آنها در این است که حسین در هر هر دو ترجمه از سنت رسول الله سخن میگوید و هیچ اشاره ای به سنت پدرش و برادر بزرگترش نمیکند و هیچ سخنی و ادعایی از «امامت» وجود ندارد.
اما مترجم سند دوّم کلمهٔ «غنیمت» را به «بیت المال» تغییر داده است. هر دو کلمه عربی هستند ولی فرق میان معانی آنها بسیار زیاد است. ترجمهٔ نخست به متن اصلی نزدیکتر است و از «تقسیم غنیمت به عدالت» سخن میگوید و «غنیمت» یعنی اموال غارت شده پس از کشتارها و ویرانی ها و تجاوزها و برده گرفتن ها و تمامی اعمالی که هر راهزن شریفی انجام میداه است. در متن دوّم از روی «تقیّه» به بیت المال تغییر یافته است تا معنی آن تغییر کند.
نتیجه آنکه:
۱- مشکل حسین «امامت» نبوده است.
۲- مشکل اصلی حسین؛ تقسیم غنایم جنگی بوده است. یعنی ثروتهای به غارت رفتهٔ ایرانیان.
۳- در هیچ یک از این دو متن سخنی از بی خانمان شدگان ایرانی و به بردگی رفتگان و کشته های ایرانی و تجاوز به زنان ایرانی اشاره نمیشود. بلکه حسین میگوید که اگر من مسئول تقسیم «غنایم» شوم به همهٔ تان میدهم و در بخشی دیگر نیز به یکی از آنها میگوید که اگر وعدهٔ گرگان و ری را در برابر کشتن من به تو داده اند دروغ است ولی اگر من رئیس شوم؛ غنایم را به عدالت میان شماها تقسیم خواهم کرد (وعدهٔ رشوه های کلان برای سربازگیری).
در آغاز سند دوّم دم خروس دیگری از زیر عبای حسین بیرون می آید:
در اینجا آنکس که متن را ترجمه کرده است؛ میخواهد چنین القاء کند که حسین بن علی ادعای امامت دارد و از سنّت محمد و سنّت پدرش علی سخن رانده است. امّا دم خروس آنجاست که در این جمله جای برادر بزرگش یعنی «حسن»؛ خالی است. پرسش اینجاست که پس «سنّت امام حسن ادّعایی شیعیان» به کجا رفت؟
حسین در جاهای دیگر این دو متن به «شیعیان من» اشاره دارد؛ یعنی «پیروان شخص من» و از پیروان حسن و علی سخنی به میان نمی آورد. این پراکندگی و تناقضات در گفتار نشان میدهد که در آغاز هیچگونه صحبتی بر سر «امامت» آنگونه که شیعیان بافته اند؛ وجود نداشته است و بعدها که «باب امامت» توسط آخوندها باز شده است؛ احادیث جعلی مانند غدیر خم و امثالهم تولید شده اند و حد اقل اینکه: «حسن» شاید دهها سال بعد از مرگ امام یازدهم و توسط آخوندها و یا نواّب اربعه به امامت برگزیده شده است و نه توسط خدا و محمد وعلی و حسین و ..... هیچ نطفه و اسپرم مقدسی در کار نبوده است.
آنچه که بوده است این است که حسین میگفت:
من فرزند فاطمه دختر پیامبرم....... به من بیشتر بدهید تا بخورم.
این مسئله مهمترین مشکل حسین بوده است.
حسین مردی است که در دامن زنی پرورده شد که مادرش (خدیجه) مرده بود و به جای او دهها «نامادری» روییده بودند....
حسادت زنانهٔ فاطمه به زنان محمد (نامادریها و زن پدرها) و بویژه «عایشه» (سوگلی محمد) که او را «حمیرای من» (زن مو سرخ = موحنایی) مینامید؛ مهم ترین دلیل نفرت پراکنی شیعیان بر علیه عایشه است. عایشه زنی است که توانست جنگی را فرماندهی کند. اما فاطمه زنی بود که فقط «ارث پدر» میخواست و توانایی ذاتی او بیش از این نبود. فاطمه طبق رسم عربی چون «دختر» بود هیچ ارزشی برای محمد (به عنوان پدر) نداشت؛ هنوز هم که هنوز است در میان عشایر عرب خوزستان؛ زنها و دختران حق نشستن بر سر سفره در کنارمردان را ندارند و باید «پس ماندهٔ غذا» را پس از مردان بخورند و اگر حتی کودک خردسال دختر در کنار مردان دست به غذا ببرد؛ با سیلی محکم بر دست او میزنند تا جایگاه واقعی خود را در جامعهٔ عشایر عربی بشناسد. پس از اینهمه سالها ... هنوز اینچنین است..
