۱۳۹۲ آذر ۱۴, پنجشنبه

گفتگویی از نوعی دیگر (بخش نهم)

تناسب طلایی (Golden Proportion)

هرچند که در معماریهای کهن؛ مانند آثار به جای مانده از یونانیها و رمی ها و همچنین اهرام مصر؛ «تناسب طلایی» را میتوان دید اما نخستین کسی که رابطهٔ ریاضی در «تناسب طلایی» در طبیعت را کشف نمود؛ ریاضیدان ایتالیایی (Fibonacci) بود و شاید نخستین کسی که نظریهٔ «تناسب طلایی» به صورت کاربردی در معماری و اندامهای «انسان سان» ها را مطرح نمود «میکل آنژ» باشد. اکنون آنچه که Anthropometry نامیده میشود (اندازه های هندسی اندامهای «انسان سان» ها) در طراحی ابزار و ساختمانها و لوازم مورد استفادهٔ انسان سان ها به صورت وسیعی کاربرد دارد این دانش بر اساس «شهود» و «محاسبه» استوار است. اما «تناسب طلایی» به عنوان مبحثی زیبایی شناسانه نیز هست؛ «تناسب طلایی» میکل آنژ در طراحی اتوموبیلهای گرانقیمت و هر آنچه که میتواند با «زیبایی»؛ مشتریان را جلب کند؛ کاربرد وسیعی دارد. تمامی سازه های معماری ومجسمه هایی که میکل آنژ آفریده است؛ از قانون «تناسب طلایی» پیروی میکنند. تناسب طلایی در موسیقی نیز مطرح است و گفته میشود که سبکهای جدید موسیقی مانند «رپ»؛ «هیپ هاپ»؛ «هارد راک» به ندرت از این قاعده پیروی میکنند و اگر به مشتریان این سبک های موسیقی نظری بیندازید؛ به راحتی میتوانید چهرهٔ «به حاشیه رانده شدگان» را در آنها ببینید (موسیقی کوکائین؛ اِل اِس دی؛ شیشه). به طور حتم بسیاری از این موجودات قطعات پازل «تناسب طلایی» را در خود دارند؛ اما از داشتن قطعات زیادی بی بهره هستند.
پرسش این است که آیا این «تناسب طلایی اندامها» در ساختار شاخهٔ «انسان سان» ها به طور طبیعی وجود دارد و یا نه؟ پاسخ این است که بله وجود دارد؛ اما جمع شدن طبیعی قطعات پازلی که دارای «تناسب طلایی کامل» باشد؛ به همان اندازهٔ تولد طبیعی «نوابغ» از شانس بسیار پایینی برخوردار است.
- تنها تعدادانگشت شماری از «انسان سان»ها رصد شده اند که دارای حافظهٔ تصویری کامل هستند (Total Recall).
- تنها یک و نیم درصد از «انسان سان» ها به طور طبیعی با پدیده ای به نام «ترس» کاملاً بیگانه هستند.
- ژنهای بیماری زای زیادی وجود دارند که در طول عمر یک فرد تولید بیماری میکنند.
- ژنهایی وجود دارند که زمینهٔ تولید بیماریها را فراهم میکنند.
- سلولهای زنده دارای عمری محدود هستند و آنچه که «انرژی حیاتی» (باطری) نامیده میشود در آنها پایان می یابد و موجب مرگ آنها میشود.
- سلولهای سرطانی دارای «انرژی حیاتی» با عمری بسیار طولانی هستند؛ در حالی که بر اثر «موتاسیون» (Mutation) سلولهای معمولی زاده میشوند.
- گروههای خونی گوناگونی که طبعاً تاثیر به سزایی در دورهٔ  زندگی جنینی بر روی نوزاد میگذارند که میتواند در آینده به فاجعه و یا شکوفایی حیرت انگیز منجر شود.
- ژنهایی وجود دارند که منجر به ایجاد آنچه که «بیماری روانی» نامیده میشود؛ میگردند.
- کیفیت «پلاسما»ی خون در «انسان سان» ها متفاوت است و به گونه های پست و برتر تقسیم میشود.
تعداد بسیاری از ژنها هنوز کشف نشده اند و هر چند ماه بر تعداد ژنهای رصد شده و شناخت وظایف آنها افزوده میگردد.
آنگونه که به نظر می آید بخش بزرگی از قطعات پازل «نژاد پنهان» کشف شده و چه بسا تا دو دههٔ دیگر این پازل تکمیل شود.
تکنولوژی «همسان سازی» موجودات زنده و «انسان سان»ها نیز به موازات کشفیات جدید در حال رشد است؛ هر چند که صنف انگلی آخوندهای مسیحی؛ به شدت در مقابل آن به بهانهٔ «قتل جنین» ایستادگی میکند و با انتشار شایعه های شبه علمی موجبات ترس و وحشت از ناشناخته ها را در میان پیروان خود گسترش داده و در تلاش هستند تا مسیر ظهور «نژاد پنهان» را سد نمایند.
اقتصاد لیبرال نیز به نوبهٔ خود ظهور «نژاد پنهان» را سد راه توسعهٔ «تکنولوژی زباله سازی» به شمار می آورد و با کلیسا هم زبان است. اما رونق کنونی بازار «زباله سازی» و رقابت جنون آمیز در انباشت «ثروتهای دیجیتالی» در چند دههٔ آینده فروکش خواهد کرد؛ زیرا خیل عظیم به حاشیه رانده شدگان و آلودگی محیط زیست به یک بحران بزرگ خواهد انجامید.
«شپشهای دوپا»(بخشی از انسان سان ها) که درجهٔ هوش آنها میان صفر و ۱۴۰ در نوسان است؛ در نقش فرماندهان و سربازان؛ در حال ویرانی خود و زمینند.
آنچه که من از آن به عنوان «تناسب طلایی» یاد میکنم در دایرهٔ «اعداد فیبوناچی» محصور نیست بلکه تناسب طلایی طبیعی تنها قطعه ای از پازل بزرگتری است که من آنرا «نژاد پنهان» مینامم. نژاد پنهان مانند «الماس بزرگ و درخشان» است که باید «استخراج» شود. شاید آن چیزی است که نیچه از آن به نام «ابر انسان» یاد میکرد که «آفرینندهٔ فرهنگ نوین» خواهد بود.
پایه های فرهنگ کنونی؛ حتی در مدرنترین اشکال آن یک فرهنگ پارادوکسیکال است که میخواهد «همه» را در یک «گونی» بریزد و به قول جملهٔ معروف بنیانگذاران «لیبرال دموکراسی»: دموکراسی اشکالات فراوانی دارد؛ اما همچنان بهترین شیوهٔ حکومتی است.
آنها به این «اشکالات» اشاره نمیکنند؛ زیرا نمیخواهند به فاز بعدی گام نهند؛  شاید؛ نه توانش را دارند و نه درکی از آن دارند و یا بنا بر آموزه های کنونی فرهنگ رایج؛ مسیر گذر به فاز جدید را «خطرناک» و «شیطانی» میدانند.

کژدم  
 

۴ نظر:

  1. درود
    برای من گفتگویی از نوعی دیگر (بخش نهم) بسیارغمگین بود.
    بدین معنی که انسان معاصر دیگر حتی نمیفهمد که خود نمیفهمد، یا او را نمیفهمند.
    هی حساب کتاب های فکریش را بالا پایین میکند

    از نو اشفتگیهایش را ورق میزند

    و باز نمیفهمد دلیل این همه کسری را

    یعنی باید از نو شروع کرد؟

    از نو چرخ را ابداع کرد؟

    از نو گالیله را اثبات کرد

    که آری زمین گرد است؟

    و بعد از قرن بیست و یک، قرن بیست و دو نمیاید؟

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. ناشناس گرامی
      خیلی شاعرانه بود. بهتر بود که به جای «شاملو» شدن؛ کارل پوپر و یا داروین میشدید.

      حذف
  2. کژدم گرامی
    دلم می خواهد آنچه که شما گفتید بشوم ‌ اما از خودم نمی بینم... می خواستم یک دهنِ دیگر برایتان بخوانم اما ناگهان ندا امد که : نخوان..نخوان..... بزار خواندن را از تو گدایی کنند.. ..

    پاسخحذف