جبههٔ رژیم ناب محمدی
شاید بتوان گفت که در ظاهر خبر بازیهای دیپلماتیک بین رژیم اسلامی حاکم بر ایران و غرب و بویژه آمریکا مهمترین خبری بود که در هفتهٔ گذشته؛ در صدر اخبار تمامی وبسایتهای خبری تحلیلی قرار گرفت؛ اما واقعیت این است که هیچیک از وبسایتهای اطلاعاتی-امنیتی غربی به آن بهایی نداده اند و تنها وبسایت «دبکا فایل» در حال انتشار نگرانیهای بالقوه ای است که میتوانند در درون گشایش درهای گفتگو میان رژیم اسلامی ایران و غرب و بویژه آمریکا در جهت مخالف منافع اسرائیل شکل بگیرند (احتمالات). البته همین سناریو برای عربستان سعودی و اقمار شیخ نشین آن موسوم به امارات متحدهٔ عربی نیز باعث نگرانیهای مشابهی خواهد بود. به هر حال برآیند کنشها و واکنشها هرچه که باشد؛ به نفع همگان نخواهد بود و آنهایی که در این رابطه متضرر میشوند از هم اکنون و با تعقیب حوادث چه با استفاده از منابع اطلاعاتی آشکار و یا پنهان در جهت تغییر در رفتارشان بر خواهند آمد و این تغییر در رفتار؛ موجبات آفرینش شرایط جدید میدانی را فراهم خواهد آورد. آنهایی که تنها جنگ را به مفهوم ادامهٔ مسلحانهٔ سیاست به عنوان یک امر Open ended مینامند؛ باید بدانند و حتماً نیز میدانند که تمامی حرکات سیاسی در تمامی اشکال آن همیشه Open ended هستند؛ مگر آخرین حرکتی که در زبان عربی «فصل الخطاب» نامیده میشود و در بازی شطرنج به «کیش و مات» معروف است.
من در مسیری که از آغاز ماجرای بحرین در تحلیلهای خود مدّ نظر داشته ام؛ همیشه چند نکته را به عنوان پارامترهای اصلی و چهارچوب تحلیلها حفظ کرده ام:
۱- فروپاشی هلال شیعی.
۲- روند شکست استراتژیک رژیم جمهوری اسلامی حاکم بر ایران.
۳- ادامهٔ حرکت رژیم شیعی مسلک حاکم بر ایران بر اساس «بیم و امید».
۴- ناچاری رژیم اسلامی برای دفاع از بخشی داراییهایش؛ با ریسک کردن تمامی داراییهایش.
اما پس از آغاز حرکتهای سیاسی سوریه و تبدیل شدن آن به جنگ داخلی؛ عنصر تعیین کنندهٔ دیگری نیز وارد معادله شد که از آن در اینجا به عنوان عنصر پنجم یاد میکنم:
۵- هدایت شدن رژیم از طرف غرب و کشورهای عربی به سمت ریسک نمودن تمام داراییهایش.
عنصر پنجم از این نظر بسیار مهم است که در شرایطی بوقوع میپیوندد که رژیم زیربار سنگین فشارهای اقتصادی قرار دارد و هزینه های سنگین نظامی به خاطر گسیل نمودن نیروهای خارجی وابسته به رژیم (بخشی از شیعیان افغانی؛ بخشی از شیعیان عرقی و حزب الله لبنان) در یک نبرد فرسایشی غیر قابل تحمل خواهد شد.
اخیراً عنصر بسیار مهم تر دیگری نیز به این معادله افزوده شده است و آن احتمال مرگ خامنه ای است که از آن به عنوان عنصر ششم یاد میکنم.
۶- خامنه ای در حال مرگ است و زمان چندانی برایش نمانده است و هر لحظه امکان شنیدن خبرش را باید انتظار داشت.
شاید خوانندگان باور نکنند و این مسئله را تنها به عنوان یک احتمال بپذیرند ولی از نظر من این یک احتمال بسیار قوی و قریب به یقین است. و به همین دلیل نیز بر استیصال رژیم شدیداً افزوده شده است. گزارش پاسدار قاسم سلیمانی به مجلس خبرگان از وضعیت واقعی رژیم در سوریه؛ را پیش از این به عنوان یکی از قرینه ها در رابطه با مرگ خامنه ای مطرح نموده ام؛ اما هر روز که میگذرد قرینه های بیشتری بر آن افزوده میشوند.
الف: گفتار خاتمی شیاد خطاب به کشورهای غربی که: بشتابید... حراج است ... دیگر شاید چنین فرصتی به دست نیاید.
ب: گفتگوی تلفنی حسن روحانی با آقای اوباما برای گذاشتن بخشهایی از رژیم در برابر «عمل انجام شده».
پ: اعلام «هولوکاست» به عنوان یک واقعیت تاریخی و یک عمل جنایتکارانه از طرف محمد جواد ظریف؛ برای شتاب بخشیدن به روند مذاکرات احتمالی.
ت: اظهارات حسن روحانی در رابطه با حل مسائل در یک روند ۶ ماهه.
این حرکتها؛ نشانه های فوریتهای ضروری و استعجال هستند و هرچند که از نظر برخی این عجله به برون رفت فوری از بحران اقتصادی ناشی از تحریمها تعبیر میشوند که البته این تعبیر هرچند که درست است؛ اما تنها بخشی از آن ضرورتهای مهمی است که رژیم اسلامی برای گذر از شرایط کنونی برای خود تعریف کرده است.
در صورت مرگ خامنه ای در شرایط کنونی؛ رژیم دچار بحرانهای عمیق درونی خواهد شد و احتمالاً به کودتا و یا تصفیهٔ فیزیکی رهبران برخی باندهای درون رژیم بینجامد و سخنان اخیر خاتمی شیاد اشارهٔ مستقیم به یکی از جریانهای قدرتمندی دارد که در سالهای پیشین از آنها به نام «صفوی نوین» یاد کرده ام. (اینجا)
همانگونه که در نوشته های پیشین اشاره نموده ام؛ سخنان اخیر خامنه ای ضرورتاً به مفهوم چراغ سبز برای حل مسائل با غرب نیست و به «وصیت نامه» شباهت دارد. اما این وصیت نامه زمانی نوشته میشود که رژیم در یکی از بحرانی ترین شرایط طول تاریخ ننگین ۳۴ ساله اش با آن روبرو شده است. بحران در رهبری برای فروپاشی رژیم نقشی بسیار مهمتر از فروپاشی هلال شیعی دارد و نقش مکمل آنرا بازی میکند.
احتمال دیگری که نباید آنرا نادیده گرفت این است که خامنه ای با مهندسی کردن حسن روحانی؛ نقشهٔ دیگری در سر داشته باشد و با رها کردن سگهای هار (مانند دورهٔ خاتمی) در عمل از پیشرفت کارها جلوگیری نموده و به این وسیله زمینهٔ این تفکر را آماده سازد که : « من از اول گفته بودم و نمیتوان با غرب به توافق رسید»؛ که زمینه ساز مشروعیت دادن به کودتاگران آینده باشد و به این وسیله؛ ماجرای باند رفسنجانی را برای همیشه حل نماید تا ریگ کفش کودتاگران آینده نشوند.
اما باند رفسنجانی نیز بیکار ننشسته است و تلاش میکند تا پیش از مرگ خامنه ای مسیر حرکت را در زمان حیات او تغییر دهد؛ تا پس از مرگ او مورد تفاسیر گوناگون قرار نگیرد.
مشکل شخص خامنه ای در شرایط کنونی این است که از یک سو با بحرانهای خرد کننده ای روبروست و تمامی دژهایی که ساخته است در حال فروپاشی هستند و حتی برای فریبکاری نیز دیر شده است و از سوی دیگر برنامه هایی که برای پس از مرگش طراحی نموده بود؛ نه تنها خارج از دایرهٔ بحرانها نیستند؛ بلکه در مرکز بحران قرار دارند.
همانگونه که شاهد بودیم؛ سخنرانی حسن روحانی در اجلاس سازمان ملل و گفتگوی تلفنی وی با آقای اوباما؛ با عکس العمل سپاه پاسداران و نیروهای اطلاعاتی و امنیتی روبرو گردید و اظها نظر اخیر فرمانده سپاه پاسداران در رابطه با گفتگوی تلفنی که آنرا یک «حرکت اشتباه تاکتیکی» خواند در نظر برخی ها شاید نشانهٔ قدر قدرتی سپاه پاسداران و اینکه «سخن آخر را سپاه خواهد زد»؛ بنماید. اما از نظر قدرتهای غربی؛ تمامی سخنان حسن روحانی در حد باد هوا تعبیر خواهند شد و نتیجهٔ عملی آن نیز «گفتگو برای گفتگو» خواهد بود. شاید این مسئله از نظر رهبر فرزانه و سپاه پاسداران و «صفوی نوین»؛ نوعی پیروزی به حساب بیاید و اینچنین فکر کنند که در روند اتلاف وقت و خرید زمان برای تولید سلاح هسته ای موفق شده اند (تکرار پروژهٔ خاتمی)؛ اما روی دیگر قضیه این است که شریانهای تغذیهٔ مالی رژیم همچنان مسدود هستند و مضاف بر آن در حال هزینه کردن پس اندازهای پرهزینهٔ خود (ارازل و اوباش مزدور شیعهٔ عراقی و لبنانی) در سوریه هستند. لذا همانگونه که در بارهٔ زمان آغاز شکست استراتژیک رایش سوم گفته ام؛ پیروزی های ظاهری دیگر به عنوان «پیروزی در جنگ» به شمار نمی آیند؛ بلکه به روند استحاله و پوسیدن از درون و فرسایش رفتن تبدیل میشوند و هر مقدار که این استحاله و فرسایش عمیقتر میشود؛ موجبات و زمینه های تصمیم گیری های احمقانه و تاکتیکهای نابخردانه را تولید میکند و در مجموع هر حرکتی در خدمت روند فروپاشی قرار میگیرد. رهبر فرزانه و ارازل و اوباش اطرافش باید بدانند که «پروژهٔ خاتمی» قابل تکرار نیست؛ به همان دلیلی که «جنگ نهروان» و «جنگ صفین» و «نبرد واترلو» قابل تکرار نیستند. رژیم اسلامی ایران حتی قادر به پیش بردن «صلح امام حسن» نیز نخواهد بود و آنچه که در انتظار رژیم است «صلح امام حسین» است. امام زمان نیز از چاههای «نطنز» و «فردو» و «اراک» ظهور نخواهد کرد.
جبههٔ غرب
جبههٔ غرب؛ دژ هلال شیعی و «پروژهٔ خاتمی» و شیوه های حرکت وزارت اطلاعات و شیوه های جنگی سپاه قدس در نبردهای عراق و سوریه و جنگ ۳۳ روزه را بخوبی میشناسد و بالاتر از همه ارزیابی خوبی از وضعیت بحرانی رژیم اسلامی ایران دارد و معنی بحران رهبری در چنین شرایط حساسی را عمیقاً درک میکند. سخنان کاترین اشتون مبنی بر اینکه از آمریکا خواسته است تا فضای مذاکرات را مثبت نگه دارند؛ اشاره ای سمبلیک به روند «دانه پاشیدن» است و یا اشاره به این مسئله است که: بگذارید فکر کنند که «پروژهٔ خاتمی» در حال تکرار شدن است..... مگر نه اینکه داریم حرف میزنیم؟ مگر سالهای سال نیست که حرف میزنیم؟ مگر سالهای سال نیست که «بازی خرید زمان» میکنند و ما نیز همیشه این زمان را به آنها داده ایم؟
زمانی که در آمریکا و اروپا برای سخنان روحانی هلهله و کلکله کشیده میشود؛ به این مفهوم نیست که دیگر تمامی کارها تمام شده است؛ آن هلهله ها و کلکله ها نه برای سخنان «حسن روحانی مهندسی شده» و به قول یکی از اعضای هیئت رئیسهٔ «طویلهٔ شورای اسلامی» به خاطر «ادبیات فاخر» نیست؛ بلکه به این جهت است که میبینند که رژیم در مخمصه افتاده است و راه پیش و پس ندارد و به قول پاسدار روضه خوان (سعید قاسمی)؛ همهٔ پلهای پشت سر شکسته اند و راه بازگشتی وجود ندارد ولی نمیگوید که راهی در پیش روی هم وجود ندارد. این است دلیل اصلی همهٔ هلهله ها و کلکله های غرب و گرنه اگر قدرتهای غربی عاشق ادبیات فاخر بودند؛ هزاران کتاب ادبی وجود دارد که هرکدامشان ارزش صدبار خوانده شدن دارند.
آنچه که از طرف غرب به عنوان «فضای مثبت» خوانده میشود؛ ضعف مفرط رژیم اسلامی و درماندگی آن است و گرنه محکوم کردن «هالو کاست» و حتی بالاتر از آن مالهٔ دیپلماتیک کشیدن بر سخنان چند ماه پیش رهبر فرزانه در رابطه با «افسانهٔ هالوکاست» از نظر رده بندی ادبیات فاخر دیپلماتیک در چهارچوب «گریه و زاری» و «من گشنمه... من گشنمه... من نون میخوام» تعریف میشود.
غرب میداند که با حفظ شرایط موجود؛ تنها چیزی که عاید رژیم اسلامی خواهد شد «رشد و گسترش قانقاریا» است که در نهایت به قطع اندامهای بیشتری از بدن رژیم ناب محمدی خواهد انجامید. در واقع غرب چیزی برای از دست دادن ندارد و به همین خاطر دست به هیچگونه حرکت تعیین کننده ای به نفع رژیم نخواهد زد و به وقت گذرانی بیشتر ادامه خواهد داد. مذاکرات ظاهراً بی حاصل آقای ناتانیاهو با آقای باراک اوباما با اینکه در بوقهای تبلیغاتی اسرائیل به عنوان «بی لیاقتی اوباما» و ناکارآمدی آقای نتانیاهو دمیده میشوند؛ تنها به درد فریب کودکان میخورد و گرنه مگر میشود که مذاکرات بیحاصل آنهم از طرف اسرائیل که در مرکز بحرانهای خاورمیانه قرار گرفته است را تصور نمود؟ این مذاکرات ظاهراً بیحاصل گاهی چند بار در ماه در پشت درهای بسته برگزار میشوند و تقریباً یک کریدور هوایی اختصاصی میان مقامات بلندپایهٔ آمریکا و اسرائیل ایجاد شده است.
مشکلات جبههٔ غرب
جبههٔ غرب اساساً از لیبرالیسم لجام گسیخته رنج میبرد؛ لیبرالیسمی که ظاهراً بر اساس حقوق فرد بنا شده است؛ اما در عمل حقوق کمپانیها و مراکز قدرت اقتصادی و نظامی به عنوان کرایه کنندگان مردم؛ صاحبان اصلی قدرت هستند و حقوق مردم در حد نبرد برای رسیدن به نان و نوای شهروندی تعریف شده است و مردم باید در نبردی شبانه روزی لیاقت خود را برای رسیدن به حقوق شهروندی به اثبات برسانند. این نوع از تعریف حقوق؛ راه را برای همیشه برای دله دزدها باز گذاشته است و مردم برای احقاق حقوق اولیه شان باید از چرخ گوشت رد شوند. نمونهٔ بارز لیبرالیسم را در آنچه که به «سیاست درمانی اوباما» معروف است و به خاطر عدم هماهنگی با اقتصاد لیبرال لجام گسیخته؛ منجر به تعطیل شدن بخشهای خدماتی دولت گردید (اینجا). در مجموعهٔ چنین جوامعی که به جامعهٔ غرب مشهورند تضاد منافع کمپانیها و در نتیجه حرکت منفرد از سوی آنها در جهت دور زدن قوانین جاری کشورهای متبوعشان؛ امری روزانه است و بویژه در آنچه که به «اقتصاد جهانی» معروف است تمامی پرنسیپها بر اساس «درآمد و سود» تعریف میشوند و این پدیده تنها اهرمی است که رژیم اسلامی ۳۴ سال است از بحران و خلأ قدرت زاییدهٔ لیبرالیسم و پیچیده بودن روند رسیدن به یک تصمیم واحد از سوی کشورهای غربی (بخوانید مجمع الجزایر کمپانیهای بین المللی) در جهت منافع خود استفاده نموده است و همچنان میتواند بر آن تکیه کند؛ هر چند که این زاویه در اقدامات اخیر غرب برای اعمال تحریمهای گسترده؛ روز به روز تنگتر شده است.
جبههٔ بازیگران منطقه ای
این جبهه دارای دو محور اصلی است که یکی از آنها محور عربستان و اقمار آن (شیخ نشینهای حوزهٔ خلیج فارس) و دیگری محور قطر-ترکیهٔ عثمانی میباشند. هر چند که ظاهراً این دو محور دارای اختلاف منافع هستند؛ اما در یک نقطه مشترک المنافع هستند و آن نقطه تضعیف ایران تحت هر شرایطی است. اکنون چه بخواهیم و چه نخواهیم؛ ایران با رژیم شیعی حاکم بر ایران تعریف میشود و مردمی که در سال ۵۷ پیرمرد خرفتی چون خمینی را «امام» خویش خواندند؛ سرنوشت خویش و سرزمینشان و نسلهای آیندهٔ شان را به این رژیم گره زدند و تجربهٔ ۳۴ ساله نیز نشان میدهد که لیاقت چیزی بیش از این را هم ندارند. آنکه «آیین تباهی» را الگوی زندگی سیاسی و اجتماعی خود قرار میدهد نباید به نتیجه ای بهتر از این امیدوار باشد؛ زیرا پدید آوردن نتیجه ای بهتر از شرایط موجود شایستگیهایی را میطلبد که نشانی از آنها در ایران دیده نمیشود.
جبههٔ بازیگران منطقه ای دقیقاً به اهدافی حمله میبرد که زاییدهٔ عدم شایستگی سیاسی و اجتماعی ایرانیان است و در شرایط کنونی دروازه های ایران در حال باز شدن به روی هیولاهای دست پروردهٔ بازیگران منطقه ایست؛ هر چند که ظاهراً هنوز اتفاقی نیفتاده است؛ اما روند حوادث از آینده ای شومی خبر میدهند که براه افتادن جنگ داخلی در درون ایران؛ تنها یکی از پرده های آن است.
دعوت مخفیانهٔ سلطان عربستان از حسن روحانی که به دعوتی مهم تعبیر شده است و تکذیب این خبر از سوی حکومت اسلامی ایران نشان میدهد که رژیم از یک برنامهٔ تعریف شده برای مذاکرات فراگیر برخوردار نیست و حرکتهای حکومت در همان حد هوچی گریهای احمدی نژاد مانده است و به قول یکی از طویله داران شورای اسلامی؛ تنها ادبیاتش فاخر شده است.
عربستان سعودی در ماههای اخیر با بازیهای ماهرانه و بدون عربده کشیهای معمول حکومت ناب صفوی-محمدی؛ اخوان المسلمین را در مصر و تونس؛ از اریکهٔ قدرت پایین کشید و جبههٔ قطر-ترکهای عثمانی را تضعیف نمود و برنامهٔ «اخوانی کردن خاورمیانه» را که دست پخت مشترک «اروپا-آمریکا-ترکیه-قطر» بود را به هم ریخت و اکنون در بازیهای بین المللی از تواناییهای بیشتری برخوردار شده است و میتواند در تصمیم گیریهای غرب در رابطه با رژیم رهبر فرزانه اعمال نفوذ کند.
حیاط خلوت رژیم در عراق دچار آشفتگی غیر قابل کنترلی شده است که نتیجهٔ تلاشهای دو محور اصلی جبههٔ بازیگران منطقه ای میباشد که در صدد گشودن بزرگترین زمینه نا امنی با برخورداری از راههای زمینی؛ برای گسیل داشتن حیوانات درندهٔ سلفی-جهادی به درون مرزهای ایران میباشند. مرزهای افغانستان و پاکستان نیز میتوانند در یک چشم به هم زدن تبدیل به دروازه های جهنم شوند.
نتیجه آنکه: برخلاف تصورات کودکانه و خوشبینانه و تکیه بر الفاظ فاخر و تبلیغات گستردهٔ رژیم در کارآمد بودن لفاظی های فاخر؛ رژیم رهبر فرزانه در حال کشیده شدن به کام باتلاق دیگری است و اینبار بازتولید «پروژه خاتمی» تبدیل به باتلاقی خواهد شد که معمر قذافی چند سال پیش از مرگ فجیعش آنرا تجربه نمود.
کژدم
شاید بتوان گفت که در ظاهر خبر بازیهای دیپلماتیک بین رژیم اسلامی حاکم بر ایران و غرب و بویژه آمریکا مهمترین خبری بود که در هفتهٔ گذشته؛ در صدر اخبار تمامی وبسایتهای خبری تحلیلی قرار گرفت؛ اما واقعیت این است که هیچیک از وبسایتهای اطلاعاتی-امنیتی غربی به آن بهایی نداده اند و تنها وبسایت «دبکا فایل» در حال انتشار نگرانیهای بالقوه ای است که میتوانند در درون گشایش درهای گفتگو میان رژیم اسلامی ایران و غرب و بویژه آمریکا در جهت مخالف منافع اسرائیل شکل بگیرند (احتمالات). البته همین سناریو برای عربستان سعودی و اقمار شیخ نشین آن موسوم به امارات متحدهٔ عربی نیز باعث نگرانیهای مشابهی خواهد بود. به هر حال برآیند کنشها و واکنشها هرچه که باشد؛ به نفع همگان نخواهد بود و آنهایی که در این رابطه متضرر میشوند از هم اکنون و با تعقیب حوادث چه با استفاده از منابع اطلاعاتی آشکار و یا پنهان در جهت تغییر در رفتارشان بر خواهند آمد و این تغییر در رفتار؛ موجبات آفرینش شرایط جدید میدانی را فراهم خواهد آورد. آنهایی که تنها جنگ را به مفهوم ادامهٔ مسلحانهٔ سیاست به عنوان یک امر Open ended مینامند؛ باید بدانند و حتماً نیز میدانند که تمامی حرکات سیاسی در تمامی اشکال آن همیشه Open ended هستند؛ مگر آخرین حرکتی که در زبان عربی «فصل الخطاب» نامیده میشود و در بازی شطرنج به «کیش و مات» معروف است.
من در مسیری که از آغاز ماجرای بحرین در تحلیلهای خود مدّ نظر داشته ام؛ همیشه چند نکته را به عنوان پارامترهای اصلی و چهارچوب تحلیلها حفظ کرده ام:
۱- فروپاشی هلال شیعی.
۲- روند شکست استراتژیک رژیم جمهوری اسلامی حاکم بر ایران.
۳- ادامهٔ حرکت رژیم شیعی مسلک حاکم بر ایران بر اساس «بیم و امید».
۴- ناچاری رژیم اسلامی برای دفاع از بخشی داراییهایش؛ با ریسک کردن تمامی داراییهایش.
اما پس از آغاز حرکتهای سیاسی سوریه و تبدیل شدن آن به جنگ داخلی؛ عنصر تعیین کنندهٔ دیگری نیز وارد معادله شد که از آن در اینجا به عنوان عنصر پنجم یاد میکنم:
۵- هدایت شدن رژیم از طرف غرب و کشورهای عربی به سمت ریسک نمودن تمام داراییهایش.
عنصر پنجم از این نظر بسیار مهم است که در شرایطی بوقوع میپیوندد که رژیم زیربار سنگین فشارهای اقتصادی قرار دارد و هزینه های سنگین نظامی به خاطر گسیل نمودن نیروهای خارجی وابسته به رژیم (بخشی از شیعیان افغانی؛ بخشی از شیعیان عرقی و حزب الله لبنان) در یک نبرد فرسایشی غیر قابل تحمل خواهد شد.
اخیراً عنصر بسیار مهم تر دیگری نیز به این معادله افزوده شده است و آن احتمال مرگ خامنه ای است که از آن به عنوان عنصر ششم یاد میکنم.
۶- خامنه ای در حال مرگ است و زمان چندانی برایش نمانده است و هر لحظه امکان شنیدن خبرش را باید انتظار داشت.
شاید خوانندگان باور نکنند و این مسئله را تنها به عنوان یک احتمال بپذیرند ولی از نظر من این یک احتمال بسیار قوی و قریب به یقین است. و به همین دلیل نیز بر استیصال رژیم شدیداً افزوده شده است. گزارش پاسدار قاسم سلیمانی به مجلس خبرگان از وضعیت واقعی رژیم در سوریه؛ را پیش از این به عنوان یکی از قرینه ها در رابطه با مرگ خامنه ای مطرح نموده ام؛ اما هر روز که میگذرد قرینه های بیشتری بر آن افزوده میشوند.
الف: گفتار خاتمی شیاد خطاب به کشورهای غربی که: بشتابید... حراج است ... دیگر شاید چنین فرصتی به دست نیاید.
ب: گفتگوی تلفنی حسن روحانی با آقای اوباما برای گذاشتن بخشهایی از رژیم در برابر «عمل انجام شده».
پ: اعلام «هولوکاست» به عنوان یک واقعیت تاریخی و یک عمل جنایتکارانه از طرف محمد جواد ظریف؛ برای شتاب بخشیدن به روند مذاکرات احتمالی.
ت: اظهارات حسن روحانی در رابطه با حل مسائل در یک روند ۶ ماهه.
این حرکتها؛ نشانه های فوریتهای ضروری و استعجال هستند و هرچند که از نظر برخی این عجله به برون رفت فوری از بحران اقتصادی ناشی از تحریمها تعبیر میشوند که البته این تعبیر هرچند که درست است؛ اما تنها بخشی از آن ضرورتهای مهمی است که رژیم اسلامی برای گذر از شرایط کنونی برای خود تعریف کرده است.
در صورت مرگ خامنه ای در شرایط کنونی؛ رژیم دچار بحرانهای عمیق درونی خواهد شد و احتمالاً به کودتا و یا تصفیهٔ فیزیکی رهبران برخی باندهای درون رژیم بینجامد و سخنان اخیر خاتمی شیاد اشارهٔ مستقیم به یکی از جریانهای قدرتمندی دارد که در سالهای پیشین از آنها به نام «صفوی نوین» یاد کرده ام. (اینجا)
همانگونه که در نوشته های پیشین اشاره نموده ام؛ سخنان اخیر خامنه ای ضرورتاً به مفهوم چراغ سبز برای حل مسائل با غرب نیست و به «وصیت نامه» شباهت دارد. اما این وصیت نامه زمانی نوشته میشود که رژیم در یکی از بحرانی ترین شرایط طول تاریخ ننگین ۳۴ ساله اش با آن روبرو شده است. بحران در رهبری برای فروپاشی رژیم نقشی بسیار مهمتر از فروپاشی هلال شیعی دارد و نقش مکمل آنرا بازی میکند.
احتمال دیگری که نباید آنرا نادیده گرفت این است که خامنه ای با مهندسی کردن حسن روحانی؛ نقشهٔ دیگری در سر داشته باشد و با رها کردن سگهای هار (مانند دورهٔ خاتمی) در عمل از پیشرفت کارها جلوگیری نموده و به این وسیله زمینهٔ این تفکر را آماده سازد که : « من از اول گفته بودم و نمیتوان با غرب به توافق رسید»؛ که زمینه ساز مشروعیت دادن به کودتاگران آینده باشد و به این وسیله؛ ماجرای باند رفسنجانی را برای همیشه حل نماید تا ریگ کفش کودتاگران آینده نشوند.
اما باند رفسنجانی نیز بیکار ننشسته است و تلاش میکند تا پیش از مرگ خامنه ای مسیر حرکت را در زمان حیات او تغییر دهد؛ تا پس از مرگ او مورد تفاسیر گوناگون قرار نگیرد.
مشکل شخص خامنه ای در شرایط کنونی این است که از یک سو با بحرانهای خرد کننده ای روبروست و تمامی دژهایی که ساخته است در حال فروپاشی هستند و حتی برای فریبکاری نیز دیر شده است و از سوی دیگر برنامه هایی که برای پس از مرگش طراحی نموده بود؛ نه تنها خارج از دایرهٔ بحرانها نیستند؛ بلکه در مرکز بحران قرار دارند.
همانگونه که شاهد بودیم؛ سخنرانی حسن روحانی در اجلاس سازمان ملل و گفتگوی تلفنی وی با آقای اوباما؛ با عکس العمل سپاه پاسداران و نیروهای اطلاعاتی و امنیتی روبرو گردید و اظها نظر اخیر فرمانده سپاه پاسداران در رابطه با گفتگوی تلفنی که آنرا یک «حرکت اشتباه تاکتیکی» خواند در نظر برخی ها شاید نشانهٔ قدر قدرتی سپاه پاسداران و اینکه «سخن آخر را سپاه خواهد زد»؛ بنماید. اما از نظر قدرتهای غربی؛ تمامی سخنان حسن روحانی در حد باد هوا تعبیر خواهند شد و نتیجهٔ عملی آن نیز «گفتگو برای گفتگو» خواهد بود. شاید این مسئله از نظر رهبر فرزانه و سپاه پاسداران و «صفوی نوین»؛ نوعی پیروزی به حساب بیاید و اینچنین فکر کنند که در روند اتلاف وقت و خرید زمان برای تولید سلاح هسته ای موفق شده اند (تکرار پروژهٔ خاتمی)؛ اما روی دیگر قضیه این است که شریانهای تغذیهٔ مالی رژیم همچنان مسدود هستند و مضاف بر آن در حال هزینه کردن پس اندازهای پرهزینهٔ خود (ارازل و اوباش مزدور شیعهٔ عراقی و لبنانی) در سوریه هستند. لذا همانگونه که در بارهٔ زمان آغاز شکست استراتژیک رایش سوم گفته ام؛ پیروزی های ظاهری دیگر به عنوان «پیروزی در جنگ» به شمار نمی آیند؛ بلکه به روند استحاله و پوسیدن از درون و فرسایش رفتن تبدیل میشوند و هر مقدار که این استحاله و فرسایش عمیقتر میشود؛ موجبات و زمینه های تصمیم گیری های احمقانه و تاکتیکهای نابخردانه را تولید میکند و در مجموع هر حرکتی در خدمت روند فروپاشی قرار میگیرد. رهبر فرزانه و ارازل و اوباش اطرافش باید بدانند که «پروژهٔ خاتمی» قابل تکرار نیست؛ به همان دلیلی که «جنگ نهروان» و «جنگ صفین» و «نبرد واترلو» قابل تکرار نیستند. رژیم اسلامی ایران حتی قادر به پیش بردن «صلح امام حسن» نیز نخواهد بود و آنچه که در انتظار رژیم است «صلح امام حسین» است. امام زمان نیز از چاههای «نطنز» و «فردو» و «اراک» ظهور نخواهد کرد.
جبههٔ غرب
جبههٔ غرب؛ دژ هلال شیعی و «پروژهٔ خاتمی» و شیوه های حرکت وزارت اطلاعات و شیوه های جنگی سپاه قدس در نبردهای عراق و سوریه و جنگ ۳۳ روزه را بخوبی میشناسد و بالاتر از همه ارزیابی خوبی از وضعیت بحرانی رژیم اسلامی ایران دارد و معنی بحران رهبری در چنین شرایط حساسی را عمیقاً درک میکند. سخنان کاترین اشتون مبنی بر اینکه از آمریکا خواسته است تا فضای مذاکرات را مثبت نگه دارند؛ اشاره ای سمبلیک به روند «دانه پاشیدن» است و یا اشاره به این مسئله است که: بگذارید فکر کنند که «پروژهٔ خاتمی» در حال تکرار شدن است..... مگر نه اینکه داریم حرف میزنیم؟ مگر سالهای سال نیست که حرف میزنیم؟ مگر سالهای سال نیست که «بازی خرید زمان» میکنند و ما نیز همیشه این زمان را به آنها داده ایم؟
زمانی که در آمریکا و اروپا برای سخنان روحانی هلهله و کلکله کشیده میشود؛ به این مفهوم نیست که دیگر تمامی کارها تمام شده است؛ آن هلهله ها و کلکله ها نه برای سخنان «حسن روحانی مهندسی شده» و به قول یکی از اعضای هیئت رئیسهٔ «طویلهٔ شورای اسلامی» به خاطر «ادبیات فاخر» نیست؛ بلکه به این جهت است که میبینند که رژیم در مخمصه افتاده است و راه پیش و پس ندارد و به قول پاسدار روضه خوان (سعید قاسمی)؛ همهٔ پلهای پشت سر شکسته اند و راه بازگشتی وجود ندارد ولی نمیگوید که راهی در پیش روی هم وجود ندارد. این است دلیل اصلی همهٔ هلهله ها و کلکله های غرب و گرنه اگر قدرتهای غربی عاشق ادبیات فاخر بودند؛ هزاران کتاب ادبی وجود دارد که هرکدامشان ارزش صدبار خوانده شدن دارند.
آنچه که از طرف غرب به عنوان «فضای مثبت» خوانده میشود؛ ضعف مفرط رژیم اسلامی و درماندگی آن است و گرنه محکوم کردن «هالو کاست» و حتی بالاتر از آن مالهٔ دیپلماتیک کشیدن بر سخنان چند ماه پیش رهبر فرزانه در رابطه با «افسانهٔ هالوکاست» از نظر رده بندی ادبیات فاخر دیپلماتیک در چهارچوب «گریه و زاری» و «من گشنمه... من گشنمه... من نون میخوام» تعریف میشود.
غرب میداند که با حفظ شرایط موجود؛ تنها چیزی که عاید رژیم اسلامی خواهد شد «رشد و گسترش قانقاریا» است که در نهایت به قطع اندامهای بیشتری از بدن رژیم ناب محمدی خواهد انجامید. در واقع غرب چیزی برای از دست دادن ندارد و به همین خاطر دست به هیچگونه حرکت تعیین کننده ای به نفع رژیم نخواهد زد و به وقت گذرانی بیشتر ادامه خواهد داد. مذاکرات ظاهراً بی حاصل آقای ناتانیاهو با آقای باراک اوباما با اینکه در بوقهای تبلیغاتی اسرائیل به عنوان «بی لیاقتی اوباما» و ناکارآمدی آقای نتانیاهو دمیده میشوند؛ تنها به درد فریب کودکان میخورد و گرنه مگر میشود که مذاکرات بیحاصل آنهم از طرف اسرائیل که در مرکز بحرانهای خاورمیانه قرار گرفته است را تصور نمود؟ این مذاکرات ظاهراً بیحاصل گاهی چند بار در ماه در پشت درهای بسته برگزار میشوند و تقریباً یک کریدور هوایی اختصاصی میان مقامات بلندپایهٔ آمریکا و اسرائیل ایجاد شده است.
مشکلات جبههٔ غرب
جبههٔ غرب اساساً از لیبرالیسم لجام گسیخته رنج میبرد؛ لیبرالیسمی که ظاهراً بر اساس حقوق فرد بنا شده است؛ اما در عمل حقوق کمپانیها و مراکز قدرت اقتصادی و نظامی به عنوان کرایه کنندگان مردم؛ صاحبان اصلی قدرت هستند و حقوق مردم در حد نبرد برای رسیدن به نان و نوای شهروندی تعریف شده است و مردم باید در نبردی شبانه روزی لیاقت خود را برای رسیدن به حقوق شهروندی به اثبات برسانند. این نوع از تعریف حقوق؛ راه را برای همیشه برای دله دزدها باز گذاشته است و مردم برای احقاق حقوق اولیه شان باید از چرخ گوشت رد شوند. نمونهٔ بارز لیبرالیسم را در آنچه که به «سیاست درمانی اوباما» معروف است و به خاطر عدم هماهنگی با اقتصاد لیبرال لجام گسیخته؛ منجر به تعطیل شدن بخشهای خدماتی دولت گردید (اینجا). در مجموعهٔ چنین جوامعی که به جامعهٔ غرب مشهورند تضاد منافع کمپانیها و در نتیجه حرکت منفرد از سوی آنها در جهت دور زدن قوانین جاری کشورهای متبوعشان؛ امری روزانه است و بویژه در آنچه که به «اقتصاد جهانی» معروف است تمامی پرنسیپها بر اساس «درآمد و سود» تعریف میشوند و این پدیده تنها اهرمی است که رژیم اسلامی ۳۴ سال است از بحران و خلأ قدرت زاییدهٔ لیبرالیسم و پیچیده بودن روند رسیدن به یک تصمیم واحد از سوی کشورهای غربی (بخوانید مجمع الجزایر کمپانیهای بین المللی) در جهت منافع خود استفاده نموده است و همچنان میتواند بر آن تکیه کند؛ هر چند که این زاویه در اقدامات اخیر غرب برای اعمال تحریمهای گسترده؛ روز به روز تنگتر شده است.
جبههٔ بازیگران منطقه ای
این جبهه دارای دو محور اصلی است که یکی از آنها محور عربستان و اقمار آن (شیخ نشینهای حوزهٔ خلیج فارس) و دیگری محور قطر-ترکیهٔ عثمانی میباشند. هر چند که ظاهراً این دو محور دارای اختلاف منافع هستند؛ اما در یک نقطه مشترک المنافع هستند و آن نقطه تضعیف ایران تحت هر شرایطی است. اکنون چه بخواهیم و چه نخواهیم؛ ایران با رژیم شیعی حاکم بر ایران تعریف میشود و مردمی که در سال ۵۷ پیرمرد خرفتی چون خمینی را «امام» خویش خواندند؛ سرنوشت خویش و سرزمینشان و نسلهای آیندهٔ شان را به این رژیم گره زدند و تجربهٔ ۳۴ ساله نیز نشان میدهد که لیاقت چیزی بیش از این را هم ندارند. آنکه «آیین تباهی» را الگوی زندگی سیاسی و اجتماعی خود قرار میدهد نباید به نتیجه ای بهتر از این امیدوار باشد؛ زیرا پدید آوردن نتیجه ای بهتر از شرایط موجود شایستگیهایی را میطلبد که نشانی از آنها در ایران دیده نمیشود.
جبههٔ بازیگران منطقه ای دقیقاً به اهدافی حمله میبرد که زاییدهٔ عدم شایستگی سیاسی و اجتماعی ایرانیان است و در شرایط کنونی دروازه های ایران در حال باز شدن به روی هیولاهای دست پروردهٔ بازیگران منطقه ایست؛ هر چند که ظاهراً هنوز اتفاقی نیفتاده است؛ اما روند حوادث از آینده ای شومی خبر میدهند که براه افتادن جنگ داخلی در درون ایران؛ تنها یکی از پرده های آن است.
دعوت مخفیانهٔ سلطان عربستان از حسن روحانی که به دعوتی مهم تعبیر شده است و تکذیب این خبر از سوی حکومت اسلامی ایران نشان میدهد که رژیم از یک برنامهٔ تعریف شده برای مذاکرات فراگیر برخوردار نیست و حرکتهای حکومت در همان حد هوچی گریهای احمدی نژاد مانده است و به قول یکی از طویله داران شورای اسلامی؛ تنها ادبیاتش فاخر شده است.
عربستان سعودی در ماههای اخیر با بازیهای ماهرانه و بدون عربده کشیهای معمول حکومت ناب صفوی-محمدی؛ اخوان المسلمین را در مصر و تونس؛ از اریکهٔ قدرت پایین کشید و جبههٔ قطر-ترکهای عثمانی را تضعیف نمود و برنامهٔ «اخوانی کردن خاورمیانه» را که دست پخت مشترک «اروپا-آمریکا-ترکیه-قطر» بود را به هم ریخت و اکنون در بازیهای بین المللی از تواناییهای بیشتری برخوردار شده است و میتواند در تصمیم گیریهای غرب در رابطه با رژیم رهبر فرزانه اعمال نفوذ کند.
حیاط خلوت رژیم در عراق دچار آشفتگی غیر قابل کنترلی شده است که نتیجهٔ تلاشهای دو محور اصلی جبههٔ بازیگران منطقه ای میباشد که در صدد گشودن بزرگترین زمینه نا امنی با برخورداری از راههای زمینی؛ برای گسیل داشتن حیوانات درندهٔ سلفی-جهادی به درون مرزهای ایران میباشند. مرزهای افغانستان و پاکستان نیز میتوانند در یک چشم به هم زدن تبدیل به دروازه های جهنم شوند.
نتیجه آنکه: برخلاف تصورات کودکانه و خوشبینانه و تکیه بر الفاظ فاخر و تبلیغات گستردهٔ رژیم در کارآمد بودن لفاظی های فاخر؛ رژیم رهبر فرزانه در حال کشیده شدن به کام باتلاق دیگری است و اینبار بازتولید «پروژه خاتمی» تبدیل به باتلاقی خواهد شد که معمر قذافی چند سال پیش از مرگ فجیعش آنرا تجربه نمود.
کژدم
کژدم جان درود بر شما
پاسخحذفیک سوالی برای من پیش آمده. پول هایی که در این ۸ سال احمدی نژاد از فروش نفت گم شده کجا هستند؟ همانطور که می دانید رقمی بالغ بر ۲۰۰ ۳۰۰ میلیارد دلار است. آیا نمی توان تصور کرد که رژیم این پول ها را جایی خوابانده که در فرصت مناسب بتواند از آن استفاده کند و فعلا نمایش بی پولی برگزار می کند؟
بهروز
بهروز گرامی؛ درود بر شما
حذفاز زمانی که ماجرای رابطه با عبدالقدیر خان (پدر بمب اتمی پاکستان) آغاز گردید؛ این مسئله تمهیدات خاص خود را میطلبید که به ظهور نیرویی منجر گردید که از طریق تبلیغ اسلام طالبانی به استخدام مومن ترین نیروهای حزب اللهی میپرداخت و این نیرو در درون سازمانهای اطلاعاتی و امنیتی رژیم و سپاه پاسداران شکل گرفت که در دورهٔ خاتمی از برده شدن نام آنها به شدت احتراز میشد ولی به خاطر عقاید تندی که تبلیغ مینمودند تنها به وجود چنین نیرویی اشاره میشد. این نیرو بنا بر ضرورتهای کار بزرگی که در حال انجام آن بودند به بودجه های مخفی کلانی نیاز داشتند و ضرورت بر روی کار آمدن احمدی نژاد به عنوان بازوی سیاسی این نیرو نیز به همین دلیل تعریف گردید. اگر به دورهٔ احمدی نژاد نگاهی دیگر بیندازیم؛ در دورهٔ ۸ سالهٔ او تمامی سیستمهای بازرسی و نظارتی مالی از میان برده شدند و خامنه ای هم آنرا به حساب خدمات احمدی نژاد به حساب آورد که البته دست اندر کاران میدانند که دورهٔ احمدی نژاد دورهٔ تثبیت مسائل هسته ای است و همچنین میدانند که چرا سازمانهای نظارتی برچیده شدند و بقیه اش نق و نالهایی هستند که کاربرد تبلیغات انتخاباتی دارند. (دنباله در پایین)
اینکه این ۲۰۰ تا ۳۰۰ میلیارد چه بلایی سرش آمده است در هزارتوهای فوق محرمانه خواهد ماند؛ اما به طور کلی میتوان گفت که بخشی از آن حیف و میل شده است و بخشی از آن هزینه های جانبی تلاشهای هسته ای مانند دور زدن تحریمها که هزینه های کلانی میطلبند شده است و بخشی نیز هزینه های آزمایشهای موشکی و رشوه به کرهٔ شمالی گردیده است و طبعاً بخشی نیز به جیب سردارانی که شیوهٔ کنتراتچی عمل میکنند سرازیر شده است.
حذفدر رابطه با نمایش بی پولی؛ باید بگویم که نمیتواند مدت زیادی دوام آورد و نهایتاً به بی پولی واقعی ختم خواهد شد. معمولاً در سیستمهای حکومتی نظامی-امنیتی؛ این بی پولی در ساختارهای نظامی و اطلاعاتی و امنیتی به هیچوجه احساس نمیشود و این ساختارها اولویت نخست را در بودجه دارا هستند. حتی اگر هم اکنون به ماجرای تعطیل شدن بخشی از فعالیتهای دولت آمریکا توجه کنید؛ بخش نظامی و امنیتی و ارگانهای ضروری؛ بودجهٔ خودشان را دارند و تعطیل نخواهند شد و تنها بخش خدماتی دچار آسیب خواهد شد. حال میتوانید تصور کنید که در رژیم نظامی-امنیتی اسلامی چه اتفاقی خواهد افتاد؟ طبعاً این مردم و ساختارهای اقتصادی و خدماتی و درمانی هستند که تاوان بی پولی را خواهند داد؛ اما با خشک شدن منابع درآمد؛ این امر میتواند به این ساختارها هم سرایت کند. اما معمولاً این روند بسیار طولانی است. از سوی دیگر سپاه قدس و سازمانهای اطلاعاتی رژیم اسلامی منابع مالی دیگری نیز دارند که خبر BBC شاهد این منابع مالی است. سپاه پاسداران و وزارت اطلاعات در شبکه های جهانی تولید و قاچاق موا مخدر و همچنین فروش زنان و دایر کردن روسپیخانه ها سهم بسزایی دارد. این خبر تنها گوشهٔ کوچکی از آنرا به نمایش میگذارد.
http://www.bbc.co.uk/persian/iran/2013/10/131001_nm_drug_execution_malaysia.shtml
در نوشته های پیشین به تفصیل در این رابطه سخن گفته ام و نیازی به تکرار دوبارهٔ انها نمیبینم.