تا کنون مشخص شده است که رژیم اسلامی با تقسیم بستهٔ بزرگ پیشنهادی قدیمی اش به بسته های کوچکتر و زمانبندی و انتظار گشایش در شکسته شدن تحریمها به نشست ژنو خواهد رفت و بر خلاف گنده گویی های دولت مهندسی شدهٔ امام حسن روحانی؛ این نشست برخلاف انتظار آنها در سطح پایین تری از آنچه که در شیپور می دمیدند؛ برگزار خواهد شد و پیشنهاد غرب از بستهٔ پیشنهادی قزاقستان فراتر نرفته است. (تعطیلی فردو و تعطیلی غنی سازی ۲۰ در صدی و خروج اورانیوم غنی شدهٔ ۲۰ درصدی در برابر لغو تحریمهای مربوط به مبادله و انتقال طلا در برابر نفت و به تعلیق در آمدن تلاش برای اعمال تحریمهای جدید ).
در صورتی که این نشست به شکست بینجامد؛ برای رهبر فرزانهٔ عالم و عالمیان؛ یک معنی بیشتر نخواهد داشت و آن «ناکارآمدی تکرار پروژهٔ خاتمی» میباشد. آنچه که در فرهنگ رسانه ای کنونی کشورهای غربی و به کمک نوابغ رژیم اسلامی به صورت جمله ای نهادینه شده در آمده است این جمله میباشد: « روحانی تنها بخشی از استراتژی جدید رژیم برای شکستن تحریمهاست و طراحان این استراتژی تقسیم کار کرده اند». معنی این جمله این است که به زبانی دیگر از طرف آقای نتانیاهو اعلام گردید که حسن روحانی؛ گرگی در لباس میش است. با در نظر گرفتن چنین دیدگاه غالبی در میان سیاستمداران غربی نسبت به حرکت «نرمش قهرمانانه» حتی فرستاده شدن نامه از طرف خامنه ای فرزانه به آقای اوباما نیز به صورت «بخشی از تقسیم کار» به حساب خواهد آمد و نتیجهٔ معکوس خواهد داد. اما این نتیجهٔ معکوس آن چیزی نیست که در اتاقهای فکری برای آن برنامه ریزی کرده باشند. زمزمهٔ «سقوط دولت تدبیر و امید» در صورت عدم موفقیت در شکستن تحریمها نیز شاهد دیگری بر استراتژی «تقسیم کار» است که ارزش کاربردی خود را به خاطر «لو رفتن» از دست داده است و هرگونه پیشروی بر طبق این برنامه به «افتادن در کمین» و فرو رفتن در باتلاق مذاکره برای از دست دادنهای بیشتر خواهد انجامید. شاید سخن «باهنر» معقول تر از همه باشد که گفت: «یخهای روابط رژیم اسلامی و آمریکا آب نخواهد شد».
نخستین پیامد حتمی این شکست؛ بازگشتن لایحهٔ تحریم خرید نفت رژیم به طور کامل به روی میز کنگرهٔ آمریکا خواهد بود که میتواند به معنی پایان رژیم باشد و این مشکلی نیست که با سقوط دولت مهندسی شدهٔ حسن روحانی بتوان آنرا حل نمود؛ لذا رژیم مجبور به تمکین خواهد شد و هرگونه اتلاف وقت و یا آزمودن تاکتیکهای بسته بندیها و زمانبندیهای کوچک و به قول معروف ترسیم «نقشهٔ راه»؛ از هم اکنون به عنوان یک تاکتیک سوخته به شکست خواهد انجامید. رهبر فرزانه میداند که شرایط کنونی مانند دوران محمد خاتمی نیست و آن میلیارد دلاری که بتوان به باند عبدالقدیر خان داد؛ دیگر وجود ندارند و اساساً مشکل اصلی که منجر به رویکرد «امام حسن مهندسی شده» گردید نه تنها همچنان باقی است؛ بلکه هرچقدر که زمان میگذرد؛ عمیقتر میشود.
