۱۴۰۱ مهر ۱۹, سه‌شنبه

کتابِ «آشپزیِ انقلاب» (بخش نخست)

 برایِ ورود به مسئلهٔ پیچیدهٔ «انقلاب»؛ از موضوعاتِ ساده آغاز میکنم تا پس از آموختنِ «عناصر و خواصّ» آنها و شیوه هایِ گوناگونِ «ترکیبِ عناصر» و «نتایجِ گوناگون»ی که میتواند به ارمغان بیاورد؛ بتوان با دَرکی روشنتر به سراغِ «آشپزیِ انقلاب» رفت. «آشپزیِ انقلاب» موضوعی است که هزاران بار شکست خورده است و «رُنسانس» بزرگترین شکستی است که در سده هایِ اخیر شاهدِ آن بوده ایم.(میتوانید در بخشِ نظرات بپرسید که چرا؟). این نوشتار زیر مجموعه ای از مبحثِ «ساختار شناسی و ساختار سازی» است و برایِ دَرکِ آن «ذِهنی مهندسی» لازم است. امّا اگر «مهندسِ واقعی» (داشتنِ ذِهنِ مهندسی) نیستید؛ شاید چند اتّفاق برایتان بیفتَد:

۱- به هیچ وجه آنرا درک نکنید و خواندنِ نوشتار را «کسالت آور» و «گفتاری فلسفی» به حساب آورید. در حالی که بسیار به دور از «فلسفه»؛ و کاملاً نوشتاری «مهندسی» است.

۲- این نوشتار می تواند  «ذهنهایِ شکارگر و مستعدّ» را به ذِهنهایی «مهندسی» تبدیل کند.

میخواهیم «نیمرو» بپزیم

برایِ پُختنِ یک «نیمرو» که ساده ترین «غذا» شمرده میشود؛ به چه چیزهایی نیاز داریم؟

۱- تخمِ مُرغ.
۲- روغن.

آیا همینقدر کافی است؟ و یا اینکه به «تابه» نیز نیاز داریم؟
آیا «تابه» مسئله را حلّ میکند؟... یا اینکه به «حرارت» نیز نیاز داریم؟
آیا «تخمِ مرغ؛ روغن؛ تابه؛ حرارت» پایانِ کار است؟ یا اینکه باید همهٔ اینها را «بخریم» و برایِ خریدنِ آنها «پول» داشته باشیم و برایِ آن «پول» باید یا «کار» کنیم؛ یا «گدایی» کنیم و یا «دُزدی» کنیم و یا از پولِ پدر و مادر استفاده کنیم ؟
آیا تا اینجا کافی است؟ یا اینکه برایِ «خرید؛ پول در آوردن از طریقِ «کار؛ ؛گدایی؛ دُزدی»؛ باید «زمان» پرداخت کنیم و یا اینکه پدر و مادر برایش کار کرده باشند؟
آیا برایِ پُختنِ «نیمرو»؛ جُدایِ از این «زمانها»؛ «زمانِ پُخت» و «درجهٔ حرارتِ مناسب» نیز لازم است؟ آیا « تولیدِ حرارت» با «شعله» و «اجاقِ برقی» یکسان است؟ (البتّه که یکسان نیست)... آیا همینقدر کافی است؟... نَه... کافی نیست. زیرا باید حتّی برایِ «خریدِ این عناصر»؛ بوسیلهٔ «اُلاغ» و یا اتوموبیل و یا اُتوبوس و دوچرخه و موتورسیکلت و ...«مسافرت» کنیم.
هنوز کافی نیست... زیرا «ریسکها» (ریسکِ دستگیری در زمانِ دُزدی و یا کُتک خوردن در زمانِ گدایی و ...) را در این معادلهٔ «پُختنِ نیمرو» نگنجانیده ایم.
باز هم کافی نیست... زیرا «جایگاهِ زمانیِ موادّ و ابزار و منبعِ مالی» را نیز مشخّص نکرده ایم.
بازهم کافی نیست... زیرا هنوز مشخّص نکرده ایم که آیا سفیده را از زرده جدا کرده و سفیده را در روغن بپزیم و زرده را به صورتِ نپخته (زنده) بر رویِ آن بیندازیم و یا هر دو را با هم و یا پیش از پُختن آنها را مخلوط کنیم ؟ آیا میتوان زرده را پیش از سفیده پُخت؟....
امّا هنور «نمک» و مقدارِ آن و یا «آبِ نارنج» و .... را فراموش کرده ایم!!!!!!!!!!!!!
هنوز؛ باز هم کافی نیست.... زیرا «ابزار» و «موادّ» را در «هنرِ آشپزیِ خود» تعریف نکرده ایم و مانندِ «Monkey See .... Monkey Do» (تقلیدِ میمون وار) از آنها استفاده خواهیم کرد.
به شناختِ این «رَوَند» (پروسه)؛ میگویند: «ساختار شناسیِ پُختنِ نیمرو»... هر اشتباهی میتواند «نیمرو» را به چیزی دیگر تبدیل کند.
«ساختار سازی» یعنی تهیّهٔ همهٔ آنچه که در بالا ذکر شد؛ به اضافهٔ «کاربُردِ دقیقِ آنها» که در نتیجه؛ ساختنِ یک «سیستم» را می طلبد که همیشه بتواند محصولی بسیار «مشابِه» تولید کند. «مُشابِه» از این نظر که «غلظتِ سفیده و زرده و روغن» را به خاطرِ بی اهمیّت دانستنِ آنها زیرسبیلی ردّ کرده ایم. امّا در «آزمایشگاهها» هیچ چیز فراموش نمیشود و هیچ چیزی «بی ارزش» انگاشته نمیشود و «راههایِ میان بُر» را؛ «نفهمیدگی» و «سهل انگاری در ساختار شناسی و ساختار سازی» می نامند.
اگر بخواهیم «کوکویِ سبزی» و یا «آبگوشت» بپزیم؛ قضیّه در هر دو مرحلهٔ «ساختار شناسی» و «ساختار سازی» بسیار پیچیده تر می شود.
حال این مسئله را به «انقلاب برایِ رسیدن به سیستمِ پایدارِ اجتماعی - اقتصادی - سیاسی»؛ گسترش دهید. در این مرحله است که میتوانید همهٔ وعده هایِ اقتصادی - اجتماعی - سیاسی از طرفِ هر گروه و سازمان و یا یک فَرد را زیرِ بوتهٔ «ساختار شناسی» و «ساختار سازی» ببرید.
دقیقاً همینجا است که میتوانید یقهٔ «شازده شومبول» را در زمانی که مسئلهٔ «محیط زیست» در رسانه ها «مُدِ روز» شده است و ایشان «اظهارِ فضله» میکنند که:.... «بله... با آقایِ سناتور مَک کِین در رابطه با محیطِ زیست؛ صحبتهایِ فراوانی کردیم» و یا اینکه وقتی میفرمایند: «.... بله.... تیمِ کارشناسانِ نفتیِ مَن در حالِ تدوینِ برنامه» هستند و به «تیمِ مَن» اشاره میکند؛ اهدافِ پنهانِ این موجود را ببینید. همچنین «ساختار شناسیِ رفتاریِ شازده» در ۴۳ سالِ اخیر میتواند کمکِ بسیار زیادی در «اعتماد کردن» و یا «اعتماد نکردن» و یا «خائن دانستنِ ایشان» داشته باشد.
من (کژدم)؛ به سادگی و از رویِ حماقت نیست که «از این موجود» نفرت دارم. بلکه همهٔ چهره هایِ کثیفِ او را دیده ام و می بینم و در مراحلِ گوناگون در این وبلاگ به آنها پرداخته ام تا فراموش نشوند.
 
ایران
 
ساختار شناسیِ یک غلطِ عمدی
 
ما به غلط آموخته ایم که مثلاً «تاجیکستان» بخشی از ایرانِ کنونی بوده است و باید تلاش کنیم تا به «مامِ میهن» باز گردد. یا به «اشتباه» و یا به «عَمد» تصوّر میکنیم که «ایرانِ گربه نشانِ کنونی» همان «ایرانِ بزرگ» است که «تاجیکستان» از آن جدا شده است. در حالی که چنین نیست. بلکه باید بگوییم که «ایرانِ گُربه نشان» و «تاجیکستان» بخشهایی از یک «امپراتوریِ بزرگ» بوده اند که ساختاری «قبیله ای - عشیره ای» داشته است و پس از ویران شدنِ ساختارِ «امپراتوری»؛ هر کدامشان بنا به دلایلِ گونگون به راهی جداگانه رفته اند که نتیجه اَش آنچیزی است که اکنون میبینیم..... یعنی «دو کشورِ جداگانه» که زمانی «تاریخِ مشترک» داشته اند. این مزخرفات را «پان ایرانیست ها» و فرهنگِ «شاهنشاه تهران مِهری» به خوردِ ما داده اند و «کژدم» نیز زمانی چنین فکر میکرد. زیرا به «تاریخ پژوهان» اعتمادی «کودکانه» داشت.... امّا «دِگر شد».
آنچه که «فردوسی» در رابطه با «ایران» سروده است؛ هیچ ربطی به «ایرانِ کنونی» و «کشورِ تهران» ندارد. امّا راهنماییهایِ «غلطِ عَمدی» توسّط «هیتلریهایِ پان ایرانیست»؛ چنین تصوّری را تا جایی که توانسته اند؛ در ذِهنِ مردمِ کنونیِ ایران رسوخ داده است.
واقعیّت این است که همین ایرانِ گُربه نشان به همان اندازه بخشی از ایرانِ «پیشا فردوسی» است که «تاجیکستان» و «افغانستانِ کنونی» نیز هستند. «ایران نامیدنِ» این جغرافیایِ گُربه نشان؛ هرگز نمیتواند برایِ آن «حقّی تاریخی» بیافریند. زیرا اساساً «مالکیّت بر زمین» یک امرِ «قراردادی» و «ادّعایی» است و اثری از این حقوقِ ادّعایی را نمیتوانید در ساختارِ هیچ یک از «مولکولها»یِ تشکیل دهندهٔ یک پاره زمین پیدا کنید. امّا میتوانید براحتی «عناصر طبیعی» را در آنها پیدا کنید.

شعارِ «خلیجِ همیشه فارس»

آیا «هخامنشیان» (پارسهایِ اصیل) این خلیج را «خلیجِ فارس» نامیدند؟ آیا «ساسانیان» و «اشکانیان» توانستند که نامِ این خلیج را به «خلیجِ ساسانی» و یا «خلیجِ اشکانی» تغییر دهند؟ و یا «سلوکیها» توانستند نامِ این خلیج را به «خلیجِ اسکندرانی» و یا به «خلیجِ اسکندریّه» تغییر دهند؟.... هرگز. آیا «عربها» خواهند توانست با تاریچهٔ موجودیّتِ ۱۰۰ ساله نامِ این خلیج را به «خلیجِ عرب» تغییر دهند؟... باز هم هرگز.
پاسخِ این مسئله بسیار ساده است. زیرا این ایرانیهایِ آن دوران نبودند که این خلیج را «خلیجِ فارس» نامیدند؛ بلکه این «یونانیها» و «رُمیها» بودند که نامِ این خلیج را «خلیجِ فارس» نهادند. زیرا همهٔ اطرافِ آن در سیطرهٔ «هخامنشیان» و و سپس سلسله هایِ دیگرِ ایرانی بوده است. چیزی شبیهِ آنچه که مثلاً در تهران میگویند: «کوچهٔ عربها» و شاید اکنون هیچ «عَربی» در آن کوچه زندگی نمیکند. امّا «آدرس» همان مانده است. اکنون فقط یک سویِ «خلیجِ فارس» بخشی از خاکِ «ایرانِ کنونی» است و بخشی از آن «آبهایِ بین المللی» است. «خلیجِ فارس» همچنان همانجا است؛ امّا «هخامنشیان» ناپدید شده اند. حال میتوانید ببینید که یک «نام» و باور به دروغهایِ بافته شده در بارهٔ یک «آدرس»؛ میتواند در آفرینشِ یک «تفکّرِ سیاسی» و «ساختارِ سیاسی» چه تأثیراتی بگذارد؟؟ (اکنون ادّعاهایِ چین و روسیه شاهدِ زندهٔ این دروغها هستند).
کمترین تأثیرِ این دروغها و «ادّعاها»یِ «پان ایرانیستی»؛ بوجود آمدنِ گروههایِ بی ریشهٔ «پان تُرک» و «پان عرب» و «پان کُرد» در ایران است که تلاش میکنند تا برایِ خود «هویّت تراشی باسمه ای» تولید کنند و برایِ مثل «پان تُرکها» از گورهایِ «اویغورها» نامهایِ عجیب و غریبی کشف کرده و به عنوانِ «تُحفه» بر رویِ فرزندانِ خود بگذارند و «پان تُرکیسم» را در برابرِ «پان ایرانیسم» عَلم کنند. لذا «دروغ شناسی» بخشِ بسیار مهمّی از «ساختار شناسیِ اجتماعی - تاریخی - سیاسی» است. زیرا شاید بتوان با «دروغ پردازی» یک «ساختارِ احمقانهٔ فانتزی» و حتّی «خائنانه» ترسیم کرد؛ امّا با «دروغ پردازی» و «بافتنیهایِ دروغین» نمیتوان «ساختاری دانشمندانهٔ مبتنی بر واقعیّتها» ساخت. (مثالِ زندهٔ آن اختراعِ دستگاهِ تشخیصِ «ویروسِ طلایی» از فاصلهٔ ۵۰۰ متری توسّطِ سپاهِ پاچاهارداران است).
«تمدّنِ ایرانی» و «حاکمیّتِ ایرانی» در تمامیِ آثارِ باستانیِ یونانی و رُمی «پِرشیا» نامیده شده است و پس از «هخامنشیان»؛ با اینکه ۳ سلسلهٔ دیگر بر آن حکم رانده اند؛ هرگز نامِ «پرشیا» تغییر نکرده است. لذا نامِ «خلیجِ فارس» در آثارِ باستانیِ اروپایِ قدیم؛ همچنان «خلیجِ فارس» مانده و یک پدیدهٔ «شوینیستیِ فارسی» نیست. بلکه نامی است در حدّ «کوچهٔ عربها» و یا محلّهٔ «شبستریها» و یا نامهایِ جدیدی مانندِ «محلّهٔ افغانها» است که «دیگران» بر آن نهاده اند.
این مثالها را برایِ آن آوردم تا «ساختار شناسی» و تأثیراتِ عناصر تشکیل دهندهٔ «ساختار» را اندکی بیشتر توضیح داده باشم. تا بتوانیم ضرورتِ استراتژیکِ «ساختار شناسی» را بیشتر بفهمیم.

«مکانیسم» و «دینامیسم»

مکانیسمِ هر ساختارِ اجتماعی یک پلتفورمِ مشخّص دارد و آن «مرکزیّت» و عناصرِ چرخنده (پیروان) به دورِ آن است (الکترونها به دورِ هستهٔ اتُم می چرخند). نقشِ «مرکزیّت» یعنی «قدرتِ جاذبهٔ آن» که به «قدرتِ کنترل» می انجامد و نمیگذارد تا عناصرِ اطرافِ آن پراکنده شده و هر کدام به سمت و سویی دیگر بروند. امّا زمانی که مرکزیّتی قدرتمند تر پیدا شُد؛ مرکزیّتِ پیشین از میان می رود امّا مکانیسم؛ همچنان هم همان است که بود.
دینامیسمِ هر ساختارِ اجتماعی؛ تحوّلاتِ درونیِ آن ساختار هستند که میتواند مرکزیّتهایِ گوناگونی در درونِ همان ساختار بوجود بیاورد و عناصرِ فراری را همچنان در سِیطرهٔ ساختارِ کُهن نگاه دارد (نوعی از فدرالیسم؛ یا فرقه هایِ مذهبی در درونِ یک دین و یا احزاب در درونِ یک کشور). امّا زمانی که ساختارِ کُهَن ظرفیّتِ «مرکز زاییِ درونِ خود» را از دست داد؛ «انقلاب» رُخ میدهد و لازمهٔ این انقلاب؛ وجودِ «مرکزیّتی بسیار قدرتمندتر» است. امّا «مکانیسم» همچنان همان است که بود (مرکزیّت و عناصرِ چرخنده).

ادامه دارد

کژدم

۵۷ نظر:

  1. مرکزیت ایران گربه نشان «پان شیعیسم» بوده و هست. این مرکزیت در حال حاضر بسیار ضعیف شده. اما دلیلی که هنوز پابرجا مونده اینه که هنوز «مرکزیت قدرتمند تری» به وجود نیومده.
    ساختار اجتماعی برخی از مناطق ایران کنونی قبیله ای عشیره ای هست مثل کردستان، لرستان، بلوچستان، خوزستان و...
    اما بخش «کشور تهران» هرچه که هست، قبیله ای عشیره ای نیست. همین کشور تهران میتونه پاشنه آشیل رژیم شیعی باشه. یک اینکه مردم کشور تهران متنفرن از حکومت ( با اینکه بیشتر ثروت ها اینجا خرج شده) و دو اینکه چون ساختار قبیله ای عشیره ای نداره و از همه قومیت ها تشکیل شده( در کشور تهران هم ترک داریم، کرد، لر، عرب و...) شانس اینو داره تبدیل به یک ملت بشه.
    آذربایجان رو هم داریم که با اینکه قبیله ای عشیره ای نیست اما هنوز 50 / 50 هستش.








    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. درود بر شما
      شما بخشی از راه را پیموده اید و این «پیمایِش» گامِ بلندی برایِ دریافتِ «ساختار شناسیِ عمیق و گسترده» و «ساختار سازیِ عمیق و گسترده» است.
      منتظرِ نظراتِ بَعدی شما در این سلسله نوشتار هستم.
      از «انتقادهایِ گزنده» دریغ نکنید. زیرا بر خلافِ تصوّرِ برخی از خوانندگان؛ ظرفییّتِ بسیار بالایی برایِ اینگونه انتقادات دارم.
      پاینده و سرفراز باشید.

      حذف
  2. درود خدایان بر شما ( شوخی)

    درحال حاظر در مرحله شاختار شناسی هستیم و باید ساختار اجتماعی ایران گربه نشان را مشخص کنیم.

    کشور تهران

    همانطور که در بالا گفته ام مردم کشور تهران پتانسیل زیادی برای تبدیل شدن به یک ملت را دارند. سرنگونی حکومت شیعی و قتل عام آخوند ها و پاسدارها و ... تبدیل به خواست عمومی شده. حتی در شهرهایی مثل قم و مشهد که لونه زنبور تشیعه، آخوند کشتن.
    مثال دیگر پایین شهر تهران که بسیار مذهبی بودند. این ویدئو که مال دوران جنبش سبز هستش، خالی از لطف نیست :

    https://youtube.com/shorts/XkZx4OWdNOo?feature=share

    این نشون میده رژیم پایگاه اجتماعیش رو بشدت از دست داده.
    اما درباره اینکه چه سیستمی قراره جایگزین بشه، میشه مردم رو به دو دستهٔ تقسیم کرد.
    دسته اول که بخش زیادی رو هم تشکیل میدن، تصورشون از آزادی، همون دموکراسی هستش که تو غرب می بینیم. صرفا یک تصور کلی دارن. دانشجوها و الیت ها بخش زیادی از جوانان جزء این دسته هستند.
    بخش دیگری از مردم هم طرفدار سلطنت طلبی هستند. البته این طرفداری نه بخاطر توانایی سید رضا دیبا، بلکه بخاطر قصه های ننه کلثومی که قدیمی ها از زمان حاجی آریامهر و بخصوص رضاشاه تعریف کردند، هستش. سید رضا دیبا میتونه رو اینا حساب کنه ( نسبت به دسته اولی خیلی کمتر هستند، با ارفاق میشه گفت 70 به 30)
    این قضیه برای ایرانیان خارج از کشور هم تقریبا صدق میکنه ( ایرانیان معمولی که خارج از کشور هستند و سیاسی نیستند ) و یک همبستگی فکری و فرهنگی بین ایرانیان خارج و مردم کشور تهران وجود داره.
    از اونجایی که سیدرضا دیبا و دارودسته هاش و جمهوری خواهان و مشروطه خواهان و... هم خائن تشریف دارند هم بی عرضه، بحث حکومت آینده و سیستم جایگزین اصلا وجود نداره.
    نتیجه گیری : در مجموع مردم کشور تهران و ایرانیان خارج فقط می خوان حکومت شیعی از بین بره ( اینکه چجوری هنوز جای سواله و از طرفی مردم هنوز آماده نیستن) و هیچ جایگزینی براش در نظر ندارد. فقط خواسته شون اینه این حکومت از بین بره.


    آذربایجان

    تنها جایی که مردم نه تنها خواستار سرنگونی حکومت شیعی، بلکه نوع سیستم جایگزین رو هم صدا زدن و خواستار اون بودن، آذربایجان بود.
    شعار «آزادلیق، عیدالت، میلی حکومت»، شعار اصلی مردم آذربایجان بخصوص تبریز بوده که منظور از «میلی حکومت» همون سیستم فدرالی و ضد مرکزگرا هستش. مردم آذربایجان دنبال سیستم فدرالی هستند ( با درست یا غلط بودنش کاری نداریم فعلا) و این یک واقعیته. دلیل اینکه مردم آذربایجان آنطور که باید وارد میدان نشدند اینه که به اپوزیسون چی ها و خواسته مردم تهران اعتماد ندارند. یا میتونیم بگیم هنوز از آینده مطمئن نشدند.
    به نظر من اگر جریانی فراگیر راه بیوفته که سیستم فدرالی جزئی از خواسته هاش باشه، مردم آذربایجان هم وارد میدان میشن.


    نتیجه گیری : مردم آذربایجان دنبال فدرالیسم هستند.


    اعراب ایران

    ساختار اجتماعی اعراب ایران قبیله ای عشیره ای هستش که قدرت شیخ ها بسیار زیاد هست.
    فرهنگی که بر جامعه اعراب حاکمه بسیار سنتی و قدیمی هستش. یعنی هنوز رسوماتی مثل ( دختر عمو باید با پسر عمو ازدواج کنه یا جایگاه زنان و...) بین مردم عادی هم وجود دارد. برای مثال یکی از دلایلی که تو این جنبش شرکت نکردند( بر خلاف جنبش بنزین که شهرهای عربی بسیار شلوغ بود) مسئله حجابه.
    البته اعرابی که الان در کشور تهران زندگی میکنن اینجوری نیستند و جذب «فرهنگ مردم کشور تهران» شدند.

    نتیجه گیری : در حال حاضر روی اعراب خوزستان زیاد نمیشه حساب باز کرد. با توجه به مهاجرت گسترده اعراب خوزستان به کشور تهران در سالیان اخیر فعالیت فعالان مدنی، میشه کرسوی امیدی داشت که این فرهنگ سنتی از بین بره.

    ادامه دارد

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. لرستان

      اقوام لر جمعیت قابل توجهی از ایران کنونی رو تشکیل میدن ( در 10 استان ایران که در برخی به طور کامل و در برخی دیگر به صورت 50/50) و بعد از ترک ها بیشترین جمعیت رو دارن.
      مشکلات اصلی‌:
      یک ساختار قبیله ای عشیره ای
      دو مشکل همون تفکر سنتی که البته در نسل جدید این مشکل تا حدودی از بین رفته.
      به نظرمن لرستان پتانسیل بالایی برای یکی شدن با کشور تهران (از لحاظ فرهنگی) رو داره.

      به دلایل:

      1) نزدیک بودن به کشور تهران از لحاظ جغرافیایی

      2) مهاجرت زیاد مردم لرستان به کشور تهران ( بیشترین مهاجرت نسبت به جمعیت برای لرستان هستش)

      3) عدم وجود دارو دسته های نژادپرست
      و هویت خواه. یعنی ما چیزی به اسم پان لر نداریم. در صورتی که در آذربایجان زیگیلی به نام پانترک داریم. یا پان عرب در خوزستان و یا پان کرد و...

      4) همون بحث رشد فکری و دوری از تفکر کثیف شیعی


      بلوچستان

      ساختار قبیله ای عشیره ای از یک طرف، فقر فرهنگی و سنتی بودن جامعه بلوچستان از طرف دیگر باعث شده که نتونن از لحاظ فرهنگی با کشور تهران یکی بشن. البته که تو بلوچستان با دار دسته های هویت خواه به اون صورت طرف نیستیم و جای شکرش باقیه اما با مشکلی به نام اهل سنت طرف هستیم.
      هرمزگان، ترکمنستان و خراسان هم همین مشکلات رو دارند.


      کردستان

      به نظر من نتنها کردستان ایران، حتی کردستان عراق و ترکیه و سوریه هم شانس اینو دارند تا با کشور تهران یکی شده و یک ملت تشکیل بدن. ( داستان کردستان با تاجیکستان فرق میکنه). برای نمونه همین جنبش کنونی بهترین مثاله.
      اما مشکلی که هست همون ساختار قبیله ای عشیره ای که بلای جون مردم کردستان شده.

      همانطور که مشاهده میشه برای تبدیل ساکنین ایران به ملت ایران مشکلات زیادی وجود داره.
      همه ساکنین ایران از فقر رنج می‌برند، همه از نابود شدن محیط زیست ناراحت هستند، همه از بی شرافتی های رژیم شیعی عصبانی هستند، همه از تبعیض به سطوح آمده اند. اینها همه نقطه اشتراک هستند اما برای انقلاب کافی نیستند.

      حذف
    2. تصویری که شما از آذربایجان ترسیم میکنید؛ مخدوش است. این اوباشانی که در ۲ ویدیویِ زیرین میبینید چند درصد از مردم آذربایجان را تشکیل میدهند؟

      https://tinyurl.com/37rw4c4f

      https://tinyurl.com/67rza75a

      این موجودات دست پرورده هایِ رژیمِ کثیفِ شیعی هستند و اگر به دستهایشان نگاه کنید؛ آنرا به شکلِ «گرگهایِ خاکستریِ عثمانی» (فاشیستهایِ تُرکِ عثمانی) در آورده و «زوزهٔ گُرگ» سر میدهند و کسی نیز به آنها کاری ندارد.
      آیا این اراذل و اوباشانِ «کیرلیسِ تُرکهایِ عثمانی» «فدرالیسم» میخواهند و یا «فدرالیسم خواهان کسانِ دیگری هستند؟
      آنهایی که «فدرالیسم» میخواهند؛ حتماً اینرا نیز میفهمند که هر «جنسی» مقیاسهایِ اندازه گیریِ خاصّی دارد. مثلاً «دوغ» و «ماست» و «روغن» و «آب» را «مِتری» نمیفروشند و شما نمیتوانید بگویید: بی زحمت ۲ متر دوغ به من بدهید.
      «پارچه» را نیز «کیلویی» نمیفروشند.
      لذا آنهایی که «فدرالیسم» میخواهند؛ باید روشن کنند که طول و عرض و حجم «فدرالیسم» چیست؟ مقیاسشان چیست؟
      با آن اوباشانی که در تصویر دیدید چگونه رفتار خواهند نمود؟
      امّا مسئلهٔ مهمّ تر این است که شما میگویید : مردم آذربایجان ترجیح میدهند بنشینند و دریاچهٔ آذربایجان به طورِ کامل خشک شود و «ریزگَردهایِ نمک» همهٔ آذربایجان را به «کویرِ آذربایجان» تبدیل کند و برایِ گداییِ «آب و زندگی» به مناطقِ پُر آب تر کوچ کنند؛ امّا پیوستن به جنبش ملّی و تلاش برایِ ساختنِ «حکومتِ رفاهِ ملّی» را نپذیرند؟!!
      آیا مردمِ آذربایجان را اینقدر «احمق» به حساب می آورید؟
      در ذهنِ من نمی گُنجد.

      حذف
    3. همه اینرا میدانند که عاملینِ اصلیِ خشک شدنِ «دریاچهٔ آذربایجان»؛ رژیمِ کثیفِ شیعی و «تُرکهایِ عثمانی» هستند. این ۲ گروهِ کثیف همیشه «یارِ غار» بوده اند.
      «حکومتِ رفاهِ ملّی» تنها حکومتی است که میتواند این دریاچه را دوباره زنده کند.

      حذف
    4. مطرح کردنِ تکراریِ «کشورِ تهران» به عنوانِ «محورِ انقلاب» از طرفِ شما؛ نشان از آن دارد که شما میخواهید از «انقلاب» استفادهٔ «کودتایی» بکنید (کودتایِ بخشی از مردم بر علیهِ بخشی دیگر) و پس از فتحِ کشورِ تهران؛ برایِ بقیّه «بیلاخ» نشان داده و بگویید: «حالا خفه شوید و ماستتان را بخورید... همانگونه که ۴۳ سال خفه بودید و ماستتان را میخوردید.».
      این نظریه را سالها پیش یک «اُلاغ» مطرح کرد و من گفتم: «من به دنبالِ چنین کثافتکاری نیستم».
      مسئلهٔ دیگری که مطرح نمودید؛ اندکی «بودار» است و آنهم مسئلهٔ «کردستانِ عراق» و «کردستانِ ترکیهٔ عثمانی» است.
      مَثَلی هست که میگوید:« موشه تو سوراخ نمی رفت.... جارو به دُمبِش بسته بود».
      تازه میخواهیم که از شرّ هزینه هایِ سنگینِ ساختنِ «هلالِ شیعی» راحت شده و ثروتِ ملّی را برایِ ترمیمِ ویرانیها مصرف کنیم و شما به دنبالِ ساختنِ «هلالِ آریایی» افتاده اید. اگر ما بتوانیم کردستانِ ایران را آباد کنیم؛ خیلی زرنگ هستیم. «امپراتوریِ آریایی» پیشکِش.

      حذف
    5. اول از اینکه گفته های منو زیر تیغ تیز انتقاد می‌برید، سپاس گذارم.

      شما اشتباه می کنید، من دنبال انقلاب کودتایی نیستم.
      من گفتم مردم کشور تهران پتانسیل تبدیل شدن به یک ملت رو دارند.
      سایر نقاط ایران هم می تونن از این فرصت استفاده کرده و برای اولین بار تبدیل به یک ملت شوند.

      من دنبال حلال آریایی نیستم.
      مسئله کردستان را به دلیل زیر مطرح کردم :

      یکدست شدن کردستان، مخصوصا کردستان عراق میتونه ضربه محکمی به رژیم کثیف شیعی و ترمهای عثمانی بزنه و زمینه سرنگونی این دو رژیم رو فراهم کنه.
      مگر نمیگید مسبب خشک شدن دریاچه آذربایجان این دو رژیم کثیف هستند؟؟
      پس باید نابود بشند.

      وگرنه من هم با به حاشیه رانده شدگی و مسئله جمعیت ( نوشتار 16 گانه) که خود شما مطرح کردید آشنا هستم و اعتقاد دارم.

      حذف
    6. دربارهٔ آذربایجان :

      "مردم آذربایجان ترجیح میدهند بنشینند و دریاچهٔ آذربایجان به طورِ کامل خشک شود و «ریزگَردهایِ نمک» همهٔ آذربایجان را به «کویرِ آذربایجان» تبدیل کند و برایِ گداییِ «آب و زندگی» به مناطقِ پُر آب تر کوچ کنند؛ امّا پیوستن به جنبش ملّی و تلاش برایِ ساختنِ «حکومتِ رفاهِ ملّی» را نپذیرند؟!!"

      مگر دریاچه خشک نشده؟
      مگر مهاجرت نمی کنند؟
      در این جنبش کنونی چقدر جدی بودند؟
      آیا به جز 2 و 3 روز اول خبری از شهرهای آذربایجان شد؟
      آیا آنطور که باید به جنبش پیوستند؟
      در صورتی که بحث دریاچه آذربایجان یک مسئله حیاتی است.
      آیا می توانیم به خودمان دروغ بگوییم؟

      متاسفانه در سالیان اخیر جریان پانترکیسم شروع به سربازگیری از میان جوانان ناآگاه کرده.
      به همین خاطر گفتم آذربایجان 50 /50 هست.


      درباره کردستان :

      کردستان با توجه به موقعیتی که داره، پتانسیل زیادی جهت سرنگونی این دو رژیم کثیف داره.
      همین جنبش کنونی از کردستان آغاز شد.
      20 الی 30 درصد جمعیت ترکیه، کرد هستند.
      یکدست شدن کردستان یعنی خداحافظی با این دو رژیم کثیف. البته که یکدست کردن کار بسیا بسیار سختیه و به همین راحتی ها نیست.

      حذف
    7. «کشورِ تهران» خودش بخشی از مشکلاتِ ایران است و چون به هر دلیلی به وجود آمده است؛ ما نیز باید همان راه را ادامه دهیم اشتباه است. همانگونه که هم رژیمِ پهلوی و نیز رژیمِ شیعی این عشیره قبیله بازیها در «مناطقِ قبیله زار» ایران را به حالِ خود رها کردند تا با خریدِ رؤسایِ قبایل و «ایل ها» از آنها به عنوانِ نیرویِ فشار بر علیه دیگران استفاده کنند. امّا این بازی باید تمام شود و گرنه همهٔ راههایِ پیشرفت در مناطقِ قبیله زار را خواهد بست. به عراق نگاه کنید؛ به کُردستانِ عراق نگاهی بیندازید و ببینید که «عشیره بازی» چه بلایی سرشان آورده است. از همین اکنون نیز روشن است که سرانِ این قبایل مقاومت خواهند کرد و چه بسا وعدهٔ «خود فروشی» به حکومتِ مرکزی بدهند تا به زندگیِ انگلیِ خود ادامه دهند و یا حتّی بجنگند. هیچ یک از این مسائل مهمّ نیستند. آنچه که مهمّ است از میان بُردنِ قبیله و عشیره بازی است. چه به صورتِ صلح آمیز و چه به اشکالی غیرِ صلح آمیز.... نمیتوان به شیوهٔ ۱۵۰۰ سالِ پیش زندگی کرد و انتظارِ پیشرفت داشت.

      حذف
    8. من بارها گفتم که جنبشِ کنونی؛ نخستین حرکت در سطح ملّی است و بسیار با ارزش. امّا هنوز در آغازِ راه است و مردمِ تبریز بسیار محافظه کار هستند و هنوز منتظرند تا ببینند که آیا این جنبش میتواند گسترش بیابد و یا نَه؟ در صورتِ گسترِشِ جنبش به آن خواهند پیوست.
      در رابطه با رؤیایِ «سرنگونیِ رژیمِ ترکهایِ عثمانی»؛ فکر میکنم که باید از خواب بیدار شوید تا این «رؤیا» نیز قطع شود.
      مردم هنوز آمادگیِ کُشتنِ بسیجیها و پاسدارها را ندارند (حتّی در کُردستان) چه رسد به سرنگونیِ رژیمِ تُرکهایِ عثمانی.
      جنبِشِ کنونی هنوز «بی سَر» است و سازمان یافته نیست. انتظارِ پیروزی داشتن در این مرحله بسیار ناپُخته است.
      تا زمانی که مردم نتوانند هر روزه اجسادِ پاسدارها و بسیجیها را بشمارند؛ هیچ اتّفاقِ مهمّی نخواهد افتاد.

      حذف
    9. به حرفهای «شازده کوچولو» نیز هیچ اهمیّتی ندهید. در مذاکراتِ کنونیش با «فرماندهانِ سپاه»؛ دائم در حالِ «خَر شُدن» از طرفِ آنها است و فکر میکند که مردم در خیابانها رژیم را سرنگون خواهند کرد.
      با اینکه چند سالِ پیش یک «آیةالله قلّابیِ بروجردی» را تویِ ماتحتَش فرو کردند و زخمش هنوز خوب نشده است؛ امّا هنوز از رو نمی رود. او را خوب شناخته اند و هر چیزی که دَمِ دستشان باشد را تویِ ماتحتِ همایونیش فرو میکنند.

      حذف
    10. به عنوان یک خوزستانی باید بگم تصویری که ایشون از خوزستان ارائه کردند هم بسیار کلیشه‌ای و به دور از واقعیت‌های این استانه. خیلی از ایرانی‌ها فکر می‌کنن خوزستان یعنی عربستان کوچک (از جمله ایشون). خوزستان پنج میلیون تَن جمعیت داره و ترکیب جمعیتی این استان ۳۰٪ عرب و بقیه لُر و فارس هستن که جمعیت عرب‌ها بعد از انقلاب با رشدِ زیادی به این حد رسیده. دلیلی هم که برای شرکت نکردن عرب‌ها ارائه کردند کاملا نادرسته، عرب‌ها ‌و لُرها به همون دلیلی به شکل گسترده در جنبش شرکت نکردند که بقیه‌ی مردم ایران، نبودِ رهبری و یک فلوچارت برای سرنگونی. همون طور که در دوران پهلوی حجاب مساله‌ی عرب‌ها نبود امروز هم نیست. لطفا دست از این نگاه‌های عقب‌مانده بردارید و با عینک دوران پهلوی به ایران نگاه نکنید.
      یک زمانی (دوران آریامهرِ بزدلِ گریان) بین عرب‌ها و لُرهای خوزستان به دلیل ارائه‌ی روایت احمقانه‌ای از بازگشت به دوران پرشکوه باستانی دشمنی به وجود اومده بود ولی امروزه خیلی از دوستان من عرب‌های عشیره‌ای‌اند و دیگه اون نژادپرستی احمقانه‌ی گذشته وجود نداره. شما رهبری و امکانات در اختیار مردم خوزستان بگذارید بشینید تماشا کنید که چطور لُر و عرب دست در دست هم دُژخیمانِ اسلامی رو می‌درند.
      درباره‌ی بقیه استان‌ها نظری نمیدم تا اهالی همون استان اگه خواستند خودشون حرف بزنند، ولی مُشت نمونه‌ی خرواره.

      حذف
    11. چرا «فلو چارتِ کژدم» را معرّفی نمیکنی؟
      میترسی که فشار بیاد و «تُخمِت باد کُنه؟»؟؟؟؟؟!!!

      حذف
    12. فلوچارتتو تکمیل کن معرفیش هم می‌کنم 😁
      تازه داریم شروع می‌کنیم.

      حذف
    13. اگر خوزستانی هستی؟؟!!!!!
      چرا این پالایشگاهها همچنان تولید میکنند و ثروتِ ملّی را به گلوله و دستمزد و پولِ نانِ آغشته در خونِ اوباشانِ سپاهی و بسیجی تبدیل کرده و بیگناهان را می کُشَند؟

      حذف
    14. کژدم خیلی از این کارگرهای شاغل در پالایشگاه‌ها با کمترین حقوق حتی پایین‌تر از حقوقِ پایه وزارت کار مشغولند و اگه یک ماه کار نکنند خودشون و خانواده‌شون گرسنه می‌مونند، به قول انگلیسی‌ها pay check to pay check.
      حالا فرض بگیر این‌ها اعتصاب کردند که توی چند روز گذشته در برخی از پالایشگاه‌ها این اتفاق افتاد، آیا یک رهبری وجود داره که افراد ثروتمند استان رو به پشتیبانی از این کارگرها ترغیب کنه؟ (که البته همین کار هم نیاز به سازمان و برنامه و شبکه‌سازی داره). یک کارگر با این وضعیت به نظرت چقدر می‌تونه دوام بیاره؟ جمهوری اسلامی بدون نفت خیلی بیشتر از این کارگرهای بیکار و بی‌پول می‌تونه پابرجا بمونه.
      مردم ایران الان می‌دونند برای سرنگونی رژیم اسلامی چه کارهایی باید انجام بدند، نمونه‌هاش رو داریم می‌بینیم، درگیری مسلحانه که توی سنندج الان در جریانه یا بستن راه‌ها و اعتصاب و …
      الان چیزی که وجود نداره یک رهبری یک‌دسته که بتونه این نیروها رو در مسیر سرنگونی هماهنگ کنه.

      حذف
    15. شما اشتباه میکنید. مردم اصلاً نمیدانند که چکار میکنند. جنگ و گریزِ خیابانی به سرنگونی ختم نمی شود. رهبریِ یکدست نیز پس از آغازِ نبرد پیدا نخواهد شد. اگر نیز پیدا شود باید «شبکه سازی» کند. آیا کسی را میبینید که «شبکه سازی» کُنَد؟ یا اینکه فقط فراخوان میدهند؟
      آیا تا به حال دیده اید که کژدم «تظاهراتِ خیابانی» برایِ «شعار دادن» را تأیید کرده باشد؟ آیا دیده اید که «اعتصابات» را «مؤثر» دانسته باشد؟
      در رابطه با جنبشِ کنونی نیز؛ «کژدم» نخستین کسی بود که گفت: «این جنبش اصالتِ ملّی» دارد. دیدید که پس از چند روز؛ وبسایتهایِ خبریِ عظیم الجٍثّه نیز آرام آرام این نظر را مطرح نمودند.
      من هرگز نگفتم که «اصالت داشتنِ جنبش» به پیروزی خواهد انجامید.
      آیا آنهایی که «در خیابان بمانید تا پیروز شوید» را تبلیغ میکنند و در پُشتِ پرده با «سرداران» به «جفتگیری» مشغولند را نمی بینید؟
      دیگران را وِل کنید که چه حرفهایی میزنند؛ از خودتان (یعنی شخصِ خودتان) بپرسید که: آیا خودتان همینقدر هم نمی فهمید که نیروهایِ رژیم در حالِ برگزاریِ یک «مانورِ واقعی» هستند و تمامیِ ماجرا ها را رصد کرده و برایِ مقابله با حرکتهایِ بعدی در حالِ «جمع بندیِ داده ها» و نظریّه پردازی برایِ تدوینِ تاکتیکهایِ نوین هستند؟ ... و دفعهٔ بعد «کارکُشته تر» به میدان خواهند آمد؟
      زمانی که میگویم: شکست خواهید خورد؛ از رویِ بادِ معده حرف نمیزنم.
      امّا آنهایی که به صورتِ احمقانه ای و فقط به خاطرِ شباهتهایِ ظاهریِ این جنبش با سالِ ۵۷ همچنان در رؤیایِ «مدِلِ سالِ ۵۷» مانده اند و مغزهایِ پوسیدهٔ شان فراتر از «شباهتهایِ ظاهری» را نمیتواند درک کند و فقط عربده میکشند که: «اعتصاب کنید».... «ارتش به مردم بپیوندید».... «خیابانها را ترک نکنید» و فکر میکنند که این «عربده هایِ احمقانهٔ انقلابی نمایانه» همان «رهبری» است....
      چه انتظاری از آنکه در کوچه ها و خیابانها در حالِ جنگ و گریز است دارید؟ آن شخص حدّ اکثر در روزِ بعدی کوجهٔ دیگری را برایِ «گُریز» انتخاب خواهد کرد.
      در مجموع سخن گفتن با شماها اتلافِ وقت است.
      هیچگاه نخواهید آموخت... حتّی اگر استادتان «انشتین» باشد. و هیچگاه نخواهید توانست که بیاموزانید؛ زیرا نه «میفهمید» و نه از «مُدلهایِ گذشته» دِل بُریده اید و فقط فکر میکنید که چگونه مُدلهایِ قدیمی را «تعمیر» کنید.
      حتّی اگر ۲ ماهِ دیگر نیز به همین شیوه ادامه پیدا کند؛ این جنبش به جایی نخواهد رسید.
      شماها همینطوری به این وبلاگ می آیید و میروید و با مطالبِ آن «جلق» میزنید.
      من هیچگاه حتّی یک «پرسشِ درست حسابی» ندیده ام.
      «پرسشِ درست حسابی» یعنی اینکه خواننده «درکی درست حسابی دارد» و میخواهد نویسنده را به مرحله ای بالاتر بکشاند. من چنین چیزی در شماها نمیبینم. فقط «ذِقّ و وِقّ» هایِ تکراری میشنوم.

      حذف
    16. زمانی گفتم که «استاد فرود فولادوند» یک «شخصیّتِ فرهنگی» است و نَه یک «شخصیّتِ سیاسی»؛ به این دلیل بود که به صورتِ بسیار ناشیانه ای به «مُدِلِ ۵۷» چسبیده بود.
      الآن به همهٔ تان میگویم:
      ای اُلاغها.... «مُدِلِ ۵۷» را فراموش کنید. زیرا محتوایِ آنرا نفهمیده و به شکلِ آن چسبیده اید.
      به این لینک مراجعه کنید:

      https://tinyurl.com/bdd29ru5

      «فرحِ دیبا» را ببینید که رئیسِ چه تعدادی از سازمانها و نهادها بوده است؟ آیا این «ماده گاو» اینقدر میفهمیده است؟
      پس چه بر سرِ آنهمه «فهمیدگی» و «قدرتِ سازماندهی» آمده است؟ آیا حتّی میفهمد که لازمهٔ «پیوستنِ نیروهایِ ارتش به مردم» چیست؟ و گفتنِ «به مردم بپیوندید» خواسته ای «بی ارزش» است؟
      از من نیز این پرسش شد؛ من گفتم که اگر جنبش شدّت پیدا کند؛ این احتمال وجود دارد. امّا جنبش هنوز شدّت پیدا نکرده است و در حالِ «درجا زدن» است و آنهایی که خود را رهبر میدانند؛ شدّت پیدا کردنِ جنبش را «اعتصاباتِ سراسری» و جنگ و گریزِ خیابانی میدانند و آتش زدنِ لاستیک میدانند. این حرکات به رژیم ضربه میزند امّا منجر به سرنگونی نخواهد شد.
      حتّی درکی که از «رهبر» دارید نیز اشتباه است و فکر میکنید که اگر کسی را مردم بپذیرند؛ میتواند رهبر باشد.
      اینگونه نیست.... «گاندی» موردِ اعتمادِ مردم بود و هندوستان را به «گُه» کشید.
      در «جنگها»؛ «زمان» عاملِ بسیار مهمّی است. الآن زمان به نفعِ رژیم و بر علیهِ مردم کار میکند. رژیم در حالِ اجرایِ بازیهایِ چند لایه و چندگانه است تا بتواند جنبش را به «فرسایش» بکشاند و دارد موفّق میشود.
      بارها گفته ام که «مردم؛ انقلابیّونِ حرفه ای» نیستند. حتّی یک نفر نپرسید که «انقلابیِ حرفه ای چیست؟» که اینهمه تکرارش میکنی!!!؟
      همهٔ شماها فقط موجوداتی «حِیفِ نان» هستید و آیندهٔ شما «مُرده است».

      حذف
    17. شما آنقدر احمق هستید که فکر میکنید میتوان یک دستگاهِ عریض و طویل ایجاد کنید تا به چند کارگرِ پیزوری کنکِ مالی کند تا «اعتصاب» کنند. من به شما میگویم که با ۱۰٪ آن هزینه هایِ کلان میتوان این رژیم را به زانو در آورد.
      آیا کسی و یا کسانی را میشناسید که بخواهند ۵۰۰ میلیون دلار جمع آوری کنند؟
      آنرا به «کژدم» بدهید تا به «انقلابیِ حرفه ای» تبدیل شده و کلّهٔ «پوشک پوشِ فرزانه» را تویِ «کُسِ فاطمه» فرو کند.

      حذف
  3. یه مهندس از کجا متوجه میشه تو چه زمینه ای توان مهندسی داره؟

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. کسی که «ذهنِ مهندسی» دارد؛ در هر موردی به صورتی مهندسی فکر میکند. ذهنی که به همهٔ اطرافِ خود از دیدگاهِ «ساختار شناسی و ساختار سازی» می اندیشد یک ذهنِ مهندسی است و هر موضوعی (هرچه که باشد) برایش جذّاب است. امّا «محاسباتِ ریاضی» در «مهندسی» نقشی بسیار مهمّ بازی میکند و اگر آموزگاران نتوانند این رابطه را در ذهنِ دانش آموز پرورش دهند و یا دانش آموز از درکِ این رابطه عاجز باشد؛ آن «ذهنِ مهندسی» در سطوحی پایین تر در حدّ «تکنسین» میماند که فقط میتواند در یک «بخشِ ساده» به عنوانِ «دستیار» از او استفاده شود. کسی که نتواند حتّی در سطحِ «تکنسین» موجودی کارگُشا باشد؛ تعطیل است و باید با فورقون «آجر» و «شِن» حمل کند.
      مسئلهٔ دیگر داشتنِ «ذهنِ طرّاحی» است. اینگونه ذهنها دارایِ قدرتِ «رویا بینی» هستند و اگر این توانایی با «ذهنِ مهندسی» همراه باشد؛ شما شاهدِ یک «نابغه» خواهید بود.
      به عنوانِ مثال یک بانوی انگلیسیِ عراقی الاصل به نامِ «زها حدید» از نوابغِ معماریِ جهان بودند. بیش از ۲ هزار طرحِ ایشان در دورهٔ دانشجویی به عنوانِ «غیرِ قابلِ ساخته شدن از دیدگاهِ مهندسی» خطّ خورد و پذیرفته نشد. چه بسا در آینده با رشدِ «تکنولوژیِ مواد» از «بایگانی» بیرون کشیده شده و ساخته شوند. این بانو پس از رسیدن به درکِ رابطهٔ مهندسی و طرّاحی تبدیل به یک معجزه گر شد. فرودگاهِ جدیدِ «پکن» یکی از شاهکارهایِ ایشان است. گوگل کنید تا ببینید که چگونه «اژدها» در «فرودگاه» جان گرفته است.

      حذف
  4. بسیار خوب شد.
    این روسپی زاده را دیدید که با دادنِ «آمارهایِ مَن در آوردی» و تلاش برایِ «همگام» نشان دادنِ خود با «کژدم» تا چه اندازه آکروبات بازی کرد و زمانی که دید «هوا پَس است»؛ فِلِنگ را بست و به او دستور دادند که تا اینجا «بَس است» و «سوختی».
    این فقط بخشی از «بازیهایِ سایبریِ روسپی زادگانِ زینب صیغه ای» است.
    با همین «شازده شومبولِ شورشیِ بنی هاشمی» و همزمان با او با «جمشیدِ اُلاغ» و «روح اللهِ خاک بر سَرِ زم» نیز چنین بازی کردند.
    «روح اللهِ خاک بر سرِ زَم» با ۲ میلیون دلار وعده؛ مانندِ «سگ» دهانش به آبریزِش افتاد و اکنون برخی ها از این «پوفیوزِ زَم» قهرمان ساخته اند.
    «شازده شومبول» نیز مدّتها با « آیةالله بروجردیِ دَر بند» که هر روزّ با عبا و عمّامه با «شازده شومبول» روزی چند بار «جفتگیریِ واتس اَپی»می کَرد و زمانی که حسابی «کیر شُد»؛ به رویَش نیاورد. «انگار نَه انگار»... و سپس به «جفتگیری» با «فرماندهانِ سپاه» روی آورد و چنان این «جفتگیری» را جدّی گرفت که آنرا به صورتی علنی مطرح نمود تا بگوید که : (نمیدونید که این شازده کوروش چقدر تلاش میکند تا فرزندانِ مردم را از «قتلِ عام» نجات دهد» تا تکنیهایِ جورج سوروسی را به این بهانه تویِ کونِ مردم فرو کُنَد...... (اِوا خدا مرگَت بدِه ... جونی کونی .... ماچ چ چ چ)
    این گفتگو؛ به برخی از «پُرسشهایِ ساختار شناسی» در رابطه با تلاشهایِ سایبریِ رژیمِ شیعی پاسخ داد. البتّه این «ترفند» با مادرقحبه هایِ پیشینی مانندِ «اَشکان»؛ ماهها پیش لو رفته بود. گاهی «ناشناس» هستند و گاهی «اشکان».... و گاهی نیز ترانه هایِ رومانتیک میفرستند و من (کژدم) را به مقامِ پیامبری میرسانند.
    برخی از اینها بارها تا حدّ پاره کردنِ «کُسِ زنِشان» پیش رفته اند تا مرا به «توئیتر» و امثالهم بکشانند.... امّا فقط «کُسِ زَنِشان» پاره شده است.
    آن روسپی زاده ای که به نامِ « سروان فریبُرز کَرَمی زند» مردم را به نامِ «آموزشهایِ مِیدانی» سَرِ کار گذاشته است؛ نیز بخشی از ساختار شناسیِ شیوه هایِ مبارزاتیِ رژیم بر علیهِ مردم است تا آنها را به «پیروزمندانِ دَوَندگیهایِ بی پایانِ و بی نتیجه» تبدیل کنند و همگان «شکستها» را فراموش کرده و خوشحال و خندان برایِ این «سروانِ زَن جنده» هورا بکشند.

    هیچیک از این ترفندها؛ ساخته و پرداختهٔ یابوهایی مانندِ «اُلاغ سلامی» (مخترعِ دستگاهِ تشخیصِ ویروسِ طلایی) نیستند؛ بلکه آموزه هایِ «روسی - چینی» هستند.

    «کژدمِ کارآگاه»

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. تنها بخش بدرد بخور این نظری که فرستادید همون قسمتیه که به موضوع «سروان کرمی زند» اشاره کردید. بقیش با عرض پوزش مزخرفاته.
      شما نتنها آدم بسیار شکاکی هستید، بلکه سعی می کنید خود را زرنگ نشان دهید. اشتباه شما در اینجاست. از همان لحظه اول دنبال این بودید تا مرا سایبری جا بزنید.
      آیا با مسئله فاصله زمانی آشنا هستید؟ من فکر میکنم که قطعا آشنا هستید. زمانی که پیام های دوم و سوم را فرستادید، اینجا ( ایران ) نصف شب بود و من خواب بودم.
      واقعا مسخرست به خاطر چند ساعت جواب ندادن، آن را علم عثمان کرده و به این نتیجه برسید که من فلنگ را بسته ام و رای نهایی را صادر و پرونده را مختوم اعلام کردید تا خود را «زرنگ» نشان دهید.
      من نه روسپی زاده سایبری ام، نه مزدور چین و روس.
      با این‌ رویه ای که در پیش گرفته اید، راه به جایی نخواهید برد.

      در ادامه موضوع بالا :

      بله صد درصد مردم آمادگی ندارند و این وظیفه «اپوزیسیون» است تبدیل به سر شده و جنبش را سازماندهی کند. اگر کار را به مردم واگذار کنیم 20 سال طول میکشه تا آماده بشن!!
      من بارها گفتم که موضوع قبیله ای عشیره ای مشکلی است که وجود دارد و باید برطرف شود.
      سید رضا دیبا و امثال اون نقش موی دماغ رو دارن و باید کنده بشن( حذف بشن).

      اون چیزی که مهمه اینه که اون «اپوزیسیون حکومتی» چگونه باید تشکیل بشه؟ ( منظورم اون هسته مرکزی‌ شه)
      چه استراتژی های کوتاه مدت، میان مدت و بلند مدتی رو باید داشته باشه؟
      اپوزیسیون چطوری میتونه منبع مالیش رو تامین کنه؟
      چگونه باید تبلیغات کنه تا حرفش شنیده بشه؟
      رابطه با گروه ها و احزاب سیاسی چگونه باید تعریف بشه؟
      و ...
      امیدوارم این سلسله نوشتار به مسائل ختم بشه و بتونیم یک نقشه راه برای پی ریزی این اپوزیسیون طراحی کنیم.
      به نظر من تا زمانی که اپوزیسیون مخصوصا بخش هسته مرکزیش تشکیل نشه، هممون ول معطلیم.

      حذف
    2. شاید نیز تنها بخشِ به درد بخورِ این نظر این بود که شما از دِرِ «دوستی با اَشکان» در آمدید و خودتان را بیشتر «لو» دادید. شاید نیز «اشکان» هستید با یک IP تازه.
      خیلی جاها خودت را «لو» دادی.

      حذف
    3. نظرتان درست است، از نوع نوشتنم مشخص است.
      اما من سایبری نیستم و به این وبلاگ علاقه دارم.

      حذف
  5. https://tinyurl.com/2p8c78rr

    حالا بروید و با «یِزله» رقصیدن و «لاستیک آتش زدن» و در خیابان ماندن مشغول باشید و یا شعارِ «توله سگهایِ کوروش» سر بدهید تا در همین نزدیکیها و چه بسا همان کوچهٔ پُشتی که هنوز آنرا نشناخته اید؛ به حالِ خودتان «خون گریه کنید».

    پاسخحذف
  6. https://tinyurl.com/njb7kzy7
    این «دیّوس» نمیگوید که چقدر از کشته شدنِ «قاشقچیِ قرمساقِ اخوانی» کینه به دِل دارد. ترامپ نیز گفته بود که: «از همان نخست نمیبایستی میگذاشتیم تا نفت را در کشورهایِ خاورمیانه ای ملّی کنند».
    یا باری دیگر گفت: «آنها خیلی پول دارند و باید پرداخت کنند تا ما نیز از آنها حمایت کنیم» (در زبانِ مافیایی یعنی: «Protection Money»).
    نتیجه اَش همینی میشود که میبینید و باید «غورت» بدهید.

    پاسخحذف
  7. https://tinyurl.com/2f67my6x

    این قرمساق را میبینید که هیچ ترسی از «یِزله رقصیدن» و «آتش زدنِ لاستیک» و «جنگ و گریزهایِ بی فایده» در خیابانها ندارد و به نیروهایِ خود و همچنین به کشورهایِ غربی (در لایهٔ زیرین) هشدار میدهد تا مسائل «روابط خارجی» را تحتِ تأثیرِ «مسائل جزئی» قرار ندهند.
    شاید بتوان این موجود را مانندِ «صدّام» از سوراخ بیرون کشید و یا مانندِ «قذّافی» در برابرِ دوربین «مُثله» کرد؛ امّا مانندِ «حاجی شاهنشاه» فرار نخواهد کرد.
    برایِ رویارویی با این موجود باید «برتر» از او بود.
    آیا میتوان با «عِجز و لابه» از نوعِِ : اِی ارتشیها... شما را به قداستِ «کُسِ فاطمةالزّهرا» سوگند میدهم تا به مردم بپیوندید...
    در برابرِ این کفتار قدّ عَلم کرد و در حالی که در پشتِ پرده ها به «جفتگیری با سرداران» مشغولید؛ به مردم وعده هایِ دروغینِ «پیروزی» داد؟......هرگز.

    پاسخحذف
  8. هم «آژیدهاکِ قلّابی» که از ۸۸ این وبلاگ را میخواند ولی میگوید:

    (آژیدهاک۲۰ مهر ۱۴۰۱، ساعت ۸:۰۰

    فلوچارتتو تکمیل کن معرفیش هم می‌کنم 😁
    تازه داریم شروع می‌کنیم. )...
    گویی که «هنر جنگیدن» و نوشتارِ «آتش» را هرگز ندیده است. گویی که نظریّهٔ «Void» و «اشباح» را هرگز ندیده است و از ۸۸ تا کنون «کور» بوده است!!!!!
    و نیز «ناشناس» (همان اَشکانِ دیّوس)؛ باید «فِلِنگ» را ببندند و به «شعورِ کژدم» توهین نکنند.

    پاسخحذف
  9. https://tinyurl.com/33n69xbb

    کارِ بسیار دُرُستی است..... امّا بهتر بود تا چشمهایش را نیز کور کنید.

    پاسخحذف
  10. اگر فقط یک پادگان به تصرّف مردم در آید؛ ورق بر میگردد و رژیم مجبور میشود تا به سیمِ آخر بزند.
    به سیمِ آخر زدنِ رژیم یعنی آغازِ گستردهٔ ریزشها.

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. رژیمِ شیعی تلاش میکند تا مبارزات را فرسایشی کند تا مردم احساس خستگی و نا امیدی کنند و هر چقدر که در این تلاشها موفّق تر باشد؛ تعدادِ دستگیریها و شکنجه شده ها بیشتر خواهد شد. امّا تسخیرِ یک پادگان؛ شیوه هایِ نبرد و کیفیّتِ مبارزه از طرفِ مردم را تغییر خواهد داد. زیرا مردم یک دستاوردِ ملموس را حسّ خواهند نمود و روحیهٔ مبارزاتیِ مردم تقویت خواهد شد و رژیم مجبور خواهد شد تا تاکتیکِ جنگِ فرسایشی را کنار گذاشته و به سیمِ آخر بزند.
      زمانی که مردم مسلّح شدند؛ حتّی خانواده هایِ اوباشانِ رژیم؛ «بی دفاع» خواهند ماند.
      آنچه که اکنون جلوِ پیشرویِ مردم را میگیرد؛ «ترس» از این
      است که اوباشانِ رژیم سرکوب را شدّت بخشند. امّا زمانی که مسلح شدند؛ این ترس خواهد ریخت. زیرا به چشمِ خود خواهند دید که مزدورانِ رژیم بسیار زبون هستند و اگر اکنون عربده میکشند؛ به خاطرِ شجاعتشان نیست؛ بلکه به خاطرِ «غیرِ مسلّح» بودنِ مردم است.

      حذف
    2. «چینی»های مهاجر به کشورهایِ غربی؛ «مَثَلی زیبا» دارند و میگویند:
      (اگر در پایانِ روز با «۱۰ دلار» به خانه باز گَردی.... بهتر از آن است که با «هیچ دلار» به خانه باز گَردی.
      میدانِ نبرد نیز همینگونه است. بدونِ «دستاورد» بودن؛ فقط «نا امیدی» می زاید. حتّی یک دستاوردِ کوچک بهتر از «هیچ دستاورد» است.
      تا کِی میتوان «بدونِ دستاوردِ ملموس» ادامه داد؟
      این پُرسشی است که هر مَرد و زنی که در خیابان است؛ باید از خود بپرسد.
      تا کنون بیش از ۲۰۰ مبارز در خون غلطیده اند و هزاران نفر دستگیر شده و در معرضِ تحقیرها و شکنجه ها قرار دارند و خانواده هایشان زجر میکشند.
      آیا «تسخیرِ یک پادگان» این تعداد از «کشته ها» را طلب میکند؟؟..... اگر اینگونه است؛ به فکرِ یک دستاوردِ بزرگ باشید تا بتوانید اجسادِ مزدورانِ رژیم را بشمارید.
      اگر چنین دستاوردی داشته باشید؛ میتوانید از موضعی «قدرتمند تر» برخورد کنید و پادگانهایِ دیگر نیز با «فرارِ سربازان» روبرو میشوند. وگرنَه با «مظلوم نمایی» و دعوت از پرسنلِ مزدورِ ارتش برایِ پیوستن به مردم؛ هیچکس به شما نخواهد پیوست. این مُزدوران باید قدرتِ شما را لمس کنند و شلوارشان را خیس کنند و زبونانه سلاح هایشان را بر زمین بگذارند.
      «تفنگَت را زمین بگذار» از این «کوریدور» ردّ میشود. وگرنه تفنگهایشان را بر علیهِ مردم همچنان در دست نگاه خواهند داشت.

      حذف
  11. اون ناشناسی که بحث کردستان عراق و ترکیه رو پیش کشید منظورش این بود که پای pkk رو به ایران باز کنیم تا ترکیه رژیم رو در سرکوب مردم کردستان کمک کنه و یه خطر بزرگ که همون کمک کردن جمهوری آذربایجان و ترکیه به مردم هستش هم دفع بشه

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. جمهوریِ آذربایجان و تُرکهایِ عثمانی؛ اسرائیل؛ آمریکا؛ اروپا؛ عربستان و .... هیچ کمکی به مردمِ ایران نمیکنند و نخواهند کرد. نمیدانم که چرا همیشه «شیپور» را از سَرِ گُشادش میزنید؟
      لطفاً «سورهٔ والعادیات» تفسیر نکنید.
      آیا میتوانید بفهمید که «تفسیرِ یک سورهٔ مزخرف و بی معنیِ شاعرانه» به چه «مستراحی» تبدیل میشود؟

      حذف
  12. زدن تانک و نفربر رژیم، یا مراکز نظامی مثل پادگان ها برای پهپادی که میتونه S300 رو هدف قرار بده سخت نیست

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. یک «کلاشنیکُف» بدست بیاور و بقیّه «پیشکِش».
      قاچِ زین را بچسب.... سواری و پروازِ رؤیایی با «پهپاد» پیشکِش.
      از «کُشتن» و «کور کردن» نیروهایِ دشمن نترس. حتّی به سلاحِ گرم نیز نیازی ندارد و با یک «میخ»؛ «سویچِ اوتوموبیل» و «چاقویِ کوچک» نیز میتواند انجام گیرد و نیازی به فتحِ پادگان ندارد.

      حذف
  13. گویی که دیگِ آبی را بر رویِ آتش نهاده باشی و در حالِ رسیدن به «نقطهٔ جوش» است. امّا هنوز به آن درجه نرسیده است. تظاهراتها از نظرِ مکانی بسیار «سیّال» شده اند؛ دیروز در فُلان و بَهمان نقاط؛ امروز در نقاطی دیگر و فردا در نقاطی دیگر....
    آب نیز پیش از رسیدن به درجهٔ جوش؛ چنین شِمایی بدست میدهد و حبابها گاهی در این سویِ دیگ و گاهی در آن سویِ دیگ و گاهی در مرکز و گاهی آمیخته ای از آنها.
    زمانی میتوانید بگویید که آب در حالِ جوشیدَنِ کامل است که حبابها سراسرِ آبِ درونِ دیگ را بدونِ وقفه در بر بگیرند و «این سو» و «آن سو» و «مرکز» بی معنی شوند.
    «ایستایی»(ماندن در مرحلهٔ پیش از جوشیدن)؛ دشمنِ «جوشیدن» است و میتواند به عقب باز گردانده و آب دوباره سرد شود.
    آن زمان پایانِ کار است و در آینده؛ حرارتی بسیار بیشتر لازم است تا این آب دوباره به جوش آید. زیرا باز گَشتن؛ «دشمن» را «باتجربه تر» میکند. امّا افزودن بر «حرارت»؛ دشمن را به نقطهٔ «ناشناختهٔ جوش» سوق میدهد.
    در شرایطِ کنونی اگر مردم برایِ فتحِ پادگانها خیز بر ندارند و حدّ اقلّ یک پادگان را فتح نکنند؛ این آب از رسیدن به «نقطهٔ جوش» باز خواهد ماند و نخواهد توانست ادامه دهد و آرام آرام سرد خواهد شد.

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. مردم اگر آگاه می‌شدن که دیگه مردم خطاب نمیشدن.هنوز نمیخواین بپذیرین که تولید نیکا و مهسا و... نتیجه سرمایه گذاری روی مردمه.احساسات مردم رو ملتهب کردن به سرنگونی حکومت منجر نمیشه و چه بسا پایه های حکومت رو هم در حال تقویت کردنش هست.

      حذف
    2. به نظر میرسه مردم عادی نه آگاهی از اهمیت چنین موضوعی داشته باشن نه توان انجامش رو ‌... در ادامه منظور شما از این که رژیم به سیم آخر میزنه چیه؟؟ یعنی کشتار وسیع تر ؟؟ آیا در ادامه کشور به سمت جنگ داخلی نمیره ؟؟

      حذف
    3. نترسید؛ ایران تجزیه نمیشود و به سویِ جنگِ داخلی نیز پیش نخواهد رفت. همین جنبش کنونی نشان میدهد که چنین چیزی اتّفاق نخواهد افتاد. در ضمن مردم ایران تجربهٔ سوریه و عراق را نیز دیده اند و احمق نیستند که بگذارند تا چند نفر احمقِ «پان تُرک» و «پان عرب» بخواهند جنگِ داخلی راه بیندازند. مردمِ آذربایجان نیز اینرا عمیقاً میفهمند و در این وسط فقط رژیمِ شیعی است که میخواهد چنین تصوّری را اِلقاء کند و به همین خاطر «پان تُرکسیم» را راه انداخته است. رهبرانِ واقعیِ «پان تُرکیسم» در وزارتِ اطّلاعات و حفاظت اطّلاعاتِ سپاه نشسته اند.
      به سیمِ آخر زدن همان کشتار وسیع و ارعابِ گسترده توسّط سپاه و ارتش است. امّا هیچ یک از این نیروها نمیتوانند به طورِ همزمان در گسترهٔ ایران چنین کاری بکنند. زیرا از همان آغازِ تصمیم گیری برایِ کُشتار دچارِ ریزش خواهند شد.

      حذف
    4. https://tinyurl.com/3tjyc5nw

      نه مردمِ آذربایجان احمق هستند و نه مردمِ خوزستان.
      این نتیجهٔ جنگهایِ عشیره ای؛ قبیله ای؛ قومی است. کار به جایی میرسد که هیچکس احساسِ امنیّت نمیکند زیرا همه چیز زیرِ سیطرهٔ «نظامی گری» می اُفتد. در سوریّه نیز داستان همین است و در لبنان نیز ماجرا همین است.
      همین «پان تُرکها» و «پیشمرگه هایِ حزبیِ کردستان» تبدیل به همین اوباشانِ «پاسدار» و «بسیجی» خواهند شد و دَمار از روزگارِ مردم آذربایجان و کردستان در خواهند آورد.
      چون خودم «تُرکِ آذری هستم» و اینرا میفهمم؛ فکر میکنم که مردمِ آذربایجان نیز این مسئله را درک می کنند و شاید نیز اشتباه میکنم و مردمِ آذربایجان به خواب رفته اند.

      حذف
  14. کژدم برای حضور در عرصه مبارزه(بازی‌سازی) حداقل چند ماه آموزش و تمرین نیازمنده؟

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. «بازی سازی» به عهدهٔ «رهبران» است و در حالِ حاضر هیچ رهبری دیده نمیشود.
      اساساً «رهبر» یعنی «بازی ساز». آیا چنین نشانه ای را در عربده کشهایی که میخواهند به عنوانِ «رهبر» جلوه گَر شوند میبینید؟

      حذف
    2. واقعیتش من اعتقادی به رهبری که توان کشتن یک بسیجی و سپاهی رو هم نداشته باشه و صرفا با کلمات بخواد خودش رو قهرمان جلوه بده اعتقادی ندارم.منظور من از بازی‌سازی،عملیات سازی و یا خنثی سازی عملیات های دشمن در نبرد هست.

      حذف
    3. اگر منظورتان آموزشِ افسرانِ مِیدانیِ ورزیده است؛ بسته با استعدادهایِ خوب شاید ماه ها طول بکشد. امّا اگر منظورتان افسرانِ ستاد است؛ سالها زمان می بَرَد.
      اینرا نیز در نظر داشته باشید که «جنگهایِ شهری» با جنگهایِ کلاسیک فرقهایِ زیادی دارد.
      حتّی یک افسرِ ورزیدهٔ جنگهایِ کلاسیک؛ میتواند در جنگهایِ شهری موجودی بیمصرف باشد.

      حذف
    4. با در نظر گرفتنِ اینکه ایران ۴۳ سال است که با «حکومتِ نظامیِ نامحسوس» اداره میشود؛ ذهنِ شما را به رهبری از جنسِ «چه گوارا» کشانیده است و تا حدودی نیز درست است.
      اینهایی که شما میبینید و دستور و بیانیّه صادر میکنند؛ فقط میخواهند «موج سواری» کنند و موجوداتی بی ارزش هستند.
      «چه گوارا» را گفتم؛ امّا «فیدل کاسترو» را نگفتم. زیرا رهبرِ اصلی در انقلابِ کوبا «چه گوارا» بود. اینرا همه میدانند.

      حذف
    5. باز هم باید اینرا در نظر داشته باشید که هرگونه پیروی از «مُدِلهایِ کلیشه ای» به شکست می انجامد و دیدیم که پس از «انقلابِ کوبا» فردی به نامِ «رژی دبره» نظریّهٔ «موتورِ کوچک؛ موتورِ بزرگ را به حرکت در می آورد» را مطرح نمود و «چه گوارا» نیز با پیروی از «مُدِلِ کوبا» و کلیشه سازی از آن شکست خورد و جان باخت.
      «این همانی انگاری» دشمنِ برخوردِ «مهندسی» است.

      حذف
  15. https://tinyurl.com/2k3fcx3x

    بسیار عجیب است که این گروهِ «دانش آموختگان»؟؟؟؟؟!!!!!
    بیانیّهٔ شان را به بنگاهِ سخن پراکنیِ «عربستانِ سعودی» فرستاده اند.
    اطلاقِ «دانش آموختگان» نیز یکی از اصطلاحاتِ مزخرفی است که روسپی زاده هایِ «دفترِ تحکیمِ وحدتِ شیعی» براه انداختند و سخنگویِ قُرمساقشان نیز «طبرزدی» است.
    حالا فوتوکُپیِ «تُرکی» آنرا شاهد هستیم که به بارگاهِ «عربستان» سجود می بَرَد و تقاضایِ «عدالت» میکند.
    اگر دَیّوسی به نامِ «سیّد جعفر پیشه وری» پیروز میشد و آذربایجان را به «روسها» میفروخت؛ همانگونه که پس از باز شدنِ مرزها پس از فروپاشی اتّحادِ شوروی دیدیم؛ «آذریهایِ آن طرفی» (شمالی) با وضعیّتی فلاکت بار به آذربایجانِ ایران می آمدند. ماشین تراشها را از کارگاهها می دزدیدند؛ دستگاههایِ گوناگون را میدزدیدند و «جُلفا» پُر از لاشه هایِ آهن پاره هایِ دُزدیده شده بود که به قیمتِ یک «دیزی» فروخته شده بودند. شاید این دهاتیهایی که در این چند سال به «تبریز» ریخته اند؛ آنزمان را ندیده اند و نمیدانند که اگر «سیّد پیشه وری» موفّق میشد؛ آذربایجانِ جنوبی نیز به همان وضعیّتِ اسفناک دچار می شدند. اگر نمیدانند؛ از پدرانشان بپرسند.

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. این احمقها هنوز نفهمیده اند که حتّی اگر جریانِ فاشیستیِ «پان ایرانیستها»؛ همهٔ زبانهایِ محلّی را سرکوب کنند و زبانِ «فارسی» را به زور به همهٔ مردم ایران بچپانند؛ زبانِ «فارسی» را به «زبانِ زنده» تبدیل نمیکند و اگر «بالعکس» زبانِ «تُرکی» را به زبانِ ملّی ایران تبدیل کنیم؛ باز هم یک «زبانِ مُردهٔ ملّی» خواهیم داشت؛ زبانِ کُردی و زبانِ عربی نیز از همین مکانیزم پیروی میکنند. همهٔ این زبانها «زبانهایِ مُرده»ای هستند که فقط به دردِ «کوچه و خیابان» میخورند و تراشیدنِ نامها و کلماتِ «مَن در آوردی» این زبانها را به «زبانِ زنده» تبدیل نخواهد کرد. همانگونه که «نادر قلی خانِ تُرک» را نمیتوان به سلسله هایِ «هخامنشی و اَشکانی و ساسانی» وصله زد و «شاهنشاهیِ ایران» را ۲۵۰۰ ساله دانست.
      با «جعلِ تاریخ» نمیتوان «تمدّن» ساخت.
      «بابک» تُرک نبود؛ مازیار و افشین نیز تُرک نبودند.
      «ناصرالدّین» نیز «شاهنشاهِ فارس» نبود.
      مردمانِ خاک بر سری که با این «جعلیّات» به سر و کولِ یکدیگر میپرند و رگهایِ گردنشان از غلظتِ «هورمونها» وَرَم میکند؛ هرگز هیچ «پُخی» نخواهند شد.
      از من میپرسید؟
      یا بشاشید به همهٔ زبانهایِ موجودِ ایرانی و خاورمیانه ای... و یا اینکه حاکمیّتی را بنیانگذاری کنید که «کشفیّاتش».... «اختراعاتَش» بومی باشند و «نامهایِ بومی» داشته و در دنیا به نامِ بومیِ آن مطرح شوند..... آنگاه؛ گامهایِ نخستین برایِ زنده کردنِ این زبانها برداشته خواهند شد.
      و گرنه ترجمهٔ «Sky Scraper» به «آسمان خراش» و سپس تبدیلِ آن به «اَلآسمان خراش»؛ و یا ساختنِ «بُرجِ میلاد» و «بُرجِ خلیفه» هیچ تغییری در «عقب ماندگی» و «تقلیدِ میمون وار» نخواهد داد.
      «تمدّن» یک «مجموعه» است و نه فقط یک «خیابانِ عریضِ تقلیدی» و یا یک «موشکِ کُپی سازی شده»....
      چیزی به نامِ «تمدّنِ ایرانی» یک موجودیّتِ «مُرده» است و زیر مجموعه هایش نیز «مُردگان» هستند و به همین خاطر نیز میخواهند با «جعلیّات» و «دروغ پردازی»؛ صورتشان را با «سیلی سُرخ کنند».

      حذف
    2. همهٔ این «کثافتکاریها» را باید «بیماریِ ساختاری» دانست و این اَمر بخشی از «ساختار شناسیِ ایران» است.

      حذف
    3. به همین زبانِ «روسی» نگاه کنید. یک زبانِ «مُرده» است و در این تاریخِ ۱۰۰۰ سالهٔ ادّعایی شان نتوانسته اند به زبانِ روسی را به زبانِ«زنده» تبدیل کنند و اگر همینگونه ادامه دهند؛ هرگز نخواهند توانست و زبانِ روسی همچنان یک زبانِ «مُرده» خواهد ماند و «نادرقُلی پوتین» هر چقدر هم کونش را پاره کند؛ این زبان زنده نخواهد شد.
      زمانی یک زبان را میتوان «زبانِ زنده» به حساب آورد که همهٔ کشورهایِ دنیا به خاطرِ «آموختن دانشهایِ نوین» برایِ یادگیریِ آن زبان هجوم بیاورند.

      حذف
    4. در عصر ارتباطات همه مردم جهان فهمیدند که به یک زبان مشترک نیاز دارند و با توجه به گسترش زبان انگلیسی، آن را بیشتر انتخاب میکنند تا دیگر زبانها مانند فرانسوی، آلمانی، روسی و غیره. هر چند بیشترین تعداد گویشوران را در زبان ماندارین چینی داریم. ولی در زبانشناسی اصطلاح زبان مرده را زمانی اطلاق میکنند که استفاده از یک زبان سیر نزولی داشته و در ساختار دستوری و لغوی آن هم تغییرات جدیدی وارد نمیشود مانند زبان پهلوی، قبطی، سانسکریت یا زبان بسیاری از قبایل در آفریقا. ولی زبان روسی یا زبان پارسی خودمان بصورت روزمره در حال تغییر و پویایی است: لغات جدیدی زاییده، لغات و اصطلاحاتی راکد و از گویش حذف میشوند و همچنین تغییرات دستوری زبانی هر چند اندک داریم که در مجموع همه این تغییرات عامل زنده ماندن زبان میشوند. عدم استقبال از یک زبان در سطح جهان ربطی به زنده یا مرده بودن زبان ندارد. این موضوع را فقط برای این نوشتم که مطلبی اشتباه جا نیافتد وگرنه به اصل موضوع خدشه ای وارد نیست. افتخار کردن متعصبانه به زبان، نژاد و اسپرم نیاکان و اجداد حماقتی عظیم است که همیشه حاکمان ازین تعصب جاهلانه بیشترین سود را برده اند. ما ترکان تر از ستارخان و کسروی نداریم ولی هر دوی آنها حالا یکی با سواد و دیگری بیسواد اعتلا و سربلندی ایران و ایرانی بودن. بازیچه دست بیشرفهای مزدور با شعارهای نژادپرستانه از هر نوع ترک، عرب، پارس و غیره نشویم.

      حذف
    5. زبانشناسی به ساختارهایِ زبانهایِ گوناگون و ریشه های آنها میپردازد و مبحثِ کاملاً جداگانه ای است و هیچ ربطی به آنچه که من میگویم ندارد.
      زبانی که گویندگانش «تولید» ندارند و فقط «مصرف کننده» هستند؛ زبانشان نیز یک زبانِ مصرف کننده است و فرهنگشان نیز یک «فرهنگِ وارداتی» خواهد بود. در واقع زبانشان و فرهنگشان نیز «اَنگلی» است و مهمّ نیست که روزانه برایِ چه تعداد از محصولاتِ دیگران؛ با وصله پینه کردن «کلماتِ فارسی و یا تُرکی و یا عربی و .... بتراشند» و یا «تعبیر و تفسیر» بسازند.
      آنچه که شما «پویایی» مینامید یک «دروغِ دوست داشتنی» است تا دِلمان را خوش کنیم و همیشه «مفتَخَر» بمانیم.

      حذف
  16. هرگز نیارمیدند آن چشمهای تیزبین.... هرگز در او نخُفت آن شور زندگی که در آویختن با مرگ است....
    هرگز آن کودک تحقیر شده؛ تحقیر نشد.... با آنکه زندگی اش را... شور عاشقانه زیستنش را از او گرفتند....
    زندگی عاشقانه اش را به گور سپردند....اما او از زیر صخره های نبرد رویید.
    هی..... با تو اَم.... او را میشناسی؟.... او کوهی بود که از قعر دریاها برخاست... نامش آقا محمد خان قاجار بود.
    چی....؟ چه گفتی...؟ از او متنفّری....؟..... در آینه خود را بنگر که... هنوز در زیر لحاف خفّت خوابیده ای.....

    پاسخحذف
  17. برایِ استراحت؛ «زنگِ تفریح» منتشر کردم.

    پاسخحذف