۱۳۹۲ آذر ۲۳, شنبه

۵ خبر مهمی که در حاشیه ماندند....

چین و گسترش حوزهٔ دفاع هوایی

دو جزیرهٔ غیر مسکونی که مالکیت آنها مورد اختلاف چین؛ ژاپن؛ کرهٔ جنوبی و چند کشور دیگر است که آن چند کشور دیگر را باید با همین نام «چند کشور دیگر» از آنها یاد کرد.
حاکمیت چین با تعریف جدید از حوزهٔ دفاع هوایی خود؛ این دو جزیره را عملاً بخشی از چین نامید. آمریکاییها دو بمب افکن غیر مسلح را در پاسخ به چینیها بر فراز این دو جزیره به پرواز در آوردند و هواپیماهای ژاپنی و کرهٔ جنوبی نیز بر فراز این دو جزیره به صورت نمایشی پرواز کردند و در نهایت جنگنده های چینی بر فراز این دو جزیره به پرواز در آمدند و اخبار مربوط به این واقعه نیز خاموشی گرفت؛ گویی که هیچ اتفاقی نیفتاده است. اما آنچه که از نظرها دور ماند این بود که چینیها برای نخستین بار دست به یک تحرک نظامی زدند. جو بایدن به چین سفر کرد و در این رابطه با چینیها سخن گفت؛ اما حریم دفاعی جدید چین دست نخورده باقی ماند. این یک پیروزی کوچک برای چین بود و نشان داد که اژدهای بیدار شده در پشت دیوارهای چین نخواهد ماند.
زمانی که نیکسون؛ دیوار چین را گشود و سرمایه های غربی به دنبال منابع انسانی تقریباً مجانی چین به سوی آن کشور هجوم آوردند؛ شاید هرگز به این امر توجه نکردند که: «زمانی که دری گشوده میشود؛ نه برای یک طرف؛ بلکه برای طرف دیگر نیز گشوده میشود.». افسانه های قدیمی از «جنّ درون شیشه» میگویند و اینکه نباید در این شیشه را باز کرد؛ اما بعضی ها نیز در شیشه را میگشایند و به درون شیشه میروند و از اینکه حریم «جنّ» را تسخیر کرده اند به خود میبالند؛ غافل از آنکه «جنّ» نیز همزمان به بیرون خزیده است.
کرهٔ شمالی اکنون به طور رسمی یک حاکمیت «خودسر و خودکامه» شناخته میشود (مانند لباس شخصی های رژیم اسلامی ایران)؛ اما در واقع «سگ هار و زنجیری» چین است و به زبان مقایسه ای میتوان کرهٔ شمالی را چیزی شبیه «القاعدهٔ کمونیستی رسمی» نامید که در سازمان ملل نیز نماینده دارد. تمدن باستانی ۵۰ سالهٔ پاکستان نیز یکی از ابزارهایی است که چین برای تضعیف و مهار هندوستان؛ از آن بهره میجوید.
مسئلهٔ مهم تری که در اخبار مربوط به این واقعه به آن نپرداختند این بود که «تعریف جدید حریم هوایی چین» درست چند هفته پس از آخرین پلنوم کمیتهٔ مرکزی حزب کمونیست چین به وقوع پیوست. در این نشست تمامی قدرت به رهبری سپرده شد؛ همان کاری که در روسیه در حال انجام است.

جنگهای آینده

حدود ۲ سال پیش خبری در رابطه با نوعی «رنگ» (Paint) در وبسایتهای BBC و رادیو فردا منتشر شد؛ مبنی بر اینکه میتوان با رنگ آمیزی انسان؛ آنها را «نامرئی» نمود و به شوخی نیز گفته میشد که البته این رنگ را نمیتوان از مغازهٔ رنگفروشی خریداری نمود و رنگ مخصوصی است. این رنگ تنها یکی از محصولات متنوع «نانو تکنولوژی» است. مسئلهٔ مرد نامرئی در رسانه های عمومی مورد بحث قرار گرفت و تقریباً اکثر مصاحبه شوندگان؛ از این پدیده احساس وحشت داشتند. در دو هفتهٔ اخیر نیز خبر مجهز شدن سربازان آمریکایی به ۶ روبات در دههٔ آینده را داشتیم.
اکنون پرسش این است که اگر هواپیماها و روباتها و سربازان «نامرئی» بشوند چه خواهد شد؟ پاسخ فوری ظاهراً هوشمندانه این است که تکنولوژی شناسایی موجودات نامرئی نیز به موازات آن در حال رشد هستند؛ اما پرسش مهم تر این است که نخستین «کاندیدای جنگی» برای آزمایش این روباتها و سربازان نامرئی کدام کشور میتواند باشد؟ ما با پرسشی بی پاسخ روبرو هستیم که پاسخ آن مانند آوار ناگهان بر سرمان فرو خواهد ریخت و آن زمان.... برای اندیشیدن بسیار دیر است؛ چون مرده ها فکر نمیکنند... بلکه میگندند.