من دو سال پیش مقاله ای تحت عنوان «موشکهایی که هرگز شلیک نخواهند شد» نوشتم. از آن زمان تاکنون رجزهای زیادی شنیده ایم؛ چندین مانور پیامبر اعظم داشته ایم و بسیاری فیلمها و تصاویر مدل «رامبو» منتشر شده اند اما در همین چند روز اخیر ۵ تن از این «رامبو» ها مثل گاو در کردستان کشته شدند و بقیه نیز طبق عادت گلّه ها فرار نمودند. نه تنگهٔ هرمز بسته شد و نه تا کنون موشکی شلیک شده است و نه اینکه شلیک خواهد شد. شاید تنها حرکت جدی رژیم هزینه کردن نیروهای مزدور لبنانی و عراقی اش در سوریه بوده است که آنهم میتواند در ادامهٔ خود موجبات افزایش تنش در لبنان را که تنها حیاط خلوت سالم ماندهٔ رژیم است به دنبال آورد و آنگاه دیگر چیزی برای هزینه کردن نخواهد ماند؛ مگر نیروهای رسمی و نظامی رژیم. اکنون تنها چیزی که رژیم به آن نیاز ندارد؛ زمان است؛ چون همهٔ تلاشها به نهایت طبیعی خود رسیده اند. اکنون زمان تنها برای دوچیز مناسب است:
۱- عقب نشینی امام حسنی.
۲- بروز یک حرکت انفجاری غیر مترقبه و عقب نشینی امام حسینی که نهایتاً به «صلح ابدی مردگان» انجامید.
خطرات احتمالی پس از شکست مذاکرات ۱+۵
مشکل دیگری که رهبر فرزانه با آن روبروست و آنرا به هیچ میشمارد؛ مشکل بازیگران منطقه ای است. بمبگذاریهای روزانه در عراق و کشته و زخمی شدن هزاران نفر در ماه و یا ضربات نظامی محدود روزانه در سوریه به صورت بخشی از زندگی روزانهٔ در عراق و سوریه در آمده اند و این در حالی است که هیچگونه تغییر اساسی را به دنبال ندارند و همگان به آن عادت کرده اند (مانند پدیدهٔ گرسنگان آفریقا)؛ اما با تغییر تاکتیکها میتواند به صورتی ناگهانی موجب تحولات شگرفی شود.
عربستان سعودی اخیراً از امام حسن روحانی مهندسی شده و اکبر بهرمانی؛ دعوت نمود که در مراسم حج شرکت نمایند؛ که این دعوت بنا بر «هیچ انگاشتن بازیگران منطقه ای» رد شدند اما معمولاً در پی یک «دعوت دوستانهٔ مصلحتی از دشمن» و رد شدن آن از سوی دشمن؛ حرکت دومی نیز طراحی میشود. این احتمال که عربستان سعودی و اقمار آن در صورت شکست نشست ۱+۵ از شرایط عصبی موجود استفاده نموده و ضرباتی کمر شکن بر پیکر رژیم صفوی وارد آورند؛ به هیچ وجه بعید به نظر نمی آید. زیرا این بازیگران از روسیه و اروپا و آمریکا نیز به خاطر بسیاری از مسائل دل خوشی ندارند و مانند مار زخم خورده به دنبال فرصت نشسته اند. این حرکتهای نظامی احتمالی میتوانند به صورت زیر باشند:
۱- نابودی بخشهای مهمی از صنایع نفت عراق و به هم زدن آرایش جنگی و به شکست کشاندن حکومت شیعی حاکم بر عراق و قطع شریان نفت به سوی بازار جهانی و ایجاد یک شوک اقتصادی بین المللی. چنین حرکتی میتواند هزینه های سنگینی را بر دوش رژیم رهبر فرزانه و نوکران عراقی اش تحمیل کند و چه بسا بخشی از سپاه قدس را بیش از پیش به باتلاق عراق بکشاند.
۲- حمله به یک و یا دو مرکز نگهداری سلاحهای شیمیایی در مناطق تحت اشغال رژیم بشار اسد و حزب الله لبنان؛ با استفاده از نیروهای خودسری مانند گروههای سلفی-جهادی ( مستعدترین نیروها برای کشتار کفار و مشرکین) و بوجود آوردن یک فاجعهٔ محدود که میتواند ورق بازی را برگرداند و کشورهای غربی و بویژه آمریکا را وادار به دخالت نظامی فوری در سوریه نماید و روسیه و رژیم جمهوری اسلامی و حزب الله لبنان را آچمز کند.
شاید این حرکتها دور از ذهن بنمایند؛ اما اگر به جای عربستان و اقمارش؛ روسها در چنین موقعیتی قرار داشتند؛ حتماً اینکارها را میکردند و در «اوستیای جنوبی» و یوگسلاوی سابق و چچنستان؛ نشان داده اند که وقتی تصمیم بگیرند؛ از هیچ کاری رویگردان نیستند که در تاریخ نیز به «پاسخ روسی» مشهور است.
کژدم
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر