۱۳۹۲ اردیبهشت ۲۷, جمعه

قلب رژیم صفوی مسلک در سوریه می تپد و نه در انتخابات

آنچه که اکنون به نام «حماسهٔ سیاسی» از آن یاد میشود و تمامی هدف آن کشاندن مردم به پای صندوقهای راي است؛ تنها یک پروژهٔ «دیپلماسی عمومی» برای تاثیر گذاری بر افکار بین المللی است تا بار دیگر به جهان اعلام کنند که حاکمیت شیعی ایران یک حاکمیت دموکراتیک است و مردم ایران همچنان به تاثیر گذار بودن رای خود اعتقاد دارند. سبزهای مذهبی بار دیگر کمر خیانت به کمر بسته اند تا با خاک پاشیدن به چشم مردم؛ بازار انتخابات را گرم کنند و خامنه ای نیز به کمک و همفکری رفسنجانی این بهانه را به دست اصلاح طلبان شیعی مسلک خائن داده اند تا به بهانهٔ رای دادن به رفسنجانی و زنده کردن امیدهای واهی و سپس نا امید کردن مردم؛ دو هدف را با یک تیر نشانه روند. نخست گرم کردن تنور انتخابات و اطاعت از فرمان رهبر معظم و فرزانهٔ شان برای ایجاد «حماسهٔ سیاسی» و دوم مایوس نمودن چندبارهٔ مردم از شرکت در تعیین سرنوشت خود. این حرکت خائنانهٔ سبزهای مذهبی نتیجه ای جز شکست دیگربارهٔ مردم و نا امیدی بیشتر آنها نخواهد داشت. دفاع از چهرهٔ کثیفی مانند رفسنجانی که در تمامی قتل عامهای دههٔ ۶۰ و سپس در پروژهٔ قتلهای زنجیره ای از عناصر کلیدی رژیم اسلامی بوده و در قرار داد نانوشتهٔ ننگینی که با صدام داشت؛ به دستور خمینی و رفسنجانی بیش از ۷۰ هزار نفر از سربازان را به طور عمدی در میدانهای جنگ بدون فرمانده رها کرده و تمامی ارتباطات این نیروها را با مراکز فرماندهی قطع نمودند تا به اسارت ارتش صدام در آیند و در ازای آن صدام حسین نیز سازمان مجاهدین خلق را به مسلخ فرستاد و این یکی از شرایط میدانی صدام حسین برای صلح بود و بخشی از همان جام زهری است که خمینی نوشید. اکنون سبزهای مذهبی به طور عمدی و خائنانه تمامی این جنایتها و خیانتها را فراموش نموده اند و از مردم نیز میخواهند که به رفسنجانی رای دهید تا به دوران طلایی خمینی باز گردیم یعنی همان دورانی که شبیه همین دوران کنونی است و تنها فرق آن این است که در آن دوره مخالفین حاکمیت اسلامی کشتار میشدند و دست همهٔ شان در کاسهٔ خون بود و در این دوران بخشی از آن کفتارها تنها به خاطر رانده شدن از کنار سفرهٔ غارت به مبارزین قلابی تبدیل شده اند؛ اما در یک هدف با خامنه ای جلاد مشترکند و آن حفظ نظام ننگین اسلامی است.
سبزهای مذهبی به خاطر حضور در بخشهای حاشیه ای قدرت بهتر از همه میدانند که پس از به روی کار آمدن احمدی نژاد و وارد شدن دستگاههای اطلاعاتی و امنیتی و نظامی به ساختارهای سیاسی و قضایی و اقتصادی؛ قواعد بازی کاملاً تغییر کرده است و رئیس جمهور ملعبه ای بیش نبوده و تنها به عنوان یک چهرهٔ دکوراتیو مطرح است و اگر از شجاعتهای احمدی نژاد و ایستادن او در برابر خامنه ای و اینکه این امکان همچنان وجود دارد؛ دم میزنند؛ باید گفت که احمدی نژاد هیچ شجاعتی نداشت و تنها به خاطر داشتن اهداف مشترک با باندهای نظامی و امنیتی و بیت رهبری بود که اینهمه تاخت و تاز میکرد. شجاعت احمدی نژاد و تمامی اوباشان حاکم بر ایران را زمانی میتوان دید که بر روی صندلی بازجویی نشسته باشند و به همان شیوهٔ بازجویان خودشان با آنها رفتار شود؛ تا دیده شود که چگونه حماسه می آفرینند؟ حرکت احتیاطی دیگر سبزهای مذهبی نفوذ در تشکل موسوم به «شورای ملی ایران» به رهبری رضا پهلوی است ؛ تا در صورت سقوط رژیم ننگین اسلامی بتوانند مطامع اسلامی خود را از طریق این تشکل دنبال کنند؛ زیرا این شورا با ظاهر «سکولاریستی» در پی از میان بردن ساختارهای قدرت آخوندی نیست و مانند محمد رضا پهلوی در پی زد و بند با این ساختارهاست.
«صفوی نوین» با تصاحب بیش از ۶۰ در صد قدرت اقتصادی و گماردن مهره های نظامی و امنیتی خود در نقاط کلیدی؛ به تمامی اهداف خود رسیده است و چنانچه از حرکتهای رژیم در ۴ سال اخیر مشخص است؛ نیازی به تمرکز بیشتر قدرت احساس نمیکند و میخواهد سایر کفتارها را به عنوان نیروهای حاشیه ای و تحت امر همچنان حفظ کند و دیگر نیازی به تولید یک چهرهٔ جنجالی دیگر ندارد و آن نقشی که اسفندیار رحیم مشائی برای ایفای آن ساخته و پرداخته شده بود؛ ضرورت خود را از دست داده است. رژیم دیگر نیازی به کوروش دشداشه پوش و چفیه به گردن ندارد؛ زیرا اینبار قلب رژیم نه در درون ایران؛ بلکه در سوریه می تپد. کسانی که نقش سوریه و روسها را در بقای رژیم اسلامی ایران نادیده می گیرند در آینده با چنان توفانی روبرو خواهند شد که قدرت کنترل کوچکترین بخش آنرا نیز نخواهند داشت. مبارزان راه دموکراسی باید از هم اکنون خود را آمادهٔ شرایطی کنند که در حال شکل گیری است. کش و قوسهایی که در ماجرای سوریه وجود دارد؛ به همین شکل نخواهد ماند و اگر اکنون همهٔ قدرتهای درگیر در سوریه به دنبال خرید زمان هستند؛ این «زمان» به طور طبیعی در اختیار مبارزان نیز قرار دارد و باید در این بازهٔ زمانی خود را آمادهٔ رویارویی با توفانی کنند که بارها در بارهٔ آن سخن گفته ام و دیگر نیازی به تکرار ملال آور آنها نمیبینم.
در شرایط کنونی تمامی نیروهای میهن پرست باید تلاش خود را بر افشای تمامی نامزدهای انتخاباتی قلابی و دکوراتیو رژیم متمرکز نموده و ادعای آفریدن «حماسهٔ سیاسی» رژیم را نقش بر آب سازند. تمامی تلاش مبارزان واقعی باید بر روی «انزوای رژیم» در میان مردم متمرکز شود تا اوباشان کثیفی که خود را سرداران شجاع اسلام مینامند؛ روحیهٔ خود را ببازند. برای حاکمیت نظامی- امنیتی حاکم بر ایران باختن روحیه؛ بزرگترین ضربه ایست که در شرایط کنونی میتوان بر آنها وارد نمود. سبزهای مذهبی که ظاهراً دوباره به افشاگری روی آورده اند؛ تنها هدفشان کشاندن مردم به پای صندوقهای رای است و گرنه بهتر از همه میدانند که چیزی به نام مقام ریاست جمهوری» وجود خارجی ندارد و خامنه ای در آخرین گفتار خود نیز به نامزدها هشدار داد که وعده هایی ندهند که در اختیار رئیس جمهور نیست. برای دیدن بیچارگی رژیم به چشمهای تیزبین نیازی نیست؛ اگر تعداد سخنرانیهای خامنه ای در دوره های پیشین انتخابات را با دورهٔ کنونی مقایسه کنید؛ به سادگی میبینید که خامنه ای اینبار خودش آستینها را بالا زده و در به در به دنبال گدایی مشارکت مردم است. سبزهای کثیف و خائن مذهبی؛ در زمانی که به راهپیماییهای پرشور و عقب راندن نیروهای سرکوب رژیم نیاز بود؛ مردم را به راهپیمایی سکوت دعوت میکردند و اکنون که برای زدن یک ضربهٔ حیثیتی و روانی بزرگ به رژیم حاکم؛ نیاز به سکوت و عدم مشارکت و تحریم قاطع انتخابات است؛ مردم را به مشارکت گسترده دعوت میکنند و بساط شعبده و شامورتی بازی افشاگری را دوباره پهن کرده اند. هیچیک از این لجنهای سبز مذهبی از خودش نمیپرسد که چه قالیباف حکم را از وزارت کشور برای سرکوب دانشجویان از خاتمی شیاد گرفته باشد و چه وزارت کشور خاتمی این حکم را به او داده باشد؛ هیچ فرقی در اصل مسئله ندارد و اصل مسئله سرکوب و کشتار دانشجویان مبارز بود. سبزهای کثیف مذهبی نمیتوانند بفهمند که سکوت عمدی خاتمی در برابر فاجعهٔ دانشگاه در سال ۱۳۸۲ هیچ فرقی با خیانت خمینی و رفسنجانی و سرداران اسلام که به اسارت عمدی در آمدن بیش از ۷۰ هزار سرباز ایرانی به دست ارتش صدام ندارد. این کثافتها همیشه همین بوده اند و همیشه همین خواهند ماند.

کژدم

۶ نظر:

  1. جناب کژدم، درود بر شما
    من یک نکته را نفهمیدم. روند نوشته های شما رو که دنبال کنیم به این نتیجه میرسیم که مشایی که برگزیده باند نظامی امنیتی صفوی نوین است در این سیرک انتصابات اوباشان رژیم برنده خواهد شد و رژیم به سمت تمرکز بیشتر قدرت می رود ولی به نظر میرسد در این نوشته تحلیل دیگری ارائه داده اید مبنی بر دکوری بودن پست ریاست جمهوری و برای این باند فرقی نمی کند که کدام باند این پست را در اختیار داشته باشد و حاضر است سر این پست با بقیه باند ها شریک شود. آیا من درست فهمیدم؟ اگر اینطور است صفوی نوین کدام باند را برخواهد گزید و استراتژی کلان رژیم و باند صفوی نوین چه در عرصه داخلی و چه خارجی چیست؟
    بهروز

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. بهروز گرامی درود بر شما
      نظر شما کاملاً درست است. نظریهٔ پیشین من در شرایطی مطرح شده بود که ناسیونالیسم ایرانی و بازگشت به هویت ملی در میان مردم رشد فزاینده ای داشت و رژیم از این امر شدیداً وحشت داشت و از همین روی اسفندیار مشائی با علم کردن «کوروش دشداشه پوش و چفیه به گردن» و آوردن لوح کوروش برای زنده کردن ناسیونالیسم صفوی و مطرح نمودن اسلام ایرانی و امثالهم برای روبرو شدن با جنبش ناسیونالیستی ایرانی آماده میشد تا مسیر جنبش ناسیونالیستی را به بیراهه بکشاند. اما از آن زمان به بعد اتفاقات بسیاری افتاده است و مسئلهٔ سوریه و تحریم های کمرشکن به معادلات سیاسی اضافه شده اند و مردم نیز بی علاقگی شدیدی نسبت به مسائل سیاسی نشان میدهند. به نظر من اگر شرایط به همان منوال قبلی به پیش میرفت و جنبش بازگشت به هویت ملی قدرت میگرفت؛ رحیم مشائی بدوپن چون و چرا گزینهٔ نخست حاکمیت میبود. اما به خاطر تغییر شرایط و درگیر بودن رژیم در سوریه و لبنان و عدم وجود حرکت ملی گرای رادیکال در درون میهن. ضرورتهایی که برای ماندن مشائی وجود داشت از میان رفته اند و به همین دلیل نیز در مقالهٔ بالا این امر را که دیگر ضرورت وجود کوروش چفیه به گردن از میان رفته است؛ به همان مطلبی که شما اشاره فرمودید اشاره نموده ام. از سوی دیگر اگر در شرایط کنونی رژیم بخواهد به سوی تمرکز بیشتر حرکت کند باید هزینه هایی بپردازد که راضی به آن نیست اما اگر این باندهای بازمانده بخواهند سنگ راه اهداف رژیم شوند؛ به هر حال رژیم مجبور به کنار گذاشتن آنها حتی به زور سرنیزه خواهد بود. در شرایط کنونی به نظر من تمامی توجه رژیم به مسئلهٔ «فروپاشی هلال شیعی» و ستون فقرات آن (سوریه)متمرکز شده است و با توجه به نامزدهای انتخاباتی کاملاً مشخص است که رژیم به انتخابات ریاست جمهوری به چشم مسئلهٔ فرعی نگاه میکند؛ در حالی که در سالهای ۸۴ و ۸۸ مسئلهٔ انتخابات دقیقاً به مسئلهٔ «تمرکز قدرت» از طریق به حاشیه راندن جناحهای معروف به اصلاح طلب و میانه رو؛ متمرکز بود.
      سپاس از دقت نظر شما

      حذف
  2. جناب کژدم بسیار سپاسگزارم. واقعا از تحلیل های شما لذت می برم. سوال جدیدی که در مورد سوریه پیش می آید مذاکرات اسرائیل و روس هاست. به نظر شما توافقاتی بر سر مساله رژیم جنایتکار اسد و هلال شیعی، بین غرب به نمایندگی اسرائیلی ها و روس ها در جهت حل بحران و یافتن راه حل سیاسی آنطور که رژیم حاکم بر ایران در بوق و کرنا می کند در حال شکل گیری است و بحران با راه حل سیاسی حل خواهد شد یا در شرایط آرامش قبل از طوفان هستیم و طرفین، مذاکرات نهایی قبل از درگیری را انجام می دهند؟ در صورت درگیری سطح درگیری تا به کجا پیش خواهد رفت و آیا احتمال یک درگیری منطقه ای وجود دارد؟
    بهروز

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. درود
      مذاکره همیشه شکلی از نبرد است و پشتوانهٔ آن داراییها و دست آوردهای میدانیست. در مورد سوریه روسها به هیچ وجه حاضر نیستند کنار بیایند و اگر به اصرار وزیر خارجهٔ روسیه برای چپانیدن رژیم ایران به مذاکرات توجه کنید؛ میبینید که این خواستهٔ روسها حدود بیش از ۱۵ ماه است که همچنان تکرار میشود ولی غرب نمی پذیرد. این عدم پذیرش تنها یک معنی دارد و آن اینکه آمریکاییها به زبان دیپلماتیک به روسها میگویند که مهرهٔ بعدی که باید سرنگون شود رژیم خامنه ای فرزانه است؛ لذا نیازی به مذاکره با آنها وجود ندارد و بهتر است که رژیم ایران هر چه در توان دارد انجام دهد زیرا میدانند که چندان کاری نمیتواند انجام دهد و اگر هم اقدامی بکند ضعیفتر میشود. اصرار روسها هم به این مفهوم است که اگر آمریکا ورود رژیم ایران را به مذاکرات بپذیرد؛ میتواند نشانهٔ خوبی برای بقای رژیم ایران باشد؛ هرچند که اطمینان صد در صد نیز وجود ندارد ولی از هیچ چیز بهتر است.
      روسها با همدستی رژیم ایران بازی دیگری را نیز آغاز کرده اند که در این بازی؛ رژیم ایران از دولت روسیه شکایت میکند و تقاضای ۴ میلیارد غرامت مینماید و روسها به بهانهٔ آن دست خود را برای تحویل سیستم دفاعی S300 به رژیم ایران باز میکنند و از توافقهای قبلی که با آمریکا داشته اند فرار میکنند. بازی ماهرانه ای است اما ایراد کار اینجاست که اگر دشمنان رژیم از طریق زمینی وارد شوند؛ سیستم دفاعی S300 تبدیل به یک شوخی نظامی میشود و امکان از دست دادن آنها نیز در نبردهای زمینی مطرح است.
      در رابطه با اینکه بحران سوریه با مذاکره حل شود؛ تقریباً صفر است؛ زیرا رژیم اسد و مخالفانش به حدی رسیده اند که دیگر جایی برای مذاکره نمانده است. از سوی دیگر بازی مذاکرات میتواند به تسلیح بهتر رژیم اسد بینجامد لذا تبدیل به یک کلاف سردرگم شده است. به نظر من تعبیر شما از وضعیت کنونی به آرامش قبل از توفان صحیح است.

      حذف
    2. درگیری بسته به سطح نبردی که روسها و حزب الله لبنان بخواهند در میدان اعمال کنند؛ میتواند به یک نبرد منطقه ای تبدیل شود. از نظر آمریکا مسئلهٔ عراق همچنان یک ماجرای ناتمام است و باید از حلقهٔ هلال شیعی خارج شود و حزب الله لبنان نیز باید از این حلقه خارج شود و بازیگران منطقه ای نیز به کمتر از اینها رضایت نمیدهند. لذا در ظاهر نبرد منطقه ای به یک ضرورت تبدیل شده است ولی همانگونه که اخیراً دیده شد؛ آمریکا در رابطه با نفت رژیم چنان برنامه ای طراحی نمود که عربده های بستن خلیج فارس درحد عربده های توخالی ماند. در رابطه با نبرد منطقه ای نیز به همینگونه میتواند باشد. اگر یادتان باشد؛ رژیم اسد نیز عربده های مشابهی سرداده بود که منطقه را به آتش خواهد کشید؛ ولی دیدیم که حتی حلب را نیز نتوانسته است به طور کامل نگهدارد و این در حالی است که رژیم سوریه نبرد حلب را مادر تمامی جنگها نام نهاده بود. به نظر من تعلل غرب برای فرسوده کردن تواناییهای روسها و رژیم ایران از یک سو و تسلیح و آموزش گام به گام نیروهای مخالف رژیم اسد از سوی دیگر است و از طرفی دیگر اسرائیل نیز باید به حد اکثر تواناییهای خود در برابر بحران برسد و آنزمان دیگر مذاکره ای در کار نخواهد بود و سرنشت رژیم اسد و حزب الله لبنان و روسها در روی زمین تعیین خواهد شد.

      حذف
    3. مسئلهٔ دیگری نیز در این میان وجود دارد و آن سطوح تقاضاها و انتظارات بازیگران منطقه ای مانند عربستان و ترکهای عثمانی و ماجرای اخوان المسلمین مصر است که با ماجرای سوریه گره خورده است. لذا در این موارد نیز آمریکا و این بازیگران باید به توافقهای نهایی برسند.

      حذف