سوریه

۳ روز پیش این خبر را شنیدیم که آمریکا و انگلستان؛ کمکهای «غیر مرگبار» خود به نیروهای ارتش آزاد سوریه در شمال سوریه را قطع میکنند. سپس این خبر منتشر شد که گروههای اسلامگرا مراکز نگهداری این کمکها را به تصرف در آورده اند و ترکهای عثمانی نیز گذرگاه «باب الهوا» را به روی سوریه بسته اند. اما خبرگزاری ها تنها به نام گروههای رادیکال اسلامی بسنده کردند که نوعی از بازی با کلمات است. واقعیت این بود که ۶ گروه اسلامگرای سلفی-جهادی که تفکری جدا از «القاعده» دارند با همدیگر متحد شده و سازمانی به نام «جبههٔ متحد اسلامی» را بوجود آورده اند که به دنبال حاکمیتی مانند عربستان سعودی است و در واقع این جبههٔ اسلامی؛ نتیجهٔ تلاشهای وزیر اطلاعات عربستان سعودی (شاهزاده بندر) میباشد. این جبهه در پی جنگیدن با حکومت بشار اسد و حزب الله لبنان و سپاه قدس و شیعیان و علویهای درگیر در جنگهای داخلی سوریه است و تلاش میکند که بخشهایی از ارتش آزاد و القاعده را که به این حد از حکومت اسلامی راضی هستند را به سوی خود جلب نموده و بقیه را نیز از میان خواهد برد تا آن تضمینی که عربستان به روسها و غرب در رابطه با عدم گسترش آنچه که «تروریسم اسلامی» نامیده میشود را عملی نماید. جبههٔ متحد اسلامی در شرایط کنونی دارای ۴۵ هزار جنگجوست.
اما آمریکا و انگلستان نیز بیکار ننشسته اند و اکنون مسائل سوریه و نیروهای درگیر شکل نهایی خود را گرفته و تواناییها و ناتوانیهای آنها مشخص شده است و تنها چیزی که لازم است اینکه سازماندهی نوین به جای تشتت حاکم بر گروههای جنگاور سوری بنشیند؛ لذا آمریکا و انگلستان نیز در حال انجام پروژه ای مشابه عربستان سعودی هستند. نیروهایی که در اردن توسط آمریکا آموزش دیده اند؛ همراه با نیروهای ویژهٔ آمریکایی و اردنی نیرویی ۱۳ هزار نفری را تشکیل میدهند که بخشهایی از آنها در خاک سوریه مستقر هستند و هدف آنها ظاهراً تامین امنیت بخشهایی از مرزهای لبنان و اردن و اسرائیل در مقابل حملات نیروهای همسو با القاعده میباشد و قرار است این نیروها به طور کامل در این بخشها از سوریه مستقر شوند و تلاش آنها برای جلب بخشهایی از نیروهای ارتش آزاد سوریه نیز میباشد تا بتوانند به توازن قوای مقتدر تری در برابر  نیروهای عربستان سعودی (جبههٔ متحد اسلامی) دست یابند تا معاملات بعدی را سازمان دهند.
نتیجهٔ این آرایش نیروها این خواهد بود که رژیم بشار اسد و حزب الله لبنان و شیعیان عراقی  با نیروهای القاعده که پشتیبانی مالی و لجستیکی خود را از دست داده و بیشتر از این نیز از دست خواهند داد درگیر شده و همدیگر را تضعیف کنند و بخشهایی از این نیروها بالاجبار به «جبههٔ متحد اسلامی» خواهند پیوست و یا به آفریقا و پاکستان بازخواهند گشت و یا به عراق و یمن هدایت خواهند گردید. ارتش آزاد سوریه نیز به همین درد مبتلا خواهد شد و به دو نیروی جنوب ( اردن - آمریکا)  و شمال (عربستان سعودی) خواهد پیوست.
پرسش این است که عربستان سعودی در کجا ضربات دیگری بر پیکر ترکهای عثمانی و قطر و رژیم اسلامی ایران فرود خواهد آورد و اسرائیل چگونه به آنها کمک خواهد نمود؟

