۱۳۹۱ خرداد ۶, شنبه

یادگار پادشاه آریامهر و کاسه


اخیراً صدای آلمان مصاحبه ای با یادگار پادشاه آریامهر (رضا دیبا) انجام داده است که بسیار خواندنی است و از تلاشهای شبانه روزی و قهرمانانهٔ ایشان در جهت جلب نظر کشورهای بیگانه برای ایجاد دموکراسی در ایران حکایت دارد برای اینکه کار شما و من راحت تر شود بهتر است متن مصاحبهٔ حماسی را از (اینجا) بخوانید تا برویم سر اصل مطلب.
تیتر خبری که رادیو آلمان برای این مصاحبه انتخاب کرده است جالبتر از خود مصاحبه است. هرچند که نظریات و سخنان آقای سید رضا دیبا نیز به نوبه خود جالبتر از تیتری است که رادیو آلمان برای این مصاحبه در وبسایت خود انتخاب کرده است. تیتر این است: « رضا پهلوی: اصولاً با انرژی هسته ای برای ایران مخالفم»
در مقالهٔ قبلی گفتم که استراتژی مبارزاتی این وجود بی وجود بر اساس « از هر طرف باد میاد ... بادش بده» بنا شده است و هرچند که هواداران بازگشت خلافت و سلطنت حقوق بشری با چاشنی سکولاریسم پارلمانی ناراحت شدند؛ اگر مغزی و فکری و شرافتی به جای مانده است همین تیتر کافی است که نشان دهد؛ که یادگار پادشاه آریامهر همزمان با مذاکرات هسته ای بغداد این چنین نظری را اعلام میدارد. در واقع سید رضا دیبا با این جمله میخواهد بگوید که اگه منو بر سر کار بیارید دیگه مشکل بغداد رو نخواهید داشت من اصلاً  خاک بوشهر را برایتان به توبره میکشم. مثل اینکه تیتر خودش یک اصل مطلب دیگری بود... حال برویم سر اصل مطلب.
مطلب جالب دیگر اینکه گویا مصاحبه گر رادیو آلمان یادش رفته که همین کارخانهٔ « زیمنس» آلمانی بود که قرار بود ۲۳ رآکتور هسته ای در ایران بسازد نمیدانم آلمانها آدمهای احمق و فراموشکاری هستند و یا احمقها و فراموشکارهای فارسی زبان را برای سخن پراکنی استخدام میکنند؟؟!! در مورد یادگار پادشاه آریامهر نیز این امر صدق میکند ولی میدانم که ایشان با تبحری که دارند؛ مانند همان سوگندی که خوردند و بعد زیرش زدند؛ میتوانند بگویند که: «آنزمان من بچه بودم... یادم نمیاد». بازهم جالبتر اینکه باید به محضر مبارک اعلیحضرت سید رضا دیبا یادآوری کنم که در زمان پدرشان؛ ایران بزرگترین سهامدار یک شرکت اتمی فرانسوی بود که تخصص آن در تولید اورانیوم غنی شده بود و قرار بود که هرساله بخشی از سود سهام ایران به صورت اورانیوم غنی شده به ایران تحویل داده شود. این شرکت همان شرکتی است که قرار بود ۱۱۰ کیلوگرم اورانیوم غنی شده توسط رژیم اسلامی را دوباره تصفیه نماید تا قابلیت استفاده در راکتور اتمی دانشگاه تهران را داشته باشد. و باز هم باید به سید رضا دیبا که در آن زمانها « بچه» بودند؛ یاد آوری کنم که بیش از ۸۰ درصد «کیک زرد»ی که در نطنز غنی سازی شده بود در زمان پادشاه آریامهر خریداری گردیه بود. و مهمتر از آن اینکه باید تمامی این موارد را به کثافتهای برخاسته از گور ۱۴۰۰ ساله را که دهانشان را مانند اسب آبی باز میکنند و داد میزنند که: «انرژی هسته ای حق مسلم ماست» نیز یاد آوری کنم که در سایهٔ شما کثافتهای عقب ماندهٔ تاریخی و رهبر توضیح المسائل نویستان؛ تمامی آنها به باد رفت. با درخواست پوزشی دوباره برویم سر اصل مطلب.

دویچه وله: آقای پهلوی؛ قرار بود در روز پنجشنبه(۴ خرداد/ ۲۴ مه) هیأتی ایرانی گزارشی از وضعیت حقوق بشر در جمهوری اسلامی ایران؛ به کمیسیون حقوق بشر پارلمان آلمان ارائه دهد. اما ظاهراً این نشست برگزار نشد. دلیل لغو این نشست چیست؟
رضا پهلوی: همانطور که اشاره کردید؛ این دعوت از من شده بود و من فکر میکردم با تعدادی از هم میهنان ام که در این زمینه؛ به عنوان دانشجو؛ خبرنگار و ... تجربیات شخصی خودشان از درون کشور را دارند؛ کلاً راجع به وضعیت حقوق بشر در ایران؛ ملاقاتی داشته باشیم. البته وقتی دیروز (۲۳ مه) وارد برلین شدیم؛ اطلاع داده شد که این جلسه لغو شده . تا این لحظه هم هیچ توضیحی داده نشده که علت آن چیست. احتمال دارد دلیل آن مذاکراتی باشد که هم زمان در بغداد صورت میگیرد. ولی من نمیخواهم حدس بزنم و در ارتباط با این مسئله؛ با حدس جلو برویم.
آیا این مطلب به خودی خود جالب نیست؟ آیا سید رضا دیبا به جایگاه خودش به عنوان «اعلیحضرت سلطان» در دستگاه حکومتی آلمان پی نمیبرد؟ یا خودش را به آن راه میزند و نمیخواهد « با حدس جلو برود.»؟ آیا همین یک نمونه کافی نیست که ایشان بعد از سن و سالی که از ایشان گذشته است و در کانون سیاست بزرگ شده است بفهمد که نه حقوق بشر و نه شخص ایشان و نه ادعاهای ایشان را حتی به پشیزی نمیخرند؟ و نه تنها آلمانها بلکه سایر بیگانگان نیز از این مسائل تنها استفادهٔ ابزاری میکنند؟ من میگویم که ایشان حتی بیشتر از اینها میفهمد ولی دوست دارد که از او و هیئت همراهش به عنوان ابزار استفاده شود. مگر آنزمان که مخملباف در پارلمان اروپا کاسه به دست گرفته بود و همین حرفهای سید رضا دیبا را میزد؛ به جایی رسید؟ مفتضحانه تر اینکه یادگار پادشاه آریامهر ۳ سال دیرتر از مخملبافها دارد کاریکاتور همان کارها را ترسیم میکند و انتظار دارد که جدی گرفته شود. آیا اعلیحضرت سلطان؛ آن جملهٔ ستارخان بزرگ را زمانی که به او گفتند به سفارت روسها پناهنده شود شنیده است که گفت: « میخواهم .... هفت کشور به زیر پرچم ایران باشد و حال شما میخواهید که به سفارت آنها پناه ببرم؟». البته من به سید رضا دیبا حق میدهم که ندانند؛ چون آنزمان نه تنها « بچه» و یا حتی «نوزاد» نیز نبودند؛ بلکه اصلاً وجود نداشتند...... راستی حالا فکر میکنند که وجود دارند؟ کاسهٔ شان را چکار کردند؟ ایشان در ادامه خواهند گفت که کاسه را کجا بردند.....
«... ولی خوشبختانه امروز (پنجشنبه) در پارلمان ملاقاتی داشتیم با یکی از نمایندگان حزب لیبرال که یکی از اعضای این کمیسیون است و همچنین با یکی از مسئولان بخش مربوط به ایران که اتفاقاً ایرانی الاصل است؛ ملاقاتی داشتیم. فرصتی بود برای این گروه که بتوانیم مسائلی را که در نظر داشتیم مطرح کنیم. البته سوالاتی هم از ما شد که ما هم نظرات خودمان را در ارتباط با این سوالها بیان کردیم.»
اینجا؛ همانجایی است که اعلیحضرت سلطانی؛ کاسه اش را به آنجا برده است. اما ماجرا بسیار جالبتر هم میشود:
مصاحبه گر دویچه وله: شما به عنوان سخنران اصلی از سوی این هیأت ایرانی انتخاب شده بودید. گزارش شما که گفته میشود «مکتوب و مستند» است؛ دربرگیرندهٔ چه موضوعاتی بود؟
سید رضا دیبا پاسخ میدهد: البته با توجه به اینکه جلسهٔ امروز مقداری متغیر بود؛ فقط مسئلهٔ حقوق بشر مطرح نشد؛ بلکه سئوالات خیلی اساسی تری مطرح شدند و در ارتباط با سیاست خارجی دولت آلمان و انتظارات ما ایرانیهایی که  طرفدار تغییر نظام ایران  و جایگزینی آن با یک نظام سکولار و دموکراتیک و یک حکومت پارلمانی که در آن دین از حکومت جداست؛ هستیم. در این رابطه بحث اساسی مان این بود که تنها خواسته ای که ما امروز از جهان داریم؛ حمایت از خواست مردم ایران در حق برگزاری انتخابات آزاد است. اینرا هم میتوانم بگویم که در اصل؛ این نقطهٔ اشتراک اکثر نیروهای آزادیخواه کشور است؛ علی رغم اینکه........... در اصل میرویم سر مسئلهٔ اینکه توقع ما از جهان این نیست که شما بیایید رژیم را عوض کنید؛ آن به مردم ایران مربوط است.»
 خوب ... تا اینجا مشخص شد که یکی از افرادی که ملاقات کرده اند؛ عضو همان کمیسیونی بوده است که قرار بود ملاقات کنند ولی جلسه را آلمانها لغو کرده اند. آیا آن عضو کمیسیون توضیح نداده است که چرا جلسه لغو شده است؟ آیا نمیدانست و یا اینکه سید رضا خجالت کشیده است که از بزرگان سوالهای بی تربیتی بپرسد؟ و خدای نکرده در جواب بگویند که به تو چه مربوطه که در بارهٔ سیاستهای داخلی ما پرسش میکنید؟ مطلب جالبتر اینکه ایشان اینهمه راه رفته است که یگوید به ما کمک کنید که انتخابات آزاد داشته باشیم و چون نمیشود شما رژیم را هم سرنگون نکنید و این مسئله را هم به مردم ایران واگذارید!!!!!! راستی خودش هم فهمیده که به عنوان کسی که خود را سیاستمدار میداند چه گفته است؟ رفته است و کمک میخواهد که انتخابات آزاد داشته باشد و با اینکه میداند رژیم نمیگذارد تقاضای سرنگونی از طرف بیگانگان را هم ندارد و خودش میخواهد اینکار را بکند . کسی هست که از این مردک کوتولهٔ سیاسی بپرسد که تو اگر لیاقت بر اندازی داری پس چه لزومی دارد که اینهمه راه بروی و بخواهی که حق انتخابات آزاد را به رسمیت بشناسند؟ اگر بتوانی سرنگون کنی باید انتخابات آزاد به خودی خود نتیجه اش باشد. پس این کوتوله فکر میکند که میخواهد چه کسی را فریب دهد؟ به همین خاطر است که آن نماینده نیز سوالی از ایشان میکند که اگر میفهمید کاسه اش را به روی صورتش میگرفت و دیگر هرگز به آنجا باز نمیگشت. ( آنوقت میگویند که به یادگار پادشاه آریامهر توهین نکن... این شخص خودش یک توهین بزرگ برای غرور ملی ایرانیان است).
«..... سوالاتی از ما شد؛ از جمله اینکه «شما میدانید مردم ایران به چه چیزی رای خواهند داد؟» من گفتم که خیر من نمیتوانم پیشگویی کنم که مردم به چه چیزی رای خواهند داد.............»
گذشته از اینکه این جملهٔ رضا دیبا «ازما سوالاتی شد» مرا به یاد کاراکتر کمدی سریال « صمد آقا» یعنی عین الله باقرزاده می اندازد که تکیه کلامش « در شهر به ما پیشنهاداتی شد» می اندازد که بی جا هم نیست؛ سخن اصلی اینجاست که آنهایی که حتی از سوراخ کلید نیز به مسائل سیاسی نگاهی کرده باشند میدانند که چنین سوالی از روی بی اعتمادی به شخصیت کسی است که به ملاقات آن شخص مشرّف شده است. این سوال به یادگار پادشاه آریامهر به زبان بی زبانی میگوید که «برو کشکتو بساب»  و پاسخی نیز که از طرف سید رضا دیبا داده میشود نیز مؤید منظور پرسش کننده است. کسی که به عنوان سخنران هیأت ادعایی انتخاب شده است نه تنها حرف دهانش را نمیفهمد؛ بلکه حتی نمیداند که  کاسه ای را که با خود برده است؛ میخواهد با چه چیزی پر کنند؟
آیا سید رضا دیبا هنوز هم نفهمیده است که پرسشگر؛ خواسته است به او بگوید که زمانی که نمیدانی مردم به چه چیزی رای خواهند داد؛ وقت مرا نگیر... و به تعبیری دیگر به زبان بیزبانی گفته است که « در میان مردم ایران تو هیچکس نیستی».
بعد این قسمت ایشان بازهم شروع به روده درازی های عوامفریبانه از قبیل آزادی و صندوق رای و نافرمانی مدنی و شعارهایی که ۳ سال پیش ژنرال سازگارا و مخملباف میگفتند ادامه میدهد که حتی در این زمینه هم این سید کوتولهٔ ما از ژنرال مخملباف عقب تر است. ( ایشان همیشه با تاخیر می آیند... شاید هم از عادات ملوکانهٔ سلطانی باشد.... شاید هم گیرنده اش خوب کار نمیکند... نمیدانم!!! به هر حال یک چیزی این وسط کار نمیکند).
 اما شاه سخن یادگار پادشاه آریامهر این جمله است:
«..... البته من طرفدار تکنولوژی هسته ای حتی به مفهوم غیر نظامی اش نیستم؛ چه برسد به نظامی اش....»
دلایلی هم که میشمارد؛ همان حرفهایی است که بنگاههای سخن پراکنی و مراکز اطلاعاتی امنیتی بیگانگان سالهاست که تکرار کرده اند و برای اینکه خودش را باد کند تمامی کارهایی را هم که پادشاه آریامهر انجام داده بودند با آوردن کلمهٔ « ما اینکار و آنکار را کردیم» به اسم خود چاپ میزند بقیه اش هم هیچ ارزش سیاسی برای جنبش ندارد مگر برای  سیاست « کاسه گردانی». ... من هم زحمت تایپ مجدد آنها را به خودم نمیدهم و میتوانید از لینک بخوانید.

کژدم

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر