۱۳۹۲ آبان ۱۶, پنجشنبه

گفتگویی از نوعی دیگر (بخش دوم)

ادامهٔ بخش نخست

حتماً خوانندگان گرامی با این جملات آشنا هستند:
- هواداران پرسپولیس
- هواداران تراکتور سازی
- هواداران منچستر یونایتد
- هواداران مایکل جکسون
- هواداران التون جان
- هواداران موسیقی راک
- هواداران الویس پریسلی
- هواداران فلان و یا بهمان کلیسا
- هواداران خامنه ای
- هواداران موسوی
- هواداران مجاهدین خلق
- هواداران موسیقی رپ
- هواداران برتراند راسل
-هواداران مولوی
- هواداران شاه نعمت الله ولی
-هواداران کافکا و صادق هدایت
- هواداران آیت الله شریعتمداری
- هواداران مسیح
- هواداران محمد
- هواداران موسی
- هواداران بهاءالله
-هوادارن کسروی و استاد فرود فولادوند
- هواداران یحیی تعمید دهنده (صابعی ها)
- هواداران نیچه
- هواداران اگزیستانسیالیسم
- هواداران نژادپرستی
- هواداران هیتلر
- هوادران احزاب
-هواداران مارتین لوتر کینگ
- هواداران زیگموند فروید
- هواداران مارکس؛ داروین؛ انشتین..........
- هواداران بودا؛ هندوئیسم؛ تائوئیسم
- هواداران محیط زیست
- هواداران حقوق بشر
- هواداران اتوموبیل فورد؛ فراری؛ شورولت؛ بوگاتی؛ سَلین؛ پورش و .....
- هواداران مد لباس و مو و خالکوبی و زینت آلات ......
- هواداران فخر فروشی به داشتن فلان ساعت مچی و یا گردنبند و .................
- .........................
کار اصلی هواداران افتخار به چیزهایی است که متعلق به آنها نیست و با افتخار به تواناییهای دیگران (البته اگر در بعضی موارد به سختی بتوان آنها را توانایی نامید)؛ خلاء زندگی خویش را پر کنند.

من همهٔ این هوادران را در یک جمله خلاصه میکنم:

- هوادارن پوست هندوانه و خربزه.

براستی تعداد این «هواداران» چند درصد از جامعهٔ به دروغ موسوم به «جامعهٔ انسانی» را تشکیل میدهند؟ دیاگرام زیرین نشان خواهد داد: (لطفاً روی تصویر کلیک کنید)