اسرائیل

شاید نبرد ۶ روزه را باید به طور دائم یادآوری کرد؛ تا عظمت آن را بهتر بتوان فهمید. اسرائیل در آن زمان یک «جوجه» بود که تازه از تخم سر بر آورده بود. در جنگهای سال ۷۳ نشان داد که در برابر یک جنگ غافلگیرانهٔ بزرگ که از طرف روسها تدارک دیده شده بود به تنهایی ضعیف است؛ اما کمکهای غرب او را از این مهلکه نجات داد.
در نبردهای کوچک بعدی؛ اسرائیل نشان داد که به دنبال کشتار همگانی نیست؛ بلکه به دنبال ویران کردن زیرساخت هاست و جنگ ۳۴ روزه (به دروغ ۳۳ روزه نامیده میشود تا ستارهٔ داوود را ترسیم کند) به روشنی نشان داد که نبردهای بعدی اسرائیل چه اهدافی را دنبال خواهند کرد؟ اسرائیل نشان داد که حتی در بدترین شرایط  با اینکه مجهز به سلاح هسته ای بود؛  تمایلی به استفاده از این سلاح ندارد و شاید تعریف دیگری از «آرماگدون» دارد و سقف آن بسیار بلندتر از آن چیزی است که مسلمانها فکر میکنند.
اکنون ۵ سال است که اسرائیل ظاهراً «جوجهٔ نافرمان» شده است و رژیم اسلامی ایران نیز این نافرمانیها را در تبلیغات خود به «خسته شدن غرب از دست صهیونیستهای زیاده خواه» تعبیر میکند؛ اما واقعیت این است که این جوجه به سن بلوغ و «پرواز» رسیده است و باید به تنهایی پرواز کند. اسرائیل به این درک طبیعی از موقعیت خود رسیده است.
هم مصر و هم عربستان سعودی میدانند که اسرائیل چیست؟ تنها ایرانیان هستند که هنوز فکر میکنند با ریختن یک سطل آب میتوان اسرائیل را محو نمود اما رژیم صفوی مسلک حاکم به خوبی میداند که جنگ با اسرائیل؛ آخرین روز ایران خواهد بود. تحمل موجودیت حزب الله لبنان؛ نه به خاطر قدرت موشکی این سازمان؛ بلکه در راستای رسیدن به اهداف دیگری است که کمترین آن تضعیف مالی رژیم شیعی حاکم بر ایران است و اگر به تمامی روند بلایایی که بر سر ایرانیان آمده است نگاهی بیندازید؛ کانون مرکزی آن بلایا؛ «تلاشهای دوست داشتنی» رژیم شیعی برای نابودی اسرائیل بوده است. رژیم اسلامی حاکم بر ایران و وجود حزب الله لبنان؛ بزرگترین سلاحی بوده اند که اسرائیل را در «یارگیری منطقه ای» یاری رسانیده است. این یارگیری تلفات و ضربات سنگینی را بر رژیم شیعی و متعاقب آن؛ ضررهای استراتژیک سنگینی را بر گردهٔ ایرانیان خواهد نهاد و فکر میکنم که «نرمش قهرمانانه» نخستین نشانهٔ شکست استراتژیک رژیم اسلامی و به همراه آن ایران است.
در حالی که رژیم اسلامی؛ احمقهای هوادارش را با تبلیغات دروغین «اختلاف اسرائیل با آمریکا» سرگرم میکند؛ اسرائیل در حال تقویت یارگیریهای جدید منطقه ای خودش میباشد. رژیم اسلامی ایران نمیخواهد به هوادارانش بگوید که اسرائیل تنها قدرت بلامنازع خاورمیانه است و تلاشهای ۳۵ سالهٔ شیعیان این درخت را تناور و این میوه را به بار آورده است.
آمریکا با وجود «اسرائیل نوین» دیگر نیازی به ماندن در دریای مدیترانه ندارد. اروپاییها هم در نبردهای لیبی نشان دادند که حتی قادر به ادارهٔ نبردی در آن مقیاس کوچک نیستند؛ لذا سخن آخر غرب در معادلهٔ خاورمیانه و دریای مدیترانه اسرائیل خواهد بود.
پرندهٔ جوان اسرائیل در حال انجام نخستین پروازهای مستقل خود است و اختلافات میان غرب و اسرائیل یک «رویای شیعی» است.

دیدار آقای لاوروف از ایران

آقای لاوروف به «کشور ایران» سفر نکرد؛ بلکه به یکی از شهرهای دور افتادهٔ روسیه سفر کرد و در بهترین و خوشبینانه ترین حالت؛ مانند سفر چینیها به کرهٔ شمالی است.
آقای لاوروف به تهران رفت تا به نوکران خود بگوید که چکار باید بکنند؟
«امام حسن روحانی کشتی گیر» در رویاهای تبلیغاتی خود؛ دیدار با اربابش را به «اتحاد استراتژیک» تعبیر نمود. اما آقای لاوروف رفته بود که پیشنهادات عربستان سعودی را به نوکرانش گوشزد کند و از آنها بخواهد که باید خدماتی ارزنده تر از پیشنهادات عربستان سعودی را عرضه کنند؛ تا در بارگاه کرملین؛ دعاهای حاجت و «کمیل» شان مستجاب شود.
 آقای لاوروف پس از اضافه شدن ۱۹ شرکت و شخصیت حقیقی و حقوقی به لیست تحریمها گفت: این بچه رو بیشتر از این نزنید؛ باور کنید گه خورده است.

کژدم


۵ نظر:

  1. http://youtu.be/zK7zhtE4op4
    غرب معمولا استراتژی خود را با تهیه و اکران فیلم شروع میکنه... این فیلم بزودی در سرتا سر دنیا اکران خواهد شد... فیلمی ضد رژیم سعودی....

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. کمتر کسی است که سرش به تنش بیرزد و ماجرای جنگ جهانی اول و جنبش های اسلامگرایانه و قبیله ای پیش از آغاز جنگ جهانی اول را نداند. واینکه کشورهای خاورمیانه ای مانند ترکیهٔ عثمانی و اردن و عراق و سوریه و لبنان و مصر کنونی و لیبی و...... همگی محصول نهایی جنگ جهانی اول هستند و توسط انگلستان و فرانسه آفریده شده اند.
      کشتارها و سربریدن ها و زن بارگی نیز از زمان محمد رسول الله به صورت احکام الهی در آمده اند. ایرانیان نیز نه در صد سال پیش؛ بلکه در دههٔ ۶۰ و در همین جنبش ۸۸ نمونه های رفتار مسلمانان صفوی را که هیچ فرقی از نظر ساختارهای عقیدتی با سنی مذهب ها ندارند را شاهد بودیم؛ زیرا تمامی این رفتارها با «احکام اولیه و ثانویه» اسلامی مقدس شده اند و بخشی جدایی ناپذیر از زندگی مسلمانان هستند.
      اما این فیلم ةا آنجایی که دیدم؛ از نظر ساختاری یک فیلم «بند تنبانی» در ردیف مجموعهٔ «علی ابن ابی طالب» است. این فیلم یک فیلم هالیوودی نیست و هیچ ربطی به سیاستهای آیندهٔ غرب ندارد. کارگردان فیلم هم یک شخص سوری است (احتمالاً علوی) و به نظر میرسد که با سرمایه گذاری رژیم جمهوری اسلامی ایران و سوریه ساخته شده باشد.
      کیفیت بسیار پایین این فیلم از نظر هنری؛ ارزش آنرا به شدت پایین آورده و بیننده های بسیار کمی خواهد داشت. کارگردان فیلم هم برای اینکه فیلمش را بسیار با ارزش جلوه دهد؛ از ترفند: «چند نفر ناشناس مرا به مرگ تهدید کرده اند» سود میجوید تا بینندگانی را با شعارهای دلپسند خاورمیانه ای به سوی گیشه های بلیط فروشی بکشاند. نقدهایی نیز که در رابطه با این فیلم نوشته شده اند؛ همگی در وبسایتهای دست چندم جریان دارند و در مجموع این فیلم از نظر هنری بی ارزش تر از آن است که کسی برایش نقد بنویسد؛ مگر آدمهایی مثل ده نمکی که از فیلم به عنوان شاهکار تاریخی یاد کند و یا افراد دیگری نیز خریداری شوند که از فیلم انتقاد کنند و به این وسیله فیلم را با ارزش و در خور تفکر جلوه دهند. این تاکتیکها خیلی کهنه شده اند. البته شاید علوی ها و شیعه مسلکها و اخوانی ها و ترکهای عثمانی مشتریان واقعی این فیلم باشند

