اکنون تقریباً جبهه ها در خاورمیانه مشخص تر شده اند. عربستان سعودی توانست دست قطر را از بازیهای بزرگ قطع کند و جبههٔ خود را تشکیل دهد. اخوان المسلمین جارو شده و به مأمن امن خود (انگلستان) باز گشته اند. پس از عقب نشینی قطر؛ مردم تونس نیز توانستند در سایهٔ حمایتهای عربستان و مصر به همان راهی بروند که موازی با راه مردم مصر است (بازگشت به گذشته در فازی جدید). بسیاری از تحلیلگران چنین میگفتند که همجوار بودن تونس با لیبی؛ تونس را هم به دست القاعده و یا داعش خواهد انداخت؛ اما چنین نشد. سازمان حماس نیز از همه جا رانده و مانند «مال بد» میخواهد به بیخ ریش صاحبش بچسبد.
اکنون جبههٔ عربستان سعودی در کنار آمریکا و اروپا قرار گرفته است و احتمالاً «راه پروژهٔ خاورمیانهٔ بزرگ» از «ریاض» میگذرد. اروپای پیر و مرفّه در باتلاق ناتوانیهای نظامی و سیاسی و دیپلماتیک گیر افتاده است و ماجرای اخیر فرانسه نشان داد که نیروهای امنیتی آنها تا چه حدّ ناتوان هستند. شاید اکنون به خاطر اطلاعاتی که NSA آمریکا و MI5 در رابطه با احتمال ادامه دار بودن عملیاتهای «سلفی - جهادیها» در اختیارشان گذاشته است؛ از اینکه NSA همهٔ اروپا را شنود میکرد و میکند؛ خوشحال باشند و بگویند زیاد هم بد نیست!!!.
بنا بر نظر تحلیلگران مسائل امنیتی؛ حدود ۷۰۰۰ نفر از هواداران و افراد داعش و القاعده در اروپا و آمریکا پتانسیل انجام عملیاتهای فردی و یا گروهی را دارند.
جبههٔ دیگر ترکهای عثمانی هستند که با در دست داشتن داعش و پایگاههای نظامی که ظاهراً مال آمریکا هستند ولی در واقع در دست ترکها هستند؛ در حال باجگیری از اروپا و آمریکاست و با ایجاد تسهیلات اقتصادی برای روسها (از همان نوعی که برای رهبر فرزانه ایجاد کردند و میلیاردها دلار از ثروت ملی ایرانیان را بالا کشیدند) در حال دوشیدن روسها و همچنین استفاده از روسها در برابر غرب به عنوان «لولو خورخوره» به عنوان اهرم فشار هم هستند.
جبههٔ سوم؛ همان جبههٔ «هلال شیعی» است که روز بروز آب میرود و اکنون «خط قرمز رهبر فرزانه» به عمق ۴۰ کیلومتری خاک عراق از مرزهای ایران تقلیل یافته است و خوشحال هستند که به خاطر معجزات ائمهٔ اطهار (اسم رمز نیروهای ائتلاف) شهر سامرا هنوز به محاصرهٔ کامل داعش در نیامده است.
جبههٔ چهارم آقای اوباما است و همینقدر که داعش برای مدتی زمینگیر شود و برای آقای اوباما خوراک تبلیغاتی در بیاید؛ کلاهش را هوا می اندازد.
در مجموع چنین به نظر میرسد که کشورهای «نفتی - عربی» به این نتیجه رسیده اند که نخست با چماق نفت و فشار نظامی رهبر فرزانه و به تبع آن ایرانیان را از دور خارج کنند و سپس ساختن خاورمیانهٔ بزرگ را خودشان به عهده گیرند. سرمایه گذاری های عظیمی که عربستان سعودی و شیخ نشینهای حوزهٔ خلیج فارس در عرصه های گوناگون انجام داده اند؛ سرمایه گذاریهای استراتژیک هستند و روی به آینده دارند.
ایرانیهای قهرمان نیز اکنون شال قرمز به گردن انداخته و «جشن عمر کشان» براه انداخته اند و فکر میکنند که زمان منتظر آنها خواهد ماند؛ تا تنبانشان را بالا بکشند و سراسیمه به دنبال آینده بدوند. مطهری پلو؛ موسوی - کروبی چلو؛ اینرا گرفتند؛ آن یکی به مرخصی آمد و ..... هفتهٔ وحدت و ..... نتیجه آنکه «اصحاب کهف همچنان در خوابند».
کژدم
آقا پتانسیل ساندیس خوری اهالی پاریس هم کم نیستا! ماشالا حماسه آفریدند در یوم الله 11 ژانویه! خنده دارش اینه که اولاند می خواد فرانسه رو تبدیل به ام القراء مبارزه با رادیکالیسم کنه!!
پاسخحذفناشناس گرامی
حذفاروپا پس از جنگ جهانی دوم تبدیل به «بخور و بخواب» شده اند و به جز انگلستان؛ تفریباً همهٔ کشورهای اروپایی مانند انگل از سفرهٔ نظامی-امنیتی آمریکا ارتزاق میکردند. حال میبینند که چقدر ناتوان شده اند.
(مهدی بیژن نوروزی بهاری یا حسین منیف اشمر )
پاسخحذفصفحه اي براي تدوين استراتژي مبارزاتي/
3- منابع انساني رژيم./1-3 - شناسايي کامل تک تک عناصر رژيم و خانوده ها و بستگان آنها./2- 3- شناسايي تمامي عناصر مزدور بيگانۀ لبناني و فلسطيني و بحريني و افغاني و يمني./
5- نقش بيگانگان در روند مبارزه./3-5- شناسايي مزدوران بيگانۀ تحت امر رژيم. /عکسها/ عکس یکی از اعضای مشهور حزب الله لبنان برادر شهید علی منیف اشمر که از جمله شهدای عملیاتهای انتحاری حزب الله لبنان می باشد
مهدی نوروزی یکی از فعالان بسیجی کرمانشاه در شهر سامراء و در دفاع از حرم مطهر امامین عسکریین(ع) به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
http://www.abna.ir/persian/service/middle/archive/2015/01/11/664059/story.html
http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13931021000935
آدمکشان حزب الله لبنان را بالای پل حافظ تهران ... فردی که جلیقه پوشیده نواف نصار است وآن بی سیم بدست سرپرست شبکه حسین اشمر نام دارد.
https://pt-pt.facebook.com/fesad.mali/photos/a.173075179434733.43331.172787206130197/299841250091458/
این صفحه در سایت آفتاب ایران ممکن است دیگر دردسترس نباشد.
http://www.aftabeiran.com/index.php/2011-08-19-09-51-07/97-2012-04-19-15-05-25
(ا.و.گ.ا)
(ا.و.گ.ا) گرامی
حذفبسیاری از اوباشان شیعه مسلک که به استخدام رژیم در می آیند؛ برایشان هو.یت های لبنانی؛ سوری؛ ایرانی؛ افغانی و .... ساخته میشود. این درسی است که رژیم از ماجرای «سید جمال الدین اسد آبادی» آموخته است.
هنوز هم که هنوز است؛ شخص معروف به سید جمال الدین اسدآبادی در هاله ای از ابهام: نام واقعی؛ مليت؛ شیعه و سنی بودن؛ فراماسون بودن و یا اخراج از فراماسانونری به خاطر اعتقاد نداشتن به «آفریننده» و اینکه بالاخره با کدامین لژ فراماسونری کار میکرده است؛ در محاق ابهام است.
با دست یازیدن رژیم کثسف صفوی به همین روش؛ بسیاری از اوباشان تحت استخدام رژیم با داشتن چندین هویت به «اشباح» تبدیل میشوند. در نوشته های مربوط بهع «هنر جنگیدن» از سازمانهای اطلاعاتی با عنوان «سازمان لایه ها و سایه ها» یاد کرده ام.