بیا و بنگر که ارزش فاطمه در ۱۴۰۰ سال پیش برای محمد چه بوده است.....
میگویند که محمد ؛ فاطمه را «کوثر» نامید؛ اما باید بدانند که این نامیدن؛ در برابر نامی بود که به محمد دادند و او را «ابتر» (دم بریده) خواندند و این جمله هیچ تاثیری بر ارزش واقعی فاطمه از نظر محمد نداشته است.
محمد حتی در زمان مرگ؛ دعوت دخترش را برای رفتن به خانهٔ او نپذیرفت و سر بر زانوان «حمیرا» در گذشت.
اگر دروغ است. کسی بگوید...... اگر راست است... دست از دروغگویی و دروغ بافی بردارید.
حسن و حسین تحت تلقین والدینشان؛ همیشه فکر می کرده اند که به آنها ظلم شده است و حق آنها از «غنایم = غارتها» بایستی بسیار بیشتر از آنی میبود که به آنها میرسید .......
این تمامی محتوای «ظلم ستیزی حسین» است.
حال به سراغ سند دیگری میرویم که تمامی تلاش آن «ماله کشی» برای اثبات این مسئله است که «حسن و حسین» در جنگ اعراب علیه ایران؛ هیچ نقشی نداشته اند و مردان طبرستان (مازندران) را نکشته اند؛ به زنانشان تجاوز نکرده اند و آنها را در بازار بردگان نفروخته اند.
لینک سند: (اینجا)
بیا و بنگر که ارزش فاطمه در ۱۴۰۰ سال پیش برای محمد چه بوده است.....
میگویند که محمد ؛ فاطمه را «کوثر» نامید؛ اما باید بدانند که این نامیدن؛ در برابر نامی بود که به محمد دادند و او را «ابتر» (دم بریده) خواندند و این جمله هیچ تاثیری بر ارزش واقعی فاطمه از نظر محمد نداشته است.
محمد حتی در زمان مرگ؛ دعوت دخترش را برای رفتن به خانهٔ او نپذیرفت و سر بر زانوان «حمیرا» در گذشت.
اگر دروغ است. کسی بگوید...... اگر راست است... دست از دروغگویی و دروغ بافی بردارید.
حسن و حسین تحت تلقین والدینشان؛ همیشه فکر می کرده اند که به آنها ظلم شده است و حق آنها از «غنایم = غارتها» بایستی بسیار بیشتر از آنی میبود که به آنها میرسید .......
این تمامی محتوای «ظلم ستیزی حسین» است.
حال به سراغ سند دیگری میرویم که تمامی تلاش آن «ماله کشی» برای اثبات این مسئله است که «حسن و حسین» در جنگ اعراب علیه ایران؛ هیچ نقشی نداشته اند و مردان طبرستان (مازندران) را نکشته اند؛ به زنانشان تجاوز نکرده اند و آنها را در بازار بردگان نفروخته اند.
لینک سند: (اینجا)
در کتاب مشهور «خدمات متقابل ایران و اسلام» مطهری میخوانیم که فتوای حمله به ایران از طرف علی صادر شد؛ تا قدرت «فتوا دهندگی و عالمیّت علی» را به رخ بکشد. در دافعه و جاذبهٔ علی میخوانیم که حسن و حسین «بادیگارد»های عثمان بودند و به خاطر بی لیاقتیهایشان؛ عثمان کشته شد و عده ای که یکی از آنها نیز عایشه بود؛ گناه را بر گردن علی و حسن و حسین انداختند. ماجرای «پیراهن خونین عثمان» نیز اشاره به همین داستان دارد.
حال با توجه به سند فوق؛ کدام داستان را باور کنیم؟
۱- علی پسرانش را به محافظت از عثمان گماشته بود؟
۲- علی با عثمان؛ مثل سگ و گربه بودند؟
۳- علی پسرانش را به محافظت از عثمان گماشت تا به کشندگان او کوچه دهند تا او کشته شود و علی بتواند استخوان و خار ۲۵ سالهٔ حریصانهٔ حکومت را از گلو و چشم خود به در آورد و خلیفه شود؟
عایشه بر گزینهٔ ۳ تاکید میکرد.
مطهری به گزینهٔ ۱ تکیه دارد.
سند بالا بر گزینهٔ ۲ تکیه میکند.
حال به این بخش از سند توجه کنید و آنرا با اسناد قبلی که واقعهٔ عاشورا را «مو به مو» و با «زمان بندی کرونومتری» تعریف میکنند؛ مقایسه کنید.
در این بخش از سند؛ نویسنده با «ناسیونالیسم ایرانی» طرف است و باید از طریق «باب تقیّه» حتی «مادر امام زین العابدین بیمار موش مرده» (امام سجّاد) را نیز انکار کند.
نویسنده ۱۶ مادر برای این امام که از «باب تقیّه» خودش را به «موش مردگی» زده بود تا زنده بماند؛ می شمارد.
گاهی تاریخ نگاری اسلامی به آنجا میرسد که همه چیز را به دقتی که حتی امروز میسّر نیست مینویسد (روز و شب و مطابقت تقویمی و جزئیات مکالمات)؛ و گاهی معلوم نیست که یک بچّه ( آن هم شخصیتی در حدّ امام) از کدامین آلت تناسلی زنانه بیرون آمده است؟ و آنها نه تنها میان ۲ زن؛ بلکه ۱۶ زن شک دارند!!!!!!!!!!!
این چگونه امام «ملهم به الهامات» الهی است که حتی خودش نیز نمیدانسته است مادرش کیست؟ در حالی که طبق اسناد پیشین؛ حسین حتی ظهور حجّاج ابن یوسف را نیز پیشگویی کرده است؟
آیا بهتر نیست که بگویند:
حسین فرمود: گلدانی بیاورید و شیعیانش گلدانی آوردند.
سپس امام فرمود: خاک حاصلخیر در گلدان بریزید. .... شیعیانش خاک حاصلخیز فراهم نموده و در گلدان ریختند.
سپس امام فرمود: از خیمه خارج شوید که الهام الهی بر من نازل میشود..... و شیعیانش مانند «جنّ» ناپدید شدند.
سپس امام آلتش را در آورد و «جلق» زد و نطفهٔ مبارکش را در گلدان ریخت و با خاک مخلوط فرمود و نهیب زد: آب بیاورید....
شیعیانش آب آوردند.
امام آب در گلدان همی ریخت و «آیةالکرسی» بخواند و گفت: از این گلدان برای شیعیان ما چنان امامی بروید که همهٔ گیتی بر او سلام کنند و همه را نجات دهد.
اما سپس موجودی «کج و معوج» که به خاطر خمیدگی قامتش «بیمار» خوانده شد؛ از گلدان رویید و غریو از نهاد شیعیان بر آمد و این معجزه و کرامت را هرگز از یاد نخواهند برد.
زیرا که در حدیث صحیح آمده است که هر کس این کرامت از یاد ببرد؛ با سگها و خوکها و میمونها محشور خواهد شد.
خاک بر سر نفهم مؤمنینی که «مؤمن» به دنیا می آیند و هر کثافت معده ای را میلیسند و هضم میکنند.
تف.....
در خانه کس است؟..... یک حرف بس است
کژدم
با تشکر از شما کژدم گرامی
پاسخحذفمقاله ای کوبنده بر دهان مسلمانان بود
درود بر شما کژدم جان
پاسخحذفشما صحبت از محو اسلام و تشیع کردید! یک جایی میخوندم که چهار عامل روانشناختی در پیدایش تفکر دینی و مذهبی و اعتقادات غیرعلمی و موهومی نقش تعیین کننده دارند: ۱- ترس ۲- شرم و احساس گناه ۳- فقر ۴- جهل . به نظر من تا وقتی این عوامل در مردم ما وجود دارند ما کاری در برابر اسلام و تشیع نمی تونیم بکنیم. با تاریکی نمیشه به جنگ تاریکی رفت! نور خرد و دانش هست که تاریکی اسلام را محو خواهد کرد.
بهروز ایرانی
درود بر شما بهروز گرامی
حذفآن چهار موردی که شما نام برده اید؛ تنها بخشی از ددها عامل دیگر هستند. دین زدایی به هر شکل آن یک رویای دست نیافتنی است. تنها زبانهای گویا نیستند که کمک میکنند؛ بلکه گوشهای شنوایی نیز باید باشند.
به جز عوامل شخصی؛ عوامل سیاسی و اجتماعی؛ هیپنوتیزم کودکان توسط جامعه و خانواده؛ ترس از از دست دادن موقعیتها و .... عوامل دیگری هستند که همیشه دین را پایدار نگهمیدارند.
عالی بود
پاسخحذفهر قدر جامعه بیچاره تر و مضطرب تر می شود, مردم خرافاتی تر و خر تر می شوند و این موجبات استقرار و دوام نظام اجتماعی ای می شود که مردم را خرافاتی و "خر" می خواهد.
یکی از مشخصات آدمهای خر یا اششک, زودباوری است. طوری که انگار مغز این آدمها برای باور کردن چیزهای عجیب و بی ربط به وجود آمده و از اجنه، فال قهوه، بشقاب پرنده، تا ائمهٔ اطهار و معجزات انبیا و خدا را بدون هیچ استدلالی می پذیرد و به آن ایمان می آورد.
ایمان نقطهٔ مقابل علم و در واقع باور داشتن به چیزی است که با علم و منطق قابل توجیه نیست. البته آدمهای خر هم می توانند ساعتها در مورد درستی طالع بینی چینی استدلال کنند اما بین استدلال آنها و یک دانشمند یک فرق اساسی وجود دارد:
یک دانشمند، چیزی را باور ندارد, مگر ابتدا درستی اش نقد و اثبات شده باشد اما یک احمق, اول به چیزی ایمان می آورد و بعد برای توجیه آن, دنبال دلیل و استدلال می گردد. مثلا شخصی که در یک خانوادهٔ مسلمان شیعه به دنیا آمده٫ ناگزیر آموزه های شیعیان، چاه جمکران و آقا امام زمان را هم می پذیرد.
این شخص دربرابر پرسش های یک مسلمان سنی ممکن است استدلال هایی هم بیاورد اما واقعیت این است که این استدلال ها در جهت « توجیه » چیزی است که او اصلا انتخاب نکرده بلکه به دلیل قرار گرفتن در یک محیط شیعه مذهب « قورت داده » . کما اینکه یک مسلمان سنی هم به امام زمان اعتقادی ندارد اما ایمان دارد که اگر به کسی عطر بول ( شاش ) ممد عبدالله بخورد٫ بول ( شاش ) ممد عبدالله برود هرگز شکم او « گرسنه » نشود. همین آدم اگر در خانواده ای مسیحی به دنیا آمده بود با همان شدت و باور روح القدس را توجیه می کرد و اگر در یک خانوادهٔ کمونیست بزرگ شده بود به همان شدت به « عدم وجود خدا » باور داشت.
بنا براین تفاوت یک احمق با آنکه فکرش را به کار می گیرد در نتیجه تفکر (وجود یا عدم وجود خداوند، امام زمان، اسب شاخدار، و…) نیست، بلکه در « روشی » است که به آن نتیجه رسیده اند.
سکینه خانم
سکینهٔ گرامی
حذفجالب است که وقتی مطلبی در بارهٔ علی و یا حسین نوشته شود؛ تعداد کامنتها بسیار کم میشود. در اسنادی که منتشر شد؛ بسیار مطالب و تناقضات دیگر وجود دارند که خوانندگان میتوانستند؛ آنها را در آورده و در بخش نظرات مطرح نمایند. امّا گویا بسیاری از خوانندگان همچنان در رویای «سرور آزادگان» مدهوشند.
بعضی از روشنفکران قلاّابی خود را چنین راضی میکنند؛ که حسین سمبل مبارزه بر علیه ظلم است؛ امّا حتی پس از دیدن آنچه که از نظر حسین «ظلم» به حساب می آید؛ همچنان میخواهند در باتلاقی که از زمان تولّد در آن فرو رفته اند؛ شنا کنند و لذّت ببرند.
اینگونه روشنفکران قلّابی حتی نمیدانند که چکار باید بکنند؟ حسین شاید سمبل مبارزه برای «تقسیم غنایم» باشد و این چنین سمبلی این روشنفکران قلّابی را مغلوم نیست به کجا رهنمون شود؟
حسین از حق هیچکس دفاع نکرد؛ بلکه خود را صاحب غنایم حاصل غارتها و چپاولها و تجاوزها و خمس و ذکات برده های فروخته شدهٔ ایرانی میدانست.
مغزهایی که زنگار ۱۴۰۰ ساله بسته اند را تنها با اسید شویی میتوان پاک کرد و نه سخن.
