۱۳۹۲ اسفند ۲۳, جمعه

سفرهای ولیعهد عربستان به کشورهای آسیایی

در حالی که « شو من سیاهپوست آمریکایی» در ماجرای سوریه و سپس در ماجرای اوکرائین مثل خر در گل مانده است و برای گرفتن مدال طلای غوّاصی دو فروند از رزمناوهای آمریکا را برای پیدا کردن «نخود سیاه» به اقیانوس هند فرستاده است تا در ماراتون کشف لاشهٔ هواپیمای ناپدید شده شرکت نمایند و احتمالاً مرده ها را زنده کنند (گور پدر زنده ها در سوریه)؛ البته این شومن به مردم سوریه نیز پیغام داده است که به صورت دسته جمعی بمیرند تا آقای محمدعلی کلی دوم؛ مدال طلای کشف گورهای دسته جمعی را هم نصیب خود کند.
امّا در سوی دیگر عربستان سعودی در حال برداشتن گامهای پیوسته ای است تا با دستانی پر از محمدعلی کلی دوّم پذیرایی کند.
۱- پروژهٔ اخوانی کردن منطقه که توسط ترکهای عثمانی و قطر و پشتیبانی یک کاسهٔ غرب هدایت میشد؛ نه تنها به شکست کامل انجامیده است؛ بلکه شیخ قطر با گوشها و دستهایی آویزان و باخت میلیاردها دلار اکنون با نگرانی به تحریمهای هوایی و دریایی و زمینی که از طرف عربستان سعودی و دوستانش که مانند آوار بر سرش فرو خواهند ریخت؛ روزهای بدی را میگذاراند. ترکیه  نیز خود را آمادهٔ فروپاشی حاکمیت دزدهای اخوانی میکند و به این ترتیب؛ اروپا و آمریکا بخشی از منافع سیاسی خود را در منطقهٔ خاورمیانه از دست خواهند داد و در آفریقا نیز پیشاپیش از دست داده اند.
۲- سفر ولیعهد عربستان به پاکستان؛ پیغام ویژه ای برای جمهوری اسلامی حاکم بر ایران دارد و نوید نا آرامی های فزاینده ای در مرزهای شرقی ایران را میدهد. از طرف دیگر برای محمد علی کلی دوّم و کشورهای اروپایی نیز پیام عدم امضاء قرارداد امنیتی در افغانستان و خروج کامل نیروهای «آیساف» از افغانستان را دارد که سرافکندگی شدید برای شومن آمریکایی و سران بازار مشترک اروپا را در پی خواهد داشت.
۳- دیدار ولیعهد عربستان سعودی از هندوستان؛ برای ارائهٔ تضمینهایی بوده است که نزدیکی بیش از حدّ آنها با حکومت پاکستان؛ هیچ خطری برای منافع راهبردی هندوستان نخواهد داشت. سفر ولیعهد عربستان سعودی به ژاپن را نیز باید در همین چهارچوب ارزیابی کرد.
۴- سفر به چین؛ قرارداد های نظامی و موشکهای بالستیک را به همراه آورد و سایر قراردادهای اقتصادی نیز در شرایطی که اقتصاد چین  نشانه های افول را بروز میدهد؛ میتواند برای چینیها نوید خوبی باشد.
مهم تر از هر چیزی؛ اینکه: این سفر در سطح ولیعهد و وزیر دفاع عربستان انجام گرفته است و تمامی دست آوردهای این سفرها؛ به صورت گزینه های روی میز؛ در انتظار ورود آقای اوباما به بارگاه سلطان عربستان هستند.
آمریکاییها برای سر و سامان دادن به اوضاع آشفتهٔ کنونی که محصول دکترین اوباما است؛ به شخصی مانند آقای ژنرال پتریوس نیاز دارند زیرا با ادامهٔ اجرای شوهای هالیوودی توسط اوباما؛ اوضاع منطقه حتی اگر به سوی جنگ نرود؛ نتایج حاصل از آن مطلوب هیچکس نیست.

کژدم

دو خبر تکمیلی

رابطهٔ عربستان سعودی با چین به رابطهٔ استراتژیک ارتقاء یافت (اینجا).
در توضیح این خبر باید گفت که رابطهٔ استراتژیک چیزی شبیه رابطهٔ آمریکا و اسرائیل میتواند باشد.

خبر دوم اینکه بشار اسد که تا چند ماه پیش در حال شکست کامل بود و به خاطر تهدید نطامی حاضر شد سلاحهای شیمیایی خود را تحویل دهد؛ اکنون به خاطر بازیهای درست پوتین و بی لیاقتیهای دلقکهای کاخ سفید دوباره نامزد ریاست جمهوری شده است. و سخنگوی وزارت امور خارجهٔ آمریکا آنر «مشمئز کننده و نفرت انگیز» خوانده است (اینجا).
توضیح اینکه: این دلقکهای کاخ سفید هستند که «مشمئز کننده» و شارلاتانهای سیاسی هستند و حماقتها و شارلاتانیسم حاکم بر آنهاست که به لجنهایی مانند بشار اسد و پوتین اجازهٔ عرض اندام میدهند. اگر مسئله قضاوت اخلقی است باید گفت که همهٔ شما به یک اندازه  دلال ها و شارلاتانهای مشمئز کننده و نفرت انگیز هستید.

کژدم

۷ نظر:

  1. كژدم گرامي
    تحليلي بسيار جالب و تحسين برانگيزي را نوشته ايد. هرچند نتيجه گيريتان در مورد هديه هاي سعوديها براي اوباما در سفر به عربستانش كاملا منطقي است وليكن از ديدگاه ديگري هم بايد مسئله را بررسي نمود. اقدامات اخير اسرائيل و عربستان نشان دهنده پيامي خاص براي جناحي از سياستگذاران آمريكايي است كه هنوز به اوباما و سياستهايش باور دارند و به نوعي تقويت كننده جناح مخالف سياستهاي خارجي اوباما.
    اين مسائل سياستگذاران آمريكايي را به جنب و جوش واداشته و ديروز واشنگتن پست كه تا ديروز عملا از سياستهاي اوباما پشتيباني مي نمود در مقاله اي به نقد اين سياستها و لزوم راهبري آمريكا در بحران اوكراين و سوريه تكيه داشت.
    فكر مي كنم كه تمامي تلاشهاي عربستان و در جوارش اسرائيل بر حول فشار بر آمريكا در تعيين تكليف سوريه و تقابل با اقدامات ايران در عراق و لبنان و سوريه تكيه دارد. سفرهاي سعودي ها به هند و چين نيز بر مذاكرات سياسي و دادن امتيازهاي اقتصادي به اين دو كشور در مورد تعامل با ايران و خريد نفت تكيه دارد و دليل آنرا اعلان هند مبني بر كم كردن خريد نفت از ايران بلافاصله پس از سفر وليعهد عربستان به اين كشور ميتوان ارزيابي كرد.
    گروگانگيري نيروهاي آمريكا و ناتو در افغانستان در اثر اقدامات پاكستان و به چالش كشيدن سياست آمريكا و اروپا در افغانستان را ميتوان به گروكشي در قبال سوريه و ايران تعبير نمود.
    انتقاد علني و وسيع در آمريكا نسبت به سياستهاي اوباما و شكست دكترين وي در عراق و مصر و پاكستان و اقدامات پوتين در اوكراين را منبعث از بي عملي اوباما دانستن همه ميتواند به نوعي آماده كردن افكار عمومي آمريكا براي اقدامات آتي تلقي گردد.
    به هرحال چنين پيداست كه صحنه براي كنار گذاشتن سياستهاي اوبامايي در حال آماده سازيست و در روزهاي آتي خاورميانه ميتواند صحنه حوادث بي شماري باشد.

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. کار اوباما به جایی رسیده است که در اثر نشان دادن ناتوانیهای مکرر؛ حتی افغانها هم روی آمریکا حساب باز نمیکنند. سوریه سلاحهای شیمیائیش را تحویل نمیدهد و مانورهای نظامی کنونی آمریکا در دریای بالتیک نیز مانند ماجرای فرستادن ناو جنگی و آماده شدن برای حمله به سوریه یک بادکنک توخالی است. مرکل هم یک چرتکه دستش گرفته است و هی دارد حساب میکند که اینجا چقدر ضرر میکنیم و یا آنجا چقدر ضرر میکنیم. اگر شخصی مثل آقای ژنرال پترئوس بر سر کار بود؛ خانم مرکل هم مجبور میشد افقهای دورتری را ببیند و چشمهایش را به فاصلهٔ ۱۰ سانتیمتری متمرکز نکند. تمامی این آشفتگی ها به خاطر بیلیاقتی های این دلقک آمریکایی است. این دلقک تمامی افرادی را که میتوانستند کاری بکنند را با عناوین گوناگون از تمامی مراکز راهبردی اخراج کرده است؛ مانند آقای پترئوس که به مسخره ترین دلیل ممکن استعفا داد.
      من بر روی آقای پترئوس تکیه میکنم؛ زیرا افرادی مثل جورج بوش هم مانند همین اوباما «شومن» هستند. ژنرال پترئوس یک استراتژیست است؛ یک رئیس جمهور را نباید از مزرعهٔ کشت بادام زمینی و یا پسته و یا به خاطر داشتن سهام نفتی به ریاست جمهوری کشاند تا مثل گاو بنشیند و هرچه که رامسفلد و یا جو بایدن جلوش میگذارند فقط امضاء کند. یک رئیس جمهور باید یک استراتژیست باشد. در ۱۲ سال این آشغالهایی که در آمریکا کاندید ریاست جمهوری میشوند؛ همهٔ شان دلقکهای بیسوادی هستند که تنها با مسئلهٔ «مالیات بر در آمد» آشنا هستند.
      اگر به ماجرای بیرون راندن روسها از افغانستان نگاه کنید؛ کسی که پشت همهٔ ماجرا بود؛ شخصی به نام «چالی ویلسون» (نمایندهٔ کنگره) بود که میدانست چکار کند و کارش را نیز با جدیت و تلاش از نقطهٔ صفر تا بیرون راندن روسها ادامه داد. اکنون در آمریکا چنین آدمهایی کم هستند و دلقکهای هالیوودی این کشور را در طی ۱۲ سال به ضعیفترین نقطهٔ ممکن رسانیده اند و با سناتور مک کین و منندز نمیتوان این کثافتکاریها و ضعف و زوال را مهار نمود. اشخاصی مانند ژنرال پترئوس لازم هستند تا بتوانند شاخ پوتین را بشکنند. ژنرال دمپسی و سایر آنهایی که در پنتاگون هستند؛ شارلاتانهایی مانند اوباما هستند.

      حذف
    2. من فکر نمیکنم که اشخاصی مانند ژنرال پتریوس در آمریکای کنونی شانسی داشته باشند؛ زیرا اقتصاد لجام گسیختهٔ لیبرال کار را به جایی رسانیده است که جورج بوش (دلقک سفید) به راحتی اعضای مخفی سازمان اطلاعاتی آمریکا را لو داد واز این خیانت او گذشت کردند و ماجرا ماست مالی شد. یک روز احمقی مثل جورج بوش (دلقک سفید) که خود را «حافظ ارزشهای مسیحیت» (Red neck) میداند را بر سر کار می آورند و دفعهٔ بعد یک دلقک سیاه که میخواهد ثابت کند که سیاهپوستها خیلی خوب و مهربان هستند را بر جایی مینشانند که صدها سال فرهنگی با آن جایگاه فاصله دارد (فرهنگ بردگی). کسی که هنوز نتوانسته است خودش را به عنوان یک «انسان» تعریف کند و خود را ادامه دهندهٔ راه محمد علی کلی و مالکوم ایکس و شارلاتانهای دیگر سیاه میداند؛ طبعاً لیاقت چنین جایگاهی را ندارد و جورج بوش هم همینطور. انتخاب اوباما در دور دوم با فاصلهٔ بزرگ آراء نشان داد که آمریکاییها نیز به فرهنگ گدایی روی آورده اند و آنچه که آبراهام لینکلن پی ریزی نمود به آخر خط رسیده است. من مردم آمریکا را شایستهٔ بهتر از آن چیزهایی که در ۱۲ سال اخیر برگزیده اند نمیدانم. غرور «سفید آنگلوساکسون خرمذهب مسیحی» به انتخاب جورج بوش دلقک و «فرهنگ گدایی پس از شکست» به انتخاب محمد علی کلی دوم انجامید.
      ظاهراً آنچه که «مردم» نامیده میشوند در عرصهٔ جهانی به انحطاط فرهنگی دچار شده اند. همهٔ ارزشها فروریخته اند و رهبران این مردم به خامنه ای و حسن روحانی و جورج بوش و لوران فابیوس و «مرکل حسابدار» و دلقک کنیایی فروکاسته شده است.

      حذف
    3. مشکلی که دلقکهای حاکم بر آمریکا (دولت اوباما) برای خود آفریده اند یک مشکل ذهنی است. اینکه همه چیز را در سبد مذاکرات هسته ای با رژیم شیعی ایران گذاشته اند؛ ناشی از حماقت این دولت است. آنها اکنون همه چیز را حول محور مذاکرات اتمی و اینکه این مذاکرات به شکست بینجامد و یا نینجامد گره زده اند؛ و پوتین نیز یقهٔ این دلقکها را در همین نقطه گرفته است. دولت آمریکا به مذاکرات هسته ای به چشم یک وزیر در صفحهٔ شطرنج می نگرد؛ در حالی که حتی ارزش یک اسب را هم ندارد و دلیل این نوع نگرش هم بسیار ساده است؛ زیرا اوباما میخواهد ثابت کند که بالاخره شایستگی آن جایزهٔ صلح نوبل قلابی را که به او داده اند را دارد. کلید حل بحران ذهنی و مالیخولیایی رئیس دلقکهای کاخ سفید در سوریه و لبنان است.

      حذف
  2. كژدم گرامي
    نبايد فراموش كرد كه آنچه را در ويترين سياسي آمريكا مي بينيم لزوما وقايع پشت پرده نيست و از جانب ديگر بايد به اين نكته تاكيد نمود كه افكار عمومي در آمريكا بسيار پر اهميت است. جامعه آمريكا به شدن از ماجراجوييهاي بوش خسته شده بود و فرصني براي دموكرانها بوجود آمد كه چون هميشه به تبليغ سياستهاي خود كه اداره جهان به كمك وعظ و خطابه است بپردازند. اوباما نيز بهترين گزينه در اين وانفسا بوده است و مطمئن باشيد كه سياستگذاران اصلي نيز بر نتيجه كار واقف بوده اند.
    مسائل سوريه . رفتارهاي ايران. حركات اخير روسيه. به هم ريختن نظم خاورميانه. همه و همه محيطي را فراهم نموده كه آمريكائيان به خود بيايند و به اين نتيجه برسند كه راحتي و آسايششان در گرو ماجراجوئيها و سلطه قهري آنها بر جهان امكانپذير است.
    حركات اخير سعوديها به نحو روشني زنگ خطر را براي مردم آمريكا و نه براي سياستگذاران اصلي به صدا درآورده است و اشغال كريمه غرور آمريكايي شان را جريحه دار كرده است.
    به تصور من حركات سعوديها و اسرائيليها در منطقه تماما به گونه اي برنامه ريزي شده تا پاي آمريكا را بار ديگر به رويدادها بكشاند و به جوري ترتيب يافته تا تفكر مردم آمريكا و شومن هاي سياسي جلوي ويترين را به تفكر پشت ويترين نزديك نمايد.
    اين تفكر پشت ويترين است كه به كساني چون ژنرال پاتريوس و يا شوارتسكف نياز دارد وگرنه مارهاي دندان كشيده اي چون دمپسي در آن ولايت زياد پيدا ميشود.
    من وجود اوباما را به مانند آنتراكتي مابين دو پرده نمايش مي بينم ولي از پرده نمايش بعديست كه هراسناكم زيرا تصور ميكنم كه در اين پرده است كه تمامي نقشه ژئوپلتيك دنيا دچار دگرگوني خواهد شد.

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. م.ر گرامی

      من اعتقاد ندارم که بتوان بر روی آمریکاییها و اروپاییها حساب باز کرد. شیوهٔ رفتارشان با محمدرضا پهلوی و با حسنی مبارک را دیدیم که برای بهروزی مردم ایران و مصر نبود؛ بلکه برای عمیق تر کردن بدبختیها و رنجها بود. لجنزار اسلام شیعی در ایران و برنامه ریزی برای حاکمیت اسلام اخوان المسلمینی را همین آمریکاییها و اروپاییها برای ایران و چند سال پیش نیز با حمایت از کثافتهای اخوان المسلمین برای مصر و تونس رقم زدند.
      من اگر از دولت اوباما انتقاد میکنم؛ نه به این خاطر است که بخواهم شخصی مانند ژنرال پتریوس بر سر کار بیاید و پدر همه را در بیاورد. بلکه من از کیفیت وجودی مردم و حاکمینی که برای خود انتخاب میکنند سخن میگویم. دولت اوباما نشان میدهد که آمریکاییها به اندازهٔ گدایانی که خود را فلسطینی مینامند پایین آمده اند. اگر دلقکی به نام اوباما رئیس جمهور آمریکاییهاست؛ نشانگر این است که آمریکاییها چنان بی شخصیت و عقب مانده شده اند که شایستگی انگلهایی مانند اوباما و جورج دبلیو بوش را دارند. روسها هم همینطور؛ روسها با پوتین نشان دادند که همان وحوش ویرانگر سابق هستند؛ هرچند که پوتین چیزی به جز روسپیگری برایشان به ارمغان نیاورد. ایرانیان نیز شایستهٔ خمینی و خامنه ای و رفسنجانی و بنی صدر و رضا پهلوی هستند و گرنه شمشیر دیگری از نیام بر میکشیدند.
      من در عرصهٔ سیاست به چیزی به نام «آنتراکت» اعتقاد ندارم. در دنیای سیاست هر زمانی که شما بخوابید و یا تخمه بشکنید و یا به امید امام زمان و مهدی موعود بنشینید؛ دشمن هوشیارتر چندین گام به خیمه های شما نزدیک خواهد شد و اگر شانس بیاورید و به خاطر پر شدن مثانه از خواب بیدار شوید؛ خواهید دید که بسیار چیزها را از دست داده اید.
      آنچه که من در این نوشتارها در پی آن هستم؛ مطالعهٔ حرکات رهبران و ملتهاست؛ تا به نسل جدید ایران بگویم که چشمهایتان را باز کنید و مطالعه کنید و یاد بگیرید و آیندهٔ خود را بسازید و آیندهٔ سرزمینتان را به این کثافتها نسپارید. من اگر از آقای ژنرال پتريوس سخن میگویم؛ برای ستایش این شخص نیست. من میخواهم بگویم که ما به اینچنین افرادی در عرصهٔ سیاست نیاز داریم. اما اگر عده ای از ایرانیان بگویند که قاسم سلیمانی همسنگ ژنرال پتریوس است و ما او را داریم؛ باید بگویم که قاسم سلیمانی نوکر روسهاست و برای تباهی ایران میجنگد. من به داشتن ژنرال پتریوس به عنوان یک فرد نظامی نگاه نمیکنم؛ بلکه ایرانیان به یک ژنرال پتریوس در عرصهٔ سیاسی نیاز دارند؛ همانگونه که آمریکاییها به چنین شخصی نیاز دارند و نه به دلقکهایی مانند اوباما و کلینتون و جورج بوش و یا به خائنینی مانند خامنه ای و اکبر بهرمانی و رضا پهلوی.
      تمامی این نوشتارهای من برای روشن ساختن این مسئله است که ما ایرانیان چه میخواهیم و به چه چیز نیاز داریم. کوروش ما و بابک خرمدین ما و آریو برزن ما در لحظهٔ کنونی کیست؟ آیا سازگارا و مخملباف و اکبر گنجی و بنی صدر و رضا پهلوی است؟ اگر نیستند.... یا خود را بسازید و یا پیدایش کنید.

      حذف
  3. كژدم عزيز
    كاملا با شما موافق هستم و فكر ميكنم تمامي سعي من و شما و امثال ما بر اينست كه با تحليل وقايع و پيش بيني آنها ذهن و تفكرات آن دسته از ايرانياني را كه هنوز مايل به فكر كردن هستند متوجه وقايعي سازيم كه ممكنست در آينده ما تاثيرگذار باشد.
    ممكنست در مواردي اشتباه كنيم و بيراهه رويم وليكن لااقل در اين مدت به شخصه به اين نتيجه رسيده ام كه در بسياري از موارد پربيراه نرفته ايم و آنچه را كه گفته ايم با واقعيات منطبق است.
    من نيز به مانند شما هيچ حسابي براي آمريكائيها و اروپائيها باز نميكنم وليكن روشهاي تفكر سيستماتيك آنها و برنامه ريزي هاي آنها و روشهاي آزمون و خطاي آنها را در عرصه سياست تحسين ميكنم و سعي مي كنم از آنها درس بگيرم و لااقل براي شناخت آنها چون خودشان فكر كنم.
    هيچ ملتي و هيچ سياستمداري و هيچ كشوري در جهان دلشان براي ما نسوخته و حاضر نيستند بخاطر تمامي ملت ايران نيز ذره اي از منافع ملي خود چشم پوشي كنند و منافع ملي هر كشور بر اساس لياقت ملت آن در شكل كلي جهان تعريف ميشود.
    براي اربابان جهان هركشوري حكم قطعات پازلي را دارد كه بايد در جاي خود بنشيند و در غير اينصورت نظم پازل به هم ميخورد و يافتن جايگاه مناسب در اين تصوير به مردم و شعور آنها بستگي دارد.
    مردم سوريه ميخواهند جايگاه بهتري را در اين تصوير داشته باشند. پس بايد مبارزه كنند و دويست هزار كشته دهند تا اذهان متوجه آنها شود. ملت اوكراين از جايگاه تعريف شده خود در اين پازل راضي نبودند و باعث برهم زدن قواعد بازي شدند و چالشي را بوجود آوردند كه تمامي محاسبات لااقل روسيه و اروپا و آمريكاي اوباما را بهم ريخت. ملت هاي مصر و تونس راضي به نقشي كه برايشان تعريف شده بود نشدند و آنها نيز قواعد بازي را به هم ريختند. ملت عربستان نيز راضي به جايگاه تعريف شده خود به مثابه خدمتكار نشدند و آنها نيز خواهان نقش بيشتري هستند و ملت ما نيز كه روزي نقش آفرين بود هر روز در حال نزول است.
    اشتباه نكنيم ملتها خود بخود حماسه آفريني نميكنند و در اين ميان احتياج به رهبراني دارند كه بتواند با درك صحيح از اوضاع ملت خود را به پيش راند. رهبران نياز به ملت دارند و ملت نيز نياز به رهبراني درست تا بتوانند از موقعيتها استفاده كنند و نيروي برآمده از ملت را به گونه اي رهبري كنند تا جايگاه بالاتري را در تصوير كلي جهان بيابند.
    وليكن چه ميتوان كرد با مشتي خودفروش و حقوق بگير كه در مملكت ما نام روشنفكر بر خود نهاده اند و هدايت افكار عمومي را به دست گرفته اند بيشتر از اين چه انتظاري ميتوان داشت كه گروهبان گارسيا را بجاي آريوبرزن و كوسه بهرمان را بجاي گاندي و شيخ كليدساز را بجاي اميركبير و روباه ظريف را بجاي مصدق بر اين ملت قالب كنند و اين ملت نيز تمامي تخم مرغهاي خود را در سبد اين دلقكها بگذارد و قهرمان ملت موسوي و كروبي شوند كه خود دستشان تا مرفق در خون فرزندان اين ملت فرو رفته است.
    شما نيز اگر جاي اربابان جهان بوديد چه جايگاهي را به اين ملت ميداديد. از نظر من نه جايگاهي برتر از بوميان آمازون و گينه نو.
    كورش و بابك و مازيار و آريوبرزن محصول همت ملتي بود كه ميخواست ارباب باشد نه نوكر و توسري خور. وليكن تا ملت ما اينست كه ميبينيم و روشنفكران ما همين كه مشاهده ميكنيم چيزي بيش از كوسه بهرمان و گروهبان گارسيا و شيخ كليدساز سهم ملت ما نخواهد بود.

    پاسخحذف