از آگاهی رسانی یاران «ا.و.گ.ا» در این زمینه سپاسگذارم.
پاینده و سرفراز باشید
رسم روزگار چنین است؛ گنه را گو کند گوساله پیچد.حادثۀ تروریستی پاریس دردفترمجلۀ شارلی ابدو که منجر به قتل عده ای و مجروح شدن عده ای دیگرازکارکنان این مجله گردید و سایرترورها در اینجا و آنجای پاریس، یکبار دیگر تلنگری بود به اعصاب اروپائیان بخوابی عمیق فرو رفته که با همۀ زنگهای خطرسالها و ماههای اخیر همچنان اصرار داشته اند و دارند که، انشاله گربه است. همچنان با هر حادثه ای از این دست چند روزی سرگرم شده و احیانا شاخ و شانه ای کشیده اند و تمام شده است تا حادثۀ بعدی. غافل از اینکه این رشته سر دراز دارد و اسلامی رادیکال، توسط متعصب ترین جوانان مسلمان که برای دفاع از ناموس اسلام حاضر بهر گونه جنایت و در عین حال ریسک شخصی هستند، درسرزمینهایشان عملا و علنا ریشه ای دوانده است سخت محکم و گسترده . سلولهای مرگی که یافتنشان آسان نیست، اسلام رادیکالی که هستی جهان باصطلاح متمدن و هر آنچه بآن تعلق دارد را با استفاده از لوازمی که دموکراسی این کشورها در اختیارشان میگذارد، هدف قرار داده است. این حوادث متاسفانه و بگمان من، تنها نوک کوه یخ عظیم وهولناکی هستند که حرکت آن ممکنست روزی هستی این قارۀ بی نظیر( که میشود آنرا موزۀ تاریخ جهان نامید ) را به خطر بیاندازد.
پاسخحذفهمه میدانیم که آزادی بیان و آزادی مطبوعات هیچگاه از مقوله های قابل فهم برای مذهبیون رادیکال اسلامی نبوده است. از آن روزی که خمینی سلمان رشدی را بدلیل نوشتن آیه های شیطانی مهدور الدم اعلام کرد و در فتوائی دستور قتل او را صادر نمود ( اگر چه که خوشبختانه این فرمان بقتل در مورد او با وجو د تعیین جایزه برای سر او در همین یکی دوسال گذشته توسط جانشینان خمینی ، تا به امروز به نتیجه دلخواه ملایان تهران نرسید ه است ) اما بهرحال تقاصش را هیتاشی ایگاراشی مترجم ژاپنی کتاب، ناشری نروژی، ناشری ایتالیائی، وون گوگ فیلمساز هلندی مدتی بعد دادند. درهمان روزها جمعیتی هیستریک در ترکیه برای یافتن و قتل عزیز نسین مترجم کتاب به زبان ترکی به خیابانها ریختند و هزاران نسخه از کتاب را سوزاندند و سی و هفت نفر در این حادثه قتل عام شدند. در پاکستان و بنگلادش بهمین ترتیب و درنقاط دیگر. اما جهان متمدن خیلی بسادگی از همۀ این جنایتها گذشت والبته تنها در حمایت از سلمان رشدی روابط انگلستان با جمهوری اسلامی ظاهرا برای مدتی دچار تشنج گردید.
اما ابتدای این بیداری اسلام رادیکال بازهم به عقب تر برمیگردد به فاجعه ای که هر ایرانی آنرا با گوشت و پوست خود در این سی واندی سال لمس کرده است و داغ آن بر جسم و جان هر ایرانی که به انسانیت و حیثیت و کرامت انسانی معتقد است ، حک شده است. خلق هیولائی که خود اروپا و امریکا در آن سهمی عظیم داشته اند. داستان از آنجائی شروع میشود که ملائی گمنام توسط همین کشورها بصورت یک ناجی آسمانی وفرشتۀ نجات بچنان شهرتی می رسد که دیگر فلک جلو دارش نیست.