حذف««جالب است که وقتی مطلبی در بارهٔ علی و یا حسین نوشته شود؛ تعداد کامنتها بسیار کم میشود. در اسنادی که منتشر شد؛ بسیار مطالب و تناقضات دیگر وجود دارند که خوانندگان میتوانستند؛ آنها را در آورده و در بخش نظرات مطرح نمایند. امّا گویا بسیاری از خوانندگان همچنان در رویای «سرور آزادگان» مدهوشند»»
با سپاس بسیار کژدم گرامی ؛مطالب مرقومه هر پارگرافش یک مقاله بلند بالا می شود۰بررسی و مطالعه آن زمان بر است(باوجود حسنیه و مسجد و منبر وآخوند و مداح مگر وقتی می ماند؟ حسین پارتی است و واجبی کشی برای حوری های بهشتی؛اگر علی اصغر هم تشنه بماند باکی نیست، شیعه های ماله کش هستند۰ )جواد
به بظرم نمیتوان این را فقط یک بیزنس پرسود انگلی دانست. ما با یک فرقه مخفیه سیاسی-اقتصادی موروثی و پیچیده با سابقه چند صدساله طرفیم که همیشه خود را در شکل ها و گروه های مختلف به روز و بازتولید میکند. به این دلیل روشنگران توان مقابله با آنها را نداشته اند وگرنه این باورها نمیتوانستند این همه دوام بیاورند. جالب تر از همه احکام ارتداد و قتل هاست که هنوز هم با وقاحت شگفتی اوری صادر میشود. و جالب تر از ان سکوت در برابر آن است.
پاسخحذفکژدم گرامی
پاسخحذفشما که از سیر تا پیازحرکات و سکنات پیامبر اکرم و مسلمانان گیج با خبرید چه دلیل منطقی در گذاشتن زبان محمد در دهان دخترش می بینید؟ حتی فکر کردن به این حرکت٫ مشمئز کننده و رقت انگیز است.
آیا پیامبر از بوسیدن دهان فاطمه، دختر خود، لذت جنسی می برده است؟
من یک جایی هم خواندم که همچین کاری با حسن و حسین نوه های خود هم می کرده که درنتیجه حسن « اِوا خواهر » و حسین دیوانه از درون ان در می اید....
ناشناس گرامی
حذفبسیاری از آدمها کارهایی میکنند که شرم آور است. امّا شرم آورتر این است که کسی که خودش از سرتا پا لجن است؛ ادعای پیامبری میکند و تمامی اعمال کثیف خودش را به عنوان راه زندگی الهی معرفی میکند.
از آن شرم آورتر این است که کسی؛ پیروی چننین شخصیت ننگینی را می پذیرد.
اگه دقت کرده باشید عکسهای زیادی هست که خامنه ای هم همینطوری به طرز عجیبی از بچه های مردم لب میگیره!! تا به حال ندیدم کسی ازش چیزی بنویسه!
حذفناشناس گرامی
حذفماجرای لب گرفتن و سوء استفادهٔ جنسی نیست. حال در بعضی موارد؛ شاید هم کسانی اینکار را بکنند. ماجرا دقیقاً همان شاش محمد است وچون محمد اینکار را برای تبرک کردن انجام میداد. این الاغهای شیعه فکر میکنند که هر الاغی که اسمش سید باشد میتواند برکت دهد. حتی بعضی از این الاغها وقتی بچهٔ شان از چیزی بترسد و یا جایی از بدنش زخم بردارد میبرند به پیش سید تا با تُف مبارکش «سقّ دهان» بچه را بردارد و ترسش بریزد.یا تفش را بر زخم بمالد تا خوب شود.
یکی گفته بود که اگر تف سید زخم را خوب میکند؛ علی و حسین از تفشان به زخمشان میمالیدند و زنده میشدند.
ba dorood. ey kash in Bazariye garami chand kelas dars baraye roshnfekrane ahmaghe Iran-zamin migozasht ta mesle olagh donbale khomeini narawand. manzooram Bazargan, Sanjabi wa besyari ostadane daneshgahi dar Irane zamane Shah mibashad ke goosfand-war donbale Khomeini oftadand. fahme in Bazari 100-barabare anha bood. man yek nafar be ehteram kolah az sar bar-midaram. ajab ensane roshani boodeh in bazari dar 25-30 sale pish. az shoma be khatere in maghale besyar sepasgozaram. besyar zahmat keshidid ke be har kas bekhahad befahmad rah ra neshan dadid. pirooz bashid.
پاسخحذف