۱۳۹۲ خرداد ۶, دوشنبه

ایران در آستانهٔ نقطهٔ عطفی دیگر

از نظر من؛ برخلاف تصور بسیاری از هم میهنان و فعالان سیاسی و مدنی؛ که در تحلیلهای خود تنها به پیامدهای اجتماعی و سیاسی آن و حد اکثر به جدایی بیشتر حاکمیت اسلامی از مردم تکیه میکنند (اینجا) و البته تمامی این نظرات به جای خود درست است و ایرادی بر آنها نیست؛ اما متاسفانه همانگونه که در آخرین مقالهٔ مربوط به انتخابات توضیح داده ام؛ از ضرورتهای کاربردی این گونه انتخابات (انتصابات با ابزار انتخابات) از دیدگاه رژیم هیچ اشاره ای نمیکنند (دیدگاه واقعی رژیم یک امر سری و فوق محرمانه است و تنها باید آنرا کشف نمود و گرنه هیچگاه به طور علنی بیان نمیشود؛ بلکه مرحله به مرحله بر اساس آن عمل میشود) و حد اکثر اینکه طوطی وار به کلماتی همچون «تمامیت خواهی» و «اقتدار طلبی» و «دیکتاتوری» بسنده میکنند؛ انتخابات ریاست جمهوری این دوره؛ هرچند که مکمل انتخابات پیشین خواهد بود و پای نظامیان و شبکه های اطلاعاتی و امنیتی را گسترده تر از پیش به تار و پود ساختارهای اقتصادی و سیاسی و مراکز اصلی تصمیم گیری خواهد گشود؛ اما نشانه هایی بسیار آشکار از رسیدن به یک نقطهٔ عطف دیگر را در خود دارد. این نقطهٔ عطف نه در رابطه با بسته تر شدن دایرهٔ حاکمیت؛ بلکه یکی از سلسله نقاط عطف «شکست استراتژیک» رژیم اسلامی و به تبع آن «شکست استراتژیک ایران» است که در بحثهای پیشین به آن اشارات مکرر کرده ام. بسیاری از تحلیلگران دلشان را به این خوش کرده اند که اگر سیاستهای رژیم شکست بخورد و در میان توده های مردم سکّهٔ یک پول شود؛ اپوزیسیون خواهد توانست از نردبان قدرت بالا رود. تشکیل «شورای ملی ایران» و چندین اتحادیهٔ دیگر با نامهای گوناگون «دولت در تبعید» و یا «پارلمان در تبعید» و امثالهم بر این تفکر استوار هستند. اما اینچنین نخواهد شد. چنین تصور و تفکری هیچ نمایی از «شکست استراتژیک» را در ذهن خود ندارد و کودکانه چنین تصور میکند که اگر رژیم اسلامی نباشد؛ باید کسان دیگری به جای آنها باشند و چون آمریکا و اروپا تعیین کنندگان سرنوشت کشورها هستند؛ لابد به تشکلهای دیگر چشم خواهند دوخت و لذا شانس برنده شدن آنها در «مناقصهٔ ایران» بالا خواهد بود (همهٔ این گروهها غیر هسته ای بودن ایران را برای آمریکا و اروپا پیشاپیش تضمین و پیش فروش کرده اند و سازمان مجاهدین خلق ضد امپریالیست هم به جمع آنان پیوست {اینجا}). برای اینکه وقت خوانندگان را تلف نکنم؛ چندین نمونه از شکستهای استراتژیک را به عنوان مثال می آورم :
۱- شکست ساسانیان در جنگ با اعراب که به نابودی تدریجی ایران انجامید و  امپراطوری ایران را به «بخشهای تحت نفوذ» بیگانگان بیابانگرد و سرزمین زیر سلطهٔ تاخت و تازها تبدیل نمود و هنوز هم که هنوز است؛ با گذشت بیش از ۱۴۰۰ سال؛ تمامی تکه پاره های این سرزمین همچنان به عنوان «مناطق تحت نفوذ» تعریف میشوند.
۲- شکست آلمان نازی که نابودی کامل آلمان را به همراه داشت و اگر «طرح مارشال» آمریکا نبود؛ آلمان امروزی هرگز وجود نمیداشت.
۳- شکست استراتژیک امپراطوری روم در برابر بربرها.
بارها در مقالات گذشته به شکست استراتژیک رژیم جمهوری اسلامی حاکم بر ایران و نقطهٔ آغاز آن و مسیری که خواهد پیمود اشاره نموده و شرح داده ام؛ اکنون زمان یک نقطهٔ عطف بزرگ در پیش است که با نخستین سخنرانی آخوند حسن نصرالله و گسیل شدن آشکار نیروهای حزب الله لبنان به سوریه آغاز شد؛ اما هنوز به نقطهٔ جوش خود نرسیده است. درگیر شدن مستقیم حزب الله لبنان که به دستور قاسم سلیمانی در مدت دو سال گذشته؛ برای جلوگیری از نفوذ بحران سوریه به لبنان؛ سکوت کامل اختیار کرده و به صورتی محدود و زیر لایه های امنیتی به نیروهای رژیم اسد کمک میرسانید؛ از زیر سکوت دو ساله بیرون آمد. اکنون رژیم به این نتیجه رسیده است که گسترش بحران به نقطهٔ بی بازگشت رسیده است و دیگر لزومی به ادامهٔ سکوت وجود ندارد؛ زیرا بحران در حال گسترش به سوی عراق و لبنان است و تنها راه باقی مانده؛ جلوگیری از شدت گرفتن آن است. از نظر رژیم این تنها راه است و از نظر هواداران رژیم نشانگر قدر قدرتی سپاه پاسداران و از نظر بازیگران بین المللی و منطقه ای یک موفقیت بزرگ؛ زیرا بالاخره توانستند با دود دادن به لانهٔ روباه؛ آنرا از لانه اش بیرون کشند. هزینه های جانی این درگیری ها را شیعیان لبنان و عراق و هزینه های مالی آنرا حکومت اسلامی ایران؛ از ثروتهای ملی ایران خواهند پرداخت و در شرایط تحت تاثیر تحریمهای سنگین و هزینه های جنگ در سوریه و لبنان و در آینده ای نزدیک در عراق؛ رژیم جمهوری اسلامی مانند شمع آب خواهد شد. تواناییها جای خود را به ناتوانیها خواهند بخشید و در این خلاء قدرت نه «شورای ملی ایران» و نه هیچ سازمان بی پشم و پیل دیگری که خود را آمادهٔ چنین روزهایی نکرده است هیچ نقشی ایفا نخواهد کرد و شکست استراتژیک رژیم به شکست استراتژیک ایران تبدیل خواهد گشت.
خبر دیگری که امروز در رسانه های خبری منتشر شد؛ تحویل انبوه سکوهای پرتاب موشکهای دوربرد به سپاه پاسداران بود (اینجا). مانور دریایی برای دفاع از جزایر سه گانهٔ تنب کوچک و تنب بزرگ و ابوموسی نیز مکمل خبرهای پیشین شد. تنشهای میان سوریه به همراه حزب الله لبنان بر علیه اسرائیل نشان از شدت یافتن بحران ها دارند؛ رژیم جمهوری اسلامی میداند که در صورت بوقوع پیوستن جنگ؛ حداقل و نخستین چیزی که ایران از دست خواهد داد جزایر سه گانه هستند و در خوشبینانه ترین حالت مالکیت ایران بر این ۳ جزیره برای دهه های متمادی به زیر هالهٔ ابهام فرو خواهد رفت و گروههای اپوزیسیون نیز با خوشحالی خواهند گفت: «دیدید که ما گفته بودیم که این رژیم ایران را برباد خواهد داد؟» اما نخواهند گفت که اگر «شورای ملی ایران» هستند و اگر «شورا ملی مقاومت» و «پارلمان در تبعید» هستند در این مدت چه گهی میخوردند؟ آیا از سلفی جهادیها و پان ترکهای نوکر جمهوری باکو و ترکهای عثمانی خواهند خواست که بر علیه اربابانشان «نافرمانی مدنی» کنند؟ یا اینکه از مردم ایران خواهند خواست که در برابر این حیوانات بیگانه «نافرمانی مدنی» کنند؟ آیا چیزی به جز «شمشیر پلاستیکی» نافرمانی مدنی در چنته دارند؟ آیا حتی یکبار هم که شده با هواداران خود صادق بوده اند؟ یا اینکه هوادارانشان نیز با رهبرانشان از یک قماشند؟
زمانی که رژیم تواناییهای خود را از دست بدهد؛ تنها یک نیروی توانمند و همه فن حریف و آمادهٔ نبرد است که خواهد توانست جای «خلاء قدرت» را پر کند. آیا «شورای ملی ایران» و یا دیگر گروههایی از این دست چنین تواناییهایی را دارند؟ آیا تا کنون به جز هزینه های کلانی که بر دوش امیدواران نهاده اند؛ دست به کاری عملی در جهت تبدیل شدن به یک نیرویی که بتواند ایران را از مسیر «شکست استراتژیک» بیرون کشد و نگذارد که ایران نیز به همراه رژیم شیعی مسلک به گور رود؛ زده اند؟
این انتخابات در راستای همان تحرکاتی است که به آنها اشاره کردم و آخرین انتخابات رژیم خواهد بود؛ هرچند که اکنون نمیپذیرند و مشغول بازی هستند و به قول معروف هنوز تنشان گرم است و به هوادارانشان وعده های الهی میدهند و پشتشان به روسیه و چین گرم است و چشمهای کورشان نمیبیند که سوریه تحت حمایت چین و روسیه در حال ویران شدن است و درآینده این حمایتها به نابودی ایران خواهد انجامید؛ زیرا روسها و چینیها به هزینهٔ جانی و مالی مردم ایران در خانهٔ ما برای حفظ منافع «سازمان شانگهای» خواهند جنگید و حتی یک قطره خون از دماغ سربازان روسی و چینی نخواهد ریخت. سرزمینی که نه حکومتش و نه مخالفین حکومتش (مبارزین قلابی) به فکر نجات آن نباشند و تنها و تنها به شعارهای قلابی بسنده کنند و  حکومت و مخالفین دست در دست همدیگر گورش را بکنند؛ سرنوشتی به جز آلمان نازی و امپراطوری ساسانی و روم نخواهد داشت.
اگر امروز زمان آن رسیده است که رژیم حزب الله لبنان را به میدان بفرستد؛ فردا زمان آن خواهد رسید که به طور مستقیم وارد نبرد شود. رژیم نخواهد توانست که از زیر بار نبرد مستقیم شانه خالی کند و اگر خود نخواهد دیگران بر او تحمیل خواهند کرد. همانگونه که روزی نمیخاست حزب الله لبنان به طور گسترده وارد نبرد شود؛ اما اکنون ناچار شده است که آنرا هزینه کند و این هزینه کردنها ادامه خواهد داشت. بارها گفته ام که زمانی که روند شکست استراتژیک آغاز شود؛ غیر قابل بازگشت است و آنچه که بر این روند حکمرانی میکند «وسوسهٔ» یک پیروزیست. 

کژدم

دو خبر تکمیلی در رابطه با این مقاله:

۱- روسها تصمیم نهایی خود را در رابطه با تحویل سیستم دفاعی S300 به سوریه را برای جلوگیری از مداخلهٔ خارجی اعلام کردند. (اینجا)  

۲- اتحادیهٔ اروپا ارسال اسلحه به مبارزین سوریه را آزاد کرد. (اینجا)

این دو خبر در کنار هم نشان از براه افتادن حمام خون در سوریه را دارد و نقش اسرائیل در معادلهٔ سوریه برجسته تر خواهد شد.

خبر مهم دیگر که همین اکنون در منابع اطلاعاتی غرب منتشر شد:

سناتور مک کین؛ در یک دیدار محرمانه وارد سوریه شده و با فرمانده کل نیروهای ارتش آزاد به گفتگو نشسته است.
ژنرال «سلام ادریس» فرمانده کل ستاد فرماندهی ارتش آزاد سوریه از ایشان تقاضای تسلیحات نموده اند.

کژدم

۴ نظر:

  1. کژدم گرامی، پس از شکست استراتژیک ایران چه اتفاقی برای آن خواهد افتاد؟ اگر این شکست را شکست روسیه و چین در مقابل غرب بدانیم، و پس از پیروزی غرب، برنامه بعدی آنها را همان خاورمیانه بزرگ بدانیم، غرب سعی در ایجاد قدرتهای کوچک و غیرمتمرکز خواهد داشت، آیا اپوزیسیون با شرایط فعلی که از ایجاد یک حکومت مرکزی قوی ناتوان است، بهترین انتخاب برای غرب نخواهد بود که این قدرتهای کوچک و ناکارآمد را به آن بسپارد و اپوزیسیون برای چنین زمانی برنامه ریزی نکرده؟
    آریو

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. آریو گرامی
      من فکر نمیکنم که این اپوزیسیون بتواند یک شهر کوچک را هم اداره کند؛ چه رسد به اینکه قدرتهای محلی تجزیه شده را تشکیل دهند.نگاهی به کردستان عراق بیندازید تا متوجه که چه خواهد شد؟ اکنون کردستان عراق تبدیل به منطقهٔ نفوذ ترکیه شده است و احزاب سیاسی آن نیز حزب سیاسی به معنی واقعی نیستند و بر ساختارهای قبیله ای و عشیره ای استوارند و تا دهه ها همینگونه خواهد ماند. اگر یک شهر را به این اپوزیسیون بدهید؛ عده ای مصدق و عده ای محمد رضا پهلوی و عده ای کاشانی خواهند شد و سنگ روی سنگ بنا نخواهد شد. البته این آرامترین سناریوی قابل پیشبینی است و گرنه تا زمان رسیدن به این آشفته بازار در شرایط آرامش به خاطر نفوذ نیروهای بیگانه؛ همان بلایی که به سر سوریه می آید بر سر ایران نیز خواهد آمد. و این یعنی ویرانی کامل.

      حذف
  2. dorood. be nazare shoma al-an bayad be che kaare amali dast zad. ba tawajoh be az ham-gosikhtegye motlaghe jaa-mee Iran che kaare moshakhassi mishawad anjam daad. ba shoma ham-aghideh hastam ke oppositione rangarange Iran aslan nafahmideh che darad pish mi-ayad. amma agar maa alan bekhahim kaari konim che bayad bekonim. aya in senarioye wirani ghabele pish-giri hast?

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. درود بر شما
      اکنون زمان تشکیل انجمنهای مردمی است که باید به صورت صد در صد مخفی تشکیل شوند و تنها به کار تدارکاتی و آموزش بپردازند و تا زمانیکه ضرورت عملیاتی پیش نیامده است؛ تنها و تنها بر تواناییهای خود بیفزایند. من در مقاله های گوناگون به این مطلب پرداخته ام و یاران پیشگامان کاویانی نیز در بیانیه های خود به این مطلب اشاره کرده اند و زمینه های گوناگونی را که مبارزان میتوانند خود را در آن رابطه سازماندهی کنند؛ بر شمرده اند.
      سپاس از این پرسش

      حذف