این دیاگرام به صورت تقریبی؛ تقسیم بندی جامعهٔ دروغین انسانی بر اساس درجهٔ هوش را نشان میدهد. در سمت چپ این دیاگرام خطی خاکستری با عدد 0.1 درصد (یک دهم درصد) مشخص شده است که از صفر تا عدد ۵۵ را در بر میگیرد. این گروه از موجودات زنده که بر شاخهٔ آنچه که ظاهراً «انسان» نامیده میشود می رویند و هیچ ربطی به رنگ پوست و کاتاگوری اشکال گوناگون استخوان بندی  و یا اشکال گوناگون فیزیکی صورت ندارد. این گروه از موجودات را در تقسیم بندی جانوری؛ به عنوان بخشی از جامعهٔ انسانی تعریف میکنند؛ زیرا والدین این موجودات به عنوان «انسان» تعریف شده اند. حال اگر اسمشان را هر چه که بگذاریم (عقب مانده های جسمی و یا ذهنی) تنها به دلیل زاده شدن از پدر و مادرانی که انسان نامیده میشوند؛ نمیتوان آنها را انسان نامید و باید در کاتاگوری دیگری قرار گیرند (از نظر دسته بندی علمی) و گرنه اگر بنا را بر والدین بگذاریم؛ بهتر است همهٔ موجودات زنده را «آب-گوشت» بنامیم تا هیچگونه بوی «نژادی» از آن به مشام نرسد. ما به سادگی از «سگ-سانان» سخن میگوییم ولی نمیخواهیم بفهمیم که چرا این دسته از موجودات را «گرگ-سانان» نمی نامند و دلیلش بسیار ساده است؛ زیرا انسانها از «گرگ» میترسند ولی سگ نوعی از گرگ هاست که میتواند دست آموز شود و خطر کمتری دارد. ما حتی در انتخاب اسمها نیز منصف نیستیم و آنها را بر اساس غرایز خود تعیین میکنیم. ما میدانیم که همهٔ موجوداتی که بر روی شاخهٔ اصلی «انسانها-انسان نماها» روییده اند و سگ سانها و گربه سان ها و در میان پرندگان کلاغها؛ موجودات «رویا بین» هستند و ذهنی «تصویر پرداز» دارند ولی نمیخواهیم آنرا در در مطالعات خود دخالت دهیم؛ منظورم این است که مطالعات ظاهراً علمی نیز از نوعی «دخالت و سانسور» پیروی میکنند. در دورهٔ آلمان هیتلری مطالعات زیادی بر روی آنچه که امروز «علم ژنتیک» نامیده میشود انجام گردید؛ اما از نوعی وسواس هدایت شده رنج می برد و آن وسواس «تلاش برای به کرسی نشاندن برتری نژاد سفید و بویژه نژاد موهوم آریایی» بود.
در تصویر بالا ۲ درصد از موجوداتی که در جامعهٔ موهوم انسانی تعریف میشوند؛ درجهٔ هوششان در تقسیم بندی درجهٔ هوش میتواند تا ۷۰ برسد؛ این دسته از موجودات نیز گونه های ژنتیک خاصی هستند که به همان دلایل فوق در گروه موهوم «انسان» قرار گرفته اند (والدین و شباهتها). به نظر من بهتر است که به جای «جامعهٔ انسانی» از «انسان سانها» سخن بگوییم.
این گروه ۲ در صدی نیز از رنگ پوست و استخوان بندی و سایر کاتاگوریهای فیزیکی تبعیت نمیکند؛ لذا هیچ ربطی به آنچه که من «تقسیم بندی نژادی موهوم» (مانند نژاد سفید-آریایی-سامی-زرد) نام مینهم ندارد. این گروه از موجودات نیز فارغ از اینکه آلمانی و یا انگلو و یا ایرانی و یا سیاهپوست و چشم بادامی باشند از عدم تواناییهای جسمی و ذهنی برخوردارند.
گروه سوم از سمت چپ تصویر ۱۴ در صد جامعهٔ «انسان سانها» را تشکیل میدهند. این گروه از موجودات؛ در یک اقتصاد وابسته به زمین و شهرنشینی ساده؛ میتوانند کاربرد داشته باشند و همیشه کارهای سخت و ساده به آنها سپرده میشود. در اقتصاد مبتنی بر تولید صنعتی و بازرگانی؛ اینگونه موجودات در پایین ترین رده های اجتماعی قرار میگیرند و از آنها مانند برده ها استفاده میشود. این دسته از موجودات به خاطر احساسات شدید و درک «تحقیر» همیشه رنج میبرند و دارای استعداد بالایی برای ایفای نقش «سرباز» بازی میکنند و بخشی از دسته های «هوادران» (بنا بر وسع فکری خود) هستند. شاید در میان درجهٔ ۷۰ تا ۷۵ ما آنها را «انسانهای ساده» به شمار آوریم.
گروهی که در سمت چپ با رنگ آبی مشخص شده است؛ ۳۴ درصد جامعهٔ «انسان سانها» را تشکیل میدهند؛ کارمندان بانکها؛ آموزگاران کم استعداد؛ بقال ها؛ سر کارگر ها؛ کارگران صنعتی و .... در این کاتاگوری قرار دارند. این دسته از موجودات همیشه خود را آفرینندگان تمدن مینامند؛ در حالی که هیچگاه نقشی بهتر از «آجر» در ساختار تمدن نداشته اند؛ در طول تاریخ حیات این دسته از موجودات؛ هرگز چیزی به نام «نو آوری» دیده نمیشود و بزرگترین گروه «هواداران» را تشکیل میدهند. این گروه از موجودات حتی تحصیلات دانشگاهی هم دارند ولی پایان نامه های خود را با پایین ترین نمرات میگذرانند و از اینکه در زمرهٔ تحصیل کرده ها قرار دارند؛ افتخاری را احساس میکنند که لئوناردو داوینچی هم به خود آن اجازه را نمیدهد. این دسته از موجودات یکی از مشکل سازترین گروههای جوامع «انسان سانها» بوده اند. آمیخته ای از «فهمیدگی» و «نفهمیدگی» و لذت «هوادارای» میتواند این دسته از موجودات انسان نما را به سربازان «قدرت حاکم» و یا «سربازان انقلابی» تبدیل کند.

