یکی از خوانندگان نظری فرستاده بودند که لازم میبینم به صورت مستقل مورد بحث قرار دهم و در بخش نظرات منتنشر نکردم.
نظر خواننده:
«درود. شوربختانه تحلیهای شما همه تکراری ٬ محدود و سطحی و در نتیجه خسته
کننده شده اند. معمولا تحلیلهای شما به مسائلی می پرداخت که ریشه ای تر و
گسترده تر بود. انتقال اراجیف سایت دیپلماسی ایرانی که هنر نشد. اگر سر
سرگرمی مطلب می نویسید دست کم به ویدیو های دکتر حسن عباسی گوش کنید٬ چون
مسائلی طرح می کند که ارزش توجه کردن دارد. سپاس فراوان .در ضمن اگر موافق
هستید از انتشار این پیام خود داری کنید چون نظر نیست و تنها یک پیشنهاد
است. نمونه ا ی از ویدیو های حسن عباسی هم می فرستم ارزش دیدن را دارد.»
نمونه ای هم که از سخنرانیهای حسن عباسی (استراتژیست سپاه پاسداران) فرستاده اند این بود:
با توجه به تقاضای ایشان که مسئلهٔ مورد نظر ایشان را که در بخش نظرات مطرح شده بود منتشر نکنم؛ تقاضای ایشان را اجابت کردم و در بخش نظرات منتشر ننمودم. اما به خاطر اینکه ایشان قصد القاء پخش نظرشان را داشتند؛ به اینصورت منتشر نمودم. غرض از اینگونه انتشار این بود که بگویم مانند استراتژیست رژیم اسلامی؛ (پاسدار حسن عباسی) من نیز با کلکهای شرعی و مزخرفاتی که به نام «تعبیر و تفسیر» به خورد احمقها میدهند و چنین وانمود میکنند که همه چیز در قرآن (تازینامه) گفته شده است آشنا هستم. عمر این شارلاتان بازی (بحثهای کلامی= بازی با کلمات) طولی به درازای ۱۴۰۰ سال دارد و نقطهٔ آغاز آن به بحثهای اشاعره و معتزله و هواداران صوفی مسلک محی الدین عربی باز میگردد و سخنان پاسدار حسن عباسی تنها برای گاوهای حزب اللهی که قلادهٔ تقلید بر گردن دارند؛ جذابیت دارد. زیرا جهان را از دریچهٔ سوراخ حسن عباسی ها مینگرند و وظیفهٔ شان تقلید است و نه تفکر شخصی.
این ویدیو بخشی از سخنرانیهای آخوند مآبانهٔ ۱۸ قسمتی حسن عباسی (به قول خودش خالق سازمان حماس) است که خوانندگان میتوانند اراجیف ایشان را گوش دهند و با شیوهٔ بحث آخوندی آشنایی بیشتری پیدا کنند.
پاسخ به این نظر
خوانندهٔ گرامی؛ درود بر شما
من بهتر از شما میدانم که تعدادی از مقاله ها تکراری به نظر میرسند؛ زیرا با مقاله های قبلی که در رابطه با یک موضوع مشخص خوانده اید هماهنگی دارند. مشکل از تکراری بودن مقاله نیست؛ بلکه مشکل مربوط به موضوعی است که همچنان پابرجاست. اما به خاطر سیال بودن حرکتها و مواضع سیاسی؛ باید همیشه به آنها با همان دید «سیال بودن» نگاه شود و تمامی حرکات زیر نظر گرفته شوند. مقاله های مربوط به یک موضوع را نباید به عنوان یک مقاله؛ بلکه باید به عنوان «مجموعهٔ مقالات» نگاه کرد. همانگونه که به تکرار گفته ام و باز هم ناچار به تکرار آن هستم؛ «من در نوشتن مقاله ها هیچگاه خط اصلی را فراموش نمیکنم» این خط اصلی اگر فراموش شود؛ هر روز باید با دیدگاه جدیدی روبرو شوید؛ گویی که هر روز شخص دیگری و با نگاهی دیگر به مسائل نگاه میکند. اما اینجا یک نفر وجود دارد و یک دریافت کلی وجود دارد که مانند نخ تسبیح مهره ها را به هم وصل میکند و آن «نخ تسبیح» میتواند یک استراتژی و یا یک روند و یا هر چیز دیگری باشد که همیشه تقریباً یکسان است. مسئلهٔ دیگر اینکه فرموده اید: انتقال اراجیف دیپلماسی ایرانی که هنر نیست.
باید به عرض برسانم که من بارها مطالعهٔ دیپلماسی ایرانی را توصیه نموده ام. اما هر کسی میتواند به شیوهٔ خاص خودش بخواند و مطالعه کند. شیوهٔ مطالعهٔ من «مطالعهٔ نانوشته ها» است که در میان نوشته ها یافت میشوند. مثلاً وقتی که گفته میشود که رفسنجانی گفته است که رهبران حزب توده برای شوروی جاسوسی نکرده بودند و این محسن رضایی بود که این اتهام تنظیم شده را به زور شکنجه تبدیل به اعترافات نمود. من این جملات را به عنو.ان یک گزارهٔ خبری نمیبیم و دریافتهای دیگری نیز از این جمله دارم که در زیر می آورم:
۱- چرا رفسنجانی بعد از ۳۲ سال این حرف را میزند؟ آیا تازه زبان باز کرده است؟ آیا تا کنون لال بوده است؟ آیا دلیل دیگری دارد؟
۲- چه تعداد از اعترافات اینگونه نبوده اند؟ اگر فردا خامنه ای را بر روی صندلی بازجویی بنشانیم؛ آیا باز هم اُلدوروم قولدوروم خواهد کرد و یا اینکه با چند شلاق زیر کف پاهایش به موش تبدیل خواهد شد؟
۳- چرا اکبر گنجی این مطلب را در مقالهٔ خود ذکر کرده است؟ آیا میخواهد بگوید که این ارازل و اوباش بر علیه همدیگر مطالب ناگفتهٔ زیادی دارند؟ مگر من لُب مطلب را در بخشهای گوناگون هنر جنگیدن نگفته ام؟ پس این مطلب چه تازگی برای من دارد؟
۴- اگر محسن رضایی چنین کثافتکاری کرده است؛ مگر از همپالگیهای رفسنجانی نبوده است؟ مگر خود رفسنجانی از آمرین قتلهای زنجیره این نبوده است؟ و چرا اکبر گنجی با استفاده از سخنان رفسنجانی که یکی از کثیفترین و جنایتکارترین مهره های ۳۴ سالهٔ رژیم است به جنگ محسن رضایی میرود؟ در حالی که محسن رضایی همیشه پاسدار بوده است و رفسنجانی فرمانده بوده است؟!!!!
حال نظر شما منتشر شد؛ نظرات بسیار عمیق حسن عباسی نیز به سمع و نظر خوانندگان دیگر رسید. اما شما چند چیز را به شیوه ای ناشیانه و یا عامدانه مسکوت گذاشته اید:
الف: کدام مقالات پیشین من ریشه ای تر بودند؟ چه چیزی از آنها فهمیدید؟ چرا نظری در زیر آن مقالات ننوشتید؟
ب: چرا اکنون زبان باز کرده اید؟ آیا از تکرار مقولهٔ باتلاق سوریه نگران هستید؟ اگر اینگونه است ؛ باید بگویم که بعد از ماجرای شارلاتان بازی انتخابات و برگزیده شدن حسن روحانی با رای جماعتی کوته فکر؛ آنچه که این انتخابات قلابی در پی آن است باید به مردم یاد آوری شود و یکی از آنها سرپوش گذاشتن رژیم بر ماجرای باتلاق سوریه و جنگ شیعه و سنی است. وظیفهٔ همهٔ نویسندگان این است که تمامی حرکات و اهداف احتمالی و یا واضح رژیم را هر روزه به مردم گزارش دهند تا شاید تاثیر کند. و گرنه باید میدان را برای صدها وبلاگنویس قلاده به گردن خالی گذاشت تا با مزخرفات حسن عباسی و یا حسن روحانی گوش مردم را کر کنند.
در ضمن همهٔ قسمتهای ۱۸ گانه را نیز گوش دادم و از حماقت شنوندگانی که افسارشان را به دست حسن عباسی ها و حسن روحانی ها سپرده اند لذت بردم.
کژدم
با درود خدمت کژدم
پاسخحذفمن تقریبا همه روزه به وبلاگ جناب عالی سر میزنم، زیرا
1.به سیاست علاقه دارم
2.شما تحلیلگر متعصبی نیستید
3. به وضوح میبینم که در نوشته هایتان ردی از تحلیل های نشریات و رسانه های معتبر فرنگی دیده میشود ( جا دارد به خاطر این پشتکار یک دستمریزاد جانانه به شما گفت)
4. در اکثر موارد به گونه ای متفاوت از سایر تحلیلگران ایرانی مینویسید، ( گویی که گاهی تحلیل هایتان از واقعیت دور میشود، ولی به دلیل اینکه از جهتی متفاوت از سایر جهات تلنگری به ذهن مخاطب میزنید، همواره نوشته هایتان طعمه ای دندان گیر برای ذهنی آگاه میباشد که حول مسائل ایران سیر میکند)
ــــــــــــــــــــ
در آخر : تعجب من در این هست که چرا انسانی به هوشیاری جناب عالی وقت خود را صرف پاسخگویی به انسانهایی میکند که پای منبر دکتر عباسی به به وچه چه میکنند!!؟
هراسی نیست اگر بگویم خواندن وبلاگ شما از دیدن افق در صدای آمریکا برای من ارجحیت دارد.
موفق و پیروز باشید
درود بر شما
حذفباید صادقانه خدمت شما و همهٔ خوانندگان بگویم که در جبههٔ انچه که ظاهراً اپوزیسیون نامیده میشود؛ خلأ وجود یک رسانهٔ خبری تحلیلی فراگیر به شدت احساس میشود. ما تعداد زیادی وبلاگ نویس داریم که گرایشهای گوناگونی دارند. اما مگر ظرفیت یک وبلاگ و یک وبلاگ نویس تنها مگر چقدر میتواند باشد؟ من هم به عنوان یک وبلاگ نویس ظرفیت خاصی دارم و این ظرفیت بسیار محدود است که به نوبهٔ خود دلایل زیادی دارد. اینکه در تحلیلهای من رنگ و بوی منابع غربی دیده میشود نیز تا حدودی درست است؛ البته این امر به این خاطر است که یک تحلیل باید بر اساس واقعیتهای موجود برای حدس زدن ادامهٔ روند استوار باشد (انواع تحلیلها را در یک مقالهٔ جداگانه در حد یک وبلاگ توضیح داده ام ) تنها منابع خبری که تا حدودی اخبار درست منتشر میکنند؛ منابع غربی هستند که البته آن نیز مورد بحث و حتی شک است. با داشتن یک رسانهٔ گستردهٔ تحلیلی خبری-فرهنگی شاید بتوان بخشی از این خلأ را پر کرد و به منابع خبری بهتری دست یافت. برخی از منابع خبری غربی نیز تنها در ازای پرداخت اشتراک و نسبت به درجهٔ اشتراک اخبار و تحلیلهایی را در اختیار خواننده قرار میدهند که پرداخت مبلغ اشتراک برای تمامی اینگونه منابع خبری-تحلیلی از عهدهٔ من خارج است و هزینهٔ فراوانی دارد. برخی از اخبار نیز به صورت دروغهای سازمان یافته منتشر میشوند و گاهی ذهن را آشفته میسازند. به همین دلیل برای ارائهٔ یک تحلیل باید مطالب زیادی مطالعه و مطالب آن دستچین شوند (من دستچین کردن آنها را نه بر اساس باورهای شخصی؛ بلکه بر اساس ارتباط آنها با همدیگر انجام میدهم) اما در مجموع میتوانم بگویم که نتیجهٔ بسیار خوبی به دست نمی آید (ادامه در پایین)
منظورم از یک نتیجهٔ خوب مقاله ای است که نتیجهٔ تلاشهای یک کارگروه با در نظر گرفتن دسترسی آنها به منابع خبری گسترده است. متاسفانه ایرانیانی که حس میکنند سیاسی هستند حاضر به شراکت در پرداخت چنین هزینه هایی نیستند؛ آنهایی هم که مبالغی پرداخت میکنند؛ در واقع در راه اشتباهی آنرا هزینه میکنند. مثالی زنده میزنم تا شاید ذهن بعضی ها نیز روشن شود.
حذفمثال:
برای بودن در رستورانی که آقای بیل کلینتون قرار است در آنجا شام بخورد؛ کافی است ۴ هزار دلار بپردازید. برای نشستن در حاشیهٔ میز ایشان باید ۱۰ هزار دلار و برای نشستن در کنار میز ایشان شاید بالغ بر ۲۰ هزار دلار پرداخت کنید. این همان کاری است که رضا پهلوی انجام میدهد و با گرفتن عکس و دست دادن با عده ای افراد سرشناس خودش را به عنوان کسی که «سرمایهٔ سیاسی» دارد معرفی میکند و یک «برج ایفل خیالی» میسازد و سپس «قران آریامهرش را به مبلغ ۱۵ هزار دلار میفروشد». عده ای نیز این برج ایفل را میخرند و همیشه نیز خوشحال هستند که «برج ایفل» دارند. اما هیچکس حاضر نیست که یک «برج ایفل واقعی» بسازد؛ هرچند که هزینه اش بسیار کمتر باشد. ما اکنون تحلیلگرهای خوبی داریم و میتوانند کارهای خوبی ارائه دهند؛ اما زمانی که تحلیلهایشان را برای وبسایتهای رسانه های خبری میفرستند؛ میدانند که باید تحلیلهایشان بر اساس سلیقهٔ رسانه ها «ادیت» شود. چاره ای هم ندارند؛ زیرا رسانه ای ملی وجود ندارد که از آنها حمایت کند.
در بحثی که با یاران انجمن «پیشگامان کاویانی» داشتیم؛ در صدد ایجاد چنین رسانه ای بودند و نظر من این بود که کسی از آنها حمایت نخواهد کرد؛ زیرا مطالب تنظیم شدهٔ رسانه های بیگانه برای فرو نشاندن عطش قلابی شبه سیاسی ها کافیست. این افراد با همین شخصی که پای منبر حسن عباسی مینشیند؛ از نظر کیفیت فرقی ندارند و فقط آخوندشان نوعی دیگر است. (دنباله در پایین)
اینکه شما احساس میکنید که نوع تحلیلهای من از گونه ای دیگر است؛ بیشتر به این دلیل است که میخواهم زوایای پنهان و گمشده در میان هیاهوها را نشان دهم؛ اما اینرا نیز میدانم که برای روشن کردن این زوایای تاریک نیاز به جمع آوری اطلاعات فراوانی است که متاسفانه از عهدهٔ یک وبلاگ نویس خارج است. نتیجه اینکه اگر بتوانیم آن «برج ایفل واقعی» را بسازیم؛ در سایهٔ آن میتوان تمامی گروههای سیاسی را به چالش کشید و بنیادهای «خردگرایی نظری» و «خردگرایی عملی» را به صورت طرحی نو در انداخت. تا آن زمان همه چیز در حد «سرگرمیهای شبه سیاسی» خواهد ماند و دیگران سرنوشت ایرانیان را رقم خواهند زد.
حذف
پاسخحذفکژدم گرامی با درود دوباره. ابتدا باید بگویم که من قصد ناراحت کردن شما را نداشتم و همیشه از نوشته های شما٬ هم لذت برده٬ هم استفاده کرده هم انتشار داده ام و در واقع شما حکم استاد را برای من دارید. همچنین تا اندازه ای به شیوه تحلیل شما٬ که در واقع کالبد شکافی اخبار و وقایع انتشار یافته است اشنایی دارم و می پسندم و مفید می دانم. و نام بردن از حسن عباسی بدین معنی نیست که ایشان را پوخی می دانم بلکه پیشنهاد دادم که بجای تشریح و کالبد شکافی تکراری جسد متعفن دیپلماسی ایرانی٬ یک سری هم به سخنرانیهای آخوند مآبانهٔ حسن عباسی که بقول خودش و جون عمه بلقیسش خالق سازمان حماس هم هست و اس « تِر» اتژژژژژیست رژیم اسلامی هم هست بزنید٬ و « مطالعهٔ نانوشته ها در میان نوشته ها » و در این خصوص ازمطالعه ناگفته ها در میان گفته های این بچه پاسدار یک تجزیه و تحلیلی بکنید . اگه قبول داریم که اقتدار یک حکومت دیکتاتوری از چماق و پولش هست٬ و نه رییس جمهور و مجلس وووو پس چه بهتر که با اس« تِر»اتژیست این چماق بدستان سر شاخ شد که تازه گی ها پول و پلاشون هم زیاد شده و در واقع هم قدرت سرکوب هم قدرت اقتصادی را دارند . امیدوارم که از من نرنجیده باشید و پیشنهاد من را به حساب ایمان من به توانایی خودتان بگذارید. در پایان سخنی کوتاه با یکی از خوانندگان وبلاگ شما که از شما خرده گرفته اند که « چرا انسانی به هوشیاری جناب عالی وقت خود را صرف پاسخگویی به انسانهایی میکند که پای منبر دکتر عباسی به به وچه چه میکنند!!؟ » دارم . دوست گرامی من به جرعت می توانم ادعا کنم که از محدود (یا شاید تنها) کسانی بوده ام که این توانایی و تفاوت را در مقالات کژدم دیدم و هنوز هم می بینم و یقین دارم که تواناییه خلق اثاری بی مانند همچون زمانی که «حماقت» « فضیلت» نامیده میشود را دارا هستند.
سپاس فراوان
دوست گرامی
حذفمن از دست شما ناراحت نشدم. راستش را بخواهید از دست همهٔ آنهایی که نمیخواهند «برج ایفل واقعی» بسازند ناراحت هستم. تا زمانی که برج ایفل واقعی فرهنگی ساخته نشود؛ برج ایفل واقعی سیاسی (آلترناتیو) نیز ساخته نخواهد شد و کار ما این خواهد شد که امروز با اکبر گنجی و فردا با حسن عباسی و روز دیگر با فلانکس و بهمان کس درگیر شویم و همچنان در حاشیه ها بمانیم. اما برج ایفل واقعی فرهنگی توانایی ما را برای برخورد همه جانبه با حاشیه ها و همچنین با متن اصلی گسترش خواهد داد. حسن عباسی کارش تربیت سرباز است و برای سربازان خاصی سخنرانی میکند. به عنوان یک شخص که تنها دو دست و یک سر دارد؛ همانگونه که گفتم نمیتوانم در همهٔ جبهه ها بجنگم. کاری که من انجام میدهم یک کار غیر حرفه ای است ( یعنی اینکه اینکار شغل من نیست و هزینهٔ زندگی ام را از این راه تامین نمیکنم). غیر حرفه ای بودن یک نقص آشکار است و نتایج حهصل از آن غیر قابل دفاع میباشد. من نمیتوانم چشمم را بر اشتباهات خودم که نتیجهٔ کار غیر حرفه ای است ببندم. درد را میشناسم و درمان را نیز میدانم ولی این بیمار سرطانی برای بهبود یاتفتن هزینه میبرد.
در ضمن از هندوانه هایی که زیر بغل من گذاشتید سپاسگزار نیستم. اما از دادن نظرهای شما در بخش نظرات؛ برای گسترش بحثها سپاسگذارم.
سپاس از شما
در ضمن در گیر شدن با بازوهای نظام درحاشیه ها ماندن نیست٬ بلکه در میدان بودن است. در میدان مبارزه٬ بجزسازگارا مخملباف اکبر گنجی حسن عباسی و آره وو اَرِه ٬ شمسی کوره باور کنید کسی نیست. از ۵۷ تا حالا این جماعت وسط میدان و صحنه گردان بوده اند. ازبدبختی ۵۷ تا حالا این جماعت هر کس و ناکسی را بزک کرده وبه جان ملت بدبخت انداختند. وگرنه مگر اخوند ابرو داشت که جرعت ارض اندام داشته باشد . مردم ایران تکلیف خودشان را ۷۰٬ ۶۰٬ سال پیش با دار زدن فضلالله نوری (پدربزرگ نورالدین کیانوری رهبر توده ایهای خائن) وسط شهربا بچه تازی روشن کردند تا اینکه همین استراتژیستهای حاشیه ای بازبا بزک کردن این تخم و ترکه های تازی انها را به جان ما انداختند. مخملباف و سازگارا که یادتان هست . با یک مقاله جُل وپالانشون را برداشتند و حالا دیگه کسی برای انها تره هم خورد نمی کند. ولی در نبود ما٬ یک دلاک و کیسه کش دیگه انداختند ان وسط و یک معرکه دیگه. ان وقت ما انگشت به دهانیم که چرا این ملت باز گول خورد. ان وقت ما به دنبال سوریه و قیافه احمدی نژاد هستیم. مردم بدبخت که با ازادی و رفاه و ارامش دشمنی مادرزادی که ندارد پس مشکل در چیست؟ یا سینه این دشمنان تاریخی را باید نشانه گرفت و به جهنم فرستادشون که شدنی نیست یا استراتژیست های انها را از توی لونه هاشون کشید بیرون و بی ابرو کرد.
پاسخحذفهمین جریان سناریوی روحانی به شما قول می دهم همان کسانی که اورنده این اغا ملا هستند برای اینکه دستشون رو نشه٬ قبل از اینکه چهره واقعی روحانی و دارودسته اش اشکار بشه زود تر از همه شروع به سینه زنی و خودزنی می کنند وبا قیافهْ حق به جانبی می گویند: ما که گفته بودم!
آدم دلش می خواهد با دم پایی بزند توی صورت این جور آدمها؛ جوری که لبخند روی لبهایشان بماسد.
چند سال پیش، دوستی به من یک جمله ی کلیدی یاد داد :
Trend is your friend
در واقع لب و لباب این حرف یعنی روند یک ماجرا مهم ترین شاخص تعیین کنندهٔ سرنوشت آن ماجراست. مثلا اگر چیزی دارد با سر به طرف زمین می رود به احتمال قوی با زمین اصابت خواهد کرد. چون روند کلی اش رو به پایین است. روند کلی ایران رو به نابودی است پس باید این روند را شناخت و کاری کرد.
ومن الله التوفيق
ba dorood emrooz khabar resid ke niroo-haye arteshe azade Syria 35 nafar az hezbollahe Libanon ra koshte wa 4 ya 5 nafar az pasdarane irani ra dastgir kardeand. mobarekeshan bashad.
پاسخحذف