۱۳۹۷ مرداد ۳۰, سه‌شنبه

هُنَر نَزدِ ایرانیان است و «بَس» (بخشِ نخست)

پیش گفتار:

این نوشتار را به سلسله نوشتارهایِ «گفتگویی از نوعی دیگر» ضمیمه کنید.

پایانِ «پیش گفتار».

شاید نیز: «پیش کَفتارِ درندهٔ فرهنگِ مُردِگان»
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

مسائل سیاسی را «وِل» کنید.
«اقتصاد» را نیز «وِل» کنید. ... شاید «مالِ خَران» باشد ... و یا  «بخشی از طبیعَتِ همگان».
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

امّا آنچه که هرگز نباید «وِل» کنید .... «هُنَر» است.

شاید بپرسید که همه چیز را «وِل» کنیم و  «هنرپیشه» شویم؟ .... وَ .... ایران را به یک «هالیوودِ ۹۰ میلیونی» تبدیل کنیم؟
پُرسِشِ من (کژدم) این است:
«مگر نیست ... و ... نیستید؟»
اگَر انکار میکُنید؛ «نَه» به دلیلِ  «هنرمند بودنِ شما ها»؛ بلکه به این دلیل است که همیشه «هنر پیشه = بازیگر» بوده اید و همچنان «هنرپیشه = بازیگر» خواهید ماند.
زیرا «هُنَر» را نمی فهمید.

«پایانِ پیش کَفتارِ سوّم»

ــــــــــــــــــــــــــــــــ

باری دیگر؛ احمقهایِ «خود روشنفکر پندار» یکی از  «پرچمهای هنری» خود را به گور سپردند. امّا نفهمیدید که آنکه به «گور» سپردند ....
«هنرمند» نبود. بلکه یک «گاو» بود.

پُرسِش:

بُزرگترین آثارَش چه بودند:

پاسُخ:

۱- «گاو».
۲- «هزار دستان».

«گاو»  که از «دهاتی روشنفکرها»؛ دِل ربود ... داستانِ زندگیِ احمقانه و «عقبماندگیهای خودشان» بود.
ماجرای «گاو» داستانِ شخصی است که در یک «جامعهٔ مستراح» زندگی میکُنَد (به اسمها و عَلم و کُتَلها و رهبرانِ دهکده نگاه کنید). امّا این شخص؛ تعریفی « خارِج از مستراح» ندارد و به همین دلیل؛ پَس از «مَرگِ گاو»؛ جای او را میگیرد و تبدیل به «گاو» میشود. موجودی شبیه به همان «عقبماندهٔ ذهنی» که در آغازِ فیلم؛ .... همان جامعه؛ ....  او را تحقیر میکُنند و کُتک میزنند.
 اشارهٔ «شَبَح آلود» به وجودِ موجوداتی به نامِ «بلوریها»؛ آن نقطه ای است که «قند» را دَر دِلِ «دهاتی روشنفکرها» ؛ «آب» کَرد و این موجوداتِ «پاپاخ از سَر انداخته» را که همین ۳ سالِ پیش از «طویله» به «دانشگاه» رفته بودند را به «متفکّرینِ احمق» تبدیل نمود که  میپُرسیدند:  چرا «بُستان آباد» و یا «قره چیمن» (قَرَه چَمَن) را «پایتخت» نکردند؟ ... لذا حتماً «توطئهٔ بلویرینیها» است.
امّا هیچ «راهِ برون رَفتی» در این فیلم وجود ندارد. ... همهٔ شخصیّتهای فیلم «سَر گردانهایِ بی مَغز»  هستند.
نتیجه اینکه: راهِ نهاییِ پیشنهاد شده در این فیلم؛ به «گاو شُدَن» و یا «کافکا» و «صادِقِ هدایت به خودکُشی»  می انجامد.

پُرسِشِ من (کژدم) این است:
«آیا به نمایش در آوردنِ نقشهٔ کنونیِ تبریز و یا یاسوج»  ... هُنر است؟
اَگَر هست!!!!!
 پَس همهٔ ایرانیان «هنرمند» هستند و نیازی به «طوطیِ تکرار کننده» (عزّة الله) ندارند. زیرا با ۲ اشارهٔ انگشت؛ میتوانند «نقشهٔ تبریز و یاسوج» را از شِکَمِ «گوگل» بیرون آوَرند.

لذا: این فیلم؛ عُصارهٔ  درماندگیِ «مردم» و «رهبران» است ... و دیگر «هیچ».
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ

«هزار دستان» نیز همین زمینه را دُنبال می کُند و مالیخولیایِ «فراماسونری» و اینکه «آنها نمیگذارند که ما آدَم شویم» را دُنبال می کُند (همان بلوریها).
امّا اینبار؛ «بلوریها» بسیار قدرتمند تر از «بالاشهریها = بلوریهایِ نخستین» هستند و به «مافیایِ جهانیِ قدرت» تعلّق دارند.
نقشِ «مردم» در هر ۲ فیلم و سریال؛ همان نقشِ «گاو» و یا «گاو شُدِگان» است.
این «عِزة الله» بالاخره نمیگوید که اگر در« یِک سوی»؛ «بلورینها = هزاردستانها» هستند......؟!!!!
در «سویِ دیگر».... چه موجوداتی وجود دارند؟

پاسُخ:

«گاوها»؟ ..... «صادِقِ هدایت کننده به خودکُشیها»؟ ....
و یا حدّ اکثر «کون دادن» به «کَد خدا اسلام».

همهٔ اینها نشان میدهدند که «استخوان بندیِ فرهنگی ایرانیان» چیست؟
پُرسِشِ نهایی اینکه:
آیا با این «اُستخوان بندی» میتوان به «ملاقاتِ آینده» رفت؟
یا اینکه: این استخوان بندی؛ «چوبِ لایِ چرخِ آینده» است؟

(دُنباله دارد)

کژدم




۱ نظر:

  1. ایرانیها شاید خوشبخت ترین موجوداتِ روی زمین باشند. زیرا حتّی برای ادامهٔ «زندگیِ سگی» باید «میلیونر» باشند.

    https://www.radiofarda.com/a/iran_workers_wage_povert_line/29445400.html

    آیا میتوان تصوّر کرد که «میلیونرها» همان «گرسنگان» هستند؟
    یا «میلیونرها» دروغ میگویند و یا «گرسنگان».

    پاسخحذف