سید رضا دیبا کیست؟
براستی این موجود چه شخصیتی دارد؟ آیا اساساً شخصیتی دارد و یا اینکه..... این دیگران هستند که برای او شخصیت میتراشند ؟ گویی که میخواهند از چیزی که وجود ندارد؛ شخصیتی بسازند که خود سید رضا هم از آن گریزان است؟ براستی این موجود از چه چیزی گریزان است؟ آیا از خود گریزان است؟...... آیا از سایهٔ پدر؟... یا پدر بزرگ؟ ... چرا این موجود اینهمه در حال گریز است؟ استراتژی گریز او به کجا خواهد رسید؟... آیا اساساً میداند که کیست؟ و هویت او چیست؟..... آیا او یک خود باخته است؟ ... من فکر میکنم که او مجموعه ای از تمامی اینهاست.
میگویند که سید رضا دیبا چندین کتاب به زبانهای بیگانه منتشر کرده است و حتی یک نمونه از آنها به یکی از زبانهای ایرانی نوشته نشده است. پرسش این است که آیا این کتابها برای که نوشته شده اند؟ این کتابها برای چه نوشته شده اند؟ آیا ایشان به دنبال این هستند که مردم ایران بگویند که این آدم با دو یا سه زبان آشنایی دارد؟ اگر مردم ایران بخواهند که این نوشته ها را بخوانند؛ آیا باید مترجمی در میان باشد؟ پس مردم ایران چگونه میتوانند با افکار این شخص رابطه برقرار کنند؟ آیا مردم ایران در عده ای جوان که دست خود و یا پدرشان به دهنشان میرسد و میتوانند هزینهٔ کلاسهای زبان را بپردازند و کامپیوتر داشته باشند؛ خلاصه میشود؟ آیا این جماعت چند در صد از جامعهٔ ۸۰ میلیونی ایران را تشکیل میدهند؟ پرسش دیگر اینکه چه مسائلی برای این گروه از ایرانیان مهم است؟ آیا آنها میخواهند و میتوانند کاوه ها و بابک های ایران باشند؟.... پس چرا این موجود؛ اکثریت سرکوب شده و دل به خون خفتهٔ ایرانیان را به فراموشی سپرده است؟ آیا نمی فهمد؟ و یا اینکه در مسیر یک استراتژی کلانی که دیگران( اطرافیانش) برایش طراحی نموده اند گام بر میدارد؟
براستی.... این موجود برای گریز از هر آنچه که از آن و یا آنها میهراسد.... به کدامین اشباح و سایه ها پناه میبرد؟... اگر چنین است ... به چه اشباحی پناه میبرد؟... چرا نمیتواند آنچه را که خودش است.... به نمایش بگذارد؟ ... آیا اصلاً چیزی برای نمایش دادن در او مانده است؟... یا عروسک خیمه شب بازی دیگران است؟... آیا او فکر میکند که پادشاهی نیز مانند محصولات « یک و یک» و «شیرین عسل» و «مینو» است که با پرداخت هزینه های تبلیغاتی؛ بتوان به خورد مردم داد؟
چگونه است که که این موجود؛ بر علیه استاد فرود فولادوند بیانیهٔ رسمی صادر میکند و ایشان را به عنوان شخصی که به روحانیت و اسلام توهین میکند؛ مورد تخطئه قرار میدهد؟ همان اسلامی که ۱۴۰۰ سال است خاک ایران را به توبره کشیده است و همان روحانیت اسلامی کثیفی که ایرانیان را به موجودی « مقلد» و نه «متفکر و تولید کننده» مبدل کرده است؟ همان اسلامی که سرزمین ایران را تبدیل به « گربه» نموده است و در قرون اخیر نیز یا با روسها و یا با انگلیسها همخوابه بوده است؟ همان روحانیتی که در این ۳۳ سال سرزمینی را که پدر بزرگش رضا شاه بزرگ و پدرش پادشاه آریامهر در میان خون و خون دل ساخته بودند به جایی کشانده اند که هیچ ندارد و حتی سبزیجاتش را هم باید از چین وارد کند؟ من ایمان دارم که اگر از سید رضا دیبا در بارهٔ قهرمان ملی ایران پرسیده شود؛ به جای رضا شاه بزرگ و پادشاه آریامهر؛ نخستین نامی که به ذهنش خطور خواهد کرد؛ پسر آن آشپزباشی دربار قاجار خواهد بود که به دروغ ؛ دهها معجزهٔ ملی به نامش ثبت کرده اند.... مانند ایجاد نخستین دانشگاه ( دار الفنون)؛ در حالی که نخستین مدرسهٔ ابتدایی دهها سال بعد از دار الفنون در این سرزمین تاسیس شد. و معلوم نیست که فارغ التحصیلان کدامین مدارس و دبیرستانها در « دانشگاه دار الفنون» تحصیلات عالیه میکرده اند؟ و تمامی این دروغها ساخته و پرداختهٔ همان روحانیت کثیف شیعه است که این موجود از ساحت مقدس آنها دفاع میکرد. بعضی ها میگویند که سید رضا دیبا دیگر مثل آن زمانها نیست و تغییر کرده است. من میگویم که اشتباه میکنید... زیرا این تغییراتی که میبینید نه به خاطر رشد سیاسی این موجود؛ بلکه به خاطر تغییر جهت باد انقلاب ایرانیان است که می وزد. این موجود حتی در سه سال پیش حاضر بود که با موسوی و کروبی (جلادان دههٔ ۶۰) دست بدهد و در جهت اصلاحات اسلامی گام بردارد اما زمانی که دید جنبش سبز مذهبی فروکش کرد و دیگر کسی برای جرثومه های فساد اسلامی تره هم خرد نمیکند؛ از آنها نیز دست کشید. این دست کشیدن نه به خاطر دانش سیاسی و یا اراده ای ملی؛ بلکه به خاطر مشاورهٔ اطرافیانش بود که به پدرش خیانت کردند و اکنون سوگلی دربار او هستند و تنها استراتژی کثیفی که به آن پایبندند این است که: « برای رسیدن به قدرت... از هر طرف که باد می آید؛ بادش بده».
این موجود هیچ شناختی از ساختار اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی و سیاسی ایران در دورهٔ قاجار و بعد از انقلاب مشروطیت ندارد و اساساً هیچ درکی از قدرت روحانیت کثیف شیعه در آن دوران ندارد و نمیفهمد و حتی نمیخواهد بفهمد که پدر بزرگش و پدرش چه خون دلها خوردند. صدها ایل و قبیله و خانهایی که برای خود ارتش محلی و آیت الله هایی برای صدور فتوا داشتند و نیروهای بیگانه که با بسیاری از آنها در ارتباط بودند و هر روز خدا در جای جای این سرزمین؛ غوغایی برپا بود و قهرمانان دروغین ملی مانند ۵۳ نفر و میرزا کوچک خان و شیخ خزئل و مدرس و مصدق و کاشانی و پیشه وری از هر جایی سبز میشدند و این سرزمین در زیر چکمه های بیگانگانی بود که آنرا «پل پیروزی» نامیدند. اما این موجود بی وجود بی شرم تر از آن است که به اینهمه مسائل دقت کند و چون هنوز آتش تنور تبلیغات «ملی - اسلامگرایان» و توده ایها و سایر وطن فروشان ظاهراً روشنفکر داغ است؛ به پدر بزرگ و پدرش میتازد. براستی این موجود هیچ شخصیت مستقلی دارد که بتوان به آن دل خوش کرد؟ پس این کسانی که او را « شهریار» میخوانند کیانند؟ آیا حتی از این جملهٔ سید رضا دیبا که خود را « شهروند» میخواند عرق شرم بر چهرهٔ شان نمینشیند که اینچنین خود را زیر پردهٔ « فرتنی قلابی» پنهان میکند که در دنیای سیاست؛ نه « فروتنی» بلکه « بی ارادگی و ترس و خواری» نامیده میشود؟
ایشان کسی هستند که در زیر پردهٔ «شهروندی» به دنبال سلطنت هستند. اما سلطان شدن نیز لیاقت میخواهد و داشتن روحیهٔ مبارزاتی کمترین نشانهٔ این لیاقت است. اما او برای اینکه کاری نکند و همه چیز را به دست بیگانگان بسپارد تا او را به «منطقهٔ سبز» رویایی اش ببرند؛ به بخش انتشاراتی موسسهٔ سوروس تبدیل شده و جزوهٔ آشپزی «جین شارپ» را منتشر میکند و عصای دست آنهایی میشود که با تجویز استراتژی این جزوه جنبش را به شکست بکشانند و تخم یاس را بر جنبش بپاشند؛ تا به همگان بقبولانند که دیدید که مبارزه فایده ای ندارد و باید قدرتهای بیگانه بیایند و کمک بکنند تا شما پیروز شوید؟ و هیچکس هم از او نمی پرسد که: بسیار خوب.... این نظر جین شارپ است... نظر شما چیست؟ برای ایران فردا چه برنامهٔ مشخص مبارزاتی و اقتصادی و سیاسی و اجتماعی داری؟.... آیا همین قدر که از جملات و کلمات عام و قابل تعبیر و تفسیری که رژیم تازی پرستان حاکم نیز به همان کلمات و جملات پناه میبرند استفاده میکند؛ کافی است که عده ای به دنبالش راه بیفتند؟ من میگویم که بله برای عدهٔ خاصی از شیادان که میخواهند به دوران سلطنت بازگردند و به دروغ نام پادشاهی بر آن مینهند کافی است و شاید برای آنانی که دوست دارند همیشه نقش مقلد را بازی کنند و در حماقت سیاسی غوطه ور باشند نیز کافی باشد؛ آنهایی که روزی برای خاتمی و روزی دیگر برای موسوی و کروبی هورا کشیدند و اکنون در عالم رخوت خواب و بیداری ملی برای سید رضا دیبا هورا میکشند..... اما برای آنانی که به بنیان نهادن ایرانی نوین بر اساس پادشاهی و برقراری آیین ریشه ای می اندیشند؛ نه تنها کافی نیست بلکه یک فریب آشکار و شارلاتانیسم سیاسی است.
من میگویم که این موجود با اینکه یک موجود «نر» است ؛ اما «مرد راه» ساختن ایران فردا نیست. این موجود تنها و تنها بنیانگذار سیستم لابی گری برای بیگانگان است. این است دلیل آن نفرت عمیقی که استاد فرود فولادوند از این موجود داشت.
پاینده ایران؛برقرارباد آیین ریشه ای؛ کوبنده تندر
کژدم
حالا اونا به مزخرفات مبارزه بی خشونت اعتقاد دارند توی چند سال اخیر همه جارو پر کردند از جزوات جین شارپ اما شما به مبارزه نظامی علیه رزیم اعتقاد داری اما برای گسترش این اندیشه هیچ کار نکردی که مثلا مبارز داخل کشور بدونه باید چکار کنه؟ اسلحه برداره بره تو کوه و جنگل شبیخون بزنه به پاسدارا یا مثل لیبی یه منطقه رو تصرف کنه یا نه اصلا کوکتل مولوتوف بزنه به بانکا یا ...
پاسخحذفنه... پاسخ ما تشکیلات افقی و تشکیل انجمنهای پراکنده و مستقل و شبیخونهایی مانند حسینیهٔ شیراز و بیرون راندن خانواده های هوادان رژیم از محله ها و حذف فیزیکی آنهاست. از سوی دیگر با رشد تعداد انجمنها و تسلیح آنها راه سوریه بهتر از لیبی است. هر چند در مقالات متعدد به شیوه های گوناگون مبارزاتی اشاره شده است. اما تنها چیزی که تجویز نمیشود؛ حرکت گله ای است. اگر چند تا از مقاله های مربوطه را بخوانید متوجه خواهید شد.
حذففکر کنم این جور که شما پیش می رید چند وقت دیگه کوروش بزرگ رو هم زیر سوال ببرید.
پاسخحذفشما که امیرکبیر و مصدق رو هم می کوبید چه راهکاری برای مملکتمون دارید ؟
همه می تونن بیان به بقیه فحش و چرند بگن ولی مهم اینه که بعدش راهکار داشته باشن
فرود فولادوند چی کار کرد برای ایران ؟ هی می گفت امسال ایران ازاد میشه، سال بعد ازاد میشه، ولی چی شد ؟ (کارهای فرهنگیش مانند واکاوی تازی نامه عالی بود)
هنوز مثل خر تو گل موندیم و به قول خودتون یه مرد پیدا نمیشه پرچمو ببره بالا و مردم رو زیرش جمع کنه.
شما لطف کنید امیر کبیر آخوند پرست رو با کوروش مقایسه نکنید. همچنین مصدق رو که از خایهٔ اسلام آویزان بود و اراذل و اوباش ملی مذهبی که همان مصدقهای امروز هستند جلو چشمتان است.
حذففرود فولادوند آغازگر راه بود ولی متاسفانه تمامی جنبشهای سیاسی ایران از نظر اندیشهٔ مبارزاتی هنوز در دوران کودکی به سر میبرند. ایران در یک سال آزاد نشد. ولی آنچنان تخمی کاشته شد که همچنان بار میدهد. بهرام مشیری که آن زمان میگفت نباید به اعتقادات مردم و مخصوصاً «علی» نباید توهین کرد الآن میگوید « علی سگ کش». این آغازی بزرگ برای شکستن سکوت و شکستن تقدس دروغین اسلام بود. آنهایی که به سرنگونی یکساله آنهم بدون کار و فعالیت عملی معتقدند؛ باید بدانند که حتی با یورش آمریکا به عراق ۱۰ سال طول کشید که عراق به اینجا برسد. کار ما بسیار سنگینتر خواهد بود.
شما تندری ها تو شعار دادن دست اخوندها رو هم از پشت بستید.شازده رضا بی عرضه است،در اینکه شکی نیست.تو چه کردی اما؟نشستی اون وره اب تند تند مطلب مینویسی،این و اون رو به صلابه میکشی که بگی دارم مبارزه میکنم مثلا؟این مبارزه تون به درد عمه تون میخوره.
پاسخحذفمصدق از خایه اسلام اویزون بود یا اون شاه کمربسته امام رضا که رفت با تخمهای کاشانی استخاره کنه؟همون شاهی که تعداد زیادی از قبرستانهای بهایی ها در دوران زنگ زده حکومتش خراب شدند و کسی جیکشم درنیومد،همون شاهی که خودش رو ظل الله و نظر کرده امام رضا میدونست و از دست غیب امام زمان که پشتت بود حرف میزد،همون شاهی که دست مسجدی ها رو برای شستشوی مغزی امت الاغ مسلمان بازگذاشت تا هر شر و وری میتونن بگن و کشور ما رو به لجن بکشن.
امیرکبیر کجاتو سوزونده که به جز و ولز افتادی حالا؟
برادر شما کلا توهم زدی.شماها هم لنگه مجاهدین هستید.اوناهم ارواح عمه شان فکر میکنند الان برگردند ایران ملت برای استقبال ازشون صف کشیدن.اما زهی خیال باطل که همتون تو خواب و رویا سیر میکنید.
باش تا صبح دولتت بدمن...
ساسان
ساسان گرامی
حذفنخست اینکه حالا که سنگ قبرستانهای بهایی ها رو به سینه میزنی؛ باید بدونی که امیر کبیر بزرگترین شاهکارش قتل عام بابیها بود و جنبش قلعهٔ شیخ طبرسی رو با کمک قزاقهای روس سرکوب کرد. آنچه که به نسبت داده میشود سرتا پا دروغ هستند. مانند ایجاد ارتش و دانشگاه و روزنامه..... بزرگترین کارش قتل عام ۲۵ هزار بابی بوده و سرب داغ ریختن توی گلوی بچه ها در جلو چشم مادرانشان. دوماً امیرکبیر یکی از چاپلوس ترین مردان در مقابل ّخوندها بوده. اما می آییم به پادشاه آریامهر. نخست اینکه اگر ما ایشان را پادشاه مینامیم نه به خاطر اینکه سیستم سلطنت مشروطه را پادشاهی میدانیم. ایشان نیز بر طبق همان قانون اساسی کثیف مشوطیت بایستی اسلام را ترویج میدادند و در شرایطی میزیستند که بعد از ۵۰۰ سال حاکمیت فرهنگ شیعهٔ صفوی باید پشتیبان اسلام میبودند. ایشان در محاصرهٔ چندین نوع از نیروهای ضد ملی بودند که یکی دستگاه اسلامی و تشیع؛ دیگری خوانین؛ سوم نیروهای بیگانه و حتی همسرشان را نیز دیگران برایش انتخاب کردند که همین « سیّده فرح دیبا» بود آنچه که ما را وا میدارد ایشان را پادشاه بنامیم تلاش پیگیری بود که ایشان در جهت مدرنیزه کردن کشور انجام دادند و تمامی اعمالشان نیز بر ضد قانون اساسی اسلام زده و ارتجاعی مشروطه بود به خاطر این شجاعتهایشان ما ایشان را پادشاه مینامیم. اما اگر فض کنید که آیین ریشه ای برقرار باشد؛ ایشان خلع میشدند و پادشاه نامیده نمیشدند. رضا شاه بزرگ و پادشاه آریامهر برخلاف آنچه که دیگران میگویند با تظاهر کردن به اسلام توانستند بخشی از تشکیلات شیعه را خفه کنند و گرنه هم رضا شاه و هم پادشاه آریامهر به سرعت کشته میشدند و الآن ایران ما افغانستان دیگری بود. اینکه من و شما الآن به دور از آن غوغاها ایستاده ایم فرصت بزرگی است که بتوانیم بدون آمیخته شدن با جریانهای سیاسی آنروز بهتر قضاوت کنیم و گرنه اگر در آن زمان بودیم ما نیز یکی از آدمهای یکی از احزاب و گروهها بودیم. اما اینکه میگویید شاه دست آخوندها رو باز گذاشته بود؛ اتفاقاً برعکس است. شاه اختیارات بسیار کمی داشتند و تا سال ۴۰ که توانست نخستین اصلاحات را انجام دهد پشتیبان قدرتمندی در درون میهن نداشت و اگر حتی به مارکسیستها هم نگاه کنید؛ میبینید که «خسرو روزبه» نیز تا آخرین دادگاهش همیشه خود را مسلمان معرفی میکرد و این نشان میدهد که اسلام و تشیع قدرت زیادی داشتند و آنهایی که فکر میکنند پادشاه آریا مهر باید معجزه میکرد و کارهای زیادی را که آرزوهای ما هستند انجام میداد. در اشتباه هستند. زیرا برای این کار باید جوی خون راه می انداخت.(ادامه در پایین
اراذل شیعه با پشتیبانی قدرت اقتصادی روحانیت؛ هر کاری که میخواستند میکردند. حتی زمانی که زنده یاد کسروی کشته شد رئیس شهربانی در ترور مشارکت داشته است که از اراذل و اوباش سینه زن و زنجیر زن شیعه بود.از سوی دیگر مردم ایران نیز در آن زمان بهتر از مردم کنونی پاکستان و شیعیان جنوب لبنان فکر نمیکردند و همیشه منتظر فرمان از سوی نمایندگان امام زمان بودند و هنوز هم که هنوز است میلیونها نفر از این نوع حیوانات در ایران زندگی میکنند. اما در رابطه با مصدق؛ تنها چیزی که من در مورد ایشان میتوانم بگویم این است که انسان خوبی بود ولی لیاقت رهبری نداشت و اگر به بازرگان و صباغیان و یزدی و صحابی نگاه کنید میتوانید بفهمید که چه تحفه ای بوده است. من مطمئن هستم که اگر شاه در آن زمان سرنگون میشد؛ مصدق را در ۳ سوت برکنار میکردند و کار می افتاد دست ارازل فدائیان اسلام و کاشانیها و اگر در سال ۵۷ از جمهوری اسلامی حرف زدند؛ در آن دوره دیگر حکومت اسلامی بر قرار میشد و نه مدارس ابتدایی و نه دانشگاهها و نه هیچیک از آن چیزهایی که رژیم خمینی پلید به ناچار پذیرفت را در آن زمان نمیپذیرفتند. از این روست که آنهایی که هنوز به مصدق چسبیده اند را نه میهن پرست و ملی گرا؛ بلکه خائنینی میدانم که به بهانهٔ او در برابر دیگرانی که میخواهند کاری انجام دهند می ایستند.(ادامه پر پایین)
حذفمشکل دیگر اینکه از مجموعهٔ مطالب شما چنین بر می آید که از تمامی بند بند آنچه که گفته اید نه به خاطر اینکه به آنها معتقدید؛ بلکه به شکل ابزاری استفاده میکنید. شما مدافع بهائیان نیستید. شما مدافع مصدق هم نیستید؛ شما در این کامنت خود آش شله قلمکار پخته اید و پاسخ من هم به این دلیل بود که بخشهایی از این مطالب شاید برای اشخاص دیگری نیز جای سواتل باشد که البته هست و بازار گرم ایجاد سوالات رواج دارد و بسیار هم خوب است. اما اینکه من اینور آب نشسته ام؛ دلیل بر این نیست که فکر نمیکنم و زمانی آنور آب بوده ام. آنزمانی هم که آنور آب بوده ام فرد بسیار موثری هم بوده ام (البته در مقیاس جنبش). اما اینکه در حال انتقاد از تمامی جریانها هستم؛ تنها به یک دلیل است و آنهم همان چیزی است که شما میگویید کاش در زمان پادشاه آریامهر هم جریان میداشت و فقط آخوندها نبودند که حرف میزدند. جریان سیال نوشتن مقاله های انتقادی جو را برای فکر کردن باز میکند و حتی اگر نوشته های من اشتباه باشد راه را برای درست اندیشیدن باز میکند. همه دارند مینویسند و بسیاری شان حتی سابقهٔ مبارزاتی هم ندارند ولی من خوشبختانه دارم. اما داشتن سابقهٔ مبارزاتی هیچگونه تقدسی بوجود نمی آورد. زیرا تمامی آنهایی که به جریانهای سیاسی میپیوندند به هر حال مبارز هستند. حتی بسیجیها و سپاهیها هم مبارز به حساب می آیند؛ برخلاف آنچه که بعضی ها فکر میکنند که تنها مخالفین رژیم هستند که مبارز نامیده میشوند. خامنه ای یک مبارز است و میبینید که جنبش سبز را هم به سادگی شکست داد.(ادامه در پایین)
حذفحتی سید رضا دیبا هم مبارز است؛ اما مسئله این است که مبارزان برای چه هدف و یا اهدافی مبارزه میکنند؟ آنچه که مرا به نوشتن وا میدارد روشن کردن گوشه ها و زوایای تاریک و ناگفتهٔ اهداف است. وگرنه دم زدن از کلمات کلی و جملات کلی؛ بدون ذکر جزئیات یک فریبکاری آشکار است. به عنوان مثال باید بگویم که انجمن پادشاهی در رابطه با سکولاریسم چنین می اندیشد: دستگاه روحانیت شیعه و سنی و اوقاف و این نوع مزخرفات باید کاملاً برچیده شوند. دیگر قم و مشهد و حوزه هایگجوناگون لاطایلات بافی باید کاملاً از هم پاشیده شود. آیا شنیده اید که کسی به این وضوح سخن گفته باشد؟ من که نشنیده ام. زیرا همهٔ این گروههای ظاهراً مبارز میخواهند که دستگاه روحانیت را نگه دارند و فقط محدودیتهایی برایش ایجاد کنند. ولی حتی اینرا هم به وضوح نمیگویند.
حذفمن فکر میکنم حملات کژدم به شخصیتهای تاریخی مثل امير كبير و مصدق نه براي تختئه كامل آنهاست بلكه به اين دليل است كه ما اشتباهات و انحرافات آنها را نيز بدانيم. مثلا واقعا چرا مصدق اینقدر بزرگ شد? آیا ما فکر کردیم که اگر مضدق نفت رو ملی کرد نه فقط به خاظر هوشمندی او بلکه به خاطر خاصیت زمان بود و از آن معمار اینکه ما باید مردانی داشتیم که تکنولوژی استخراج نفت و اجرای اونو بلد میبودن وگرنه نفتی که با تکنولوژس و زحمتهای انگلیسیها استخراج میشد خوب متعلق به اونها بود حالا هنر ما چی بود? هنر ما این بود که تو مرزی به دنیا اومدیم کع نفت داره و فقط. به درد این میخوریم که از شخصیتهای متوسط تاریخی اسطوره بسازیمو الکی دل خوش کنیم.
پاسخحذفاکبر
اکبر گرامی
حذفدقیقاً همان طوری هست که شما گفتید. همه از ملی شدن نفت که عملاً هم ملی نشد و هنوز هم که هنوز است ملی نیست؛ دفاع میکنند. من هم آنرا تخطئه نمیکنم و به هر حال گامی مثبت بود. اما همین عاشقان سینه چاک نفت؛ از سخنرانی پادشاه آریامهر و مصاحبه های ایشان که به طور مکرر ذکر کردند که هیچ یک از قراردادها دیگر تمدید نخواهند شد حرفی نمیزنند. آنچه که در پشت این سخنان پادشاه بود نه فقط برای گران تر فروختن نفت؛ بلکه تجدید قراردادها و گنجانیدن وارد کردن تکنولوژی استخراج هم بود. اما متاسفانه این ملی گراهای قلابی و چپ گراها عمداً از این مسئلهٔ بسیار مهم نه تنها به سادگی میگذرند؛ بلکه میخواهند آنرا کتمان کنند زیرا در تمامی تبلیغاتهای مسموم خود؛ شاه را نوکر آمریکا خوانده بودند. و حتی اگر رژیم سلطنتی سرنگون نمیشد و اینکار را انجام میداد؛ آنرا یک پروژهٔ آمریکایی قلمداد میکردند. همانگونه که هیچکس نمیخواهد بگوید که نخستین مدرسهٔ کلاسیک را معجز شبستری در شبستر بنا نهاد و با پدر بزرگ همین آخوند شبستریها در افتاد و مدرسه اش را ویران کردند و خودش را نیز تکفیر کردند. آنوقت از دار الفنون به عنوان دانشگاه یاد میکنند. متاسفانه انکار تلاشهای معجز شبستری از طرف سلطنت طلبان نیز انجام میگیرد. یا اینکه از تمامی رهبران مشروطیت فقط ستارخان و باقرخان و فریدون آدمیت و چند نفر دیگر یاد میکنند ولی از « بابیها» که اساساً بنیانگذاران جنبش مشروطیت بودند و میرزا آقاخان کرمانی که یک بابی بود؛ یادی نمیشود و حتی مردم نمیدانند که بابیها و سید جمال الدین اسد آبادی روابط تنگاتنگ سیاسی داشته اند. این را هم آخوندها و هم بهاییها و هم چپی ها و هم سلطنت طلبها ماست مالی و سانسور میکنند.
در مورد امیرکبیر و مصدق سخن بسیار است،من نمیخوام اینجا کنفرانس تاریخ راه بندازم چون که در حال حاضر دردی رو از ما دوا نمیکنه اما فقط در مورد مصدق که اون رو تلویحا بی عرضه و بی کفایت خطاب کردید اتفاقا من دقیقا عکسش فکر میکنم.اون کمربسته امام رضا اگر فقط یکم،فقط یکم به جای جاه طلبی های کور و انحصارطلبی و قدرت پرستیش پشت نخست وزیرش وامیستاد و نمی رفت بیضه های سیا رو ببوسه به عقیده من همه چیز میتوانست با شرایط امروز ما زمین تا اسمان تفاوت داشته باشد.من انکار نمی کنم که شاه اقدامات مثبتی همچون راه اندازی کارخانجات و دانشگاه ها و مراکز علمی و فرهنگی و ... داشت.اما کار تاریخ که تنها ارائه گزارش نیست،ما باید نگاه کنیم برایند افکار و اعمال اشخاص چه ارمغان و پیامدهایی را با خود به همراه اورده.و به نظر من، حکومت فاشیستی مذهبی مسلط ما دستاورد اقدامات همان رژیم شاه است(نمیگم این دو تا عین هم هستند که به هیچ عنوان نیستند،اما این حکومت از صدقه سر ان حکومت نتیجه شده).
پاسخحذفمن مصدق رو در تاریخ معاصر ایران تنها شخصی میدونم که با احاطه قابل قبول به سیاست و اشنایی با جامعه ایران سعی در پیشرفت و رونق مملکت ما داشت.بر خلاف نظر جناب اکبر هم، اتفاقا ما در همان شرایط پرفشار و سخت توانستیم بدون کمک انگلستان نفت را استخراج و حتی مقداری را به ایتالیا صادر کنیم.شما این رو در نظر نمیگیرید که در ان زمان چند ابرقدرت دنیا به علت درخطر افتادن منافعشان ایران و مصدق رو از همه طرف تحت فشار قرار داده بودند و ان وقت از طرحهای شاه برای لغو کنسرسیوم نفتی که البته به طور مستقیم تحفه خیانت خودش در جریان کودتای 28 مرداد بود(شما اگه با شر و ورهای شمشیری و میرفطروس در مورد قیام بودن اون کودتا حال میکنی،میتونی بخونی فتنه و شورش 28 مرداد چون در هر صورت اون واقعه رید به مملکت ما)سخن میگویید.
حتی نخستین بارقه های حق رای زنان در همان زمان مصدق و پیش از ان در زمان قوام شکل گرفته بود.مصدق تنها دولت پلورال و کثرت گرا در تاریخ معاصر است و تنها دولتی است که برای اولین بار در دوران زمام داریش، صادرات غیرنفتی ما بیشتر از صادر نفتی مان شد.شاه این همه کوروش کوروش کرد اما همیشه خودش رو در جایگاه بالاتری از کوروش کبیر میدونست و هیچ گاه حاضر نشد با قرار گرفتن تصویر کوروش بر روی پول ملی، خود زیر سایه ان ابرمرد قرار بگیرد و این در حالی بود که اسکناسهای جدیدی که قرار بود در سال 1332 چاپ بشن(که به علت وقوع کودتای ننگین 28 مرداد هیچ گاه نشدن)قرار بود با پرتره کوروش و داریوش بزرگ چاپ بشن.دولت مصدق تنها دولت به واقع دمکرات در تاریخ ایران هم به شمار میرود.در عین حال هیچ گاه تسلیم مرتجعین اسلامیست و چپی هم نشد که اگر میشد اون حزب توده خائن در 28 مرداد خفه خان نمیگرفت.بعد از ان هم کاشانی به پیشواز ان فضل الله زاهدی وطن فروش و به تخم بوسی محمد رضا شاه نمیرفت،فداییان اسلام هم فردای 28 مرداد نمی امدند بگویند مصدق خون اشام توسط ارتش اسلام له شد.کاشانی و صفوی و سایر این اراذل هم از وقتی مصدق زیر بار خواستهای ارتجاعی این اشغالها(مثل اجباری کردن حجاب،لغو پخش موسیقی از رادیو و ...)نرفت و باهاشون برای دخالت اسلام در سیاست سازش نکرد،برضدش شدند.اون وقت شما میاید اسم مصدق رو پشت سر اون ضدوطنهای مادر قحبه پیشه وری و خزعل ردیف میکنید و ادعای وطن پرستی هم دارید!
پاسخحذفدر مورد اسلام پناه بودن محمد رضاشاه فقط همین کافی که مثل پدرش جلوی اخوندها وانستاد.واقعا فکر میکنید اگر رضاشاه در سال 42 بود اجازه میداد خمینی بعد از گفتن اون اراجیف اب خوش از گلوش بره پایین که پانزده سال بعد رهبر انقلاب ضدمیهنی 22 بهمن بشه؟ اصلا در زمان رضاشاه مگر چند تا اخوند حق پوشش ان عبا و عمامه سراسر لجن و کثافت رو داشتند؟ محمد رضاشاه به جای اینکه راه پدرش را ادامه بده،اجازه داد دوباره ملاها دوره بیفتن تو کوچه بازار و مساجد و از درخطر بودن اسلام صحبت کنن.مگه غیر از اینه که در ان زمان در حالیکه توده ای ها و ملی منقلی ها و مجاهدین و چریکهای ضدخلق از همه طرف سرکوب میشدند اخوندها با خیال راحت در مساجد و بعد حسینیه ها به مغزشویی امت الاغ مشغول بودند؟
برخلاف همه بزرگنمایی هایی هم که از به اصطلاح اصلاحات سال 42 میشود،تشکیل سپاههای دانش و ابادانی و بهداشت که جزئی از ارکان مهم اساس نامه ان به اصطلاح انقلاب سفید بودند کار خاصی را از پیش نبردند.من خودم مادرم روستایی است،برام تعریف میکنه در سال 53 و 54 که به روستای محل تولدش در دشت مغان رفته بود به حدی شرایط زندگی برای مردم ان نواحی سخت و اسف بار و به دور از کوچکترین امکانات برای زندگی بود که جگر هر ادم بی تفاوتی هم اتیش میگرفت.اساسا به غیر از تهران و اصفهان و تبریز و یکی دو تا شهر بزرگ دیگه در ان زمان مردم بیشتر شهرستانها و به خصوص روستاها حداقل امکانات برای یک زندگی سگی هم نداشتند و حتی تعداد زیادی از انها اگر هم نانی گیرشان می امد انرا باید برای شام شبشان تقسیم میکردند.اون وقت شما انتظار دارید ان روستایی بی نوا که شکمش خالیه،مغزش کار کنه و دنبال خمینی عوام فریب کوس کش نره؟
پاسخحذفمن نمیگم شاه باید دوره می افتاد و میگفت کیرم تو قران و پیغمبر اما حداقل کاری که میتونست بکنه همون ادامه راه پدرش بود که ایران رو برای مدتی هرچند کوتاه از لوس وجود ملا جماعت راحت کرده بود.البته در همین جا هم بگم منم کاملا موافقم که بعد از سرنگونی این حکومت کلا باید بساط و کاسه و کوزه این ملاها رو جمع کرد و حق هیچ گونه اظهار نظری بهشون نداد(همان طور که ملل ازاد شده از بند فاشیسم و نازیسم بعد از جنگ جهانی دوم دهن فاشیتها رو گل گرفتند)،اما اینکه انجمن پادشاهی در حالیکه هنوز هیچ اتفاق خاصی نیفتاده میاد میگه ریدم به قران و اسلام، به دور از همان سیاست ورزی است که شما ازش دفاع میکنید.الان ما باید به حکومت و اخوند جماعت بتازیم،بعد که اینا رفتن ما میمونیم و اسلام و کلی فرصت و امکانات برای محوش از ایران.به عنوان یک فعال سیاسی ادم باید به امکانات و نرمهای عملی هم چشم داشته باشه نه فقط راه کور شعاردهی رو چاشنی مبارزاتش قرار بده که طبیعتا به نتیجه نمیرسه.رضاشاه هم از همون فردای کودتای 1299 که نیومد پشت تریبون بگه آی ملت دیگه اسلام و مسلمونی تعطیل! حتی مدتی خودش با شماری از ملاهای شناخته شده مراوده داشت ولی وقتی ایران رو یکپارچه کرد و امنیت و استقلال رو برقرار ساخت و همه چیز سر جاش قرار گرفت، همه ملاها رو نشوند سرجاشون و اقدامات موثری هم علیه اسلام انجام داد.
ولی من همچین بینش و اینده نگری رو درمورد انجمن پادشاهی نمی بینم و به نظرم تحت شرایط فعلی شما کمترین شانسی در داشتن سهمی موثر در تعیین سرنوشت ایران ندارید.پادشاهی هم در شرایط فعلی اگر واقع گرایانه نگاه کنیم بازگشتنی نیست مگر انکه حامیان بازگشت سلطنت واقعا فکری به حال تشکیلاتشان بکنند.
ساسان
ساسان گرامی
پاسخحذفنخست باید بگویم که انجمن پادشاهی ایران؛ یک جریان سلطنت طلب نیست. ما به آنچه که سلطنت طلبانی که اطراف سید رضا دیبا جمع شده اند و همان قانون اساسی یک قرن پیش را با تغییراتی به قول خودشان « سکولاریستی» باز تعریف میکنند؛ اعتقادی نداریم. انجمن پادشاهی ایران(تندر) یک جریان سیاسی فرا حزبی و ملی است. اگر میبینید که من به امیر کبیر و مصدق میتازم؛ نه به خاطر اتین است که ضد امیر کبیر و مصدق هستم... گیرم که ۱۰۰ در صد طرفدار آنها باشم. گیرم که طرفدار فلان کس در ۳۰۰ سال پیش باشم... به قول شما آیا دردی از دردهای ما را دوا میکند؟ .... نه خیر نه تنها دوا نمیکند بلکه هم وقت شما و هم وقت هزاران نفر را که میتواند در جهت سرنگونی رژیم کار کند را با این بحثهای انحرافی؛ به منجلاب مشغول شدن به مسائل به درد نخور سوق میدهد. از نظر مکن بسیار اصولی است که این بحثها در آکادمیهای بر رسی کاربردی تاریخی بدون سانسور مسائل مانند یک لابراتوار فیزیک مورد بررسی قرار گیرند و ما را به اشتباهات گذشتگانمان چه پادشاه آریامهر و چه مصدق و چه حتی داریوش و کوروش رهنمون سازند. اما مشکل این است که اینگونه مسائل نه برای تحلیلهای کاربردی تاریخی ... بلکه برای گل آلود کردن مسائل بکار میروند. مثالی میزنم که قضیه روشن شود. فرض کنیم که همین سید رضا دیبای ما؛ نه فرزند محمد رضا شاه؛ بلکه یک بچه بهایی و یا یک بچه یهودی بوده است. اکنون وقتی به سراغ او میروند به جای اینکه از او بپرسند که نظرات سیاسی شما چی هست؟ از او میپرسند که نظر شما دربارهٔ پدر یهودی و یا بهایی تان چیست؟ این گونه پرسش و آنگونه پاسخی که این موجود به آن میدهد؛ مرا وامیدارد که بگویم: گور پدر پرسشگر و پاسخگو و موضوع مورد پرسش.(ادامه در پایین)
اما زمانی که چنین مسائلی مطرح میشوند؛ به خودی خود ایجاد سوال میکنند. من همانقدر که مخالف ایجاد سوال نیستم؛ به همان اندازه نیز پاسخگویان را نیز تکفیر نمیکنم و تنها هر دو را میخوانم و سهم خودم را بر میدارم. در این مجموعهٔ نوشته ها شما آنچه را که برای رضا شاه بزرگ خوب میدانید؛ برای پادشاه آریا مهر روا نمیدانید. شما در یک دایرهٔ استنفاده از این برای زدن آن و استفاده از آن برای زدن دیگری استفاده میکنید. اما مسئله این است که به چه چیزی میخواهید برسید؟ میگویید که رضا شاه بزرگ از همان نخست شروع نکرد که بگوید اسلام بی اسلام و زمانی که قدرتش بیشتر شد؛ آخوندها جرات پوشیدن لباس پیدا نکردند و انجمن پادشاهی ایران(تندر) را متهم میکنید که از همان آغارز بدون اینکه کاری کرده باشد؛ مرگ بر اسلام و قرآن سر داده است. من فکر میکنم که اینگونه سخن گفتن به دلایل زیر تنها در حد روده درازی خواهد ماند.
پاسخحذف۱- اگر رضا شاه بزرگ موفق شده بود؛ چرا پسرش مجبور شد که سه بار همسرش را تعویض کند تا « داماد پیامبر» شود؟ اگر رضا شاه بزرگ موفق شده بود؛ چرا فرزندش باید احرام میپوشید و به حج میرفت و به قول شما از بیضه های کاشانی آویزان میشد.
۲- اگر از کارهایی که آن بزرگواران کردند موفق بود؛ چه لزومی داشت که استاد فرود فولادوند از « بازگشایی تازینامه» آغاز کند؟
۳- اگر قضیه را رضا شاه تمام کرده بود پس فاجعهٔ ۵۷ چه صیغه ای بود؟
شاید بگویید که چون محمد رضا شاه راه پدر را ادامه نداد؛ همه چیز به عقب برگشت. اما واقعیت این است که حتی کمونیستهای این کشور نیز مسلمان بودند و تنها در ظاهر بود که بیدین به شمار می آمدند. اگر مردم ایران مسلمان نبودند هیچکس برای میرزا کوچک خان آخوند(بن لادن جنگلی شیعه مسلک) تره هم خرد نمیکرد. اما داستان واقعی این است که مسائلی که ایران در این ۶ دههٔ پدر و پسر با آن روبرو بود؛ بیش از اندازه پیچیده بودند و فقط تعداد وقایع بزرگ را تصور کنید تا ببینید که چه بلبشویی بوده است. ادامه در پایین
تنها مسئلهٔ اشغال ایران توسط کشورهای بیگانه در پایان جنگ جهانی دوم را در نظر بگیرید. میخواهم به شما بگویم که عزیز من جنگ جهانی دوم انگلستان را که بزرگترین امپراطوری شمرده میشد به چنان ویرانه ای تبدیل نمود که اگر طرح مارشال آمریکا نبود الآن به قول احمدی نژاد یکی از جزایر آفریقایی به شمار می آمد.
پاسخحذفآیا اصلاً تصوری دارید که آمریکای بعد از جنگ جهانی دوم؛ چه معنی دارد؟ من فکر میکنم که حتی نمیتوانید تصورش را بکنید. آمریکای بعد از جنگ جهانی دوم یعنی «خدای روی زمین آن زمان» کشوری که هواپیماهای استراتژیکش ۷۰ سال تمام ۲۴ ساعته بر روی مرزهای اتحاد شوروی از آلاسکا تا ژاپن و بالعکس همیشه در پرواز بودند. ژاپن و اروپا و روسیه را بازسازی کردند. آیا میدانید که این امر در معادلهٔ سیاسی ایرانی که میخواست اندکی پیشرفت کند چه معنایی دارد؟ بگذارید شخص شما را به افغانستان بفرستم و به عنوان یک نیروی صد در صد قاطع و وطن پرست در آنجا بر سر کار بیاورم.... چکار خواهید کرد؟ چه گوارا میشی میزنی به کوه؟... از کجای طالبان آویزان میشی؟ ژنرال دوستم چی؟... پاکستان چی؟... چین چطور؟... از کجای چه کسی آویزان خواهید شد؟ مردمی هم که داری ماشأالله تا خرخره زیر حاکمیت اسلام و آخوندهای کثافت افغانی هستند. همینطوری نگویید که اگر این میشد... نتیجه اش آن میشد. دوست عزیز روی کاغذ هم حتی نمیشود چنین نتایجی گرفت؛ برای اینکه پارامترهای دخیل تنها دو عدد نیستند که بگویی ۲+۲ میشود ۴ اگر به جای آن؛ نه ۵۰ عدد؛ بلکه ۵۰۰ معادلهٔ حل نشده به شما بدهند تازه خواهید فهمید که قضیه به همین سادگی این چند خطی که من و شما مینویسیم نیست و نبوده است و همچنان نیز نیست.
میگویید که در زمان مصدق صادرات غیر نفتی ما رشد داشت. کدام تولیدات غیر نفتی؟ منظورتون زعفران و دارچین و قولنجان و سومبلاتیب و قالی بود؟ یا اتوموبیل و تلویزیون و رادیو و یخچال صادر میکردیم؟ چی صادر میکردیم؟ چه مدت تونستیم به ایتالیا نفت صادر کنیم؟ من میدونم تا کی: تا زمانیکه قطعات کاملاً از کار افتادند. من میغهمم که این حرفها را از روی مهر میهن میزنید ولی قضیه این است که شیپور رو از سر گشادش مینوازید. من اینهمه مقاله نوشته ام و شما آیین ریشه ای را یا خوانده اید و یا اگر نخوانده اید در اینجا لینکش موجود است و باز هم به ما میگویید سلطنت طلب؟؟!!! کجای آیین ریشه ای قانون کثیف و اسلامی مشروطیت است؟ من زمانی که میشنوم میگویند که پادشاه آریامهر قانون اساسی را زیر پا میگذاشت؛ افتخار میکنم. زیرا همین قانون اساسی حاکمیت اسلام و تشیع را بالاتر از هر چیزی قرار داده بود و ساختار اقتصادی اجتماعی ارباب رعیتی را به رسمیت شناخته بود؛ آیا دیگر جایی برای شاه و مصدق مانده بود؟ حالا بر این معضل معضلات خارجی و داخلی دیگر را هم اضافه کن تا ببینی که بر آیند این معادلات به کجا میتواند بکشد.
پاسخحذفاینکه میگویید بارقه های آزادی زنان در زمان این و آن زده شده بود...و چرا به عقب تر باز نمیگردید و نمیگویید که پیش از تمامی اینها بابیها و بهاییها این نظر را نه به عنوان یک نظر اجتماعی بلکه به عنوان یک « نظر مقدس دینی» مطرح نموده بودند. و اگر الآن گلشیفته خانم اگر آنجایش را هم به نمایش بگذارد حتی یک تار موی « قرةالعین طاهرهٔ قزوینی نمیشود»..... پس مسئله اینطوریها هم که میگویید نیست. همان امیر کبیر نازنین شما بود که قرة العین را با روسری اش خفه کرد. منظورم این است که این ناسیونالیسم آبدوغ خیاری را کنار بگذارید. و به قول خودتان اگر حرفی دارید که دوای درد امروزمان باشد.... قدمتان روی چشم.... سرچاوکانم حاتی.
زمانی که من محمد رضا شاه را پادشاه مینامم؛ آیا فکر میکنید که منظورم این است که ایشان پادشاه بوده اند؟... نه خیر.... ایشان و پدرشان پادشاه نبوده اند. هر دو « سلطان» بوده اند. اینجا مسئلهٔ بازی با کلمات نیست. مسئله میان وظایف پادشاه است و وظایف سلطان. ایران ۱۴۰۰ سال است که پادشاه نداشته است. آن سیستمهای حکومتی اروپایی هم که پادشاهی نامیده میشوند؛ پادشاهی نیستند و سلطنتی هستند. اگر میخواهید بدانید که چه فرقی میان آنچه سید رضا دیبا میخواهد و آنچه ما میخواهیم را ببینید؛ وظایف پادشاه را در آیین ریشه بخوانید و « چوب کبریت پر هزینه» ( سلطان مشروط پارلمانی) را با آن مقایسه کنید. اکنون ارازلی که بعد از تلاشهای استاد فرود فولادوند یکه تاز میدان شده اند؛ به جای کشاندن بحثها به موضوع « چه باید کرد» همه را به جنگ ۶۰ سال پیش حیدری صفدری سوق میدهند و من و شما باید بشینیم و توی سر و کلهٔ هم بزنیم که مصدق چند میلیمتر از شاه بهتر بوده است و یا بالعکس. به جای اینکه مانند گوسفندهای نفهم به دنبال کثافتهایی مانند موسوی و کروبی و سازگارا و گنجی و سید رضا دیبابیفتند؛ و هر کس هم گفت که این اشتباه است؛ فریاد بزنند که امروز فقط اتحاد؛ باید پیام آوران برنامه های ساختار ایران فردا؛ و برنامه های سرنگونی رژیم باشند.
پاسخحذفاما در رابطه با سخنان مادر شما؛ هم حق را به شما میدهم و هم نمیدهم. اینکه میگویید بدبختیهای بسیاری داشتیم کاملاً درست است. اما اینکه همه اش تقصیر محمد رضا شاه بود... نه.
پاسخحذفایران آنزمان مانند دیگ داغی بود که اگر میلیاردها دلار نیز هزینه اش میکردند بخار می شد و باز هم شما میتوانستید نمونه های زیادی از بدبختیها رامطرح کنید. اما میلیاردها دلاری در کار نبود... بلکه آخوند بود و اسلام بود و رشوه بود و کارچاق کنی بود و ارباب بود و رعیت نفهم بود که وام بانک کشاورزی را خرج زیارت کربلا میکرد.... دقیقاً همان چیزی که در افغانستان و پاکستان و یمن و جاهای دیگر دارد اتفاق می افتد. دزدیهای کلان و خیانتهای کلان؛ آنهم نه به خاطر سیستم حاکم بلکه به خاطر وجود مردمانی نفهم و مردمانی خائن. آیا میخواهید مانند « پول پوت» همه را بکشید؟
دوست گرامی؛ اگر مسائل سیاسی به این سادگی و روی خط راست و یا یک منحنی حساب شده حرکت میکرد؛ نیازی به وجود تشکیلاتهای عریض و طویل و «کیسنجر»ها نبود.
کژدم عزیز حق با شماست شاید بهتر باشه در مورد رویدادهای تاریخی که گذشته اند و کشدار شدنشان تنها اسباب نفاق میشود انقدر جر و بحث نکنیم که چندان فایده ای ندارد.اما در مورد محمد رضا شاه من اعتراض بزرگم فقط این است که راه پدرش را ادامه نداد.من به هیچ عنوان نگفتم که رضاشاه موفق شد به طور کامل شر اسلام و ملایان را از سر ما کم کند که چنین چیزی اساسا میسر نبود.اما به نظرم محمد رضاشاه در برخورد با ملاها و اسلام کثیفشان تعلل به خرج داد که اگر نمیداد شاید در همین روزها ما در حال جشن گرفتن پایان دوران سیاه هزار و چهارصدساله برده داری اسلام بودیم.رضاشاه از زمان تاج گذاری تا اشغال ایران در عرض شانزده سال به اندازه هفت سلسله به ایران خدمت کرد(به خصوص خدمت فرهنگی).ملا جماعت مگر در زمان او جرات فتوای قتل صادر کردن و هارت و پورتهای اسلامیستی داشت؟
پاسخحذفبعد هم که ایران اشغال شد و سرنوشت ما با ان جنگ لعنتی گره خورد.اما ایا محمد رضا شاه طی سی و هفت سالی که پادشاه بود حتی اگر همان حدود پادشاهی مطلقه اش را از سال 42 در نظر بگیریم با ان امکانات و ارتش و تشکیلاتی که به مراتب گسترده تر،در دسترستر و مدرن تر از زمان رضاشاه بود و مردم هم هرچند که درشان همچنان الاغ زیاد بود اما سطح عمومی سواد و تحصیلات به طرز قابل توجهی بالا رفته بود و با ان همه ایرانی لایق دوست دار پادشاهی و ایران، نمی توانست اقدامی به واقع موثر برای خفه کردن ملایان و ترویج اسلام انجام دهد؟
میدونید من مسئله ام اینه که با توجه به تقصیری که برگردن شاه در این اتشی که به دامان وطن ما افتاده وجود داره نمی تونم به هیچ عنوان بیام بگم عجب پادشاه بزرگ و خدمتگزاری یا حتی اصلا به عنوان یک پادشاه براش احترام قائل باشم.تاریخ دانان میتوانند بگویند فلان کارش مثبت بود و فلان کارش غلط و ... اما من به عنوان جوانی که سربلندی و اقتدار باثبات کشورم و خردگرایی عمومی و نیک بختی این ملت برایم فوق العاده اهمیت دارد نمی توانم با این موضوع کنار بیایم که شاه حقیقتا میهن پرست و ایران دوست بود چرا که این مسائل رو تنها در ادعا و چند جمله دستمالی شده خلاصه نمی کنم.
سخنی نیست که قانون اساسی مشروطه پر از اشکال و کاستی بود و بزرگترینشان هم همان حضور اسلام در اداره کشور بود.شاید به واقع ان قانون سراپا اشتباه بود،اما شاه خود در عمل چه جایگزینی بهتری برای ان در نظر گرفت؟حداقل در زمان رضاشاه کسانی مانند فروغی در کنار رضاشاه بودند و برای سعادت این ملت مبارزه کردند اما محمد رضاشاه ایا اساسا کسی را جز خودش ادم حساب میکرد؟ دیدیم که یک ادم بی عرضه ابدارچی مثل هویدا فقط برای اینکه روز و شب جلوی محمد رضاشاه رکوع و سجود میرفت پانزده سال و اندی نخست وزیر بود و شاه یکه تاز سیاست کشور بود و کسی حق دخالت نداشت.
شرایط شما انجمن پادشاهی که در هر صورت امکانات و توانتان یک هزارم همان رژیم چند دهه پیش شاه نیست،با ان حکومت متشکلی که توان و پتانسیل و در صورت ضرورت برنامه ریزانی برای کنترل شرایط داشت متفاوت است.من میگویم شما برای رسیدن به قدرت نباید انقدر بی محابا به اسلام بتازید چرا که هنوز هم ما الاغ مسلمان در کشور زیاد داریم و بهتر است کمی باسیاست تر عمل کنیم و مقابله جدی با اسلام را به زمان بعد از سرنگونی رژیم موکول کنیم(که شاید چندان دور هم نباشد).ولی وقتی محمد رضاشاه و ان تشکیلات پیشرفته را میبینم و توانایی ها را،با توجه به اینکه ما تجربه اقدامات همه جانبه رضاشاه را هم داشتیم علی رغم همه منگل های به اصطلاح روشن فکر و عقب ماندگی عمومی هم که وجود داشت، باز هم میبینم محمد رضا شاه هیچ کار(تاکید میکنم هیچ کار)به واقع سودمندی برای خشکاندن ریشه این کژباوری ها در جامعه ما نکرد.بحث فقط سر این نیست که امد به زنان حق رای داد و در مقابل جهال اسلامیست سپاه دانش و در مقابل کثافات جامعه مسلمان سپاه بهداشت و ... رو علم کرد،شاه از نظر فرهنگی هیچ عمل به واقع مثبتی برای رهایی ما از شر اسلام نکرد(من به طور مشخص از همان دهه چهار به بعد مقصودم است و به دو دهه اول پادشاهی اش کاری ندارم) و این موضوع به نظر من دسته کمی از خیانت ندارد.مگر جز این است که تاریخ اسلام و به ویژه شیعه ننگین به طور گسترده در زمان پهلوی دوم در مدارس کشور تدریس میشد و به این ترتیب به همه اقدامات ایران دوستانه رضاشاه برای شناخت تاریخ ایران زمین، دهان کجی میشد؟
بعد هم که جریان انقلاب همه گیر شد با سلسله ای از نخست وزیران انگشت به دهان بی کفایت رو به رو بودیم و در حساس ترین شرایط شاه عوض انکه بماند و در سنگر میهن بجنگد یک یه لا قبای بی عرضه ای مثل بختیار که در توهم بهشت دموکراسی در دوزخ بربریت اسلام و کمونیسم بود رو نخست وزیر کرد و این کشور را به سیاهی خود رها کرد و رفت.من وقتی به میهن پرستان دلسوزی مثل زنده یادان غلامحسین صدیقی،مهدی رحیمی،علی نشاط،خسرو داد،عبدالعلی بدره ای و ... فکر میکنم که با ان خون دل خوردنها گفتند که پادشاها اگر بروید این وطن به روز سیاه خواهد نشست و تنها گذر یکی دو ماه نشان داد که حق با انها بوده و با بی اعتنایی ان به اصطلاح پادشاه رو به رو شدند،جگرم اتیش میگیره.ادم یا مسئولیت اداره فردی مملکت رو قبول نکنه یا اگه میکنه پایمردانه دست یار و یاورانش رو بگیره و به عنوان پادشاه مملکت در صفوف دشمن شکن بجنگه.اینکه واقعا ما فرصت داشتیم که از این همه عقب ماندگی و ان همه ایرانیان باشرفی که خونشان یا توسط ملایان ریخته شد یا توسط عراقی های متجاوز بعثی و ان همه ویرانی دیگر جلوگیری کنیم و شاهمان کمکمان نکرد،بسیار باعث عذاب من است.
پاسخحذفدر حال حاضر هم من هر چند مصدق و یا هرکسی که به نظرم واقعا برای این مملکت دلسوزی کرده رو دوست میدارم و برایش احترام قائلم، اما در ضمن این موضوع هیچ تعصب ایدئولوژیکی خاصی ندارم.من رضاشاه را دوست میدارم اما مصدقی که مخالف رضاشاه بود را هم دوست میدارم چون فکر میکنم هر دوشان در جای خود درد وطن داشتند.اما من نه رضاشاهی ام و نه مصدقی و اساسا هم فکر نمی کنم درست کردن ایدئولوژی از اشخاص کار درست و مثمر ثمری باشد.موافق هم نیستم هیچ جریان مبارزاتی شخصیتهای خاصی از افرادی که دسته کم مربوط به تاریخ دو قرن گذشته ایران میشوند را سرلوحه خود قرار بده چه رسد به افرادی که به نظرم اساسا چندان آش دهان سوزی هم نبوده اند.
در مورد پادشاهی و سلطنت هم حق باشماست،اشتباه از من بود که این دو رو معادل هم گرفتم.من طبق عقیده شخصی خودم نظام سلطنتی پارلمانی برای حکومت ایران گزینه مناسبی است اما متاسفانه هیچ امکان عملی برای برقراری ان نمی بینم.ان شازده رضا که کلا از مرحله پرت است و نیاز به سخن گفتن در موردش نیست.کلیت انجمن پادشاهی هم برای من جالب است اما من انجمن شما رو تا حدود زیادی تنها در شعاردهی خلاصه میکنم و این رو نکته مثبتی نمی دونم.من در خانواده خودم شمار قابل توجهی چریک فدایی و مجاهد دارم که البته اکنون به طور عمده دیگر باورهای غلط سیاسی گذشته شان را ندارند اما وقتی در مورد تجربه مبارزاتی شان برای من صحبت میکنن واقعا دهانم باز میمونه که چطور در زمان شاه که در هر صورت شرایط از الان بهتر بود این همه ادم بسیج شدند تا حکومت شاه رو ساقط کنند ولی الان که کشور ما با این همه ویرانی و کمبود و کاستی و این همه استعداد سوزی و عقب ماندگی و ارتجاع و اقدامات ضد میهنی رو به رو است،حتی یک گروه واقعا دل و جیگر دار صد نفره برای انکه هر هفته یک ملای کثافت حکومتی رو به درک واصل کنند و در حدی که در توانشان باشد پیامشان را به گوش ملت برسانند، وجود ندارد.
باور بفرمایید مشکل ما فقط نبود تشکیلات است.خیلی ها و از جمله خود شما میگویید که حزب و تشکل من فلان است و این گونه است و ان گونه است و ... ،اما هر چقدر در عمل نگاه میکنم میبینم هیچ کدام گره کوچکی از بن بست مبارزاتی ما نگشوده اید و این نقصان، برای این همه جوان(در این جا فقط جوانان پرشور رو فرض میگیرم و حتی اگاهانه ان همه ادمهای میان سال و یا پا به سن گذاشته ای که میتوانند بسیار هم مفید باشند را قلم میگیرم تا بگم فقط یک قشر هم میتواند زلزله ساز باشد)وطن پرستی که حاضرند جانشان را برای وطنشان فدا کنند و با این بی مسئولیتی ها و بی عرضگی های افراد باتجربه و پرمدعا در ایجاد سنگرهای موثر دشمن شکن مواجه میشوند،یک ناامیدی بزرگ و فاجعه است.
پاسخحذفقضیه زمانی بدتر میشود که ما سه سال پیش در جریان جنبش سبز فرصت بسیار بزرگی رو برای متشکل شدن و اقدامات سازمان یافته(که اکنون سوریه ای ها در ان راستا قدم گذاشته اند و فرصت را غنیمت شمرده اند) از دست دادیم.با این اوصاف من دیگر نمی دانم باید چه اتفاقی بیفتد که میدان داران ما نشان دهند که عرضه کاری دارند تا میهن خواهان از انها پشتیبانی کنند.من به هیچ عنوان مدافع حمله نظامی به ایران نیستم ولی حال که به شرایطمان نگاه میکنم میبینم که ما وقتی در این سی و سه سال(و خصوصا در دو دهه گذشته)نتونستیم یک ضربه کاری به حکومت وارد کنیم،بعد از این هم نخواهیم توانست و شاید شوربختانه تنها همان جنگ(تازه اگر رخ دهد)کار این حکومت را یکسره کند که در ان صورت هم معلوم نیست ما خواهیم توانست از ان مهلکه نجات پیدا کنیم یا عراقی دیگر پدید خواهد امد یا در بهترین حالت همچون جنگ جهانی دوم سایه جنگ نیامده تاریخ کشور ما را در چنگال شومش اسیر خواهد کرد.
نمی دانم چه خواهد شد و این بلاتکلیفی برای من و بسیار هم نسلان و هموطنانم به سان یک ویروس مرگبار در حال مکیدن امید از وجودمان است.
ساسان
ساسان گرامی
حذفاز آنجایی که به نقطه ای مشترک رسیده ایم بسیار خرسندم. امیدو.ارم که این مسئله فراگیر شود. مهم نیست که نظر من و شما در بارهٔ آقا محمد خان قاجار یکی باشد و یا نباشد زیرا ایشان به تاریخ پیوسته اند و ما هنوز زندگانیم و فرزندانمان زندگانند. مبارزهٔ سیاسی متعلق یه زندگان است و بحث در مورد گذشتگان تنها باید برای آموختن باشد ونه آن چیزی کهاکنون در میان بسیاری از ایرانیان رواج دارد و با شنیدن نام گذشتگان به آن دوره میروند و در آن دوره زندگی میکنند و مانند کسی عمل میکنند که گویی در ۷۰ سال پیش زندگی میکنند و رگهای گردنشان برای این و یا آن باد میکند و رژیم نیز از اتلاف وقت زیادی که از این طریق در میان مبارزان و همچنین افتادن در جبههٔ دشمنیهای بی اساس بوجود می آید سود میجویند.
اما اکنون به این نقطهٔ مشترک میرسیم که بیندیشیم که چه باید کرد. من در اینجا نظر خویش را میگویم.
۱- تدوین برنامهٔ مشخصی که بتواند به عنوان پیش نویس قانون اساسی فردای ایران مطرح شود. ما این برنامه را که در حد اشاره به سرفصلهاست به عنوان « آیین ریشه ای» که همان پیش نویس پیشنهادی انجمن پادشاهی ایران برای قانون اساسی است را داریم و دیگران نیز اگر با ما اختلاف دارند و نظرات ما را نمیپذیرند باید چنین سندی را تهیه کنند تا در میان ایرانیان از هم اکنون به بحث گذاشته شود و بحثها به مسیر یک بحث زنده و پویا در آید و این کار از هم اکنون باید آغاز شود.
۲- بعد از تدوین چنین آثاری است که میتوان به بحث نشست و به این نتیجه رسید که آیا میتوان متحد شد و یا نه؟ و گرنه شعارهایی از قبیل «امروز فقط اتحاد» و یا پیش به سوی سرنگونی رژیم اسلامی پا بر هوا خواهد ماند و آش همین آش خواهد بود که هست.
من در اینجا رئوس کلی آنچه را که ما می اندیشیم را بیان میکنم:
پاسخحذف۱- از نظر ما پادشاهی نهادی است غیر حزبی و وظیفه اش پدافند مردم در برابر تمامی آن چیزهایی است که میتواند آیندهٔ مردم را در کلیت آن به خطر اندازد. این نهاد یکبار انتخاب میشود و تا زمانی که خلع نشود بدون دغدغهٔ خاطر انتخابات بعدی به کار خود ادامه میدهد و در صورت عدم کارایی خلع میشود و پادشاه دیگری از میان بهترین فرزندان ایران به جای او مینشیند. این نهاد نهاد پادشاهی است که وظایف آن در آیین ریشه ای به طور کامل آمده است و میتواند مورد بحث قرار گیرد و کار آمدی و یا ناکار آمدی آن روشن گردد.
۲- قانون اساسی باید حق رفراندوم برای تغییر قانون اساسی و یا بخشهایی از آنرا هر ۱۰ سال و ۱۵ سال در خود داشته باشد و به عنوان حق ملی ایرانیان پذیرفته شود.
۳- آزادی کامل تاسیس و فعالیت تمامی احزاب سیاسی و تشکلهای مدنی.
۴- آزادی کامل بیان و عقیده اعم از دینی و یا سیاسی و یا فرهنگی تا جایی که به آشکار سازی « اسرار نظامی» و اسرار « سازمانهای اطلاعاتی و ضد اطلاعاتی» میهن نینجامد. و این تنها چیزی است که نمیتوان به بهانهٔ آزادی بیان به حریم آن تاخت و سیستم پدافندی سرزمینی را به خطر انداخت.
۵- هدایت سرمایه ها به بخشهای تحقیقاتی و تولید و خدمات بعد از تولید و بخشهای خدماتی گوناگون.
۶- احیای تولید کشاورزی و دامداری صنعتی و رساندن آن به استانداردهای بالای تولیدی در عرصهٔ جهانی.
۷- احیای تولید صنعتی و واردات محصولات پایه ای صنعتی در جهت استراتژی کلان تولید فرا صنعتی.
۸- ملی کردن زمین و لغو زمینداری و خرید و فروش کلان مسکن. زیرا این بخش از اقتصاد یک اقتصاد انگلی است و سرمایه ها را از مسیر تولید و شکوفایی منحرف میکند و سود حاصله از این بخش انگلی سودی کاذب است.
حذفزمین از طرف حکومت در اختیار موسسات تولیدی صنعتی و کشاورزی قرار داده میشود و میتوانند در آبادانی آن بکوشند. تاریخ زمینداری خصوصی و ساختار ارباب و رعیتی از زمان حملهٔ اعراب به ایران دایر شده است.
۹-هر خانوادهٔ ایرانی بایداز حق داشتن مسکن رایگان؛ و هر فرد ایرانی باید از داشتن حق خدمات پزشکی ضروری رایگان و تحصیل رایگان برخوردار باشد. و شخص پادشاه مسئولیت هدایت آنرا دارد. که در آیین ریشه ای آمده است.
۱۰- لغو اجازهٔ تمامی مراکز آموزش دینی و انحلال دائمی آنها.
۱۱- هیچ دین و مذهبی به عنوان دین و مذهب رسمی شناخته نمیشود و از پشتوانه های قانونی برای اشاعه و یا دفاع از ساختارهای خود نمیتواند سود جوید. دین و مذهب به عنوان بخشی از آزادی اعتقادات فردی میماند.
(بند ۱۰ و ۱۱ از نظر ما پایه های واقعی سکولاریسم هستند).
۱۲- زبان دیوانی میتواند به عنوان زبان ملی وجود داشته باشد؛ اما هیچ زبانی از زبانهای ایرانی به عنوان زبان رسمی شناخته نخواهد شد. زیرا رسمی خواندن یکی؛ در واقع غیر رسمی خواندن زبانهای دیگر است.
۱۳- فدرالیسم پیشنهادی ما برای ایران فردا؛ بوجو آمدن استانهای بزرگتر با داشتن حق پارلمان استانی و قوانین استانی و انتخاب استاندار و سایر مقامات استانی هستند. و در واقع ایران فردا به عنوان یک ملت دارای قوانین حاکمیت مرکزی و قوانین استانی خواهد بود و از هم اکنون فرهیختگان باید در رابطه با مشکلات پیش روی و چگونگی اجرایی نمودن آن بکوشند.
اینها تنها بخشی از آن برنامه هایی هستند که ما برای ایران آینده در نظر داریم. ما به بحثهای آبدوغ خیاری و کلی گویی ها در رابطه با دموکراسی و سکولاریسم
(ادامهٔ گفتار بالا)....اینها تنها بخشی از آن برنامه هایی هستند که ما برای ایران آینده در نظر داریم. ما به بحثهای آبدوغ خیاری و کلی گویی ها در رابطه با دموکراسی و سکولاریسم که جزيیات اجرایی آن مطرح نشده باشد نه اهمیتی میدهیم و نه به اینگونه گویشها به عنوان بحث سیاسی می نگریم.
حذفاینگونه بحثها به در کسانی میخورد که میخواهند اهداف خود را زیر شعارهای توخالی و پوچ پنهان نمایند. مسئلهٔ دیگر اینکه داشتن یک اندیشهٔ سیاسی با داشتن آرزوهای سیاسی بسیار فاصله دارد. یک سازمان سیاسی یک دسته از آدمها نیستند که دور هم جمع میشوند؛ بلکه سازمان سیاسی و یا حزب سیاسی بر اساس استراتژی مبارزاتی تدوین شده شکل میگیرد. اهداف مبارزاتی نیاز به پرورش کادرهای فعال و آگاهی دارد که بتوانند از همان فردای سرنگونی رژیم مشغول به کار شوند و به همین جهت از همین امروز باید آمادهٔ کار باشند و دانش خود را در هر ارگان حزبی و یا سازمانی که در آن فعال هستند؛ بالا ببرند. اشتباهاتی که امروز میتوانند با اندکی مطالعهٔ بیشتر و بحثها و بر رسیها تصحیح شوند؛ در فرداهای بعد از سرنگونی میتوانند ضربات بزرگی را به سیستم نوپای حکومتی وارد سازند.
مقاله مبتذلیست . من به عنوان یک سوسیالیست و جمهوریخواه که با بنیاد پادشاهی مخافل میباشم ، این مقاله را اینه ای همتا از اندیشه و زبان اندیشه تحجر میدانم. مخالفت و انتقادات ما اگر سویه های مدرنیته و ازاداندیشی را در خود نداشته باشند پشیزی ارزش نخواهند داشت. و یا ارزش ان تنها در پاسداری از کهنه اندیشه های نظام خودکامه معاصر معنا خواهد یافت.
پاسخحذفسیروس ملکوتی
چون شما خیلی سوسیالیست و جمهوریخواه هستید و به نمامی علوم غریبه هم آشنا هستید و در واقع سمبل مدرنیسم تشریف دارید. حرف شما دیگر مورد قبول همگان خواهد بود. و همین دو سه جملهٔ شما برای همگان کافیست که بفهمند که مقاله مبتذل بود.
حذفبسیار درست بود.
پاسخحذفبعد از انتخاب ترامپ در سال ۲۰۱۶ خیلی از ایرانی ها تازه فهمیدن سر و ته این رژیم چی هستش بعد از اون سیل جمعیت به سوی تاریخ و ریشه ایرانی خودمان سوق داده شد و امثال آقای فولادوند که بهمن جازویه رو یهو درآوردن برای خیلیها خوشحالی به وجود آورد که ایرانیها آن موقع هم مرد داشتن و غیره اما شما گفتید که شاهنشاه اریا مهر و رضا شاه مجبور بودند در آن زمان بلخره با اسلام راه بیان و در حین راه چندین بار اسلام رو گاییدن اما با نظر شما راجب نوه رضا شاه کمی اختلاف نظر دارم چرا که همین الان خیلی از مردم به تشیع و دین اسلام اعتقاد بسیار دارند و به نظر من شاید هدف نوه رضا شاه هم همین باشد که تا میتوان از راه تبلیغات که سیل عظیمی از مردم ایران در این دو سه سال اخیر تازه فهمیدن ایران چیست و چه جایگاهی در تاریخ داشته را به همین سیل عظیم اضافه کرد چرا چون مطمئن باشید خود شما هم در خانواده ای مثل طالبان به دنیا آمده بودید قطعا برای اسلام سر میبریدین من در بطن جامعه و در کف خیابان میبینم که مردم با کمی اطلاعات سطحی که به آنها میدهیم انگار به آنها شوک برقی زدیم چرا چون تا الان چنین چیزی نشنیده اند در این دوره زمونه کسی که خودرو یا وسیله نداشته باشه بهش میگن فلج و کسی هم که گوشی هوشمند و اینترنت و شبکه های اجتماعی رو نداشته باشه بهش باید گفت کور هستند خود بنده یک سال است که آقای فولادوند رو به خاطر اون تحقیقاتی که در مورد بهمن جازویه انجام داد اشنا شدم به نظر من اگر از جوانان بپرسند که ایرانی هستید یا مسلمان ۹۰ درصد خواهند گفت ایرانی هستیم و م سلمان نیستیم چرا گفتم م سلمان چون به قول آقای فولادوند اسلام زاییده ذهن سلمان فارسی هستش تازه از سال ۹۶ به این طرف هستش که بسیاری از جوانان شروع کردن به اسلام ستیزی و امروزه شاهد هستیم که با سرعت بسیار زیاد در حال تاختن به اسلام هستن و خیلی هم طول نخواهد کشید که افراد بالای ۵۰ سال نیز به اسلام ستیزی روی خواهند آورد و کم کم ایین و رسم و رسومات ایرانیمان را زنده خواهیم کرد افرادی امثال شما کم هستند که از پدر و مادر اسلام ستیزی باشند چون که این آداب و رسوم سینه به سینه چرخیده و رسیده به دست این مردم حالا به خاطر حفظ جان اون موقع ترسیدن و قبول کردن به نظر من هر موقع موضوع گفتمان مردم زنده کردن آداب و رسوم پیشینیانمان شد مطمئن باشید ایران به سرعت از اسارت ۱۴۰۰ ساله آزاد خواهد شد و اون یه عده کمی هم که موندن با تبلیغات و نشان دادن راه آنها هم به ریدن به اسلام روی خواهند آوردولی راجب نوه رضا شاه من چندین سخنرانی از ایشان دیده ام که گفته اند رسم و رسومات ایرانیمان را زنده خواهیم کرد در مورد دین نیز گفته اند بعد از براندازی تصمیم گرفته خواهد شد شاید مثل پدرشان یا پدر بزرگشان که در ظاهر م سلمان بودن ولی با نماد فروهر همراه با پرچم شیر و خورشید به سفر های خارجی میرفتند و یا جشن های ۲۵۰۰ ساله که می گرفتند الان نزدیک ۳۵ درصد کشور هنوز به شیعه وفادار هستند که رقم قابل توجهی هستش که آن هم سال بعد ۱۵ درصد خواهد شد چرا چون باز هم خیلیها هستند که امثال آقای فولادوند رو نمیشناسند زیاد حرف زدم درود و بدرود رو باهم در آخر
پاسخحذف