۱۳۹۰ اردیبهشت ۲, جمعه

تعریف دوبارهٔ استراتژی نظامی نشانهٔ چیست؟

در ۱۰ روز اخیر دوخبر مهم در رابطه با تغییراتی در سازماندهی دوباره و اتخاذ استراتژی تهاجمی-تدافعی نیروهای نظامی رژیم اسلامی حاکم بر ایران داشتیم که تنها یکی از آنها در سطح اخبار بین المللی قرار گرفت ( اینجا ) و دیگری در حد انتشار در یک وبسایت طرفداران رژیم باقی ماند ( اینجا ) .
خبر اول در رابطه با جابجایی نیروهای ارتش و استقرار آنها در سرتاسر نقاط مرزی و ساخت و ساز پادگانهای متعدد میباشد و خبر دوم مربوط به استراتژی آنچه که « دژهای پدافندی » نامیده شده است میباشد که در کوتاه سخن؛ منظورش ایجاد پایگاههای ثابت و سیار پرتاب موشکهای ضد هوایی از « مرز تا عمق » میباشد.
پیشتر در مقالهٔ « سوریه نگاهی دیگر » به این مسئله و رابطهٔ آن با «حراج طلا» از سوی بانک مرکزی اشاره نموده ام؛ اما به نظرم می آید که اندکی بیشتر به عمق این تغییرات توجه کنیم.
در اینکه رژیم سوریه رفتنی است و یا باید دچار تغییرات اساسی شود هیچ شکی وجود ندارد و حتی در اینکه تمامی تلاشهای عربستان سعودی و هم پیمانانش در این راستا بکار گرفته میشوند نیز جای تردیدی وجود ندارد و رژیم خاندان اسد در این فرایند کفارهٔ گناهان ۳۲ سالهٔ خود در رابطه با همپیمانی استراتژیک با رژیم شیعی ایران را پس میدهد. به این معنی که اگر حتی اسرائیل نگران نتایج بعد از فروپاشی «دشمن دوست داشتنی» باشد؛ عربستان سعودی و امیر نشینهای حوزهٔ خلیج فارس به کمتر از «تغییرات عمیق» و یا نهایتاً «سرنگونی» رژیم بعث سوریه راضی نیستند و این یک فرصت طلایی برای فرود آوردن ضربات سنگین بر پیکر رژیم اسد و سپس ایران است که به هیچ وجه آنرا از دست نخواهند داد. آمریکا و اروپاییها تا زمانی که تلاشهای کشورهای عرب به نتایج مطلوبی برسد دخالت آنچنانی در ماجرا نخواهند داشت مگر آنکه پای « روسیه» و «چین» به میدان کشیده شود که بعید هم نیست؛ ( همانگونه که در لیبی کشیده شده است )؛ هر چند که تلاشهای دو کشور نامبرده برای سر پا نگهداشتن قذافی در لیبی و یا خاندان اسد نمیتواند به جایی برسد و البته قصدشان هم این نیست و نخواهد بود؛ اما به کار گیری دیپلماسی «موی دماغ شدن» میتواند ماجرا را طولانی تر کرده و این دو کشور نیز میتوانند چیزهایی را به دست آورند که در صورت سکوت نمیتوانستند.
تهاجم عربستان سعودی و امیرنشینها با سرنگونی رژیم اسد خاتمه نخواهد یافت و در آینده بعد از سرنگونی این رژیم شاهد ادامهٔ حرکت تهاجمی کشورهای عربی در لبنان و عراق خواهیم بود که حکومت شیعی تحت حمایت رژیم ایران و حزب الله لبنان را هدف قرار خواهند داد و این یعنی « فروپاشی استراتژی هلال شیعی» و به سخنی دیگر «شکست استراتژیک» رژیم «تازی پرستان» حاکم بر ایران به دست «تازیان».
همانگونه که در مقاله های « هنر جنگیدن» در رابطه با ابعاد و دامنهٔ « شکستهای استراتژیک » گفته ام؛ اینگونه شکستها مانند حتی یک شکست بزرگ در یک جبهه نیستند و تمامی تار و پود طرف شکست خورده را از هم پاره میکنند. لذا رژیم حاکم بر ایران اکنون در حال تدارک و ایجاد «خاکریزهای تدافعی برای عقب نشینی با کمترین تلفات ممکن » میباشد و دقیقاً در همین رابطه است که «تحرکات و جابجایی نیروهای ارتش به طرف مرزها» و ایجاد «دژهای استراتژیک پدافند هوایی» معنی پیدا میکنند.
در زمانهایی پیش از این که سپاه پاسداران با هر اتفاق کوچکی به حرکات نمایشی « آزمایشهای موشکی» میپرداخت و در سطح تبلیغات نظامی به « بستن تنگهٔ هرمز در یک روز» اشاره میکرد هیچ یک از « عربده کشان » سپاه پاسداران به این مسئله فکر نمیکردند که «دژ هلال شیعی» از طریق فرو ریختن یکی از ستونهایش ( یعنی سوریه )؛ در هم فرو ریزد و همیشه در رویای « خود ساختهٔ» درگیری نظامی و موشکباران «تل آویو» و «بستن «تنگهٔ هرمز در چند ساعت» و « نابود کردن ناوگان دریایی آمریکا با قایقهای تند رو» ؛ به سر میبردند و «نایب امام زمان» هم که طبعاً « ملهم به الهامات الهی » است و حتی در زمان تولد نیز  مانند « مسیح» زبان به سخن گشوده است و « یا علی» گفته است؛ با ذهن مشوش خویش از خماری بعد از نشئهٔ « وافور مقدس » در ستودن استراتژیهای مالیخولیایی سپاه پاسداران و توانمندی « رزمندگان اسلام » کیفور میشد و در طبقهٔ هفتم عالم «عرفانی - نظامی» با الله « شیربرنج » میخورد تا با شیرینی «شیربرنج» پسی اش را بالا بیاورد؛ هرگز به یک مسئلهٔ کاملا بدیهی که احتیاجی هم به هوش بالا ندارد؛ توجه ننمود و آن اینکه : « کشتیها مانند ماهی نیستند که همیشه دسته دسته از تنگهٔ هرمز عبور کنند» بلکه کشتیها ماشینهایی هستند که بوسیلهٔ انسانها هدایت میشوند و اگر به فرماندهان آنها گفته شود که مثلاً تا ۱۰ روز به تنگهٔ هرمز نزدیک نشوید تا امنیت تنگه تضمین شود؛ هیچ کشتی به آن نزدیک نخواهد شد و سپس از طریق هوا و دریا تمامی « قایقهای تندرو» توپدار و موشک و اژدر افکن در عرض چند روز ( شاید حد اکثر ۲ روز) نابود شوند و تمامی پایگاههای موشکی « سطح به سطح» به همراه تمامی ناوگان حلبی های دریایی نیز به دیار«فراموشی» بروند و سرتاسر مرزهای ساحلی جنوب مملو از اجساد بسیجیان و سپاهیان شود که تنها راه دفن کردنشان « گورهای دسته جمعی» باشد. و آن زمان است که خواهید دید که این «سلحشوران مقدس» تنها لیاقت سرکوب جوانان و نوجوانان بی سلاح در خیابانها را دارند و بس؛ و چگونه در برابر دشمنان مسلح خوار و ذلیل هستند.
رژیمی که « استراتژیست نظامی اش» مردک خود فریفته ای مانند « حسن عباسی » باشد که فکر میکند دنیا به دنبال دیدن یک « چریک » است و بگوید « حماس را این دستها ساخته اند » تنها به درد « تحریک الاغهای گوشت دم توپ» میخورد.
این دو حرکت نظامی که ذکر آن رفت نشان از یک چیز دارد و آن اینکه رژیم در حال « تعریف دوبارهٔ استراتژیهای دفاعی خود میباشد» و خود را آمادهٔ یک رویارویی نظامی سنگین میکند. درگیری که اینبار نه در برون مرزها و توسط «حزب الله لبنان» انجام خواهند گرفت؛ بلکه در درون مرزها به وقوع خواهند پیوست.

دشمنان بالفعل منطقه ای رژیم :

۱- عربستان سعودی و امیر نشینها.
۲- پاکستان. ( اکنون بالغ بر ۲۰۰۰ نفر از نیروهای ویژهٔ پاکستان در بحرین مستقر شده اند و ۱۵۰۰ نفر دیگر نیز به آنان خواهد پیوست. )
۳- جمهوری آذربایجان که در حالت « صلح مسلح» با رژیم اسلامی حاکم بر ایران به سر میبرد.

دشمنان بالقوهٔ رژیم :

۱- سوریهٔ بعد از سرنگونی خاندان اسد.
۲- لبنان بعد از  فروپاشی « حزب الله».

دوستان رژیم :

۱- روسیه.
۲- چین.
۳- آلمان.

متاسفانه این دوستان در تلاش خواهند بود که هم از «توبره» بخورند و هم از « آخور». و بازی همیشگی خود را بازی خواهند نمود که همان بازی «موی دماغ» شدن است. اول رژیم درماندهٔ اسلامی را خواهند دوشید و سپس بعد از گرفتن امتیازاتی از اروپا و آمریکا « روسپی ارزان قیمت اسلامی» را تنها خواهند گذاشت.

راهکار های احتمالی رژیم :

راهکارهایی که علاوه بر دو حرکت نظامی ذکر شده در بالا؛ احتمالاً به مغز علیل « استراتژیست» های قلابی رژیم خواهد رسید از این قرار خواهند بود :

۱- استفاده از نیروهای «حزب الله لبنان » و یا  نیروهای « مقتدی الصدر» برای دفاع از رژیم سوریه.
۲- تسلیح و سازماندهی مجدد هواداران خود در عراق برای تهدید نیروهای آمریکایی در عراق.
۳- به آشوب کشاندن افغانستان با تسلیح بیشتر طالبان و شیعیان افغان. ( نمونهٔ آن  در اعتراضات بر علیه قرآن سوزی در افغانستان دیده شد.)
۴- درگیر شدن حزب الله با اسرائیل.( در این رابطه سوال این است که آیا حزب الله لبنان تا چه اندازه مغز خر خورده باشد که یا با اسرائیل درگیر شود و یا به خاندان اسد کمک کند؟)
البته راهکارهای دیگری نیز وجود دارد که به مغز کوچک من میرسند ولی بهتر است که ناگفته بمانند.

کژدم



هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر