۱۳۹۱ خرداد ۱۹, جمعه

قتل عامهای سوریه و درسهایی که باید از آن گرفت.

دو قتل عام در روستاهای سوریه؛ مرا به یاد قتل عام دو روستای « قارنه» و «ایندرگاش» در اطراف شهر نقده می اندازد. اهالی بیگناه این دو روستا توسط پاسدران انقلاب اسلام اهریمنی و به فرمان مستقیم ملاحسنی قتل عام شدند و تنها جرمشان این بود که کرد بودند و از سازمانهای سیاسی بومی خود هواداری میکردند. این تجربهٔ کثیف اکنون توسط سپاه قدس به سوریه منتقل شده است و با تعلیم نیروهای بسیجی سوریه ملقب به «شبیحه» که زیر چتر حمایت آتش ارتش علویهای سوریه دست به این نوع جنایات علوی میزنند( مشروعیت گرفته از قتل عام خوارج و بنی قریضه). بگذریم از اینکه تمامی مارکسیست لنینیستهای انقلابی از این جنایتها حمایت میکنند (چین؛ کوبا؛ چاوز؛ اورتگا) و یا سازمان ملل و سایر سازمانهای حقوق بشری اشک تمساح میریزند؛ و اپوزیسیون قلابی هم از آمریکا و ناتو میخواهد که به سوریه حمله کنند (همچنانکه میخواستند که به ایران نیز حمله کنند) و چارهٔ کار را در آن میبینند آنچه که من به آن می اندیشم درسهای عملی هستند که ما می آموزیم تا بتوانیم از تکرار این فجایع برای مردم ایران؛ توسط بسیج و سپاه پاسداران جلو گیری کنیم. لذا از هم اکنون به فکر چاره بود و گرنه در زمان جنگ فرصتی برای اندیشیدن نخواهد ماند. زیرا زمان جنگ زمان خون و آتش است و بس. 
در زمانی که نیروهای اپوزیسیون قلابی در پنلهای تلویزیونی شرکت میکنند و میخواهند بگویند که اسلام خیلی بد است و دین کشتار است و با دموکراسی سازگاری ندارد؛ تا چهره ای هالیوودی برای خود دست و پا کنند و یا دربارهٔ اندازه گیری سکولاریزمهای ادعایی شان که یک میلیمتر بزرگتر و کوچکتر است و یا به آزادی بیان مطلق و یا آزادی بیان معتقدند و ......... لفاظی میکنند. سپاه پاسداران و بسیجیان در حال دادن و دیدن آموزشهای نظامی هستند و طرحهای گوناگون سرکوب جنبشهای مردمی را تمرین میکنند و اینکه چگونه و در چه شرایطی دست به قتل عام بزنند و به گردن کدامین گروههای بی نام و نشان و سازماندهی شده از طرف خود بیندازند. از سوی دیگر اتاقهای فکری گوناگون رژیم در حال تدوین برنامه های حقوقی برای فرار از زیر مسئولت قتل عامها و ساختن آشیانه برای فرار از سرزمین غارت شده مان هستند....... متاسفانه آنچه که اپوزیسیون خوانده میشود و اکثر رهبران آن در خارج از میهن به سر میبرند همچنان در چمبرهٔ بازی گربه با دم خویش گرفتارند و سردرگمی مبارزان درون میهن نیز نتیجهٔ همین بیماری ست.

یاران و مبارزان

نخست روی سخنم با هواداران اندیشه های استاد فرود فولادوند است که یا به صورت گروههای پراکنده و بی نام و نشان فعالیت میکنند و یا در گروهی شناخته شده که نام انجمن پادشاهی ایران را به یدک میکشد مشغول به فعالیتهایی هستند که از نظر عملی هیچ نتیجه ای نداشته است و در طول سالیانی که از رفتن استاد فرود فولادوند میگذرد به هیچ نتیجهٔ عملی  در خور توجه نرسیده اند. یارانی که نیروهایشان به هدر میرود و چنان مشغول فعالیت هستند که مانند آن سرباز ژاپنی تا یک سال بعد از اتمام جنگ جهانی دوم همچنان در سنگر مانده بود و نمیدانست که جنگ تمام شده است.
من سخنی برای گفتن با «سبز مذهبی» ندارم که اکنون از روی تقیه پیراهنهایشان را زیر شلوار میگذارند و یا ظاهراً عمامهٔ کثیف تازی پرستی را برداشته و به شکل دیگری به دفاع از آیین تباهی میپردازند؛ آنها نخستین افرادی خواهند بود که به کمک هم آغلی های خود(بسیج و سپاه) خواهند شتافت و خون ایرانیان را خواهند ریخت؛ زیرا که این آخرین نبرد آنها است. نبردی که برای اندیشه های تازی پرستانه نبرد مرگ و یا زنده ماندن برای همیشه است. من سخنی با سلطنت طلبانی که همچنان در پی بازگشت به ایران و باز پس گرفتن املاک خویش هستند نیز ندارم؛ اما با آنانی که هنوز میان سلطنت و پادشاهی فرقی نمیبینند و به هیجان آمده اند و با آمیخته ای از اندیشه های مهندسی شدهٔ «سوروس» و حقوق بشری بی ریشه به سید رضا دیبا روی آورده اند سخنی دارم.... 
یاران شما را بازیچهٔ اهداف بیگانگان در خاورمیانه و ایران کرده اند و قدم زدن و گدایی در راهروهای دستگاههای حکومتی بیگانگان را توسط تبلیغات رسانه ای به جای مبارزه به شما میفروشند.
 یاران و مبارزان؛ از رهبران خود بپرسید که چه طرحی برای زمینگیر کردن سپاه پاسداران تازی پرستی دارند تا از قتل عامها جلو گیری نمایند؟ اگر سخنی برای گفتن نداشتند.... در واقع وجود ندارند.
 ایران یعنی کلید خاورمیانه و ایران یعنی تمامی خاورمیانه. این یاران باید بدانند که سید رضا دیبا در صورت به وقوع پیوستن این نوع از قتل عامها در ایران که در سوریه جریان دارد؛ تنها برای کشتگان اشک تمساح خواهد ریخت و هرگز به مردم نخواهند گفت که چگونه مبارزه کنند تا نه تنها قتل عام نشوند بلکه دشمن تازی پرست را تا دروازه های جهنم حجاز برانند؛ تمامی اندیشهٔ این بی ریشه های وطن فروش این است که از مردم بخواهند  که به ورود چکمه های بیگانه به خاک سرزمینمان رضایت دهند تا قتل عام نشوند و غرب همان سوشیانت و مسیح ناجی زمان است. من روی سخنم با جمهوری خواهانی که بازی با کلمات را با سیستم سازی عملی اشتباه گرفته اند نیز نیست. زیرا از نظر آنان کلیشهٔ جمهوریهای حاکم بر غرب مناسب سرزمین ماست ؛ آنان حرافانی هستند که در میان کتابها گم شده اند و هیچ تصور قابل لمسی ارائه نمیدهند. آنها سیستم حکومتی پلورال احزاب را با دموکراسی واقعی اشتباه گرفته اند.

پاینده ایران؛ برقرارباد آیین ریشه ای کوبنده تندر

کژدم



هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر