اکنون شبه جزیرهٔ کریمه کاملاً به اشغال روسها در آمده است. در گام نخست مردان مسلح ظاهراً ناشناس مراکز حکومتی را به دست گرفتند و دولت موقت اوکرائین بحران زده که رهبرانی نه چندان خوشنامی هم آنها را رهبری میکنند؛ نتوانستند در برابر چند مرد ناشناس مسلح کاری انجام دهند. سپس در سایهٔ این حرکت نظامی نخست وزیری در شبه جزیرهٔ کریمه انتخاب شد و این مردان مسلح ظاهراً ناشناس نیز با تغییر مکان و برداشتن ماسکهایشان به صورت نیروهای رسمی به کار خود ادامه میدهند. به سخنی دیگر در این شبه جزیره کودتا شد و سپس دولت کودتایی از روسها به صورت رسمی تقاضای دخالت نظامی نمود. کشورهای غربی نیز خود را در چهارچوب بازی روسیه تعریف نمودند و استفاده از جملهٔ «حملهٔ مردان مسلح ناشناس» در اخبار رسانه های غربی بارزترین نشانهٔ این امر بود که غرب میخواهد مسئله را با دیپلماسی و مذاکره حل کند. اما پرسش اصلی این است که تا چه زمانی و تا کدامین مرزهای منافع راهبردی میتوانند حملات روسها را تحمل کنند؟ این را نه من و نه شما بلکه حتی دولتهای غربی نیز که دچار شوک شده اند نمیدانند و به همین خاطر هم به جز پرتاب کلمات ظاهراً تهدید آمیز تلاش میکنند که از کلمات بسیار تنش آلود نیز استفاده نکنند.
اوکرائین از مشکلات زیادی رنج میبرد که شاید مهمترین آنها داشتن تاریخ مشترک با روسیه؛ نه به عنوان یک همسایه بلکه به عنوان یک سرزمین اشغال شده است. در طول سالیان دراز روسها به این سرزمین مهاجرت کرده اند و همیشه نقش ستون پنجم روسیه را برای حاکمیت روسیه داشته اند و مردم اوکرائین هر روز به دشمنان خونی خود به عنوان همسایه های دیوار به دیوار و یا هم محلّه ای نگاه کرده اند که ظاهراً در صلح و صفا با هم زندگی میکنند و این امر فرهنگ خاصی را ساخته است که اکنون چه بسا برخی از اوکرائینی ها هم به خاطر شنیده شدن صدای طبلهای جنگ؛ بوجود آورندگان این وضعیت را محکوم کنند این دسته از اوکرائینی ها را محترمانه باید «وطن فروش» و «خائن» نامید زیرا استقلال طلبی نیاز به جنگ با همسایگان را دارد و تا کنون نیز هیچ جنبش استقلال طلبانه ای که طعم گیلاس بدهد دیده نشده است و استقلال طلبی همیشه بوی و طعم خون میدهد.
شاید بعضی ها به ماجرای کنونی روسیه و اوکرائین به عنوان ماجرای تماشایی دیگری نگاه کنند و بعضی ها از شنیدن حرکتهای پوتین خوشحال شوند (بسیجی ها و سپاهی ها و همهٔ حزب اللهی های نوکر روسیه) و عده ای نیز به خاطر کینهٔ تاریخی که نسبت به روسها دارند (روسیه همیشه دشمن ایران بوده است و خواهد ماند) از شنیدن حرکتهای دولت اوکرائین خوشحال شوند (چیزی شبیه رفتار طرفداران پرسپولیس و استقلال). آنچه میخواهم بگویم این است که این ماجرا یک مسابقهٔ فوتبال نیست؛ وظیفهٔ ما هم تماشای بازی و شکستن تخمه و بالا و پایین رفتن فشار خون نیست؛ بلکه وظیفهٔ ما رصد کردن ماجرا و آموختن است که اگر در آینده از خود لیاقتی نشان دادیم (که البته بسیارو باز هم بسیار بعید میدانم)؛ بدانیم که راهها و چاهها کدامند؟
مردم اوکرائین یکبار «انقلاب نارنجی» کردند و نتیجهٔ آن به روی کار آمدن یک عده دزد فرومایه بود که نشانگر نهادینه بودن فرهنگ فساد در اوکرائین است. این فرهنگ در تمامی کشورهای اسلام (آیین تباهی) زده و کشورهای دارای حکومتهای ایدئولوزیک در طول سالیان متمادی تبدیل به فرهنگ رایج شده است.
حال اگر ببینیم که یک اوکرائینی میخواهد به اتحادیهٔ اروپا بپیوندد؛ آیا به همان گرمی از طرف اتحادیهٔ اروپا پذیرفته خواهد شد؟ و یا اینکه باید از فیلترهای گوناگون (قرنطینه) بگذرد و تا حد قابل پذیرشی گندزدایی شود؟ البته روسها خواهند پذیرفت؛ زیرا روسیه یک مستراح بزرگ است.
آیا اگر ایرانیان بخواهند که به یکی از ایالتهای آمریکا تبدیل شوند از طرف آمریکا پذیرفته خواهد شد (حتی اگر ارزش راهبردی و ژئوپولیتیک بالایی داشته باشد)؟ کدام کشور پیشرفته به عده ای سینه زن و زنجیر زن و فاسد و رشوه خوارو دزد نیاز دارد؟ آیا اگر افغانستان بخواهد به ایران بپیوندد؛ از طرف ایرانیان پذیرفته خواهد شد؟ (البته اگر شعارهای پان ایرانیستی را کنار بگذاریم میتوانیم به این پرسش پاسخی واقع گرایانه بدهیم.)
برای شستشوی مستراحی به نام یونان صدها میلیارد دلار از طرف اروپا هزینه شد و شکمهای یونانی حتی حاضر به پذیرفتن ریاضت اقتصادی برای رسیدن به آینده ای بهتر نبودند.(اروپا مستراح های زیادی دارد و پاک کردن همهٔ آنها بسیار سخت است). لذا اگر میبینیم که اروپا و آمریکا به آن گرمی با مسئلهٔ اوکرائین برخورد نمیکنند؛ ریشه در «عدم اطمینان» آنها نسبت به رهبران غرب گرای اوکرائین و فرهنگ فساد پیشرفتهٔ حاکم بر جامعهٔ اوکرائین دارد. اما در شرایط کنونی؛ اوکرائینیها تنها میتوانند بر روی دو مسئله حساب باز کنند:
۱- سیاست راهبردی غرب برای مهار روسیه.
۲- معادن و صنایع و خاک حاصلخیز اوکرائین.
این دو در کنار هم میتوانند دروازهٔ اروپا را به روی اوکرائین بگشایند؛ به شرطی که نخست از «قرنطینهٔ گند زدایی» بگذرد.
زمانی که از اختلافات فرهنگی سخن میگوییم؛ تنها به اختلاف میان شاهنامهٔ فردوسی و تازینامهٔ محمد مربوط نمیشود. زمانی که از اسرائیل و عربهایی که خود را فلسطینی مینامند سخن میگوییم؛ مسئله تنها به قرآن و تورات ختم نمیشود. اگر همین امروز یهودیان از اسرائیل خارج شوند و این سرزمین را به عربهای فلسطینی واگذار کنند؛ آن سرزمین توسط همین مبارزان عرب (فلسطینیان قلابی) در مدتی کمتر از ۶ ماه به یک مستراح تبدیل خواهد شد.
آنچه که به نام اقتصاد جهانی و یا سرمایهٔ جهانی میشناسیم؛ دیگر به کشورگشایی نمی اندیشد؛ زیرا دیر زمانی است که از اقتصادی که پایه های آن بر «کشاورزی - دامداری» استوار بود گذشته اند؛ اما روسها همچنان در دوران نیمه صنعتی باقیمانده و به زمین می اندیشند و در عین حال بخش بزرگی از گندم مورد نیاز خود را همچنان از آمریکا میخرند.
شاید زمان آن فرا رسیده باشد که غرب در دو جبهه به روسیه؛ یک پیغام میدانی بدهد؛ پیغامی در اوکرائین و پیغامی در سوریه. به نظر من تحمل چند صد نفر «سلفی - جهادی» در سوریه بسیار آسان تر از تحمل روسیهٔ تزاری با بمبهای اتمی باشد. اگر دندان روسها کشیده نشود؛ در آینده مدیریت نیروهای «سلفی - جهادی» را نیز بدست خواهند گرفت و در جهت منافع خود و باج خواهی از اروپا و آمریکا از این نیروها سود خواهند جست.
به نظر من غرب دچار حماقتی باورنکردنی شده است. تریلیاردها دلار و آنهمه نیروی انسانی را هزینهٔ گسترش دموکراسی برای غارنشینان افغانستان و قبایل عقب ماندهٔ عراق نمودند و نتیجه ای که گرفتند حتی صفر هم نیست؛ بلکه تمامی آن ضرر است.
اکنون یک جبههٔ ضد روسی و ضد چینی در خاورمیانه تشکیل شده است. این جبهه هرگز به تنهایی چیزی نبوده است و حداکثر کار آنها فروش نفت است و باز هم هرگز نخواهند توانست به قدرتی بر اساس زیرساختهای بومی تبدیل شوند؛ اما اگر از این جبههٔ ضد روسی و ضد چینی استفاده شود؛ میتوان شاخ روسیه را در خاورمیانه شکست و شکسته شدن شاخ روسیه در خاورمیانه ضربه ای مستقیم به چین هم هست. اما مشکل احمقانهٔ آمریکا و اروپا چند هزار نفر «سلفی - جهادی» است.
اگر دوباره به مشکلاتی که اوکرائینیها دارند برگردیم؛ میتوان به شکل زیر بیان نمود:
۱- جامعه ای که تا خرخره فاسد است.
۲- رهبرانش فاسد هستند.
۳- رئیس جمهور فراری شان نوکر روسیه بود و استان خودمختار کریمه را به روسیه فروخت.
۴- ارتش اوکرائین چه بسا برای پرهیز از درگیری با روسها دست به کودتا بزند و رهبران کنونی را دستگیر کرده و ماجرا را خاتمه دهد.
۵- جامعهٔ اوکرائین از نظر ترکیب جمعیتی یکپارچه نیست و آنچه که اقلیت روس نامیده میشود در برخی شهرها تعداد قابل توجهی را تشکیل میدهند که میتوانند برای دامن زدن به یک جنگ داخلی تمام عیار از طرف روسها تحریک و مسلح شوند.
۶- بخشی از اوکرائینیها نیز به خاطر تنیده شدن منافعشان با روسها؛ نقش ستون پنجم روسیه در میان اوکرائینیها را بازی میکنند.
۷- اروپا و آمریکا به اوکرائینیها اعتماد ندارند و حد اکثر پیشنهاد آنها به اوکرائین وارد شدن به «قرنطینهٔ گند زدایی» است که طبعاً میتواند بسیاری از مردم اوکرائین را دلسرد نموده و روسها نیز میتوانند در تبلیغات خود از آن استفاده نمایند.
۸- مهمترین مشکل اوکرائینیها این است که محمدعلی کلی دوم؛ مرد بی لیاقت و ناتوانی است و متعلق به حزب «دلّالها» است و از بخت بد اوکرائینیها دولتهای اروپایی نیز دلّال صفت هستند. مگر آنکه روسها کارد را به اسخوان غرب رسانده باشند.
مشکل روسها:
روسها میخواهند با شاخ و شانهٔ نظامی کشیدن؛ پشت میز مذاکره با غرب بنشینند و اوکرائین را بر اساس منافع خود و غرب دوباره تعریف کنند.
اما مشکل اصلی روسها این است که آیا میتوانند ریسک یورش نظامی به اوکرائین را تحمل کنند و با عواقب آن روبرو شوند؟ زیرا اگر آمریکا و اروپا به سیاست تحریم اقتصادی روسیه روی بیاورند؛ چیزی عاید اوکرائینیها نخواهد شد؛ اما میتواند کمر روسیه را بشکند.
نتیجه اینکه: روسها نیاز به گوشمالی دارند و زمان آن فرا رسیده است و اگر اروپا و آمریکا به جبههٔ ضد روسی و ضد چینی تشکیل شده در خاورمیانه روی بیاورند؛ نتایج خوبی از آن خواهند گرفت:
۱- تحمیل یک شکست سیاسی - نظامی در سوریه؛ ضربه ای موثر بر پیکر روسیه و نوکران صفوی و علوی روسیه خواهد نواخت.
۲- موضع پاکستان به خاطر منافع مشترکش با عربستان سعودی تغییر خواهد کرد.
۳- مشکل عراق میتواند حل شود.
۴- مشکل نیروهای «سلفی - جهادی» میتواند تا حدود زیادی فروکش کند.
۵- معضل مصر نیز میتواند حل گردد.
۶- مشکل حزب الله لبنان نیز میتواند یکسره حل شود.
۷- مشکل افغانستان نیز که بیشتر محصول و زاییدهٔ مشکل پاکستان و عربستان است نیز میتواند چهره ای دیگر پیدا کند.
۸- مشکل جمهوری ننگین اسلامی حاکم بر ایران نیز حل خواهد شد.
شاید دکترین جدید آمریکا نیز همین باشد. زیرا سخنان جسته و گریخته ای که از زبان جان کری شنیده میشود؛ نشان از اختلاف شدید بین محمد علی کلی دوم و وزارت امور خارجه دارد.
کژدم
شبکه تلویزیونی سی ان ان آمریکا روز شنبه خبر از آماده باش کامل سازمان های امنیتی و نظامی آمریکا برای واکنش به تحرکات روسیه در اوکراین داد و گفت که یک ژنرال ارتش آمریکا مسولیت هماهنگی این سازمان ها را برای واکنش فوری به تحرکات روسیه بر عهده گرفته است.
پاسخحذفدرود بر شما
حذفمن فکر نمیکنم که محمدعلی کلی دوّم چنین لیاقتی داشته باشد. اما روسیه هم اکنون نیز حتی اگر به الحاق کریمه به ناحیه های تحت المایه خود نیز بسنده کند؛ ضربات اقتصادی سنگینی خواهد خورد. از نظر نظامی نیز اگر روسیه درگیر جنگ با ارتش اوکرائین شود؛ آمریکا و اروپا تا حد ممکن سعی خواهند کرد که به حمایت لجستیک از ارتش اوکرائین بپردازند و به طور مستقیم وارد جنگ نشوند.
ظاهراً به نظر میرسد که روسها با حرکت گام به گام و خزنده به طور پنهانی در حال تحریک افسران ارتش اوکرائین برای کودتا باشند.
با تعریف نئولیبرالیستی شما از «مستراح» در واقع باید در کنار یونان، کشورهایی چون اسپانیا و پرتغال و ایتالیا و ایرلند و بزودی فرانسه را هم جزو «مستراحها» حساب کرد، چون آنها هم با مشکلات مشابهی مانند یونان روبرو هستند و آنقدر از اعتباراتشان کاسته شده که بزودی باید در صف «گدایان اروپا» و کشورهایی چون بلغارستان و لهستان و کروواسی و مجارستان و رومانی و غیره بایستند. در برخی از آنها مانند اسپانیا میزان بیکاری در میان جوانان به بیش از ۶۰ درصد میرسد و در واقع نیروهایی که باید آیندهی این کشور را بسازند هیچ چشماندازی ندارند و دارند گروه گروه برای یافتن کار به کشورهای دیگر مهاجرت میکنند. بطوری که پرتغال و اسپانیا دارند از نیروی جوان تهی میشوند و اخیرا یکی از کارشناسان اقتصادی گفت، اسپانیا و پرتغال و ایتالیا دارند آیندهی خود را از دست میدهند. به این ترتیب باید گفت که با بحران یورو، فعلا از اروپا جز آلمان و کشورهای اسکاندیناوی چیزی باقی نمانده است و بقیه «مستراح» هستند یا در حال تبدیل شدن به «مستراح». بریتانیا هم که شدیدا از خایههای آمریکا آویزان شده و اگر مشکلی به نام سلطنت و سنت آن را نداشت، تا کنون حتما با یک همهپرسی به ایالات متحده پیوسته بود و یکی از ایالتهای آن کشور در اروپا را تشکیل داده بود، چون از خودش چیزی ندارد جز یک مجتمع عظیم سرمایهی دلال و بانکی که مانند حباب روی آب است و اگر بترکد از بحران مالی سال ۲۰۰۸ بدتر خواهد شد و میلیونها نفر را به خاک سیاه خواهد نشاند. در مقابل یک نگاه دیگر به اروپا این است که بپرسیم اروپای چه کسانی؟ اروپای کنسرنها و کارتلها و بانکها و شرکتهای چندملیتی، یا اروپای اکثریت مردم این کشورها که سازندگان فرهنگ و داراییهای مادی و معنوی آن هستند؟ باید بپرسیم که چه کسانی یونان را چنان مقروض و به بیماری مصرفزدگی دچار کردند که ناگهان کمرش بشکند و حالا دولتهای اروپای غربی ناچار شوند با مالیات مردم خود ـ و نه از جیب کارتلها و بانکهای غارتگر ـ دوباره آن را بازسازی کنند؟ برندگان و بازندگان در یونان چه کسانی بودند؟ چه کسی باید به این موضوع رسیدگی کند که کنسرنهای اسلحهسازی همین کشور آلمان ـ که از محل مالیاتهای مردم خود بیش از همه به یونان کمک مالی میکند ـ در سالهای اخیر به همین یونان فلکزده ۱۴۰ میلیارد دلار جنگافزار فروختهاند؟ یونانی که در ناتو است و خطری مستقیم تهدیدش نمیکند، برای چه و به چه مجوزی این همه سلاح خریده است؟ سود این معاملات به جیب چه کسانی رفته است؟ اگر به جای شعارهای شیک و دوآتشه کمی از این پرسشها از خودمان بکنیم، بزودی متوجه میشویم که بوی گند «مستراح» از آسمانخراشهای بانکها و کارتلهای نفتی و کنسرنهای اسلحهسازی در والاستریت و لندن و فرانکفورت به مشام میرسد و نه از جای دیگر! اینها هستند که به نام «گلوبالیزاسیون» و اقتصاد نئولیبرالیستی کل جهان را به «مستراحی متعفن» تبدیل میکنند. اوکراین هم برایشان چیزی بیشتر از رومانی و بلغارستان و دیگر «گداخانههای» اروپا ارزشی ندارد. مهم اینست که بازار مصرف تازهای بیابند و بساط بنجلفروشی خودشان را بگسترانند. نه آزادی مردم اوکراین برایشان مهم است و نه حقوق بشر و نه هیچ چیز دیگر. خرس حریص و درندهی روسیه از آن طرف هجوم آورده و یک مشت راهزن نئولیبرال از این طرف و در آن وسط هم ملتی بدبخت گیر کرده که به دلیل ناآگاهی و نادانی تاریخی برآمده از صدها سال استبداد تزاری و کمونیستی، نه میتواند روی پای خود بایستد و نه سرنوشت خود را به دست گیرد و باید ملعبهی دست این تبهکاران باشد! آری، «مستراح» را باید جای دیگری جستجو کرد!
پاسخحذفدرود بر شما
حذفنخست اینکه من نه به لیبرالیسم و نه به نئولیبرالیسم و نه به این نظریه که «مردم اروپا و یا ایران» و یا هر سرزمین دیگری « فرهنگها را ساخته اند» نیز اعتقادی ندارم. از نظر من آنهایی که درجهٔ هوش آنها زیر ۱۴۰ است یا تپاله هستند و یا شارلاتان. آنها همیشه نقش خشت و آجر را بازی کرده اند و همیشه نیز همین خواهند بود و خواهند ماند و پتانسیلی بیشتر «تپاله بودن» و یا «شارلاتنان» بودن را ندارند. شما میتوانید با مطالعهٔ مقاله های «گفتگویی از نوع دیگر» به نظرات من آشنا شوید.
اما در رابطه با فرانسه باید بگویم که سومین قدرت اقتصادی اروپاست ؛ اما در رابطه با پرتقال و اسپانیا و ایتالیا با شما موافقم. همچنین با افزودن فرانسه با این نظر شما که اروپا یعنی آلمان و اسکاندیناوی نیز موافقم. اما اینکه «مردم» این کشورها را ساخته اند.... پاسخ من این است: هرگز و اینکه تمدن و فرهنگ را «مردم» ساخته اند یک توهم «اومانیستی» است که نظریه ای بسیار «کلکتیو» است. از نظر من «انسان» باید دوباره تعریف شود.
اما در مورد انگلستان و اینکه موسسات مالی آن که هردو از نظر شما پوشالی هستند نیز باید بگویم:
زمانتی که «پول» اختراع شد ظاهراً برای داد و ستد بود؛ اما واقعیت این است که مقدار پولی که در جیب شماست میزان «حق شما در زندگی» را تعیین میکند. اگر ۱۰ پوند در جیب دارید؛ باید در خیابان بخوابید تا چند روزی بتوانید نان خالی بخورید. اگر آنرا هم نداشته باشید باید بروید کلیسا و آش نذری بخورید. موسسات مالی انگلستان کارشان «پول قرض دادن» و گرفتن «بهره» و اصل پول است. در آمد این موسسات مای نه در قرض دادن به مردم کوچه و خیابان ها؛ بلکه در قرض دادن به دولتها نهفته است. دارایی خانوادهٔ روتچیلد بالاتر از ۶۰۰ تریلیارد دلار است؛ اما به ما میگویند که ثروتمندترین مرد جهان «بیل گیت» است که دارایی اش (مایکروسافت) ۷۰ میلیارد دلار است. بیل گیت حتی پشّه هم نیست.
هر گلوله ای که روسها شلیک کنند؛ باید بهرهٔ آنرا به موسسات مالی انگلستان بپردازند. آلمانها و کشورهای اسکاندیناوی و حتی بانک جهانی هم همینطور. تمامی بانکها و بانکهای مرکزی دنیا هم باید به به این موسسات مالی «بهره» بپردازند.
داستان بسیاتر پیچیده تر از آن است که با لیبرالیسم و یا نئولیبرالیسم حل شود.
dooste gerami ,dorood bar shoma,ari bayad mostarah ra jaye digar jostojoo kard
حذفin neveshteye man dar javabe h sh bood, lotfan dar zire neveshteye ishan chap shavad va na dar zire neveshteye kajdom
حذفدوست گرامی
حذفمن در انتشار نظر شما دخل و تصرفی نمیکنم. اگر شما روی کلمهٔ پاسخ در زیر هر نظری که میخواهید به آن پاسخ دهید و یا موافقت خود را اعلام کنید کلیک کنید؛ گوگل نظر شما را که مربوط به آن شخص مورد نظر شماست برای من میفرستد. و من منتشر میکنم. اگر دوست دارید که در همانجایی که میخواهید منتشر شود بر روی کلمهٔ پاسخ در زیر آن نظر کلیک کنید تا منتشر کنم. متاسفانه من نمیتوانم کاری بکنم مگر آنکه شما نظرتان را تکرار کنید تا منتشر کنم.
شاید هم به این خاطر که من زودتر از شما به آن نظر پاسخ داده ام؛ نظر شما پس از نظر من منتشر شده است. اگر اینگونه باشد کاری نمیتوان کرد.
حذفپاسخ به جناب کژدم:
پاسخحذفمسلم است که داستان خیلی پیچیده است. ولی ما دیگر به سهم خود این کلاف را سردرگمتر نکنیم. شما یا باید تحلیل سیاسی کنید یا نقد فرهنگی. اینطوری نمیشود که شما یکسری مسائل را در تحلیل رویدادهای سیاسی ـ که امور جاری و اکنون هستند ـ مطرح کنید و آنوقت هر کس نکتهای را تذکر دهد، فورا به موضوعات فرهنگی و یا از آن بدتر "بیولوژیک" پناه ببرید. من مانند شما هوشسنج در دست ندارم که بگویم چه کسی "تپاله" و "شارلاتان" است و چه کسی نیست. اما با قطعیت میتوانم بگویم که بهره هوشی لزوما متضمن موقعیت آدمها نیست، مگر اینکه شما به این خرافه باور داشته باشید که ما در جهان عادلانهای زندگی میکنیم. درست برعکس، در این دنیا سیستمهایی جا افتاده و تثبیت شدهاند که تا حدود زیادی مستقل از این پدیده عمل میکنند و چاشنی مناسبی از شارلاتینیسم و مادرقحبگی به راحتی میتواند کمبود هوش را جبران کند و آدمیانی را که "تپاله" و "شارلاتان" واقعی هستند در موقعیت فرادست قرار دهد. و شما تصور نکنید که کسانی که الان در اتاقهای فکر و تصمیمگیری بانکها و کارتلها بینالمللی نشستهاند لزوما بهره هوشی خیلی بالایی دارند. این تصوری است که کنسرنهای رسانهای از نوع مردوک و کلوبهایی چون بیلدربرگ و غیره تلاش میکنند به شما القا کنند، تا نسبت به موقعیت آنان احساس ضعف فکری کنید و ظاهرا موفق هم بودهاند! اگر منطق موقعیت فرادست و فرودست را بپذیریم، با این حساب ناچاریم اذعان کنیم که لابد هوش من و شما باید الان از پاسدارهای آدمکش نظام حاکم بر ایران که قدرت را قبضه کردهاند و ۳۵ سال است دارند بر این کشور فرمان میرانند کمتر باشد. بنابراین بهتر است این بحثهای بیولوژیک را فعلا کنار بگذاریم و به تحلیل سیاسی مشخص وضعیت اوکراین بپردازیم. البته این پیشنهاد من است وگرنه خود دانید. در ضمن منظور من از فرهنگسازی این نبود که عامهی مردم فرهنگسازند. مردم همواره در تاریخ در بهترین حالت سیاهی لشگر بودهاند و همیشه آدمهای معین و محدودی فکر ساختهاند و افکار را پیش بردهاند. ولی نباید فراموش کرد که همهی فرهنگها در همه جای دنیا نهایتا جز بر چیزی به نام ارزشها استوار نیستند و فقط از طریق این ارزشها از هم متمایز میشوند. و اگر برایمان کل این ارزشها بیمعنا باشد، دیگر بحث در این باره که روسیه در اوکراین حاکم خواهد شد یا ناتو یا خود مردم اوکراین، بیمورد میشود.
ناشناس گرامی
حذفسیاست بخش مهمی از فرهنگ است و حاکمیت سیاسی مهمترین ارگان فرهنگ سازیست. اما سیاست و فرهنگ و تمامی علایم حیاتی ریشه در همان چیزی دارد که شما فکر میکنید من در پشت آن پنهان شده ام؛ اما بر عکس شما می اندیشم که هرچه میبینید؛ محصولات جانبی همان چیزی هستند که شما نامش را «بیولوژی» گذاشتید. شما یک موجود بیولوژیک هستید و آنچه که میگویید نتیجهٔ داده ها و رمحصول داده پردازی مغز شماست و من نیز به همچنین. زمانی که شما مرا «نئولیبرال» خواندید؛ برای من بسیار نامفهوم بود که از کدامین سخن من؛ چنین برداشتی کرده اید؟ به همین دلیل نیز به شما گفتم که من به هیچ یک از این مزخرفات اعتقادی ندارم؛ اما از اینکه شما آن مقالات را به جای خواندن؛ فقط «نوک» زده اید متاسفم و گرنه میتوانستید بهتر از اینها بنویسید. در ضمن آنچه که شما «عدالت» مینامید از نظر من یک «تصور» است که ساختهٔ ذهن «هیچکارگان» و یا همان «تپاله» هاست و در واقع «تئوریزه کردن آرزوهای دست نیافتنی» است و هرگز نیز به واقعیت تبدیل نخواهند شد؛ زیرا موجوداتی که به صورت «کلکتیو» انسان نامیده میشوند ذاتاً با هم برابر نیستند؛ حال این امر چه کار خدا و چه کار شیطان باشد در کل قضیه فرقی نمیکند. اینکه تنها بگوییم که آنهایی که در کلوبهای بیلدربرگ و یا سایر کلوبها چه بسا آدمهای کم هوشی هستند یک شوخی مسخره است. البته کارمندان جزء این بانکها و کلوپها؛ مردمان عادی (تپاله ها) هستند. اما سیاستگذاران و رهبران این سازمانها شارلاتانها هستند (درجهٔ هوش میان ۱۲۵ تا ۱۳۵). در ضمن من مانند شما از کلمات بسیار کلکتیوی مانند «فرودستها» و «فرادستها» استفاده نمیکنم چون بسیار گنگ و بی محتوای هستند و میتوان این کلمات را تعبیر و تفسیر نمود و شما نیز آنرا تعبیر و تفسیر کرده اید.
اینکه شما خود و مرا با پاسدارها و بسیجیها مقایسه کنید؛ تشبیه نادرستی است؛ زیرا کلمهٔ «پاسدارها» و «بسیجیها» نیز متاسفانه کلکتیو هستند و نمیتوان فرد را با جمع مقایسه کرد. فرد را تنها میتوان با فرد مقایسه نمود تا نتیجه ای واقعگرایانه بدست آید. برای شارلاتان بودن درجهٔ هوش بالایی مورد نیاز است و از نظر من اکثر بسیجیها و سپاهی ها به دسته بندی «تپاله ها» تعلق دارند که به قول شما از روی مادرقحبگی به نان و ساندیس رسیده اند و این داستان همچنان ادامه خواهد یافت.
اما در رابطه با آنچه که ارزشها مینامید و بی اعتقادی به ارزشها را بی مورد شدن بحثها و تحلیلهای سیاسی می انگارید؛ باید بگویم که ذهن بی اعتقاد راحت تر میتواند تحقیق کند و دنبال دلایل و علتها بگردد. ذهن با اعتقاد به طور اتوماتیک همه چیز را از فیلتر اعتقاد خواهد گذرانید.
اگر به آزمایشگاهها سری بزنید؛ خواهید دید که کسی به نفت و محصولات شیمیایی اعتقادی ندارد؛ و تنها چیزی که یک محقق از آن لذت میبرد؛ کاری است که انجام میدهد. اعتقاد از هر نوعی که باشد؛ ذهن را کند و در موارد زیادی تعطیل میکند.
پیش از آنکه به مسائل سیاسی از موضع «ارزشها» و «آرمانها» نگاه کنید باید یاد گرفت که مانند علوم تجربی در رابطه با آن برخورد کرد و گرنه همه چیز به شعارهای آرمانگرایانه تبدیل خواهد شد.
كژدم گرامي
پاسخحذفهر چند مقاله تان واجد ارزشهاي تحليلي جالبي بود وليكن دور باطل بحث تان با دوست ناشناسمان به بيراهه اي كشيده شد كه بيش از دوري متسلسل نام بيشتري بر آن نميتوان نهاد.
از يكسو با دوست ناشناسمان موافقم كه اين وبلاگ قبل از اينكه به مقوله هاي فرهنگي بپردازد ارزشهاي والايي را در تحليل سياسي مسائل روز دارد و از طرفي هم تا حدي با شما موافقم كه بدون بررسي پيش زمينه هاي فرهنگي. تحليل سياسي نيز گاها ناقص مي نماياند.
به هرحال اوكراين را بايد از سه ديدگاه متفاوت مورد بررسي قرار داد و ارزش ژئوپلتيك اين كشور را بايد از وراي سه ديدگاه روسيه . اروپا و آمريكا بررسي نمود.
جايگاه اوكراين در سياست خارجي هر يك از اين سه بلوك كاملا متفاوت است. صد البته كه حتي لروپاييان نيز در مورد اوكراين داراي ديدگاهي واحد نيستند.
ارزشي كه اوكراين براي كشورهاي اروپاي مركزي و آلمان و بلژيك و اتريش دارد به مراتب متفاوت از ارزش آن براي كشورهايي چون فرانسه و انگلستان و اسپانيا و ايتالياست و شايد ارزش بخصوصي را نيز براي كشورهاي اسكانديناوي نداشته باشد.
ارزش اوكراين براي روسيه چه ار نظر سياسي و چه از نظر اقتصادي حياتي است و براي كشورهاي اروپاي مركزي ارزش اقتصادي آن به ارزش سياسي آن ميچربد و براي كشورهاي اروپاي غربي داراي ارزشي به تنها سياسي.
موضوع براي آمريكا متفاوت است. اوكراين در سياست خارجي آمريكا به مانند اهرمي هم براي مهار روسيه و هم جهت مهار كشورهاي اروپاي مركزي و بويژه آلمان و بلژيك محسوب ميشود و نقش ژئوپلتيك آن از نگاه آمريكا قابل چشم پوشي نيست.
در اين نقطه نظر ديدگاههاي انگلستان و آمريكا كاملا به يكديگر نزديك است و حركت معترضين ميدان استقلال كيف پس از توافق اوليه ميان معترضين و يانكوويچ كه به تاييد نمايندگان اروپا و آمريكا و روسيه نيز رسيد و به هم خوردن اين توافق و فرار يانكوويچ چون دستاوردي بادآورده براي آمريكا و انگلستان تلقي ميشود.
پانويس كامنت جاي بررسي پيشتر اين موضوع نيست وليكن در حال نوشتن مقاله اي هستم كه به تفصيل به بررسي اين موضوع ميپردازد و اميدوارم بتوانم هرچه سريعتر برايتان ارسال دارم.
در خاتمه با شما موافق هستم. نه روسيه قادر به جدا كردن كريمه است و نه حاضر به قبول اين ريسك است. در ضمن فراموش نكنيد كه در سال 1994 تفاهم نامه اي كه به نام پيمان بوداپست ناميده ميشود در مورد اوكراين تنظيم و به امضاي بيل كلينتون. بوريس يلتسين. جان ميجر و لئونيد كوچمان رسيد كه به موجب اين پيمان آمريكا و انگلستان متعهد به دفاع از اوكراين در صورت حمله روسيه شده اند.
روسيه نيز در حال محك زدن عكس العمل آمريكا و پيمان ناتو در اين مورد ميباشد و بيشتر مسئله كريمه را بعنوان برگي در مذاكرات آينده و تقسيم مجدد ژئوپلتيكي اوكراين به كار خواهد آورد چون پوتين به خوبي آگاه به عواقب اقتصادي ناشي از اشغال اوكراين ميباشد.
م.ر گرامی
حذفشاید هم قصد دوست ناشناسمان به بیراهه کشاندن مسئله بود.
اما در رابطه با ارزشهای گوناگون اوکرائین برای کشورهای اروپایی؛ باید بگویم که درست است و به همین دلیل هم نمیتوان به مفاد پیمان ۱۹۹۴ دل بست. زمانی که اوباما فکر بکند که جنگ افغانستان جنگ من نیست؛ میتواند به سادگی بگوید که اضای فلان رئیس جمهور هم امضای من نیست. این پیمان نامه ها ارزش آنچنانی ندارند و فرار از پیمانها کار روزمرهٔ کسانی است که ما آنها را به نام سیاستمداران میشناسیم. هر بند از معاهده ها هم میتواند قابل تعبیر و تفسیر باشد و جنبهٔ حقوقی پیدا کند. آمریکا و اروپا در ماجرای گرجستان؛ آنها را تنها گذاشتند و در رابطه با سوریه هم سلفی جهادیها را بهانه کردند و یک به یک از میدان بیرون رفتند. لذا تنها مسئله ای که میماند این است که کریمه چقدر برای روسیه ارزش دارد و تا چه حدی میتواند در ازای بدست آوردنش ریک بپذیرد و از سوی دیگر اوکرائین چه ارزش برای آمریکا و اروپا دارد؟ مهمتر از آن اینکه رئیس جمهور فعلی آمریکا تا چه حد به پرنسیپهای سیاسی پایبند است. من همانگونه که در متن مقاله نیز گفته ام؛ در هیچیک از رهبران غرب و بویژه اوباما آن شایستگی را نمیبینم مگر آنکه غرب عمیقاً به این نکته رسیده باشد که دیگر کافیست و باید جلو روسها کاملاً گرفته شود و تنها در آن صورت است که پوتین از کردهٔ خود مثل حسن نصرالله در جنگ ۳۴ روزه پشیمان خواهد شد.
پاسخ به جناب کژدم:
پاسخحذفشما معتقدید که ریشه فرهنگ در بیولوژی است. باید عرض کنم که خیر چنین نیست. فرهنگ درست بهرغم بیولوژی است. بیولوژی چیزی جز وابسته بودن به طبیعت نیست. ولی اساسا فرهنگ (کولتور) بر ضد طبیعت (ناتور) ساخته شده است. انسان تنها موجودی است که فرهنگ میسازد. بقیهی جانوران وابسته به طبیعت و حل شده در طبیعت هستند. فقط انسان است که به یاری خرد و احساس خود میتواند خود را از طبیعت رها سازد و در برابر آن قرار گیرد و فرهنگ بسازد. فرهنگ چیزی جز جامعیت دستاوردهای معنوی آدمیان نیست. حالا ممکن است شما بگویید که فعالیتهای فرهنگسازانه آدمی میتواند متاثر از غرایز طبیعی او هم باشد. با این سخن نمیتوان مخالف بود، ولی فرهنگ را نمیتوان در غرایز طبیعی خلاصه کرد. در مورد این موضوع هم که نوشتهاید سیاست بخش مهمی از فرهنگ است باید با نظر شما مخالفت کنم. شما میتوانید در هم تنیدگی سیاست و فرهنگ را در پدیدهای به نام "فرهنگ سیاسی" بازیابید، ولی خود سیاست میتواند در موارد زیادی فرهنگستیز و فرهنگ برانداز باشد و از فرهنگ یک جامعه نشئت نگرفته باشد. در ضمن باید میان "فرهنگ" و "تمدن" تفاوت گذاشت. همهی کشورها دارای گونهای فرهنگ هستند، ولی همهی کشورها متمدن نیستند. بنابراین اگر منظور شما از ادغام فرهنگ و سیاست، همان "فرهنگ سیاسی" باشد، باید آن را با تمدن سنجید و نه فرهنگ.
در ضمن شما فقط تصور میکنید که "ذهن بیاعتقادی" دارید. سراسر نوشتهی شما آکنده از "ارزشداوری" است. ذهن شما در بسیاری از مسائل هنوز متاثر از یک نوع ثنویت یا دوآلیسم سادهی "نیک و بد" است که به دلیل تاثیر زرتشت در فرهنگ ما ریشهای طولانی دارد. فراتر از آن شما متاسفانه هنوز در کاتهگوریهای دوران "جنگسرد" و "جهان دوقطبی" میاندیشید و داوری میکنید. فقط نگاهی به همین تحلیل شما درباره اوکراین نشان میدهد که خیلی هم بیطرف نیستید و "آزمایشگاهی" نگاه نمیکنید و آرزو میکنید اوکراین از چنگ روسیه خارج شود. البته این آرزو شاید شریف هم باشد. اتفاقا من خواستم با تذکرم شما را متوجه کنم که بیرون آمدن از چنگ روسها به معنی سعادت اوکراین نیست و چه بسا اوضاعی چون یونان در انتظار اوکراین باشد، همان چیزی که شما به "مستراح" تشبیه کردید. بنابراین نگاه من به حوادث اوکراین خیلی انتقادیتر و همزمان غیرایدئولوژیکتر از شماست. بحث "کلکتیو" و "فرد" هم طاسی بسیار لغزنده برای شماست. وقتی کل جامعهای را به "مستراح" تشبیه میکنید، لابد مکان "معطری" سراغ دارید! بنابراین میبینید که سخنان شما از "ارزشداوریها" خالی نیست.
ناشناس گرامی
حذفباز هم نمیدانم که شما از کجا به این نتیجه رسیدید که من گفته ام ریشهٔ فرهنگ در بیولوژی است؟ من هیچ آرزویی برای اوکرائین هم ندارم که به دست چه کسی بیفتد و یا مستقل شود و یا هر سناریوی دیگری را دنبال کند؛ اینکه آیندهٔ اوکرائین با کدامین پیمانها درخشانتر خولهد شد نیز بستگی به لیاقتها و شایستگیهای آنها دارد. من در اوکرائینیها آن شایستگی را نمیبینم که بتوانند به جایی برسند. آنهایی هم که ظاهراً به جاهایی رسیده اند؛ در آینده ای نه چندان دور به بن بست خواهند رسید که در آن مقاله ها به بن بستهای احتمالی اشاره کرده ام.
اما آنچه در نوشته های من به آکنده بودن از «ارزش داوری» تعبیر نموده اید؛ تنها برای بیدار کردن آنهایی است که به قول معروف «گول هیکلشون رو میخورند». مثلاً در جنبش معروف به جنبش سبز همهٔ آنهایی که به خیابانها ریخته بودند؛ در این رویا غوطه وربودند که اگر عکس و فیلم بگیرند و در یوتیوب منتشر کنند کار رژیم تمام است و در آن زمان من میگفتم که همهٔ اینها مسخره بازی است و جنبش سبز شکست خواهد خورد و به شدت هم شکست خورد. مشکل اکرائینیها هم نوع دیگری از همان مشکل سال ۸۸ ایرانیان یاحسین میرحسینی است و امید فراوانی به غرب دارند ولی به نمیدانند که صدای آنها از دهها فیلتر رد میشود و آنچه که شنیده میشود صدای آنها نیست؛ بلکه از آنها خواسته میشود که برای رسیدن به آرزوهایشان باید از فلان و بهمان فیلتر رد شوند و چه بسا در آخر ماجرا مردم اکرائین بیدار شده و ببینند که کار آنها تبدیل به گذشتن از فیلترها شده است.
من فرهنگ را با سیاست ادغام نمیکنم. بلکه سیاست بخشی از فرهنگ آنچیزی است که تمدن نامیده میشود. همانگونه که گفتم؛ فرهنگ فقط شاهنامه و نقاشی و تازینامه و دعا و نماز و باید و نباید های اخلاقی روزمره نیست و سیاست بخشی از فرهنگ است.
به هر حال فکر میکنم که این بحث فایده ای ندارد زیرا زبان همخدیگر را نمیفهمیم.
ناشناس گرامی با پوزش بحث شما خیلی بی سر و ته و سراسر ضد و نقیض می باشد....
پاسخحذفاگر فرهنگ مجموعه ای از ارزش ها، باورها، عادات و رفتار مردم یک سرزمین باشد٫ واضح و روشن است که هر چه بر این پایه ساخته شود رنگ و بوی ان زیر بنا را دارد... به عبارت ساده، فرهنگ سیاسی هر سرزمینی محصول مشترک دیدگاه مردمی است که دنباله رو ارزش ها، باورها، عادات و رفتاربخصوصی هستند که مربوط به دولت و سیاست است. این آرمان ها و الگوهای رفتاری برتمام جنبه های زندگی منجمله زندگی سیاسی یک کشور، منطقه یا کشور تاثیر همه جانبه دارد
به طور خاص، مفهوم فرهنگ سیاسی اشاره به نحوه مشاهده ما ( مردم هر سرزمینی ) به چهار جنبه های زیر:
رابطه بین دولت و مردم
حقوق و مسئولیت های مردم
تعهدات دولتی
محدودیت در قدرت دولتی
دارد که ان نحوه مشاهده بر گرفته از فرهنگ ما که متاسفانه مجموعه ای از بکن و نکن های بی سر و ته است می باشد برای همین هم هست که فرهنگ سیاسی ما یکی از دست اوردهای ما که ریشه در فرهنگ تک تک ما در خانه و اجتماع است.. در خانه همه فرهنگ عمه بلقیسی داریم در جامعه فرهنگ عمه بلقیسی را عمال و تشویق می کنیم .دولتمردان را طوری انتخا ب می کنیم که از تبار عمه بلقیس باشد و ارزشهای او را پاس دارد..حقوق و مسیولیت و تعهداتمان هم همان است که در مکتب عمه بلقیس اموخته ایم.. نتیجه فرهنگ عمه بلقیسی٫ فرهنگ سیاسی اسلامی می سازد٫ و فرهنگ سیاسی عمه بلقیسی سرزمینی بنام خاورمیانه..
كژدم گرامي
پاسخحذفدر اين نظر با شما موافق هستم كه آنچه كه مدنظر مردم اوكراين و يا بخش وسيعي از آنها بود در حال رنگ باختن در بازيهاي سياسي است كه برايشان تدارك ديده اند. همانگونه كه حكومت شوروي و تسلط روسيه براي اوكراينيها چيزي بيش از فساد اداري و سياستمداراني خودفروش و كشوري ورشكسته در دست مشتي مافياي تجاري-سياسي به ارنغان نياورد. رو كردن به غرب نيز ممكنست چيزي بيش از رياضتي اقتصادي در كنار نوسازي زيربناي صنعتي و تبديلشان به برده هايي خوشحال چيزي بيشتر به ارمغان نياورد وليكن به هرحال اين چيزيست كه مردم اوكراين خود بايد انتخاب كنند و اگر واقعا مايل به رستگاري هستند بايد بهاي آنرا نيز پرداخت كنند.
درست است اين ملت بايد از فيلترهاي متعددي رد شود و با عبور از هر فيلتر فيلتر نوتري در برابر آنها خواهد بود.
بر اساس معادلات اقتصادي اوكراين در حد تامين كننده مواد اوليه ارزش دارد و صنايع آن محدود به توليد محصولاتي خواهد بود كه توليد آنها با معيارهاي محيط زيستي اروپا همخواني ندارد و در نهايت اينكه براي رسيدن به اين ناكجا آباد بايد بهاي سنگيني را بپردازند چون به هرحال كشوري درجه سه در مقياس سيستم فراسرمايه داري نوين هستند.
وليكن شايد آينده مردم اوكراين در آغوش غرب بسيار بهتر از در آغوش مافياي روسي بودن و برده تزاران جديد باشد هرچند كه ممكنست فرسنگها با ايده آلهايشان فاصله داشته باشد.
رویترز می نویسه:
پاسخحذفhttp://www.reuters.com/article/2014/...A1Q1E820140302
Kerry said Moscow still had a "right set of choices" to defuse the crisis. Otherwise, G8 countries and other nations were prepared to "to go to the hilt to isolate Russia".
"They are prepared to isolate Russia economically. The rouble is already going down. Russia has major economic challenges," he said. He mentioned visa bans, asset freezes and trade isolation as possible steps.
کری گفته که روسیه رو از لحاظ اقتصادی تحریم می کنیم
هنوز هیچی نشده روبل داری میریزه
قدمهایی که می تونه انجام بگیرند محدودیت ویزا، مسدود کردن سرمایه ها و ممنوعیت معاملات برای روسیه است ...
به این احمق برده زاده (محمد علی کلی دوّم) اعتماد نکنید. برده زاده همیشه فرهنگ بردگان را با خود به یدک میکشد. این شخص آخرین رئیس جمهور برده زادهٔ آمریکا خواهد بود. گدایی از سر و رویش میبارد و لیاقتی بیشتر از بردگان ندارد.
حذفزمانی که گفتگوی ۹۰ دقیقه ای این برده زاده با پوتین به پایان رسید؛ پوتین گفته است که: این مردک چه میگوید و او کیست؟
اوباما نشان داده است که چیزی به جز یک «پانک» محلهٔ هارلم نیست. به کراواتش نگاه نکنید.... او هنوز ذلت یک برده را در درون خود دارد.
آلمان می گوید رییس جمهوری روسیه پیشنهاد تشکیل «گروه تماس» درمورد اوکراین را پذیرفته است
پاسخحذفhttp://www.radiofarda.com/archive/news/20140303/143/143.html?id=25282916
کژدم گرامی، آیا در صورت درستی این خبر نشانۀ عقب نشینی روسیه است؟
آریو
آریو گرامی
حذفنه.
تا زمانی که احمقی و برده زاده ای مانند اوباما بر سر کار است؛ آمریکاییها ذلیل خواهند شد.
اباما به راستی یکی از ذلیل ترین پرزیدنتهای تاریخ امریکاست. صد رحمت به کارتر. مشتی بی سواد و ترسو و شارلاتان . کاخ سفید را با هالیوود اشتباه گرفتند.. اساسا موضوع اوکرایین نیست که روسیه عقب نشینی بکند یا نه.. موضوع بر سر کریمه است که سرزمینی مستقل از هم اکرایین است هم روسیه..موضوع شبه جزیرهٔ کریمه است که دو دولت دزد برای بلعیدن ان با هم دعوا دارند. یکی با چاقو کشی و دیگری با هارت و پورت تو خالی ... سرزمینی که صده هاست زیر چکمه های خارجی لگدکوب شده و اخر کار هم مستر خروشچوف ان را مانند یک جعبه شیرینی به کشوری بنام اکرایین هدیه داده..واقعا تهوع اور است..
پاسخحذفآریوی عزیز
پاسخحذفدر پاسخ سئوالت باید خاطر نشان کرد که پوتین با اعزام نیرو به اوکراین و نگاهداشتن شرایط فعلی در حال محک زدن آمریکا و اروپاست.
آنچه که به نظر میرسد عملا اوباما را از تصمیم گیری در مورد اوکراین به کناری نهاده اند و آنچه که کری در مورد به تعلیق درآوردن روسیه در گروه هشت و اقدام به تحریم های اقتصادی بر علیه روسیه عنوان نمود دقیقا چیزی بود که دو ساعت پیش از آن در میزگردی تلویزیونی توسط لیندسی گراهام (رهبر کمیته نظامی سنای آمریک) و دیک داربین (نفر دوم دموکراتها در سنای آمریکا) و عضو کمیته روابط خارجی آمریکا از مسئول سیاست خارجی آمریکا درخواست نمودند و در همین میزگرد آنها اوباما را فردی ضعیف و بی عمل در سیاست خارجی خواندند.
به هرحال به نظر میرسد که سیاست خارجی آمریکا از مجرایی دیگر تصمیم گیری می گردد و تناقض گفتار و عمل در میان اوباما و جان کری کاملا مشهود است.
در هر صورت آنچه که به نظر میرسد اینست که پوتین راضی به ریسکی به این سنگینی نیستد و برای وی بهتر است که در پای میز مذاکره امتیاز بدهد و امتیاز بگیرد ولیکن مطمئن باشید که پوتین در ازای اوکراین حاضر به چشم پوشی از سوریه و ایران هست.
م.ر گرامی
حذفشما بیش از اندازه به دولت محمد علی کلی دوم امیدوارید. جان کری با اینکه با اوباما زاویه دارد؛ اما دکترین جدید آمریکا نمیتواند توسط این دولت به اجرا در آید. اینها از همان قماش بیل کلینتون با Oral sex با مونیکا لوینسکی هستند. اگر پوتین در این مسئله که جمهوریها و نوکران سابق اتحاد جماهیر شوروی باید حیاط خلوت روسیه بمانند؛ دار و دستهٔ اوباما که نسل جدید جیمی کارتر هستند نیز به دنبال جایزهٔ صلح نوبل میباشند. به این موجودات هیچ اعتمادی نیست.
دقیقا... پرزیدنت اباما حتی زحمت حضور در جلسه مهم امنیت ملی در رابطه با حمله روسیه به اکرایین را به خود نداده..بقیه هم که بودند همه ادمهای متزلزل٫ پر حرف و تو خالی هستند که تنها تخصصشان معامله زیرمیزی و حاشا کردن ان است.... مجموعه ای از تن پروران و گدا پروران کاخ سفید را اشغال کرده اند.. پوتین از بی عملی مجموعه اباما اگاهی کامل دارد وگرنه چنین اباما را عملا به هیچ نمی گرفت... تنها زمانی چنین داوری اشتباه هست که اگر بحران اکرایین به ترکیه ربط داده شود. در این صورت من کل بازی را قسمتی از بازی بزرگی می دانم که برای اهداف دراز مدت امریکا بایستنی است.
پاسخحذفكژدم گرامي
پاسخحذفمن نيز به مانند شما بهيچوجه به دولت اوباما اعتقادي نداشته و ندارم و وي را بيشتر مناسب كلاسهاي درس دانشگاهي و شوهاي تلويزيوني ميدانم. در مورد جان كري هم با شما همعقيده هستم . وي داراي كاريزماي لازم جهت پيشبرد برنامه هايي اين چنيني نيست ودر حال حاضر نيز بيش از اين از وي انتظار نميرود. وليكن فراموش نبايد كرد كه سياستگذاران در جاي ديگري نشسته اند.
از نقطه نظر من تمام جريانات اوكراين پس از امضاي پيمان مابين يانكوويچ و مخالفان در مسيري برنامه ريزي نشده راه پيمود كه منجر به مسائل اخير گرديد.
آنچه كه مسلم است گروه اوباما و مشاورانش هنوز در عالم خود سير ميكنند و پوتين نيز در عالم خود.
وليكن از يك مورد مطمئنم و آن اينست كه اوباما را در برابر چالشي نهاده اند كه اگر نتواند آنرا به گونه اي حل كند تمامي سياستگذاريهايش در برابر ديگر مسائل جهاني همچون مذاكرات اتمي با ايران و كنترل جنگ سوريه و كنترل كره شمالي نيز مواجه با چالشهايي ميگردند كه راه مذاكره براي حل آنها به بن بست خواهد رسيد و شما نيز بهتر از من ميدانيم چه كشورهايي مابل به رويارويي نظامي براي حل اين مسائل هستند.
از سوي ديگر وقايع اوكراين همزمان شده است با بحث بر سر بودجه نظامي آمريكا در سال جديد كه بر پايه كوچك كردن ارتش اين كشور و كم كردن شديد بودجه نظامي آمريكا بنا نهاده شده و از هم اكنون نيز زمزمه هاي مخالفت با آن از طرف گروهي از نمايندگان به گوش ميرسد و حال چه فرصتي بهتر از اين كه به مردم آمريكا نيز نشان دهند كه كم كردن بودجه نظامي ميتواند چه عواقبي را براي اين كشور داشته باشد.
به هرحال من هيچ اميدواري به اين اوباما ندارم و در مورد مسئله اوكراين نيز به اين معتقدم كه در نهايت روسيه بازنده اصلي اين جريان خواهد بود حتي اگر اوكراين قرباني اين هماورد شود و به اين مسئله نيز معتقدم كه در هر صورت پوتين با اين عمل خود آمريكا را به چالشي بس بزرگ كشانده كه در نهايت نيز دكترين اوباما بازنده بزرگ اين بازي خواهد بود.
من مسئله اوكراين را بازي بزرگي ميدانم كه در اين ميانه پوتين بازيچه شد و اوكراين قرباني و بازي از آنجا آغاز شد كه در آخر ژانويه وزير صنايع اوكراين از امضاي قرارداد با اكسون و شل در مورد اكتشاف و استخراج گاز در درياي سياه به بهانه وجود اعتراضات خياباني و در اصل بر اثر فشار روسيه خودداري نمود.
كزدم گرامي . من در اين بازي هيچ برنده اي را بجز سيستم فراسرمايه داري جهاني نميبينم.
به گزارش رویترز روسیه روز دوشنبه «بهای سنگین اقتصادی» برای دخالت نظامی خود در اوکراین پرداخت کرد. در این روز نه نتها ارزش روبل کاهش یافت بلکه بازارهای بورس و سهام نیز افت داشتهاند.
پاسخحذفبه گزارش این خبرگزاری بازار بورس مسکو در این روز سقوطی ۱۰.۸ درصدی را تجربه کرده «که به معنی از بین رفتن ۶۰ میلیارد دلار از ارزش شرکتهای روسی است؛ بیش از ۵۱ میلیارد دلاری که آن کشور خرج المپیک زمستانی سوچی کرد».
طرح اينترنت رايگان برای همه جهان
پاسخحذفیک شرکت غیردولتی فعال در حوزه اینترنت و اطلاع رسانی در آمریکا از طرح اینترنت رایگان برای مناطق مختلف جهان خبر داد و زمان اجرای مرحله آزمایشی این طرح را اواسط سال 2015 عنوان کرد.
به گزارش واحد مرکزی خبر، صندوق سرمایه گذاری توسعه رسانه، که مقر آن در نیویورک قرار دارد نام طرح خود را «اوترنت» عنوان کرده است.
به گزارش پایگاه خبری ایلاف، بر اساس اطلاعات به دست آمده از طرح اینترنت رایگان برای کره زمین، شبکه ای از ماهواره های کوچک در مناطق مختلف و در فاصله نزدیک به کره زمین مستقر خواهند شد. این ماهواره ها سیگنال های مختلف را از ایستگاههای مختلف زمینی دریافت و در مناطق مختلف جهان توزیع خواهند کرد.
هارلان ماندل مدیر اجرایی صندوق سرمایه گذاری توسعه رسانه درباره این طرح گفت:« این طرح به کاربران اجازه می دهد بدون نظارت شرکت و موسسه خاصی اطلاعاتشان را به دست آورند ضمن اینکه در این طرح از تمام اطلاعات خصوصی کاربران محافظت خواهد شد . با ارائه این طرح تمام نقاط کره زمین حتی دورافتاده ترین مکان های جغرافیایی هم می توانند از اینترنت استفاده کنند و سازمان ما علاقه مند است مجری این طرح باشد که در واقع انقلابی در عرصه رسانه است».
این طرح درمرحله اول فقط ارائه اطلاعات ازماهواره به کاربر را پشتیبانی خواهد کرد اما در مرحله دوم دوجانبه عمل خواهد کرد.
بر اساس اطلاعات این شرکت آمریکایی، در حال حاضر 60 درصد جمعیت کره زمین به اینترنت دسترسی ندارند که در این زمینه دلایل مختلفی نقش دارد. گرانی اینترنت و محدودیت دولتها در استفاده از اینترنت از جمله این دلایل به شمار می آید.
...........................................
دوره دیکتاتوریهای کوتوله که ارمانهای یک جامعه را حول ملی گرایی یا مذهب گرایی قرار داده اند و به سخت افزارهاو نیروهای سرکوب خود می نازند در حال تمام شدن هست دکترین جامعه جهانی به تناسب با ازاد شدن بیشتر اطلاعات در حال اجراست
مثلاً با اینترنت میخواهید حکومت را سرنگون کنید؟ چکار میخواهید بکنید با این اینترنت؟ برای خبر رسانی شاید خوب باشد ولی آنهایی که بر روی این پروژه سرمایه گذاری میکنند نه برای پیشرفت؛ بلکه برای تبلیغ محصولات فرهنگ؛ سیاسی خودشان است و دلشان به حال هیچکس نسوخته است. تفاله های فرهنگی به حاشیه رانده شدگان؛ دروغهای سیاسی؛ همگی بسیار منفی تر از آن چیزی است که نصیب مردم خواهد شد.
حذفجنبش یوتیوبی ۸۸ را فراموش نکنید که دلشان را به اینترنت خوش کردند و شکست خوردند.
تا گوساله گاو شود دل صاحبش آب شود
حذفجناب کژدم موضوع را دست کم مگیرید نهادینه کردن سبک و اندیشه غربی به چالش کشیدن افکار صلبی جهان سومی به خصوص از نوع اسلام زده ان میشه گفت یک جور جنگ نرم هست که به مراتب برای حکومتهای ایدیولگ به مانند ج . ا به در دراز مدت بسیار خطرناک خواهد بود پروپاگاندای حکومتی را به شدت تضعیف می کند
پاسخحذفمعنی دراز مدت این است که نفت از دایرهٔ انرژی خارج شده و زخایر کشور به یغما رفته است. کسی که بخواهد در دراز مدت کاری بکند؛ بر اساس سرعت حوادث سیاسی و اقتصادی کنونی؛ معنی اش این است که نمیخواهد کاری بکند. تا لاکپشت بخواهد حرکت کند اسب دهها کیلومتر به پیش افتاده است. اینگونه شعارها بخشی از همان چیزی است که میخواهند با اینترنت بین المللی شان توی گوشهای مردم بچپانند و همه به این فکر بیفتند که : نگران نباشید بالاخره کارها درست خواهد شد.
حذفمن این مسئله را دست کم نمیگیرم؛ اینکار را واقعاً مسخره میدانم.
راستی اینترنت چمدانی چه شد؟ هنوز در راه است؟!
حذفراستش را بخواهید زمانی که آن دیپلمات آمریکایی که با هزار زور و زحمت فارسی یاد گرفته است تا به ایرانیان نوید آزادی و دموکراسی بدهد؛ از اینترنت چمدانی سخن گفت؛ من مقاله ای در این رابطه نوشتم که خیلی رکّ و پوست کنده بود.
حذفhttp://kajdoum1.blogspot.com/2011/07/blog-post_9423.html
به هر حال روندی شروع شده و ادامه پیدا خواهد کرد من هم نمی گویم که این روند به نع ایارن و مردم ایران خواهد بود اما این نکته را متذکر شدم این حالت برای حکومتهای ایدولوگی مثل ج.ا که پایه های خود را بر جهل مردم بنا نهاده حالت مطلوبی نیست و اب در لانه مورچگان ریختن هست ملت ایارن می تواند از این گردش ازاد اطلاعاات استفاده کرده و خود را نجات دهد و یا اینکه در خواب غفلت باقی مانده و منتظر منجی باقی بماند که دست سرنوشت بدجور بیدارش خواهد کرد
پاسخحذفناشناس گرامی
حذفنخست اینکه چیزی به نام ملّت ایران وجود خارجی ندارد. یک مشت دزد و رشوه خور و رشوه بگیر و دزد و ضریح لیس که حریم خودشان را در حد خانوادهٔ شان تعریف میکنند و کسانی را که در فاصلهٔ ۲ کیلومتری از خانوادهٔ آنها در فقر و بدبختی زندگی میکنند را از خود نمیدانند و حتی فقرایش هم برای یک سبد غذایی حاضرند در صفها همدیگر را مثل کفتار بدرند.
کدام ملّت؟
منظورش همون امت مشنگه
حذفکژدم گرامی لطفا نظرتان را درباره آنارشیسم بیان کنید. با سپاس
پاسخحذفناشناس گرامی
حذفبرخلاف آنچه که «آنارشیسم» را به مفهوم «هرج و مرج» برای مردم ترجمه میکنند؛ آنارشیسم را میتوان در حوضهٔ نظر به دو بخش «رادیکال» که به «حقوق فردی مطلق» و عدم تمرکز اجتماعی و سیاسی می اندیشد و چیزی شبیه همان نظریه های اگزیستانسیالیستی است و آنارشیسم «میانه رو» که به «سازمان های مدنی» و عدم تمرکز قدرت سیاسی و اجتماعی می اندیشد تقسیم نمود. هر دوی اینها به حاکمیت مرکزی و سیستم قضایی و قانونگذاری مرکزی اعتقادی ندارند و فکر میکنند که حاکمیت مرکزی سیاسی و اجتماعی و اقتصادی؛ به ناچار به محدود شدن حقوق فردی و سازمانهای مدنی منجر خواهد شد. طرفداران این نظریه بر روی مشکلات ناشی از حاکمیت مرکزی اشاره میکنند و آنها را دلیل محکمی برای فروپاشی حاکمیت مرکزی میدانند.
از نظر من این نظریه بیشتر یک رویا است و در عصهٔ میدانی به ناچار به سوی تمرکز گرایی کشانده میشود. زیرا به هر حال این سازمانهای مدنی مجبور هستند که همیشه نشستهایی برای تنظیم روابط داشته باشند و در این روند با همدیگر معامله کنند اما چنین روندی بسیار زمان بر و پرهزینه است.
اما انتقاداتی که آنارشیسم به جوامع متمرکز وارد میکند دور از واقعیت نیستند. اما به هر حال یا باید به صورت اجتماعی زندگی کرد و یا به تنهایی سر به کوه و بیابان زد. نمیشود در جامعه زندگی کرد و بخشی از حقوق فردی را فدا ننمود. زیرا زیستن در جامعه مزایایی دارد که در زندگی فردی نمیتوان آنها را یافت و یا حتی خوابش را دید.
به نظر من مطالعهٔ اندیشه های آنارشیستی برای ورزش و پروراندن ذهن سیاسی بسیار مفید هستند؛ زیرا رابطهٔ فرد و سازمانهای مدنی با کل جامعه را به صورت دقیقتری مورد مطالعه قرار میدهند.
با سپاس از پاسخ شما.
حذفببین کژدم جان من هم قبول دارم غلبه مردم ایارن واجد این شرایط هستند اما باور کن حداقلی هم از مردم هستند که حداقلهای یک ملت پیشرو را داشته باشند اگر اینچنین نبود سنگ رو سنگ بند نمی شد باید قبول کنید حتی یک درصد و هدف رو باید نجات اون یک درصد گذاشت متاسفانه مشکل ایران این هست که الیت پیشرویی وجود نداشته و ندارد اما در کشورهایی نطیر امریکا و یا همین کشور بغل پوش ایارن یعنی ترکیه یا در هندوستان این موضوع وجود دارد متاسفانه نه تنها الیتی وجود دارد بلکه طبقه حاکمه ایارن از متحجرترین و قشری ترین طبقه موجود در جامعه هستند باید اینهارو وادار به عقب نشینی کرد حتی اگر شده با کورسویی از امید که می بینیم(هرچند که من محتمل نمی دونم)یه کم اممید داشته باشید حتی یک ذره
پاسخحذفدوست ناشناس عزیز
پاسخحذفشما در جامعه ای که قسمت اعظمشان حتی چپ هایشان وقتی دچار مشکلی میشوند سفره ابوالفضل نذر میکنند و هنوز به چاه جمکران و ضریح لیسی روی می آورند چه امیدی میتوانید داشته باشید. اینها زیاد از خودشان مایه بگذارنذ خامنه ای را برمی دارند و رفسنجانی را جایش میگذارند چون بیشتر از این آگاهی ندارند.
در آنانی نیز که به قول خودشان سکولار و یا دین ستبزند چیزی فراتر از دسته اول پیدا نمیکنید. ماکزیمم مبارزه آنها پوشیدن استرچ و تی شرت آستین کوتاه و نوشتن چهارتا فحش با اسم مستعار در بالاترین است و در این توهم که بلکه آمریکا بیاید و نجاتمان بدهد و اینترنت پر سرعت میانمان پخش کند.
وضع روشنفکرانشان نیز که از هردو دسته خرابتر است. در جایی که جهان در حال گذار از سیستمی ژئوپلتیکی و پوست اندازیست کار برجسته ترین آنها نوشتن در ستایش مهوش است و یا تحلیل ریش ظریف.
دوست من آگاهی بنای تصمیم گیری است و این ملت در برابر یادگیری و تجربه چون جن را میماند در برابر بسم الله و برای این امت اسلامی و نوادگان کورش جنتی نیز از سرشان زیادتر است و بهتر است بجای مبارزه در صف تقسیم سبد غذایی به پار کردن یکدیگر بپردازند. خلایق هرچه لایق
م رهای عزیز کور سوهای امیدی در بطن جامعه دیده می شود و باز تکرار می کنم این جامعه محکوم به پوست اندازی هست چون در مقابل روند نمی تواند بجنگد هر چند به صورت نا خودا اگاه البته روند اگاه سازی در این جامعه ای که خود را به خواب دیده و بهترین حالت را در پاک کردن صورت مساله و به دنبال یافتن منجی می باشد بسیار کند و نارسا هست اما شدنی می باشد به هر حال من نه خوش بینم و نه بدبین در این مورد بستگی به مردمان و خودمان دراد
پاسخحذف