همانگونه که بارها گفته ام استراتژی ایجاد خاورمیانهٔ بزرگ تنها به خاورمیانه ختم نخواهد شد و دامنهٔ آن بخشی از آفریقا و همچنین آسیای میانه را تحت پوشش خود قرار خواهد داد. شاه کلید این گسترش ایران است اما پاکستان و افغانستان دو گرهگاه مهم دیگری هستند که بدون استقرار آرامش در این دو کشور؛ تمهیداتی که دررابطه با ایران در جریان است؛ به ثمر نخواهند رسید پیشتر ها به این نقش مهم اشاراتی داشته ام (اینجا) هرچند که در آن دوره شاید زیاد به چشم نمی آمد؛ اما پاکستان و افغانستان بعد از ایران دو مهرهٔ مهمی هستند که در استراتژی تدافعی چین در رابطه با جلوگیری از گسترش خاورمیانهٔ بزرگ با آن دو بازی میکنند و اینک میرود که این دو مهره نیز از چنگ چینی ها در آید. دولتمردان ضد پاکستانی در افغانستان کمرنگتر میشوند و پاکستان در آستانهٔ فروپاشی حاکمیت رژیم اسد در سوریه؛ به مقاومت خود پایان میدهد و برای وارد شدن به چرخهٔ «اقتصادِ بزرگِ خاورمیانهٔ بزرگ» باید دست ISI را در سیاستگذاریهای مبنی بر «ایجاد بحران و کنترل بحران» و گرفتن پول در ازای آنرا کنار بگذارد و در همین راستا؛ حاکمیت پاکستان؛ به این نتیجه رسیده است که برای به دست گرفتن نقشی مهم تر و نجات اقتصاد ورشکستهٔ خود باید که سیاستهای پیشین را کنار نهد و مشکل «طالبان» را که زمانی بزرگترین مهرهٔ پاکستان در بازی استراتژیکش در رابطه با هند و افغانستان بود؛ کنار بگذارد و گرنه دیر خواهد شد. اکنون پاکستان به فکر طالبان زدایی افتاده است (اینجا) که به خودی خود نشان از آن دارد که آفتاب سیاستهای تدافعی چین را بر لب بام میبیند و دیگر نمیخواهد آیندهٔ خود را به آن گره بزند.
از سوی دیگر حرکتهای اخیر دولت اخوان المسلمینی ولی نرم خوی مصر و توافقی که با ارتش به آن رسیده است و همچنین انتخابات لیبی و ایجاد ثبلات نسبی در آن سرزمین و سقرهای معنی دار خانم کلینتون به کشورهای آفریقایی و سپس دیدار از ترکیه؛ همگی نشان از پیشرفتهای چشمگیری در کلّیت روند استراتژی خاورمیانهٔ بزرگ و همچنین نهایی شدن وضعیت سوریه دارد و سقوط نخستین جنگندهٔ روسی در شرق سوریه که احتمالاًتوسط موشک اندازهای «استینگر» انجام گرفت سرنوشت جنگ داخلی سوریه را رقم خواهد زد. هر چند که ظاهراً گمانه زنی ها بر این است که رژیم اسد در صورت افتادن به تنگنا از سلاحهای شیمیایی استفاده کند و یا اینکه بخشی از کشور سوریه به عنوان «سرزمین خودمختار علوی نشین» اعلام شود ؛ اما این دو گزینه نیز با تمهیدات دیگری که در جریان است خنثی خواهند گردید و شخصیتهای سیاسی و نظامی جدا شده از رژیم نیز میتوانند نقش مهمی در ایجاد وحدت ملی بازی کنند.
جنبش مردم سوریه بدون وجود ارتش آزاد سوریه یک مناقشهٔ طولانی مدت قبیله ای عشیره ای خواهد بود و نمیتوان کار را به عهدهٔ چند گروه روشنفکری که هر دم سازی میزنند سپرد و این تنها ارتش آزاد سوریه است که میتواند وحدت ملی را با ترکیبی از فشار و فراخوان به ارمغان بیاورد.
نتیجه آنکه چینیها و روسها بعد از آغاز عملیان ضد طالبان ارتش پاکستان؛ با شرایط جدیدی روبرو خواهند شد و این امر دستهای سپاه قدس را نیز در رابطه با استفاده نمودن از طالبان به عنوان اهرم فشار خواهد بست. هر چند که به خاطر تعدد مراکز قدرت در پاکستان؛ تا زمانی که این عملیات آغاز نشود و دامنهٔ سرکوب آن مشخص نگردد؛ نمیتوان روی پاکستانیها حساب باز کرد. زیرا جیب ژنرالهای پاکستانی به پول مجانی در ازای بازیگردانی عادت کرده است و پاکستان زمانی میتواند به طور جدی وارد حلقه شود که بتواند حلقه های قدرت نظامی-امنیتی را از تعیین سرنوشت آنچه که کشورش میخوانند کنار نهد.
کژدم
چه تحلیل مسخریی . اگه تحلیل نکنی میمیری؟ حرفات اصلا سندیّت و ارتباطی به هم نداره. متأسّفم.
پاسخحذفشب دراز است و قلندر بیدار. و طرفداران قلاده به گردن علی سگ کش؛ فتیلهٔ عمرشان به تلپ تلپ افتاده است.
حذفAryan Azadeh
پاسخحذفدر اصل اینها یک جنگ قدرت است، در خاورمیانه، میان ایران و ایالات متحده، از طرفی اینا میکشن از تهران از طرفی دیگر واشنگتن!
اما در خصوصو سوریه، من این مهم را میتوانم بدون تردید بگویم، مقاومت سوریه با حضور و مشارکت مستقیم ایران در صحنه داخلی سیاسی این کشور، شکست خواهد خورد، همانگونه که اکنون میبینیم مسئولین رژیم دست نشانده اسلامی و جوجه آخوند ها چگونه پایه ستون های دمشق را نگاه داشته اند تا ،به ناگهان موجب سرنگونی نشود!
پس سوریه منتفیست به نظر من، برای سرنگونی دولت بشار اسد اول باید رژیم تهران سرنگون شود!
شاید مهم ترین اشتباه مقاومت سوریه این بود که حرکت های اجتماعی مسلحانه اش به گونه ای سازماندهی شده بود، که روستا روستا، شهر به شهر پیش رفت برای پاکسازی کشور و نهایت سرنگونی حکومت اسد!
به نظر من مقاومت سوریه باید مرکز، و ریشه و راس حکومت را مورد هدف قرار میداد، و از دمشق شروع میکرد ، و به منابع و منافع اصلی حکومت دمشق ضربه وارد میکرد، تا نهایت حکومت فلج شود و با حمله و دشتیابی نقاط کلیدی دمشق، نقطه پایان بر حکومت اسد میگذاشت
سقوط دمشق پایان اسد است
همانگونه که قوط تهران در اینده پایان جمهوری اسلامی خواهد بود، چون نباید فراموش کرد ستون های اصلی ساختاری هر حکومت، در پایتخت میباشد، سقوط پایتخت، یعنی تکامل رسیدن 85%درصد مسیر و پروسه براندازی!
آرین گرامی
حذفمسئله بین رژیم اسلامی ایران و آمریکا؛ جنگ قدرت نیست؛ بلکه جنگ رژیم تنها و تنها برای «بقا» است. تمامی استراتژی کلان رژیم از بدو پیدایش تا کنون؛ استراتژی «بقا» بوده است و تمامی منابع مالی؛ اقتصادی و سیاسی را در این جهت به کار انداخته است و به همین دلیل است که در این سرزمین؛ سنگ روی سنگ بنا نمیشود. الّا سنگ مزدور پروری و اجیر مزدور در اقصا نقاط جهان.
اما در رابطه با سوریه باید بگویم که آنها مشکلات خاص خود را دارند؛ در سوریه بیش از ۱۵۰ قبیله و عشیرهٔ کوچک و بزرگ شناخته شده وجود دارد و به همین دلیل هم نبردشان اکنون هر روز بیش از روز پیش رنگ قبیله ای به خود میگیرد. متحد نمودن این قبایل کار طاقت فرسایی است؛ زیرا در چنین جنگی هر قبیله ای خر خود را میراند و بازیگران منطقه ای نیز برای پیشبرد منافع خود با تطمیع قبایل گوناگون برای حضور خود جای پایی میسازند تا بتوانند در آیندهٔ سوریه نقش بازی کنند. لذا حتی فتح بغداد نیز نمیتواند قضیه را فیصله دهد. بغدار مورد یورش قرار گرفت ولی پایه های حکومت نلرزید؛ از نظر من تنها امید ایجاد وحدت ملی در میان مردم سوریه؛ ارتش آزاد سوریه و عده ای از نخبگان هستند که از حاکمیت جدا شده اند. این نبرد ذاتاً پراکنده است و بدون ظهور علایم وحدت ملی شاید به پیروزی بر رژیم اسد بینجامد؛ اما با پیروزی سیاسی واقعی فاصلهٔ بسیار خواهد داشت. در مورد سرزمین خودمان نیز من اینگونه فکر نمیکنم که با فتح تهران؛ مسئله حل خواهد شد و از نظر من مسائل بسیار عمیقتر از اینهاست.
کژدم گرامی خودتان می دانید که طراحان خاورمیانه بزرگ٬ یعنی غرب در کل و امریکا به عنوان یکه تاز این میدان هدفی بجز فرمانروایی بر این منطقه ندارند. و استفاده ابزاری از کسترش دمکراسی و بهار عربی در منطقه خاورمیانه٬ برای مردم و مبنی بر ضرورت و نیاز منطقه نیست بلکه منطبق و در جهت اهداف نیروهای شکل دهنده ان ( غرب ومشخصا امریکا ) است. سوال من این است که من به عنوان یک ایرانی چگونه احساسی باید داشته باشم؟
پاسخحذفن س و ا ن
سخن شما کاملاً درست است؛ طراحان این استراتژی در پی گسترش حوزهٔ نفوذ خود هستند. اما اینکه شما یا من به عنوان یک ایرانی چگونه احساسی داشته باشیم بستگی کامل به این امر دارد که تا چه حد به سرفرازی میهمنمان فکر میکنیم؟ اما این احساس در عمل هیچ سودی نخواهد داشت مگر آنکه مانند یک خرد گرای واقعی شرایط را شناسایی و محاسبه کنیم و با تدوین یک استراتژی اقتصادی سیال بتوانیم هما چیزهایی را که موجب سرفرازی اروپا و آمریکا شده اند را «بومی» سازیم. آن زمان ما نیز سهمی به سزا در عرصهٔ بین المللی خواهیم داشت و گرنه با شعارهای آتشین کار به جایی نخواهد رسید
حذفاز طرفی اقدام اخیر محمد مرسی و بقول شما « دولت اخوان المسلمینی ولی نرم خوی مصر » در برکناری سپهبد حسین طنطاوی فرمانده نیروهای مسلح و وزیر دفاع و سرلشکر سامی عنان رئیس ستاد نیروهای مسلح و همچنین لغو متمم قانون اساسی را که پیش از این توسط ستاد کل نیروهای مسلح تصویب شده بود را در چه جهت می بینید؟ بنظرمی رسد بهار عربی برای غرب بهار است و برای خاورمیانه خزان.
پاسخحذفن س وا ن
این امر به هر ترتیب انجام میگرفت و حتی کاندیداتوری مُرسی نیز بعد از مذاکرات متعدد انجام گرفت. در مجموع اخوان المسلمین کنونی مانند اخوان المسلمین «حسن البنّا» نیست و دارای جناههای گوناگونی است و جناحههای میانه رو و حتی روشن فکر تر آن بر جناحهای عقب ماندهٔ آن میچربند. اما بعد از شکست «ناصریسم» که نمایندهٔ ناسیونالیسم عربی بود و در پی آن جریانهای فاسدی همچون ادامهٔ تفکر ناصری؛ و عقب ماندگی مفرط مصر؛ اخوان المسلمین تنها چیزی بود که مصریها میتوانستند به آن امید ببندند. امااین امر به خاطر گرایشهای گوناگون اسلامگرایانه در مصر که میتوانست به یک بحران بزرگ تبدیل شود؛ توسط ارتش مدیریت و کنترل گردید و دیر یا زود ارتش بایستی قدرت را تفویض میکرد. اگر به روند جنبش مصر نگاه کنید؛ با کنترل بحران از طرف ارتش؛ همه چیز به آرامی و گام به گام پیش رفت و مصری ها اگر فهمش را داشته باشند باید سپهبد طنطاوی و فرمالندهان ستاد ارتش را به عنوان قهرمانان ملی که نگذاشتند؛ سرزمینشان مثل عراق و لیبی و سوریه به ویرانه ای تبدیل شود همیشه به یاد داشته باشند. این تفویض قدرت نه به خاطر زرنگی های آقای مُرسی بلکه در طی مذاکرات طولانی انجام گرفت و آقای مُرسی اکنون تبدیل به شخصی شده است که تمامیت کنترل بحران به نام او ثبت میشود.
حذف