۱۳۹۳ دی ۸, دوشنبه

نگاهی به وضعیت کنونی منطقه و «اپوزیسیون نازا» و «بشکن و بالا بنداز» (بخش نخست)

خوانندگان گرامی

آنچه که در اطراف ایران میگذرد به خاطر تاثیراتش در تضعیف تواناییهای ساختار سیاسی - اقتصادی - نظامی - امنیتی رژیم اسلامی حاکم بر ایران؛ بسیار فراتر از تاثیرات یک اپوزیسیون قدرتمند عمل میکنند و این در حالی است که در ساختار سیاسی ایران حتی یک اپوزیسیون ضعیف هم وجود ندارد و اگر وضعیت موجود تغییر نیابد چنانکه بارها گفته ام؛ ایرانیان از نعیین سرنوشت خویش بازخواهند ماند.

آمریکا و اروپا در منطقهٔ خاورمیانه چیزی نمی بازند و یک خاورمیانهٔ ویران که نیاز به بازسازی دارد؛ برای آنها پر سودتر است. استراتژی «خاورمیانهٔ بزرگ اخوان المسلمینی» شکست خورده و از درون آن «داعش» برخاسته است و حتی در چنین شرایطی و با اینکه در تبلیغات کشورهای غربی از «داعش» به عنوان یک خطر بسیار بزرگ سخن گفته میشود؛ میبینیم که هیچ خبرهم سنگی مانند بمبارانهای عراق در جنگ اول خلیج فارس (توفان صحرا) شنیده نمیشود و تعداد عملیاتهای هوایی نیروهای ائتلاف بر علیه مواضع «داعش» در چند ماه اخیر؛ هنوز به پای تعداد عملیاتهای هوایی یک روز آن جنگ هم نمیرسد.

آخرین تلاش آمریکا که تحت رهبری احمقانهٔ دار و دستهٔ «جورج بوش پسر»؛ برای صدور دموکراسی برای خاورمیانه ای که هنوز هم وجود «قبایل بدوی» به طور چشمگیری در ساختار اجتماعی آنها نقش دارد؛ با شکستی بزرگ روبرو شد. اندیشه های اسلامی که ریشه در «رسوم زندگی بدوی» دارد؛ اکنون جوامع را نه بر اساس ساختار اجتماعی آنها بلکه بر اساس «عقاید آنها» مانند «دارودسته های شیعه مسلک» و «دارو دسته های سنّی مسلک» دسته بندی میکنند و جنگ میان «مدعیان رهبری قبیله» که همان طبقهٔ «انگلها» هستند تا زمانی که این «رسم زندگی پذیرفته شدهٔ بدوی» مانند مالاریا و به شیوهٔ ریشه کنی مالاریا از سر راه برداشته نشود؛ هر آنچه در این شوره زارها و کویرها کاشته شود؛ به ثمر نخواهد نشست. اینگونه جوامع با اینکه ظاهراً رنگ و لعاب تمدن را دارند؛ اما آنچه که در درون آنها به عنوان «رسم زندگی» استوار است؛ «رسوم بدوی» است.
در سرزمینهایی که اندیشه های اسلامی به هر شکلی از اشکال دروغین آن به عنوان «رسم و راه زندگی» پذیرفته شده است؛ شاید «رنگ و لعاب دروغین تمدن» را مانند حمل کلاشینکوف توسط افراد قبایل بدوی عربی و یا آفریقایی به خود بمالند؛ اما انچه که در این میانه همیشه غایب خواهد بود؛ تمدن است.

با ظهور حاکمیت «اسلام ناب علوی - صفوی» در ایران  و عراق و «اسلام ناب محمدی» در سوریه و عراق (داعش) و فجایعی که در این ۳۶ سال در ایران در تمامی عرصه های زندگی بر مردم ایران و عراق رفته و در این چند ماه اخیر نیز توسط «اسلام ناب محمدی» در سوریه و عراق میرود؛ برای هر کسی که خود را «روشنفکر» میداند؛ حتی آوردن نام آیین ننگین و تباهی اسلام نیز باید مایهٔ شرم و ننگ باشد.

واقعیتهای موجود نشان میدهند که خاورمیانه دیگر آن نقش پیشین را در استراتژیهای منطقه ای کشورهای غربی بازی نمیکند و آنچه که برای آنها در دوران ترکیبی «اتحاد جماهیر شوروی» و «خاورمیانهٔ نفت خیز» مهم بود؛ وجود حاکمیتهای با ثبات طرفدار غرب (با هر ماهیتی) و در برخی کشورها مانند عراق و لیبی و لبنان نیز که به صورت «شرکت سهامی» توسط روسها و کشورهای غربی اداره می شدند؛ مهم ترین مسئله برای غرب؛ جریان انرژی و حفظ توازن قوا با عوامل منطقه ای روسیه بود. اکنون نه آن «حاکمیت پوشالی و دروغین طبقهٔ کارگر» وجود دارد؛ و نه غرب به شدت یک دههٔ پیش به نفت خاورمیانه نیازمند است. اکنون کشورهای خاورمیانه با آینده ای تاریک روبرو هستند و جنگ قبایل شیعه و سنّی با اینکه بسیار وحشیانه در جریان است؛ اما در حد «توفان در فنجان» به شمار می آید.
جنگ نفت که اخیراً توسط عربستان سعودی و اقمار آن برای ضربه زدن به «هدفهای چندگانه» براه افتاده است؛ در مورد رژیم ننگین صفوی حاکم بر ایران و روسیهٔ تزاری نوین و ونزوئلا و عراق بسیار موثر خواهد بود اما در ۱۰ سال آینده کشورهای عربی و روسیه و حاکمیت ایران (هر حاکمیتی که باشد)؛ بازار غرب را از دست خواهند داد و باید همهٔ لوله ها به طرف شرق کشیده شوند و رقابتها بسیار تنگتر خواهند بود این مسئله گریبانگیر اقلیم خودمختار کردستان عراق نیز خواهد شد و در بازار طبیعی خود (ترکیهٔ عثمانی) باید با روسیه و قطر و حکومت وقت ایران دست و پنجه نرم کنند. البته اگر بلایی به سر حاکمیت چین نیاید و یا اقتصادش رو به رشد باشد؛ اما اگر چنین نباشد قیمت نفت در بازارهای آسیا همچنان رو به افول خواهد بود. هم اکنون نیز رژیم ننگین صفوی از روی بدبختی و درماندگی؛ نفت را به کشورهای آسیایی بین ۵ تا ۱۰ دلار ارزانتر از قیمت بازار کنونی نفت و در حدود ۵۰ تا ۵۳ دلار میفروشد و در تبلیغات خود از استقبال بازار چین و ژاپن در خرید نفت ایران را معجزهٔ دولت تدبیر و امید «امام حسن بنفش» یاد میکند و نامی که رهبر فرزانه بر این حراج گذاشته است «اقتصاد مقاومتی» است.
حکومتی که باشعار «اقتصاد مال خران است» بر سر کار آمد و راهبردی ترین منابع زیست کشور را با چنین جملهٔ تحقیر آمیزی تعریف نمود. رهبر فرزانهٔ دوّمش نیز پس از ۳۶ سال شعار «خود کفایی»؛ اکنون دلّال محصولات بنجل چینی شده است و تنها چیزی که برایش مهم است؛ گرفتن «خمس» و ایجاد امپراتوری مالی بر اساس غارت ثروتهای ملی است. و اکنون همان رهبر فرزانه در حال «گدایی قهرمانانه» است.

احزاب و سازمانها و یا گروههایی که نتوانند با آگاهی از آنچه که اکنون در سطوح بین المللی و منطقه ای و درون سرزمینشان میگذرد؛ مسیر آینده را حدس بزنند؛ نمیتوانند تولید کنندهٔ ایده ها و نظریه هایی باشند که مردم آن سرزمین را به آینده رهنمون شوند. چنین احزاب و سازمانهایی نشان میدهند که از «روزمرگی» رهایی نیافته اند و جریانهایی «نازا» هستند.

دردها را از کجا آغاز کنم؟

امروز از بلوچستان سوخته آغاز میکنم؛ سرزمینی که مانند سایر مناطق سنّی مذهب ایران؛ به خاطر حاکمیتهای سلسله وار شیعه مسلک و پروردن «ناسیونالیسم دروغین شیعی - صفوی» (پان ایرانیسم)؛ در چند سال اخیر تحت ستم مزمن و مضاعف مذهبی قرار داشته و متاسفانه کوس رسوایی به نام «شوینیسم فارس» نواخته شده است؛ در حالی که هر چه که هست؛ زیر سر لجنزار اسلام و تشیّع ننگین است. البته من منکر وجود کرمهای لجنزار خودشیفته ای به نام «شوینیستهای فارس» نیستم؛ اما این موجودات سازمان یافته نیستند و لذا حرکتی سازمان یافته ندارند و مورد بحث من نیستند؛ امّا این موجودات عقب مانده (مانند نئونازیهای اروپا) از کثیفترین عناصر به حاشیه رانده شدهٔ اجتماعی هستند که در ایران بازیچهٔ دست «انگلهای شیعه» (آخوندها) بوده و هستند که از وجود ننگین آنها برای ایجاد جدایی میان «اقوام آریایی» استفاده ابزاری شده است و همچنان میشود. من در این نوشته روی سخنم «بازگشایی شوینیسم فارس» نیست و در نوشتاری دیگر به «افسانهٔ شوینیسم فارس» خواهم پرداخت.
متاسفانه در بلوچستان سوخته یک جنبش جدّی برای رهایی از ستم وجود ندارد. بارزترین شخصیتهای بلوچ آقایان «عبدالستار دوشوکی» و «عبدالحمید اسماعیل زهی» هستند که باز هم متاسفانه باید آنها را در دو چهارچوب «حکومت اسلامی فراگیربدون تبعیض فرقه ای» (آنچه که آقای عبدالحمید اسماعیل زهی و فریب خوردگان اطراف ایشان) به آن امید بسته است؛ و «حکومت سکولار بدون شرح و توضیح» (آنچه که آقای عبدالستار دوشوکی) و همفکران مشابه ایشان به آن دل بسته اند.
آقای عبدالحمید اسماعیل زهی؛ چه بخواهد و چه نخواهد و چه هوادارانش دوست داشته باشند و یا نداشته باشند؛ متعلق به «صنف انگلها»ست. نانش از راه دروغگویی و لاپوشانی واقعیتها در می آید و آن لقمه نانی که بر دهان مینهد و یا در حلقوم زن و فرزندانش میریزد؛ نانی آغشته به «کثافتکاری» است. حال عده ای احمق به او جایزهٔ حقوق بشر بدهند (مثل هدیه کردن منشور کوروش به منتظری انگل) و یا ندهند؛ هیچ فرقی ندارد و خودش بهتر از همه اینرا میداند. آن کتاب کثیفی که زیر بغل میزند؛ حاوی آیات تکفیر و ارتداد و به رسمیت شناختن برده داری و مشروع بودن تجاوز به بردگان و خرید و فروش انسان است. این شخص مانند «منتظری» یک بیشرم است که با لبخند برای دزدیدن آیندهٔ مردم و محکم کردن و تضمین جای برای صنف انگلی در آینده  آمده است.
اما برای آشنایی با آقای عبدالستار دوشوکی به مصاحبهٔ ایشان گوش کنید: (اینجا).
شما در سراسر این مصاحبه؛ حتی یک نظریهٔ کاربردی نخواهید یافت. همه اش «ذقّ و وقّ» و شعر و شاعریست. حال به فرازهای سخنان ایشن بپردازیم:

۱- ایشان برای ایجاد یک جامعهٔ سکولار به «فرهنگ سازی» معتقد هستند و ضرورت آنرا با آوردن ۳ مثال افغانستان و عراق و پاکستان و انتخابات دموکراتیک و بروی کار آمدن حکومت اسلامی در این کشورها بیان میکند. امّا راهی عملی برای این امر نشان نمیدهند. در واقع ایشان اینگونه می اندیشند که ما حرفمان را میزنیم و آخوندها هم به موازات ما حرفشان را میزنند و چون حرفهای ما عاقلانه تر به نظر میرسند لذا به مرور پذیرفته میشوند و فرهنگ سکولار ایجاد میشود و در یک انتخابات دموکراتیک؛ مردم به حکومت دینی رای نمیدهند.  این نهایت تفکر کاربردی ایشان است. بگذریم از اینکه ایشان حتی با مقولهٔ «دموکراسی» نیز بسیار بیگانه هستند و «لیبرالیسم» را به نام دموکراسی غورت داده اند و به دیگران نیز همان را تحویل میدهند. (در رابطه با فرق لیبرالیسم و دموکراسی نوشته های زیادی در این وبلاگ وجود دارند که لزومی به تکرار آنها نمیبینم). نهایت آنچه که ایشان میخواهند بگویند این است که: حق بر باطل پیروز است.

۲- جنبش سبز را یک جنبش دموکراسی خواهی میدانند؛ در حالی که جنبش سبز جنبش دموکراسی خواهی نبود؛ زیرا که اگر بود؛ حتماً برای خود رهبرانی دموکراسی خواه می داشت. جنبش سبز به دنبال رای گمشده اش و براه انداختن داد و بیداد بین المللی و تقاضای کمک از غرب بود؛ زیرا چنین باور داشت که غربی ها دموکراسی تقسیم میکنند. رهبرانشان هم از آنها برای چانه زنی در بالا سوء استفاده کردند و همگی با هم در برابر حاکمیت باند نظامی-امنیتی رژیم شکست خوردند. حتی جریانهایی که میخواستند در بستر جنبش سبز حرکتی نوین آغاز کنند نیز؛ به خاطر سیطرهٔ تفکر «تحکیم وحدتی» بر جنبش سبز (حفظ نظام) نتوانستند به خاطر عدم وجود یک رهبری جداگانه و کاردان؛ کاری از پیش ببرند.

۳- دلیل لعن و نفرین بر موسوی و کروبی از طرف بخش مهمی از جنبش بر موسوی و کروبی به این خاطر است که این کثافتها؛ از سردمداران و بنیانگذاران حاکمیت ننگین شیعی - صفوی بر ایران بودند و تا زمانی که باندهای دیگر برای آنها جای و مقامی قائل بودند؛ هرگز ذقّ و وقّ نمیکردند. این دو موجود کثیف همچنان نیز وعدهٔ حاکمیت اسلامی و ولایت فقیه را به مردم میدهند و تفاوتشان با دار و دستهٔ خامنه ای؛ اختلافات «باندی» و «سلیقه ای» است. حبس خانگی آنها از طرف خامنه ای نیز دو هدف را دنبال میکند:
الف: این دو نفر نمایندهٔ بخشی از دستگاه عریض و طویل انگلهای قم هستند و کشتن آنها میتواند موجب ریزش نیروهای میانه شده و نیروهای هوادار آن دسته از انگلهایی که تا دیروز جنایتکار و امروز اصلاح طلب شده اند را نیز رادیکال تر سازد. (ریزش در دو سو). از طرف دیگر این دو شخص مانند افساری بر گردن جنبش هست . حتی زنده بودن آنها نقش «کنترل و مدیریت بحران» دارد. ( سبزهای مذهبی هم زیاد بر روی این نفر مانور ندهند. این دوشخص اعدام نخواهند شد؛ زیرا «آنگ سان سوچی» های رهبر فرزانه هستند).
ب: در صورت شکل گیری و ادامهٔ هرگونه جنبش خارج از چهارچوب اندیشه های «شیعی - صفوی»؛ این دو نفر آخرین برگهای «صنف انگلی» برای حفاظت از «کیان سفرهٔ غارت» (اسلام عزیز) آنهاست. کروبی و موسوی در پی حفظ نظام هستند و تولید محبوبیت دروغین برای آنها میتواند باز هم عده ای را فریب دهد تا بازهم امروزها را به امید فرداها هدر دهند.
اصلاح طلب بودن «عبد الحمید اسماعیل زهی» نیز از همین روی است. همهٔ  صنف انگلی؛ چه شیعه و چه سنّی میدانند که «حس ناسیونالیستی» در میان ایرانیان بسیار قدرتمند است و اگر این حسّ  به دانش سیاسی و تدوین استراتژی مبارزاتی دست یابد؛ نخستین روندی که آغاز خواهد شد؛ کلید خوردن «ریشه کنی مالاریا» خواهد بود.

۴- آقای دوشوکی؛ گویا از تاریخ روند «سکولاریسم» در اروپا بی اطلاع هستند. ساختار این روند از پایین به بالا نبود. این مردم اروپا نبودند که بر علیه واتیکان شوریدند؛ بلکه حکومتها و سلاطین اروپایی بودند که در آلمان با براه انداختن کشیشانی مانند «لوتر» و در انگلستان با دستور مستقیم سلطان وقت انگلستان (هنری هشتم)  به کشتن نمایندهٔ واتیکان ( توماس مور) در دستگاه قضایی که موی دماغ سلطان برای تولید ولیعهد شده بود آغاز گردید.
سکولاریسم در اروپا توسط «سران و سلاطین» به راه افتاد. در ضمن ملکهٔ انگلستان نیز رهبر کلیساهای پروتستان نیست؛ بلکه تنها رهبر «کلیساهای انگلیکان» است و تعداد هوادان این کلیسا نیز نیم میلیارد نفر نیست.
پس از وارد شدن ضربات سنگین توسط سران و سلاطین اروپا به کلیسای کاتولیک؛ شیرازهٔ کارها از هم گسیخت و هم اکنون نیز«پروتستانیزم» ادامه دارد و هر ساله چند کلیسای جدید مثل قارچ بیرون می آیند. مسئلهٔ دیگر اینکه؛ اگر فرهنگسازان «سکولاریسم اروپایی» سران و سلاطین بودند که تنها میخواستند «استقلال حکومتشان از انگلهای واتیکان» را اعلام کنند؛ یک فرق اساسی دیگر نیز با شرایط کنونی ما وجود دارد و آن اینکه سکولاریسم و پروتستانیسم مذهبی از بالا کلید نمیخورد؛ بلکه در فاجعهٔ ۵۷ این مردم نفهمیدهٔ ایران بودند که به «حکومت مذهبی» رای دادند و اکنون بازهم این نسل جدید هستند که یا به شیوه های گوناگون دست به پروتستانیسم مذهبی می یازند و یا پایه های اصلی «سکولاریسم» هستند. یعنی در ایران روند مبارزه برای رسیدن به جامعهٔ سکولار از پایین به بالاست که در نهایت باید به سرنگونی رژیم انگلها بینجامد.
فرق اساسی سوّم این است که اگر هنری هشتم برای حفاظت از کیان «اسپرم مقدس خودش» مجبور به کلید زدن «سکولاریسم» شد و یا حاکمیت وقت آلمان برای استقلال حاکمیتش؛ منادی سکولاریسم گردید؛ روشنفکر سکولاریست در ایران حدود ۵۰۰ سال با آنها فاصلهٔ زمانی دارد؛ ما در آیندهٔ ۵۰۰ سال بعد از این موجودات زندگی میکنیم و آنها هیچ تصوری از آنچه که در این ۵۰۰ سال اتفاق افتاده است را نداشتند؛ آیا سکولاریست ایرانی نیز باید مانند آنها «گاو» باشد و در «زمان حال» زندگی کند؟ به نظر من سکولاریست ایرانی باید دورنمایی حد اقل ۷۰ تا ۸۰ ساله از آینده ای درخشان را باید در افق دید خود داشته باشد. روشنفکر قرار نیست که در پی مردم راه بیفتد و خود را «همراه با توده ها» بینگارد (مثل شعارهای مارکسیستها). وظیفهٔ روشنفکر ترسیم و توضیح افقهای دوری است که او میبیند و مردم عادی نمیبینند و گرنه فرقی میان او و افراد دیگر وجود ندارد مگر نشخوار مطالب چند کتاب بیشتر و یا کمتر.
من مسئلهٔ «سکولاریسم واقعی» را در این ویدیوبه طور روشن توضیح داده ام و نیازی به تکرار آن نمیبینم.



در مرامنامهٔ «پیشگامان کاویانی» نیز این مسئله بازگشایی شده است.

تنها سخنی که آقای دوشوکی به درستی مطرح میکنند؛ بی یال و کوپال بودن تشکلهایی مانند «دولت در تبعید» و شوراهای خود خوانده است. اما ایشان در پاسخ این پرسش که چگونه نیروهای اپوزیسیون را میتوان متحد نمود؛ یا به «جبر تاریخ» پناه میبرد و یا میگوید که این مسئله امکان پذیر نیست و بازهم به شعر و شاعری پناه میبرد.

آیا این است روشنفکر بلوچ؟ که میخواهد بلوچستان سوخته را نجات دهد؟
بلوچستان اگر ایشان را نداشت؛ برایش فرقی نمیکرد.

جیش العدل

این سازمان که ظاهراً با توجه به انتخاب شیوهٔ مبارزهٔ مسلحانه؛ باید یک سازمان رادیکال شناخته شود و آرمانهای والایی برای بهروزی مردم بلوچستان داشته باشد؛ متأسفانه دارای کودکانه ترین افکار است. البته اینرا نیز باید بگویم که منظورم به هیچ وجه توهین به این سازمان و یا گرایشهای عدالت خواهانهٔ آنها نیست؛ بلکه میخواهم بگویم که آنچه که آنها در واقع امر میخواهند (آرمانشان = حکومت اسلامی) ؛ به بهروزی مردم بلوچستان نخواهد انجامید و در واقع نسخهٔ سنّی مذهب همین حکومت شیعی - صفوی هستند. گروهی هم سنگ طالبان و القاعده و داعش.
برای شنیدن نظرات سخنگوی سازمان «جیش العدل» و دیدی که از مبارزه و اهداف مبارزاتیشان ارائه میدهد به این مصاحبه توجه کنید:



مسائلی که سخنگوی سازمان جیش العدل مطرح میکند؛ هیچکدامشان دروغ نیستند و رژیم کثیف شیعی - صفوی هیچ شرمی از جنایاتی که انجام میدهد ندارد. اما پرسش این است که آیا طالبان و داعش و القاعده از اعمال کثیف خود شرم دارند؟
پاسخ این است که آنها هم هیچ شرمی ندارند. این بی شرمی ها دلیل بسیار ساده ای دارد:
چه رژیم کثیف شیعی حاکم بر ایران و چه طالبان و چه القاعده و داعش؛ همگی خود را «مجریان قوانین تازینامه» و «سنّت محمدی» میدانند و از همان آغاز خود را بخشوده میدانند و در برابر هیچ انسانی پاسخگو نیستند؛ الّا در برابر «انگلهایی که رهبران آنها هستند» و یا به قول خودشان فقط در برابر الله پاسخگو هستند. اگر تصور کنیم که آخوند شیعه و یا آخوند سنّی؛ هر دو به یک اندازه میدانند که اسلام دین چپاول و غارت و برده داری و تجاوز است و همهٔ این سنتهای کثیف را با ادعای «الله چنین گفته است» تطهیر میکنند و به همین دلیل است که هیچ فرد مذهبی را که طبق شرع خودش رفتار کند نخواهید یافت که «شرم» داشته باشد.
البته به هیچ وجه فکر نباید کرد که آخوند مسیحی و یهودی و بودایی و یا هندو؛ تهفه هایی دیگرند.... به هیچ وجه؛ همهٔ این اوباشان متعلق به «صنف انگلی» هستند و «جنگ مذاهب» را نیز برای ایجاد تهییج و گسترش حیطهٔ قدرت خود براه می اندازند و با هر خونی که ریخته میشود؛ «شهیدی» ساخته میشود که بهانه ای برای «خونخواهی ها و جنگهای آینده» است.
پرسش من از «جیش العدل» این است که آیا تا به حال از یک آخوند شیعه و یا آخوند سنّی شنیده اید که بگویند؛ به بردگی گرفتن زنان و دختران خردسال «ایزدیها» در کردستان عراق توسط برادران دینی مشترک شما و شیعیان؛ «اسلامی» نبوده است و یا با سنّت محمدی تناقض دارد و یا با آیات قرآن تناقض دارد؟
شما در رابطه با جنایات رژیم شیعی حاکم بر ایران گزارش درستی دادید. اما مانند القاعده و داعش؛ تنها قصدتان این است که از این جنایتها برای خودتان که حامی نسخهٔ دیگری از اسلام هستید و کلماتی مانند «عدالت» مفهوم خاصی برایتان دارد که برده فروشی و تجاوز به غیر مسلمانها آن مفهوم خاص از عدالت را لکه دار نمیکند.
همان مردک کثافتی که به نام «کاک مفتی زاده» از او یاد میکنید؛ دستش تا آرنج به خون فرزندان کردستان آغشته بود و خودش و هوادارانش به عنوان نیروهای خائن (جاش=کره الاغ) به کمک خمینی کثیف شتافتند و در کشتار پیشمرگان کردستان؛ روی پاسداران را نیز سفید کردند. درست به همین دلیل است که میگویم: نباید از فردی که بر اساس دین و مذهب عمل میکند؛ انتظار شرم و شرافت داشت. زیرا این چنین افرادی؛ کورکورانه به نام خدا و الله و مسیح و .... میتوانند هر کاری بکنند. باور ندارید؟ به داعش نگاه کنید.... باور ندارید؟ به طالبان نگاه کنید.... باور ندارید؟ به کشتار مسلمانان برمه توسط تحریک آخوندهای بودایی نگاه کنید.... باز هم باور ندارید؟... به جنایتهای جنگهای صلیبی نگاه کنید.
به قول خودتان؛ اختلافات از زمانی آغاز شد که مذهب شیعهٔ اثنی عشری را به عنوان مذهب رسمی حکومت اسلامی در فانون اساسی گنجانیدند. پرسش این است که اگر نمیگنجانیدند شماها کجا بودید؟ من میگویم که شماها کجا بودید: همهٔ شماها اکنون عضو سپاه پاسداران بودید و در سرکوب مردم ایران مانند همین پاسدارها و بسیجیها شرکتی فعال داشتید. زیرا در چنان شرایطی آلاف و علوف آخوندهای سنّی مذهب هم فراهم میشد و عدالت نیز به گور سپرده میشد و اکنون روشنفکران بلوچ توسط ساندیس خورهای بلوچ سرکوب میشدند و علمای شما نیز در کنار خامنه ای و مصباح یزدی و رفسنجانی نشسته بودند و به کمک همدیگر به جنایتهای اسلامی ادامه میدادند.
شما در این مصاحبه گلایه دارید که هیچ یک ازگروههای اپوزیسیون ستمهایی را که بر سرزمین بلوچستان میرود؛ منعکس نمیکنند. سخن شما درست است. آیا تا به حال آمدید و در این وبلاگ در رابطه با جنایتهای رژیم در بلوچستان کامنت گذاشتید که منتشر نشد؟
امّا بالاتر از همهٔ اینها؛ تفکر کودکانهٔ شما در رابطه با «گروههای اپوزیسیون» است.
کدام اپوزیسیون؟ مشتی حرّاف نان به نرخ روز خور که «مردم»؛ «ایران»؛ «بلوچستان»؛ «دموکراسی» و ..... تنها کلماتی بی جان برایشان هستند؟ کسانی که ادعا میکنند «گروه سیاسی» هستند هنوز هم که هنوز است مانند گربه به دنبال دم خودشان دایره وار میچرخند و اتفاقاً یکی از کارهای آقای عبد الستاردوشوکی هم این است که به دنبال دم آنها بدود.
امّا اگر منظورتان این است که اخبار مربوط به سازمان شما را منتشر نمیکنند؛ هیچ لزومی ندارد که اپوزیسیون دارای گروها و سازمانها باشد و یا نباشد. مردم ایران ۳۵ سال است که اسلام پلو میخورند و «شاش محمد» مینوشند و ستم اسلامی را با گوشت و پوست و استخوانشان تجربه میکنند و آن پرچم سیاه کثیف و آن شمشیر و سنّت محمدی و تاریخچهٔ اعمال طالبان و القاعده و اخوان المسلمین و داعش کافی است که شما با این علایمی که نشان میدهید در انزوا بمانید.

در پایان باید به شما بگویم که شما چند راه بیشتر در پیش روی ندارید:

۱- علم وکُتل اندیشه و «آیین تباهی» را به زمین گذاشته و در فش کاویانی را بر افرازید. سلاحهایتان را محکم نگهدارید و برای بهروزی سرزمین بلوچستان و ایران بجنگید و دشمنان تازی پرست سرزمینهای ایران را به گور بسپارید.
۲- به همین روال ادامه دهید و انتظار گره خوردن به جنبش های آینده را نداشته باشید و به دشمنان مردم و نوکران «انگلهای منطقه ای» تبدیل شوید. (جزاک الله)
۳- برای نجات اسلام به حکومت اسلامی ایران و یا طالبان و القاعده بپیوندید.

اما چنین به نظر میرسد که فرزندان سرزمین سوختهٔ بلوچستان باید به فکر جنبشی نوین و کار آمد برای بهروزی سرزمین بلوچستان و پیوند زدن جنبش بلوچستان به جنبش سراسری ایرانیان باشند.

کژدم

۳۲ نظر:

  1. کژدم جان من واقعا گیج شدم شما منو یک راهنمایی بکن خواهشا دو تا خبر متناقض رو داریم به نظرت از این دوتا خبر پی در می اید ایا کفه به سمت توافق متمایل میشه یا نه؟

    باراک اوباما احتمال بازگشایی سفارت امریکا در ایران را رد نکرد

    موضوع تحریم های ایران دومین دستور کار سنای جدید آمریکا

    سناتور میچ مک کانل رهبر اکثریت جمهوریخواه سنای جدید گفته است نخستین دستور کار سنای جدید مساله خط لوله نفتی "کی استون" خواهد بود و مساله تحریم های جدید علیه موضوع هسته ای ایران دومین دستور کار مطرح در سنا خواهد بود.

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. ناشناس گرامی
      رژیم اسلامی ایران در حال رسیدن به آخر خط است و آقای اوباما نیز در حال رسیدن به همان موقعیت است.
      اوباما میخواهد حد اقل یکی از کارهای ناتمامش را تمام کند. سوریه همچنان آشفته است؛ عراق نیاز به همکاری منطقه ای دارد. کوبا نامی تاریخی و بزیرگ دارد که بزرگی اش را اتحاد جماهیر شوروی و جنگ سرد ترسیم میکند؛ اما ارزش استراتژیک ندارد. اما آقای اوباما برای پیروزی فوتو شاپی؛ حتی اگر لازم باشد به جنگهای میان قبایل آفریقایی و آسیایی نئاندرتالها و ایجاد صلح دائم بین آنها هم دست خواهد برد؛ تا به عنوان نخستین رئیس جمهور سیاهپوست آمریکا؛ آبرویش نرود.؛ ایشان بالاخره باید کاری بکند (چه با لگد؛ چه با مشت).

      حذف
    2. اوباما مانند همه ۱۰ انگشت دارد. او همهٔ این ۱۰ انگشت را توی کون موضوعهای مختلف خواهد کرد؛ تا بالخره صاحب یکی از آنها بگوید: آخ
      آنوقت نوبت اوباما و ساز و دهل حزب دموکراتیک است که بگویند:
      دیدید گفتیم؟

      حذف
  2. کژدم جان شرمنده اینجارو نمی خوام تبدیل کنم به بالاترین اما خوب این خبر کمی نیست...تا نظر شما چی باشه

    اخبار ...
    8 دی » اوباما: ایران می‌تواند تبدیل به یک قدرت بسیار موفق منطقه‌ای شود

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. ناشناس گرامی
      منظورشان این است که ایرانیان لیاقت حکومتی بهتر از این حاکمیت را دارند تا استعدادها و پتانسیل هایی که دارند شکوفا شود. اما ایرانیها گویا فکر میکنند که اوباما اشتباه میکند و لیاقتشان همین حکومت است و نه بیشتر.
      و استعداد هایشان به اندازهٔ کافی شکوفا شده است.

      حذف
  3. با درود به کژدم گرامی.
    " خاورميانه" ربطی به ایران ندارد استعمار تا آنجا پیشرفته که کم کم به جایی استفاده از نام ایران در رسانه ها شان فقط می گویند خاورمیانه یاMiddle East. این جریان از نظر هویتی برای اقوام ایرانزمین خیلی بدتر از برای مثال نام خلیج فارس را "خلیج" خواندن یا "خلیج عرب" خواندن است. چگونه است که ایرانیان از درج نام "خلیج عرب" ناراحت میشوند ولی وقتی تمام هویتشان و نام کشورشان به کل متصل میشود به لجنزاری عرب به نام خاورمیانه آن وقت سکوت میکنند!! این کلمه دروغ "خاورمیانه" چه از نظر جغرافیایی وچه از نظر قومی- فرهنگی -تاریخی وجود خارجی نداد. جایی که استعمار اروپا / انگلیس خاورمیانه میخوانند تشکیل شده از حداقل ۳ نژاد کاملا متفاوت از نظر ژنتیکی-فرهنگی- زبانی و تاریخی است یعنی سه قوم کاملا متفاوت ایرانی- ترکهایی عثمانی و عربها که همان سوریه عراق لبنان فلسطین/اسرائیل ( قوم یهود پسرعموهای اعراب)...
    خيلى وقت است که زمان آن رسيده که اقوام ايرانى خود رااز اين لجنزار اسلام و کشورهايى اسلامى و به اصطلاح" خاورميانه" کنار کشيده و حقايق را آن گونه که هست به دنيا نشان داده شود. ايران از نظر جغرافيا در اورآسيا و آسيايى ميانه است. از نظر قومى فرهنگى زبانى تاريخى هم خونان ما در حوزه قفقاز و آسيا ميانه هستند. بزرگترين دروغ آن است که ملت ايران راملت مسلمان و کشور ايران را کشورى مسلمان نام برد. اين خواست استعمار بوده و هست که ايرانيان راجزو مسلمانان و لجنزارى به نام "خاورميانه" نشان دهند و سعى در مخلوت کردن ايرانيان با دشمنان قومى مان يعنى اعراب نمايند.
    نبايد کلمه منحوس اسلامى پشبند نام ايرانزمين باشد.

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. ناشناس گرامی
      خاورمیانه؛ نام مؤدبانه ای برای «منطقهٔ وحوش نفت داران» است؛ تا خدای نکرده با نام «وحوش» رم نکنند و همچنان شیر (نفت) بدهند. «اسیای میانه به دوران یخبندان تعلق دارد» لذا اصلاً حرفش را هم نزنید. ما به دوران بعد از یخبندان تعلق داریم ولی هنوز یخمان آب نشده است ولی بهتر از «یخزده های کامل» هستیم. آفریقایی ها هم از ترس دوران یخبندان سوار ماشین زمان شده و به دوران پیش از یخبندان فرار نمودند و حالا حالاها کار دارند.... اول باید یخ بزنند و بعد یخهایشان آب بشود و سپس مدتی نئاندرتال بازی در بیاورند.... خیلی کار دارند.

      حذف
  4. نگاه من در باره آقای دوشوکی
    چگونه است که فردی در انگلستان , زیر عبای ملکه انگلیس , در یک موسسه سلطنتی انگلیس مینشیند و هر ماه از بودجه سلطنتی ارتزاق میکند و در باره بلوچستان ایران "تحقیق" میکند؟
    ار کی دولت انگلیس دلش بحال مردم ایران سوخته است؟
    حدود 1 یا 2 سال پیش خبری بسیار کوتاه, در باره اکتشاف منابع عظیم نفتی زیر خاک بلوچستان انتشار یافت و دیگر هیچکس از این مطلب اسمی نبرد!
    آیا فکر میکنید که ما دارای تکنولوٍژی استخراح نفت هستیم ؟ یا آنکه آن منابع همانجا خواهد ماند تا توسط دولت انگلیس و " ایادی " آن اول از ظلم و ستم بر بلوچستان سخنرانی شود و بعد از سکولاریسم داد سخن بگویند و بعد تجزیه بلوچستان پیش کشیده شود؟
    بعد از این مرحله است که شرکتهای "انگلیسی " آن منابع را استخراج میکنند.
    آیا انگلیس سالیان متمادی کسی را نغذیه میکند و بعد هم میگوید برو به امید خدا!
    دلمان فقط بحالتان سوخته بود ؟!
    علی

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. علی گرامی
      من اینگونه فکر نمیکنم. اصلاً بعد از این «نفت را بشاشید توش بره....»
      در آیندهٔ نزدیک باید منتظر محصولات «نانو تکنولوژی» در رابطه با انرژی باشید. الآن تازه اول کاره و این محصولات گران هستند ولی در آینده با پیشرفت «نانو تکنولوژی» ارزان خواهند شد و مصرف «انرژی فسیلی» چه همین نفت شناخته شدهٔ خاورمیانه ای و یا «نفت شیل» درصد بسیار کمتری از محصولات تولید انرژی را بازی کنند.
      آقای دوشوکی و امثال ایشان در دوران «هابرماس» (موسیقی رپ سیاسی) یخ زده اند. اکنون دوران «به حاشیه رانده شدگی» آغاز شده است.
      نظر من در رابطه با آنچه که شما «تجزیه طلبی» میخوانید این است:
      اگر پدری نتواند فرزندش را نان و آب دهد و برایش پناهگاهی ایجاد کند؛ حق آن فرزند است که از آن پدر و مادر جدا شود و فکری به حال خودش بکند.

      حذف
    2. با سپاس
      اگر فرزندی بداند (امیدوارم که بداند) که پدرش, خود در زنجیر اسارت گرفتار است( چه زنجیر فیزیکی و غیر فیزیکی) و خانه پدری در حال تاراج ! آیا نباید از آن فرزند انتظار این را داشت که اول بفکر "آزادی" پدرش از اسارت باشد و بعد راه دیالوگ را با پدر جستجو کند تا مطمن شود که پدر واقعا قصد ندارد که به او نان و آب دهد و پناهگاهی برایش دست و پا کند.
      یا اینکه آن فرزند هنوز "حق" دارد(با علم به اسارت پدرش) که بفکر خویش باشد ودر پاره پاره شدن خانه پدری با بیگانگان همقدم؟

      حذف
    3. با درود مجدد
      کامنت قبلی از من بود
      علی

      حذف
  5. کژدم گرامی
    لطفا لینک یوتوب ویدیوی این پست را بگذارید.