      حذف
    2. کژدم گرامی درسته . این فیلم خیلی ابتدایست چون برای جماعتی ساخته شده که تحول فکری آنها درحرام ندانستن فیلم خلاصه میشود وهمین قدر که حاضر شوند یک فیلم با کیفیت پایین را بدون تهدید به سر بریدنببینند, خودش حکم انقلاب را دارد... بقول خودتان این خمیر خیلی آب بر می دارد.
      اینقدر هم بچه های ایران را تحقیر نکنید. اگرالهام بخش انقلاب کبیرفرانسه روسو و ولتر بودند، حدس بزنید که از صد سال پیش تا ۵۷ مردم فلک زده ما از چه جانورانی الهام می گرفتند؟ امام محمد غزالی؟ ما چگونه می بایست از شرّ این عقب ماندگی خلاص می شدیم؟ روسو و ولتر ما چه کسانی بودند؟ اگر جوانان فرانسه ماه مِی ۱۹۶۸ را افریدند ابتدا با فلسفه نیچه آشنآ شدند وبعد نسلی از جوانان به پا خواستند برای شکستن مدلهای قبلی برای پایان جهان قدیمی که معنای آن پایان منسوخ ژنرال دوگل
      بود
      نیچه ما چه کسی بود؟ علی شریعتی؟
      شاخص و گل سرسبد بودن نیچه از چه بود؟ مگر عبور ازمرزهای سخت وقدیمی افکار پوسیده نبود؟
      چه کس یا کسانی پرچم دار گذر از این مرزهای سخت وقدیمی افکاربود؟ مشتی شاعر مفنگی و روشنفکر قلابی که خودشان در دیالکتیک هگلی و ​ یا مارکسیستی گیرکرده و دست و پا می زدند؟
      خود شما که حداقل در تئوری هم که شده توان تغییر و پرچم دار بودن گذر از این مرز را دارید یک در میان قهر می کنید و نا امید که پایان ما نزدیک است و خمودگی وشکستن ما اجتناب ناپذیر است.
      اجازه بدهید خمیر آب مورد نیازش را بردارد.

      حذف
    3. دوست گرامی
      من بچه های ایران رو تحقیر نمیکنم؛... دارم بهشون گوشه و کنایه میزنم تا شاید بیدار بشن و بدونن کجای جهان ایستاده اند؟ من ادعای لیدر بودن و تغییر دادن فرهنگ را هم ندارم. من فقط تلنگر میزنم. فرهنگ نوین را انسان نوین میتواند بسازد؛ موجودی که چهار دست و پا به اسلام و زرتشت و مسیحیت و مارکس و ستارخان و محمد رضا پهلوی چسبیده باشد و میان این موجودات بندبازی کند؛ نه توانایی ساختن فرهنگ نوین را دارد و نه میتواند فرهنگ نوین را درک کند. همان «نیچه» ای از از او نام بردید خودش را «مرد نابهنگام» میدانست و در تنهایی و عزلت مرد. آنچه که «نیچه» گفت؛ حتی اکنون نیز شنیده نشده است. شاید شما هنوز به آنچه که «بچه های ایران» مینامید امیدوار باشید؛ شاید شما از عربستان و عربها به خاطر سلطه بر ایران و گسترش فرهنگ «آیین تباهی» که ارمغان آنها بود؛ از آنها نفرت داشته باشید. اما من فکر میکنم؛ که این نفرت کور ما را به جایی نخواهد برد. فرهنگ «آیین تباهی» اگر زمانی متعلق به «حجاز» بود؛ ۱۲۰۰ سال است که در ایران تبدیل به «فرهنگ خانگی» شده است. من نیز مانند شما معتقدم که این خمیر آب خواهد برد. اما آنچه که من به آن می اندیشم این است که این خمیر «خمیر نابهنگام» خواهد بود. مانند ظهور مسیح یک روز بعد از روز قیامت.... مانند حنای بعد از عروسی.... مانند عروسی بعد از بدنیا آمدن فرزند.... مانند دیر رسیدن به فرودگاه و از دست دادن هواپیما در یک سفر بسیار مهم تجاری.... من فکر میکنم که این امیدی که شما دارید تفسیر دیگری از «انشاءالله .... ماشاءالله» باشد.

      حذف
  2. Kajdoum grami, Gol goftid aziz.hamantor ka ostad shfa farmodan ma bayed roshangrei konim va do baraeh
    roshangrayi

    پاسخحذف