فرانسه بایستی آنگاه که این موجود دروغگوی تشنۀ انتقام سیه دل را در زیر درخت سیب به الوهیت می رساند و آنگاه که ماری را این چنین مستانه می پروراند بفکر عواقب آن نیز بود. آنهمه بوق و کرنا، آنهمه گارد و اسکورت، شهرکوچکی در زیر تسلط او و یارانش قرارگرفت. دسته دسته دست بوسان و پابوسان او با دست و دلبازی فرانسویها در رفت و آمد مدام بودند، خارجیها نیز مانند خود ایرانیان مسخ شده ، اورا باوج رساندند و سرانجام در یک هواپیمای فرانسوی، تکیه داده بر بازوان یک خلبان فرانسوی برای به آتش کشیدن جان و مال مردمانی قدوم نامبارکش بایران رسید و هموطنان همیشه در صحنه وبی خرد و دهن بینمان نیز خوشبختانه هیچ کم نیاوردند و نقش کریه او را در ماه دیدند و موی پیامبر بعنوان معجزۀ امام تازه خلق شده ازلابلای اوراق قرآن سر در آورد و بسیاری شخصا آنرا دیدند!
ادامه در پایین
طبعا گفتن از قصۀ غصه های پرتاب شدن ملتی و مردمی، بلطف جهان آزاد و بهمت خود هموطنان، بجهنمی هولناک شاید در این هیاهوی تراژیک حتی انسانی نباشد، چرا که بسیاری از کشته شدگان حوادث پاریس کمترین دخالتی درسیه روزی ایرانیان نداشته اند که بسیاری از آنان حتی جان در راه آزادی بطور اعم و آزادی بیان بطور اخص داده اند. طبیعی است گردانندگان مجله شارون ابدو و دیگران در اینمورد گناهی نداشتند و ندارند - و هیچ ایرانی مصیبت کشیده و زخم خورده ای نیز از این اتفاقات خوشحال نمیشود- اما شوربختانه رسم روزگار چنین است؛ گنه را گو کند گوساله پیچد.
پاسخحذفآن روزهائی که دسته دسته نظامیان شجاع و میهن پرست ما و صاحب منصبان عالیرتبه و خدمتگذارمان و پاسبانان و سربازان و زنان ومردان ما را بدستور خمینی یا به جوخه های اعدام می سپردند و یا در خیابانها شقه می کردند، صدائی به طرفداری از این بیگناهان از جهان متمدن شنیده نشد وبرعکس روشنفکران فرانسوی و صاحب نامان امریکائی همچنان در رسای خمینی قلمفرسائی و سخنوری کردند، بعضا حتی او را از قدیسین دانستند. فرانسه می بایستی آنزمانی که خبرنگارش در سلول زندان بجای مصاحبه، امیرعباس هویدا را محاکمه میکرد از شرم بر خود می پیچید.
در همۀ آنسالهای وحشتی که بدستور رژیم دهها ایرانی وطن پرست و آواره را در خیابانهای شهرهای اروپائی بیرحمانه به قتل میرساندند ویا در خانه هایشان گاه مثله میکردند، دولتهای اروپائی بدلیل ارتباطات اقتصادی که با جمهوری اسلامی داشتند همه را نادیده میگرفتند و حتی قاتلان را خود فراری میدادند. شاهزاده شهریارشفیق، ژنرال اویسی، شرافکندیها، برومندها، بختیارها، فرخزادها، وووو نمونه های این بی انصافیهای جهان متمدن هستند. جهانی که حاضر است وجدانش را به دلار و یورو بفروشد، حقیقتا جهان ترسناکی است.
و امروز سایه های پر و بال این هیولا تا دورتر ها، آنطرف دریاها به همانجائی رسیده است که در زیر درخت سیبش رشد و نمو کرد و کم کمک قصد دارد نفس را در سینه های انسانهای آندیارها نیز خفه کند. شاید کتابی که میشل ولبک که یکروز پیش از فاجعۀ پاریس بیازار آمد پر هم بد نگفته باشد. کتاب میشل ولبک بنام " تسلیم " که هنوز ببازار نیامده حنحال بپاکرد.
. آن گونه که هفته نامۀ لوپوان چاپ فرانسه در مورد این کتاب مینویسد در این کتاب نویسنده مجسم میکند که در سال دو هزار و بیست و دو رژیمی اسلامی بر فرانسه حاکم و شخصی بنام محمد بن عباس رهبری این کشور را بعهده گرفته است و دانشگاه سوربن به دانشگاهی اسلامی تبدیل شده و برای تدریس در این دانشگاه باید حتما مسلمان بود، همۀ قوانین اسلامی است و تدریس قرآن جزو دروس اجباری است. لوپوان می افزاید نگاه نویسنده باین مسئله نگاهی ساده لوحانه به اسلام و اسلام گرائی نیست بلکه خواننده را با پرسشهائی روبرو میکند آزار دهنده مثلا فرض کنید که اسلامی کردن فرانسه با مزایای زیادی همراه باشد و مثلا پولهای عربستان بکشور سرازیر شود و به بحرانهای اقتصادی بسیاری پایان دهد. حقوق آموزگاران به لطف کشورهای ثروتمند کنارۀ خلیج فارس چند برابر شود، نا آرامیهای حومه های شهرها فروکش کنند و کمک به خانواده های کم در آمد بمقدار زیاد افزونی یابد. آیا این شدنی است؟ لوپوان به طنز اضافه میکند که " این رمان ممکنست خوانندۀ فرانسوی راحتی تشویق به پذیرفتن اسلام کند بالاخص که تنها با ایراد چند کلمه براحتی میتوان مسلمان شد! "
ادامه در پایین
مسئله بظاهر بنظربیشتر بیک شوخی می ماند و یا تراوشات مغزی پریشان و مجنون. درحال حاضر شایدچنین چیزی بنظر بعید بیاید اما با پی گیری روند خزندۀ جنبشهای اسلامی در اروپا و در سراسر جهان، آنهم از نوع رادیکال آن در این سالها، و ریشه دواندن آن بصورت تصاعدی در همه جا، بحقیقت پیوستن این خواب آشفته و تخیلی چندان هم بعید نیست.
پاسخحذفو جهان آزاد نشسته است و نظاره میکند وبرای زمانی شوکه میشود ولی بازهم از آنجا که هنوز هم کاملا درک آنرا ندارد که بکنه فاجعه پی ببرد و به ریشه ها بپردازد، با این مشکل مانند تروریسم موضعی و موقتی روبرومیشود وتصورش را هم نمی کند که ممکنست این ساده نگری منتهی به فاجعه ای بس عظیم ترگردد. مسئله با " من شارلی" هستم قابل حل نیست، با شمع روشن کردن و یک دقیقه سکوت کردن نیزنمیتوان باین معضل پاسخ داد، شوربختانه اروپا بایستی منتظرجنایاتی بس تکان دهنده تر از اینها باشد و عکس العملهای آنان که بشدت از هرچه اسلام است منزجر شده اند و نمونه های آنرا همین امروز نیز میتوان در کوچه و خیابانهای شهرهای اروپا دید و از عاقبتش ترسید.
اما در میان همۀ اینها، ما ایرانیان نیز همچنان در خم یک کوچه مانده ایم و مبهوت به این پدیدۀ شوم سوغات دیگران اما پیاده شده بدست خودمان در کشورمان مینگریم وحیرانیم وسخت در انتظاری بی عمل که این نرمش قهرمانانۀ ملایان و کرنش ساده دلانۀ آقای اباما به بهانۀ صلح دوستی چه دسته گل تازه ای برایمان بارمغان خواهد آورد.
ناشناس گرامی
حذفحماقتهای «انسان سان ها» هرگز تمامی نداشته است. این موجودات افتخار میکنند که از اشتباهات خود می آموزند. هر چند که این جمله در اندیشه های علمی کاملاً درست است؛ اما «انسان سان ها»؛ برداشتی غلط را به خورد جامعه میدهند. جملات درست این ها هستند:
۱- انسان ها از اشتباهات خود برای پیشرفتهای علمی؛ می آموزند. زیرا علم یک امر تجربی است.
۲- «انسان سان ها» از «حماقتها» چیزی نمی آموزند؛ مگر «تکرار آن در فازی دیگر».
داستان فیلم World War Z پیش از آنکه یک فیلم تخیلی باشد؛ اشاره به حملهٔ «مسلمانان» (انسان سان ها) دارد.
http://youtu.be/Md6Dvxdr0AQ
بیاد داشته باشید که جهان را «انسان سان ها» میسازند و هم اکنون نیز آنها جهان را رهبری میکنند. رده های بالای آنها «شارلاتان ها» و رده های پایین آنها همان نژاد پرستان سفید و یا «مذهبی های متعصب» و «به حاشیه رانده شدگان» هستند.
هر دار و دسته ای هم سربازان خود را دارد.
این فیلم را «غرب» ساخته است و «مرده های زنده» در آن؛ اشاره به «مسلمان ها»ست. پیش از آن نیز فیلمهای ۳ گانهٔ «ارباب حلقه ها» تولید شد که باز هم اشارهٔ آن به «مسلمانها» بود. (سپاهیانی از مرده های خبیثی که از گورهای هزار ساله بر خاسته اند).
اگر اروپا با موجی از حملاتی از نوع «پاریس» روبرو نشود؛ نخواهد توانست «زامبی های سفید» را از «گورهای رفاه اقتصادی و تنبلی کارمندانه» بیرن کشد؛ تا به جنگ «زامبی های مسلمان» بروند.
پروراندن خمینی بسیار به نفعشان تمام شد. آنها میدانستند که اتحاد شوروی در حال فروپاشی است و اگر «ایران پیش از فاجعهٔ ۵۷ » باقی میماند؛ قطبی برای جذب بسیاری از جمهوریهای جدا شده از اتحاد شوروی بود. امّا تولید «جمهوری اسلامی و ایرانی تضعیف شده» این شانس را از ایرانیان گرفت.
ایرانیان به عمق فاجعهٔ «حاکمیت شیعی - صفوی» هرگز پی نخواهند برد.
ایران که میتوانست قطب باشد؛ اکنون از اینکه «در تهران بجنگد» در هراس است.
البته باید بگویم که این سناریو بدترین وجه داستان است و اگر به «زامبی ها»یی که از دیوار تدافعی اسرائیل بالا میروند نگاهی دیگر بیندازید؛ خواهید دید که منظور از این «زامبی ها» تنها و تنها «مسلمانان و ویروس اسلام» است.
سناریوی دیگر «وانهادن مشکلات مسلمانان به خودشان» است که سیاستهای جدید آمریکا در نبردهای ناتمام عراق و سوریه و لیبی نشانگر آن است. چه جمهوری خواهان و چه دموکراتهای آمریکا اکنون به «خاورمیانه و آفریقای نفت خیز» نیازی ندارند و اگر در معادله شرکت میکنند؛ برای «کنترل و مدیریت بحران» است. آنها به این نتیجه رسیده اند که «خاورمیانه ای ها» باید مشکلات خاورمیانه را به دست خودشان حل کنند و غرب فقط «نقش حمایتی» خواهد داشت.
ایرانیان و عربها با «نفت خود» تنها خواهند ماند و باید خودشان تصمیم بگیرند که «چه خاکی» بر سرشان بریزند.
در این میانه ایرانیان توسط «حاکمیت صفوی نوین» به جنگ «چالدران» دیگری کشانده شده است که نتیجهٔ آن تکرار تاریخ امّا در مقیاسی بسیار ویرانگر تر خواهد بود.