کژدم

۸ نظر:

  1. کژدم گرامی، مقدمه شما برای یافتن مشکل به این نتیجه رسید که باید تعریف علمی از انسان بدست بیاید تا بتوان بر اساس آن ساختارهای اجتماعی را بازتعریف کرد و سازماندهی دوباره‌ای به ملتها داد. البته در نهایت تعریف دقیقی از انسان در مقاله دست داده نشده است، ولی آنچه از متن بدست می‌آید این است که شما سعی دارید که جوامع انسانی را براساس میزان هوش طبقه بندی نمائید.
    سوالی که پیش می‌آید این است که آیا مشکلات جوامع امروزی به این خاطر است که احمقها به درجاتی نائل شده‌اند که حق قشر باهوش جامعه است و در نهایت نتوانسته‌اند وظایفشان را بدرستی انجام دهند؟
    آیا کسانی که در پشت شرکتهای سرمایه‌داری و اشائه‌دهندۀ تفکر لیبرالیسم هستند احمقها هستند؟
    ولی بنظر نمی‌رسد که مشکل کم هوش بودن این افراد باشد، بلکه سوءاستفاده‌هایی است که این قشر باهوش از بدنۀ جامعه می‌کند. و ساختارهای اجتماعی هم بگونه‌ای که اینها می‌خواهند پایه‌ریزی خواهد شد. به عنوان نمونه یک آدم عادی که جزو کم هوشان هم هست برای صاحب خانه شدن باید تمام عمر اقساط بانکی بپردازد. البته اگر شانس بیاورد. آیا این مشکل ساختاری از کم‌هوش بودن او است یا از ساختاری که یک شخص باهوش آن را طراحی کرده؟
    در این بدنه اجتماعی اگر فردی باهوش هم بوجود بیاید، تنها در صورتی شانس استفاده از استعدادش را خواهد داشت که در خدمت شرکتهای سرمایه‌داری باشد.
    اگر آنگونه که شما در بخش اول مقاله گفته‌اید: (اکنون جهان به نقطهٔ عطفی نزدیک میشود که روند «ظهور انسان» در برابر «انسان نما ها» و حذف «انسان نماها» آغاز خواهد شد. این روند بسیاری از مشکلات جوامع انسانی را در روند تبدیل شدن به «جامعهٔ انسانی» حل خواهد نمود.)
    آیا با حذف نیمه اول نمودار شما اقشار باهوش بخاطر ویژگیهای رفتاری حاضر خواهند بود تمام عمر به عنوان یک (کارمند بانک یا آموزگار ساده) زندگی خودشان را سپری کنند؟
    فرایند حذف انسان‌نماها دقیقا چگونه خواهد بود؟ آیا قشر باهوش شروع به کشتن آنها خواهد کرد؟ یا آنها در به سرزمینهایی خاص انسان‌نماها منتقل خواهند شد؟ یا اینکه فقط در کتابهای زیست‌شناسی شاخۀ انسان به دو یا سه شاخه تقسیم می‌گردد؟
    فکر نمی‌کنم منظور شما از حذف انسان‌نماها کشته شدن یا انتقال آنها به سرزمینهای خاص آنها باشد، چون مراکز قدرت که به این سربازان نیاز دارند این اجازه را نخواهند داد. تقسیم شاخه انسان به دو شاخه در کتابها هم مشکل را نمی‌تواند حل کند. این فرایند حذف دقیقا چگونه خواهد بود؟
    آریو

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. آریو گرامی
      هنوز بخشهای دیگر مقاله مانده است. حق با شماست زیرال من تعریفی از انسان نداده ام در بخشهای بعدی تعریف انسان به دست خواهد آمد.
      پرسشهای شما به طور تدریجی در بخشهای بعدی پاسخ داده خواهند شدو پرسشهای شما بخشهای مهم روند ظهور انسان و حذف شدن انسان نماها را تشکیل میدهند و سالهای سال همین پرسشها ذهن مرا نیز اشغال کرده بودند. در واقع پرسشهای شما؛ بسیار به جا هستند و حتی میتوانید آنها را به صورت گسترده تری مطرح نمایید. زیرا ساخته شدن آینده بر اساس پلاتفورمی که در فیلمهای علمی تخیلی که انسان نماها در آنها به صورت دوزخیانی مانند ساکنین محلهٔ هارلم نشان داده میشوند نخواهد بود. در این راه با مطرح نمودن پرسشهای هرچه بیشتر به گشایش بحث یاری نمایید.
      سپاس

      حذف
  2. درود کژدم گرامی
    با خواندن نطالب شما گاهی دچار شور نیشوم و احساس میکنم به پرسشهای ساختاری ام در خال جواب دادن هستید اما گاهی هم فکر میکنم که نمیتواند درست باشد. اعتراف می کنم در این زمینه به شدت دچار تذبذب فکری هستم. به هر حال من فکر میکنم به فرمول و ارائه نشانه ها نمی توان انسانها را دسته بندی کرد. گاهی رفتار و علایق و واکنشهای انسان تحت تاثير و القاي محيط است نه برخاسته از ذات او كه بتوان اورا مورد قضاوت قرار. داد. انسان اشتباه ميكند چون فکر مبکند و کامپیوتر و حیوان کمتر اشتباه می کنند چون متفکر نیستند پس از خطاها و حتی حماقتها نمی توان نتیجه گیری دقیقی کرد. بنابرابن در مرحله اول انسانشناسی بر اساس معیارها و شاخصهای مشخص شده باید تعیین گردز.

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. درود بر شما گرامی
      هنوز در آغاز داستانی هستیم که ۲۰ سال است مانند خوره به جان من افتاده است. آنچه که شما را به شور می آورد و سپس به تفکر وامیدارد نشانهٔ یک «تلنگر» است. بگذارید این «تلنگر» به زخم تبدیل شده و چرکین گردد؛ تا درک شود.

      حذف
  3. ba dorood. agar be in bahs edaameh dehim be anja khahim resid ke dar sat-he jahaan ba-hooshan be yariye hamdigar yek hokoomate jahaani wa fara-meliyati ( ke shayad hatta chandaan alani nabashad balke salhaye zyadi makhfianeh kaar konad) tashkil khahand daad wa ensaan-namaha dar khedmate anha khahand bood. awalin nemoonehe in hamaahangi sal-haye daheye 70 tawasote Professor Garry Allen dar ketaabi be naame "The insider" enteshaar yafteh. ke dar aan dar awayele daheye 70 sohbat az nazme nowine jahaan shodeh bood. be har shekl man fekr mikonam in farayand dar nahayat be soode ensan-ha mibashad zira shayad ta 200 saale digar korehe zamin ghabele sokoonat nabashad wa bayad rahi peydaa kard baraye mohajerat be jahaaye digar. yek natijehe mostaghime edamehe in bahs dar zemn nafye demokrasi be soorate emroozi mibashad ke "har nafar yek ray daarad".
    az shoma baraye aghaze in bahse besyaar jazzab sepasgozaram.

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. درود بر شما
      باهوش ها و تیز هوشها هم اکنون نیز حاکمیت جهان را بر عهده دارند (البته منظورم از تیزهوش ها سعید قاسمی نژاد «تنبل ذهنی» نیست)؛ سخن بر سر باهوشها و تیزهوشها نیست؛ این گروه از انسان سانها جهان را به تباهی میکشند. به سخن نیچه باز گردیم:
      « مرغوا جانی که به واپس مینگرد و ۲ هزار سال آیندهٔ شما (ما) را میگوید»
      باهوشها و تیزهوشها همگی درگیر مسائل روزمره هستند.

      حذف
  4. درود کژدم گرامی
    مطلب جالبی است. لطفا ادامه بدهید. چون من متعلق به در صد کم استعدادها هستم،اگر شدنیست بخش ها را به همین شکل کوتاه منتشر کنید . سپاس فراوان

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. درود بر شما
      این مطلب برای ایستادن در جلو آینه و تحلیل تصویر خود در آیینه و اینکه «من کیستم و کجا هستم» نیست. من نمیخواهم مسائل روانشاختی را که توسط شارلاتانها تدوین شده اند (بخشی از تیزهوشان شارلاتان) بر سر سفره بیاورم. البته در ادامهٔ داستان به همهٔ این مسائل خواهیم پرداخت و انتظار دارم که خوانندگان گرامی شمشیر (قلم) خود را بردارند و به جان این نوشته بیفتند.

      حذف