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. https://www.youtube.com/watch?v=a-qkXiRnQxU

      https://www.youtube.com/watch?v=kmStdhgFAUE

      حذف
  6. کژدم گرامی

    بدبختی مردم ایران و خاورمیانه فقط بخاطر خودشان نیست.
    ببینید نظرات این اسلام شناسان جدید را که اسلام را برای ما تفسیر میکنند:

    - ﭘﺎﭖ ﻓﺮﺍﻧﺴﯿﺲ : ﻗﺮﺁﻥ ﮐﺘﺎﺏ ﺻﻠﺢ ﻭ ﺍﺳﻼﻡ ﺩﯾﻦ ﺩﻭﺳﺘﯽ ﺍﺳﺖ
    - ﭘﺎﭖ ﻓﺮﺍﻧﺴﯿﺲ: ﺍﺳﻼﻡ ﺑﺎ ﺧﺸﻮﻧﺖ ﻣﯿﺎﻧﻪ ﺍﯼ ﻧﺪﺍﺭﺩ

    - ﺍﻭﺑﺎﻣﺎ : ﺍﺳﻼﻡ ﺩﻳﻦ ﺗﺴﺎﻣﺢ ﺍﺳﺖ
    - ﺍﻭﺑﺎﻣﺎ :ﺍﺳﻼﻡ ﺩﯾﻦ ﺻﻠﺢ ﺍﺳﺖ
    - ﺍﻭﺑﺎﻣﺎ: ﺍﺳﻼﻡ ﺧﻠﻖ ﻭ ﺧﻮﯼ ﻣﻠﯽ ﺁﻣﺮﯾﮑﺎ ﺭﺍ ﺷﮑﻞ ﺩﺍﺩﻩ ﺍﺳﺖ

    - ﻓﺮﺍﻧﺴﻮﺍ ﺍﻭﻻﻧﺪ : ﺍﺳﻼﻡ ﺑﺎ ﺩﻣﮑﺮﺍﺳﯽ ﺳﺎﺯ ﮔﺎﺭ ﺍﺳﺖ
    - ﻓﺮﺍﻧﺴﻮﺍ ﺍﻭﻻﻧﺪ : ﺍﺳﻼﻡ ﺑﺎ ﮔﺬﺷﺖ ﺗﺮ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻣﺪﻋﯿﺎﻥ ﺩﺭﻭﻏﯿﻦ ﺍﻋﻼﻡ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ.
    - فرانسوا اولاند: ﺍﺳﻼﻡ ﺗﻨﻬﺎ ﯾﮏ ﺗﻤﺪﻥ ﻧﯿﺴﺖ ﺑﻠﮑﻪ ﺗﻤﺪﻥ ﻫﺎﯼ ﻣﺨﺘﻠﻔﯽ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻭﺟﻮﺩ ﺁﻭﺭﺩﻩ ﻭ ﺑﺎ ﻓﺮﻫﻨﮓ ﻫﺎﯼ ﻣﺨﺘﻠﻔﯽ ﻧﯿﺰ ﺩﺭ ﺗﻤﺎﺱ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ
    - فرانسوا اولاند: ﺍﺳﻼﻡ ﺩﯾﻦ ﺗﺴﺎﻣﺢ ﻭ ﮔﺬﺷﺖ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺑﺎﺟﻬﻞ، ﻧﺎﺩﺍﻧﯽ ﻭ ﺧﺸﻮﻧﺖ ﮐﻪ ﺍﺭﺯﺵ ﻫﺎﯼ ﺁﻥ ﺭﺍ ﻧﺎﺑﻮﺩ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ ﻣﺨﺎﻟﻒ ﺍﺳﺖ ".

    - ﺩﯾﻮﯾﺪ ﮐﺎﻣﺮﻭﻥ : ﺍﺳﻼﻡ ﺩﯾﻦ ﺻﻠﺢ ﺍﺳﺖ /ﺍﻗﺪﺍﻣﺎﺕ ﺩﺍﻋﺶ ﺭﺑﻄﯽ ﺑﻪ ﺍﺳﻼﻡ ﻧﺪﺍﺭﺩ
    - ﮐﺎﻣﺮﻭﻥ: ﺑﺮﯾﺪﻥ ﺳﺮ ﺗﺒﻌﻪ ﻣﺎ ﺭﺑﻄﯽ ﺑﻪ ﺍﺳﻼﻡ ﻧﺪﺍﺭﺩ

    -ﻣﺮﮐﻞ: ﺍﺳﻼﻡ ﺟﺰﯾﯽ ﺍﺯ ﺁﻟﻤﺎﻥ ﺍﺳﺖ
    -ﻣﺮﮐﻞ ﺍﻋﺘﺮﺍﺿﺎﺕ ﻋﻠﯿﻪ ﻣﺴﻠﻤﺎﻧﺎﻥ ﺩﺭ ﺁﻟﻤﺎﻥ ﺭﺍ ﻣﺤﮑﻮﻡ ﮐﺮﺩ

    M.B.

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. M.B.
      انگلستان با نوکران اسلامی اش امپراطوری عثمانی را تکه پاره کرد و سپس با نوکران «تیموری - هندی»(محمد علی جناح و اقبال لاهوری) کثافتستان را ساخت ؛ سپس «اخوان المسلمین» را ساخت و اسرائیل هم «حماس» راساخت و....
      ناگهان آمریکایی ها دیدند که همه دارند «اسلام پلو» میخورند و فکر کردند که چرا ما نخوریم؟
      تا شروع کردند؛ اولش خوب بود ولی یکدفعه بن لادن رفت توی پاچه شون.

      اگر کامرون میگوید: بریدن سر تبعهٔ ما ربطی به اسلام ندارد..... راست گفته است
      چون مسلمانان سر را از راست به چپ میبرند... ولی چون داعشی ها عوضی هستند؛ از چپ به راست میبرند.

      اما سفرهٔ اسلام همچنان باز است و شهید میطلبد.

      حذف
    2. M.B. گرامی

      در ضمن جایگاه من و شما با این اشخاص فرق میکند. اینها سران کشورها هستند و باید یکریز مزخرف ببافند تا روابطشان با کشورها آسیب نبیند.

      حذف
  7. اغا ما سر گیجه گرفتیم.. هر کسی یک سازی می زنه... این چه وضعیه... بقول اسدالله میرزا در سریال دایی جان ناپلئون٫
    « مومنت.. مومنت » ...
    موضوع بلوچ و بلوچستان بود...
    مستر کژدم به این پا منبری هات یک تشر بزن . خیلی out of control شدند....
    و اما در مورد این مقاله.
    راستش قسمت اول ان بسیار خواندنی بود و لذت بردم . تا رسید به « دردها را از کجا آغاز کنم؟ »

    چند پاراگراف ان را خواندم و انچنان عصبانی شدم که لب تاب نازنینم را پرت کردم ان سر اتاق...
    از بس سنی مذهب سنی مذهب کردید.
    اغا حالمون بد شد...
    واقعا جای بسی تاسف است .
    سنی؟
    حالا ما برای مشتی روان پریش که برای سرسپردگی به ایین نجس و کثیف عمر و عثمان به خود بمب می بندند سر و سینه بکوبیم؟
    اگر سنی از شیعه نجس تر نباشد در همان حد کثیف و عامل تباهیست...
    اینقدر سنی سنی نکنید. هر کس که مانیفستی بنام قران را قبول دارد و به ان عمل می کند٫ اتوماتیک دشمن بشرییت٫ جنرالی و مشخصاً دشمن ایرانی است ..
    بلوچ برای ما عزیز و گرامیست چون فرزندان« پیل تن رستم » هستند .
    شما هوییت بلوچ را با واژه زشتی که یاد اورعمر و عثمان و ستم تاریخی وسوزاندن و ویران کردن و جزیه گرفتن و خرید و فروش زیبا رویان ایرانی همین قوم و قبیله وحشی به سرزمین ماست گره زدید...
    shame on you

    اگر بر شیعه و سنی و هر کثافت مسلمان دیگه در هر جایی ستم می رود٫ نوش جونشون...
    نهایتا این مقاله مملو از تناقض و بی سر و ته بود

    امیدوارم یک تغییراتی در این مقاله بدهید.

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. ناشناس گرامی
      لطفاً از آشمان شعار بیایید پایین. از سرزمین ماد تا امپراتوری ساسانی و هخامنشی را لوله کشی شاش محمد و شاش فاطمه و زینب کرده اند.
      واقعیت زمینی اینها هستند. میگویند که رستم را آخوندهای زرتشتی با شاش زرتشت خفه کردند و بیچاره مُرد

      حذف
  8. کژدم گرامی حرف شما کاملا درست است هم از نظر منافع و هم ازنظر جلوگیری از درگیری های احتمالی در خود غرب - اما دلیلی ندارد وقتی سران کشوری و مذهبی خود کشورهای همجوار این وحوش موضع صریح نمیگیرند بیایند دایه عزیز تر از مادر شوند حالا که یک فرصت تاریخی رخ داده برای نشان دادن چهره واقعی اسلام عزیز.

    اما به نظر من در مورد بلوچستان این نگاه پدرگونه که گفتید یک اشتباه استراتژیک است.
    M.B.

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. M.B. گرامی
      بارها گفته ام که در زمانیکه کشورهای اروپایی در حال ایجاد اتحادیهٔ اروپا هستند حتی تصور «جدا شدن» اشتباه است. برای «ساختن» کشوری ویران؛ «سرمایه های بزرگ» مورد نیاز است و در صورت تکّه پاره شدن «سرمایهٔ بزرگ»ی وجود نخواهد داشت و خرده سرمایه ها مجبور خواهند شد تا در درون «سرمایه های بزرگ خارجی جذب و حلّ شوند» که در این صورت نیز تمامی ساختار اجتماعی و اقتصادی و سیاسی آن منطقهٔ کوچک؛ در ظاهر مستقل ولی در باطن به صورت «دنبالچه» خواهد بود.
      از نظر ما (کاویانیها) بهترین راه «پادشاهی فدرال» بر اساس «آیین ریشه ای پیشگامان کاویانی» است. کشوری فدرال؛ بر پایهٔ رفاه ملّی؛ بدون وجود اقتصاد انگلی؛ بدون وجود «حکومت موازی انگلی»(سیستم آخوندی) است.
      اگر به جای جای ایران نگاه کنید؛ هنوز «زندگی بدوی» حضور چشمگیری دارد. اینکه ایرانیان هنوز نتوانسته اند این مشکل را حل کنند؛ به خاطر وجود اندیشهٔ «صفوی» و «حکومت متمرکز صفوی» است و هر کسی که در خارج از دایرهٔ «صفوی» خارج است و فریاد دادخواهی بکشد؛ «جدایی طلب» خوانده میشود.
      (دنباله در پایین)

      حذف
    2. از طرف دیگر؛ آنهایی که خود را روشنفکران مینامند؛ هنوز تحت سلطهٔ این نوع اندیشه هستند و به قول معروف هنوز پشم و پیل زمانی که بر روی درختها نارگیل میخوردند را نریخته اند. آنها اینرا نمیخواهند بفهمند که به خاطر سیاستهای کثیف تمرکز گرایانهٔ صفوی در چند سدهٔ اخیر تحملها در حال رسیدن به سقف نهایی است و دشمنان منطقه ای نیز از این امر استفاده میکنند و بر طبل فروپاشی ایران میکوبند. اکثر این به ظاهر روشنفکران ادامهٔ حیات رژیم کثیف غارت اسلامی را به یک حکومت فدرال ترجیح میدهند و هر آنچه که میگویند تنها دروغهایی برای اتلاف وقت است. مردم ایران در سردرگمی و یأس سیاسی به سر میبرند. آنچه که این روشنفکران قلّابی از ارائهٔ آن عاجز هستند تدوین یک استراتژی مبارزاتی موثر برای سرنگونی حاکمیت انگلهاست. دشمنان داخلی ایران در حال آموزش نظامی نیروهای خود و سازماندهی آنها برای سرکوب جنبشهای خودجوش احتمالی هستند و دلقکهای روشنفکر نما؛ در حال لاطایلات بافی هستند.
      به عقیدهٔ ما شکستن پوستهٔ ترس و یاس مردم و ایجاد شوق و امید برای شکستن هژمونی رژیم که بخشی از آن بر اساس سازمانیافتگی آنها و بخشی دیگر بر اساس تبلیغات دروغین در جهت قدر قدرت جلوه دادن حکومت است؛ میباشد. اگر نیروهای میهن پرست بخواهند کاری کنند؛ «انجمنهای کاویانی» باید در درون میهن و برون میهن تشکیل شوند و هر انجمنی بر اساس تواناییهای خود به صورت مستقل؛ از فعالیتهای تبلیغاتی تا عملیاتهای نظامی را آغاز کنند.
      ۱- تبلیغ و بازگشایی «آیین ریشه ای کاویانیها» برای مردم.
      ۲- حملات نظامی به مراکز و منابع اقتصادی رژیم. تخریب ماشینهای خودپرداز بانکها؛ به آتش کشیدن بانکها و انبارهای کالاهای بازاریان و بنیادهای گوناگون رژیم و ....
      ۳- حملات نظامی به پاسداران و بسیجیها.
      ۴- حملات سازمان یافتهٔ فیزیکی به صنف انگلی آخوندها با هدف حذف آنها.
      فرزندان ایران در همین چند روز اخیر مشاهده کردند که نیروهای انتظامی رژیم حتی از عهدهٔ چند نفر سارق مسلح نیز بر نیامدند و تعداد زیادی کشته و مجروح دادند. در یک ماه اخیر ۳ مرکز اقتصادی رژیم از طرف فرزندان ایران به آتش کشیده شدند. ادامهٔ این فعالیتها جوّ ترس و وحشت را خواهد شکست و در عمل نیز رژیم را با خسارتهای مالی گسترده روبرو خواهند نمود و در نتیجه هزینه های حاکمیت و هواداران غارتگر آن بالا رفته و از درون تهی خواهند شد.
      بدون حرکت؛ هیچگونه امیدی به تغییر وجود ندارد. نشستن به امید قیام سراسری؛ یک رویاست. حتی در زمان وقوع چنین قیامهایی وظیفهٔ کاویانیها نه شرکت در تظاهراتها؛ بلکه هدایت قیامها برای تسخیر مراکز سیاسی و نظامی رژیم باید باشد و اگر چنین امری مقدور نبود؛ باید در حاشیهٔ تظاهرات ها خود را برای حمله به مراکز نظامی و انتظامی رژیم آماده نمایند. تنها در چنین صورتی است که «پیشگامان کاویانی» خواهند توانست هژمونی جنبش را در آینده بدست گیرند. آن زمان است که کسانی که «پیشگامان کاویانی» را در حد یک تلاش بی ثمر و یا شوخی تلقی میکنند؛ برای گشودن بحثهای سیاسی عملی و جدّی به پیشگامان کاویانی روی خواهند آورد و زمینهٔ گشایش مذاکرات سیاسی و بوجود آمدن زمینه های تشکیل «اتحادیهٔ میهنی» فراهم خواهد آمد.
      وگرنه آنچه که من مینویسم و یا دیگران میگویند؛ در حد «بادهوا» خواهد ماند.

      حذف
  9. کژدم گرامی
    در قسمتی از فایل سکولاریسم شما گفتید قانون اساسی همان دین مردم یا دولت خواهد بود و گروه های دینی نباید فعالیت های مستقل -نظامی و ...- از آنچه دین دولت گفتید داشته باشند. این قسمت کمی مبهم بود اگر در وقت مناسب توضیح بدهید سپاسگذار میشویم.
    آیا ج. ا. همین کار را با بصورت قانون اساسی در آوردن اندیشهای دینی اسلام عزیز نکرده؟ تصور میکنم واژه دین بر قانون اساسی نهادن کمی موضوع بحثتان را مبهم کرده.
    سپاس
    M.B.

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. M.B. گرامی
      بله حکومت اسلامی با تبدیل احکام اسلامی به قانون اساسی همین کار را کرده است.
      دین یعنی آیین زندگی سازمانیافته که ارکان نظارتی؛ تنبیهی؛ اجرایی دارد.
      فکر میکنم تصور شما از «دین» محدود به مسیحیت و اسلام و امثال «خدا چنین گفت» ها محدود است.

      حذف
  10. کژدم جان درود بر شما
    خواستم بگویم رژیم از لحاظ منابع مالی در بحرانی عمیق است و کارد دارد به استخوان میرسد. این را چند نفر از دوستانم که مشاور فنی در شرکت های بزرگ که پیمانکار پروژه های رژیم هستند گفتند که وضع برای رژیم بسیار بحرانی است و پول اکثر پروژه ها پرداخت نشده و تقریبا نیمی از پروژه ها معلق شده. ادامه این وضعیت یعنی نفت ۳۰ ۴۰ دلاری و تحریم ها یعنی فروپاشی اقتصادی این رژیم و به تبع آن تمامی ساختارهای مملکت. سال ۲۰۱۵ سال بسیار سختی برای ایرانیان است و این را میشود از کوچه و خیابان دید که همه در حال درگیری و فحاشی به هم هستند. شاید باور نکنید امروز من ساعت ۶:۳۰ از منزل به قصد کار بیرون رفتم تا به محل شرکت برسم حداقل ۴ دعوا و کتک کاری در خیابان دیدم و مردم چون زورشان به رژیم نمی رسد نسبت به هم بسیار عصبی هستند و مملکت در استانه انفجار است.
    بهروز ایرانی

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. بهروز ایرانی گرامی

      رژیم در حال سبک سنگین کردن شکست حصر موسوی و کروبی است. نخست مطهری نجاست را براه انداختند؛ تا گه خوردن نامهٔ رهبر فرزانه را در یک کش و قوس ظاهراً دموکراتیک صفوی (یک عده ای عربده بکشند و عده ای دیگر حقوق بشری شوند) بپوشانند.
      اکنون برای فرزندان ایران بهترین موقعیت است که تا هرچه میتوانند؛ زیرساختهای اقتصادی و منابع در آمد رژیم را به آتش بکشند.
      اگر رژیم «جیک جیک مستونش» بود؛ نه امام حسن بنفش کشتی گیر به میدان می آمد و نه مذاکراتی بود و نه هیچ چیز دیگر.
      اکنون رژیم مهربان و دموکراتیک و حقوق بشری نشده است؛ بلکه از وحشت به خود ریده است.
      اکنون «پیشگامان کاویانی» باید هرچه میتوانند دریغ نکنند. نه تنها از میان بردن منابع مالی رژیم و اوباشان مؤتلفه ای و سایر باندهای رژیم باید در دستور کار قرار گیرد؛ بلکه باید کشتار آخوندها و پاسداران و بسیجیها نیز در دستور عملیات فرزندان ایران قرار داده شود.
      موسوی و کروبی مادر قحبه هایی هستند که برای حفظ رژیم کثیف اسلامی در ترشی خوابانیده شده اند.

      حذف
    2. بهروز گرامی

      این هم نان داغ از تنور داغ که نشانهٔ وحشت رژیم است. آنها این دو کثافت (موسوی - کروبی) را برای حفظ رژیم در ترشی خوابانیده بودند و اکنون نوبت به سر سفره آوردن این «ترشی ها» است.

      http://www.bbc.co.uk/persian/iran/2014/12/141231_l10_slarijani_motahari_house_arrest

      فرزندان ایران و «پیشگامان کاویانی» نباید فریب این ترفند ها را بخورند. اکنون زمان اجرایی کردن استراتژی «ریشه کنی مالاریا» سر رسیده است.

      حذف
    3. کاملا با تحليل شما موافق هستم.
      البته اين جريان بيرون کشيد اين دو دلقک موسوی - کروبی از آبنمک را بظر بنده با حرکتهايى تبليغاتى بى بى سى و اراجيف مشتى مزدوران خودفروخته استعمار مهاجرانی و بهنود و دايناسور به نام عبدالعلی ادیب برومند از طيف ملى گداها شروع کردند و جريان "هویت شیعی ایرانی" را مطرح کردند و زمينه را براى مراحل بعدى که همانا به بيراهه کشيدن مردم و طولانى کردن عمر نظام اسلام درايران به هر فرم ولا که جمهورى اسلامى مارک 2 باشد را به مردم براى يک ده ديگرمخواهند بچپانند...رهبر جاکش هم که دير يا زود سقط خواهد شد......ولى بايد به نظام بى بى سى و هر مجستى گفت که کور خوندى سال پنجاه و هفت گذشت به اندازه لازم بچه هايى ايرانزمين هستند که بيدار شدند و ريديشن خواهند زد به برنامه شما...
      پيمان

      حذف
  11. کژدم گرامی
    ضمن تشکر تصور میکنم مهمترین مشخصه ی چیزی که در متون رسمی از آن بنام دین یاد میشود ادعای فرازمینی و غیر بشری و متعلق به نیرویی برتر بودن است که انحصار تأویل آن در دست گروه هایی انگلی است که میفرمایید .
    M.B.

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. M.B. گرامی
      آنچه که به عنوان «فرامین فرازمینی» به عنوان «دین» مطرح است؛ در کل قضیه فرقی ایجاد نمیکند. زیرا «دین» یعنی «راه و رسم قانونمند زندگی اجتماعی».
      قانون اساسی هر کشوری در واقع «دین رسمی» شهروندان آن کشور است.
      در واقع «سکولاریسم» طرفدار «دین زمینی» و «تئو کراسی» طرفدار «دین فرازمینی ادعایی» هستند. یعنی در ظاهر جنگ میان «زمین» و «آسمان» است. اما در واقع نبرد میان «انگلها» و مردم است.

      حذف
  12. کژدم گرامی
    فکر نمیکنید درگیری های مسلحانه در سه استان مرکزی و خبرهای مبهم و ضد و نقیضی که پخش میشود حاکی از اتفاقات پشت پرده ایست که ما از آن آگاهی نداریم. به نظر ابعاد آن بسیار گسترده تر از آن چیزی است که اظهار میشود. چطور نیروهای میهن پرست نمیتوانند حداقل ابتکار عمل در خبر سازی را بدست بگیرند؟
    M.B.

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. با تناقض گویی هایی که شده است؛ چه بسا اصلاً سرقت در کار نبوده است.
      http://www.radiofarda.com/content/f2-iran-golpayegan-armed-robbery-one-robber-arrested/26771411.html

      حذف
  13. به امید خداوند به زودی شاهد نفت 40 دلار خواهیم بود و برای مدتهای مدید نفت بالای 50 دلار نخواهیم داشت و با این هزینه های گزاف رژیم در سوریه و عراق و یمن و با این اقتصاد در حال احتضار به زودی کمرش شکسته خواهد شد ببینیم بدون پترو دلارها فاطمه باجی ها و اصغر قصابها چگونه مشهایشان را گره می کنند و مرگ بر می گویند

    پاسخحذف