در طول تاریخ جنگها دو عنصر همیشه تعیین کننده بوده اند:
۱- زمان.
۲- قدرت اقتصادی.
ارزش استراتژیها و تاکتیکهای موفق نظامی تنها در رابطه با «کم کردن طول زمان جنگ» و «حفظ قدرت اقتصادی» معنی پیدا میکند و گرنه پیروزی ظاهری در یک جنگ طولانی و فرسایشی؛ در واقع یک شکست است. جنگ فرسایشی ۸ سالهٔ رژیم خمینی با صدام حسین توانست هر دو کشور را به خاک سیاه بنشاند. نبردهای اخیر آمریکا در عراق و افغانستان نیز نمونه های بارز چنین شکستهایی هستند. نبردهایی که در آنها چند تریلیارد دلار به فاضلاب ریخته شد.
در طول تاریخ جنگها همیشه از محاصرهٔ شهرها و دژها؛ فراوان یاد شده است. محاصرهٔ شهرها و دژها برای قطع رابطهٔ مراکز تجمع نیروهای دشمن با مزارع و واداشتن آنها به مصرف اندوختهٔ غذایی درون شهرها؛ در واقع یک محاصرهٔ اقتصادی بود و حملات نظامی در حین محاصره برای نابودی تواناییها و ثروت محاصره شدگان در واقع برای کم نمودن طول زمان جنگ در جهت حفظ قدرت اقتصادی نیروهای مهاجم بکار میرفت. دژهای تسخیر ناپذیر با اندوخته های فراوان هرگز طعمهٔ خوبی برای مهاجمان نبوده است و نیروهای مهاجم در طول زمان فرسوده شده و شکست میخوردند.
نمونهٔ جنگ عراق که با عملیات «طوفان صحرا» آغاز و سپس به جنگ اقتصادی تبدیل شد؛ در طی سالهای طولانی توانست ساختار اقتصادی و نظامی عراق را چنان فرسایش دهد که نیروهای آمریکا برای تسخیر عراق تنها به راهپیمایی نظامی بسنده نمودند و درگیری نظامی سنگینی رخ نداد. تجربهٔ اخیر تحریمهای سنگین بر علیه رژیم اسلامی حاکم بر ایران و نتیجهٔ باورنکردنی آن در کمتر از ۱۸ ماه که به «تسلیم خفت بار امام حسنی» رژیم صفوی انجامید؛ افقهای جدیدی را در شیوه های نوین جنگ گشود. تسلیم شدن جمهوری ننگین اسلامی نشان داد که با تمامی ادعاهای رژیم در رابطه با عدم رابطه با اقتصاد جهانی؛ چگونه به زانو در آمد و اگر آمریکا تنها یک گام دیگر نیز در افزایش تحریمها به پیش میگذاشت؛ تمامی شیرازه های اجتماعی ایران از هم دریده میشد و اگر این تحریمها در آن حد نگاه داشته شدند نه به خاطر این بود که رژیم تسلیم شد؛ بلکه بیشتر به این خاطر است که توازن قوا در خاورمیانه تا حد فلج شدن کامل نرسد و این سناریو به شیوه های دیگری ادامه پیدا خواهد نمود.
هدف نوین نبردهای ده سال اخیر برخلاف تحلیلهای تحلیلگرانی که ذهنشان در دوران «استعماری» منجمد شده است و همهٔ جنگها را «جنگ نفت و معادن» می انگارند؛ هدف دیگری را دنبال میکند و آن هدف؛ فروپاشی ساختارهای کهن به یادگار مانده از دوران پس از جنگ جهانی دوم و بازتعریف آن منطبق بر اقتصاد جهانی است.
اگر در گذشته های دور درگیری تن به تن مرکز ثقل درگیریها بود و «نبرد از راه دور» در حد پرتاب نیزه و تیرو کمان و منجنیق و به عنوان «مکمل» بکار میرفتند؛ در دهه های اخیر نبرد از راه دور مرکز ثقل نبردها را تشکیل میداد. اما در دههٔ اخیر اهداف جنگها و شیوه های نبرد دچار تغییرات گسترده ای شده است. دیگر هیچ یک از کشورهای فراصنعتی به فکر تسخیر یک سرزمین برای غارت معادن آن بر نمی آید و دارندگان این منابع و معادن به شیوه ای سخاوتمندانه آنها را در اختیار «اقتصاد جهانی» میگذارند و برای ارزان فروشی با همدیگر رقابت میکنند.
روسیهٔ تزاری جدید
روسها با اینکه میدانند که حتی دورهٔ جنگ از راه دور به خاطر سیستمهای ضد موشکی جدید در حال سپری شدن است و در آیندهٔ نزدیک فاصله هایی از قبیل ۱۰۰۰ کیلومتر هوایی دیگر فاصله به حساب نخواهند آمد؛ اما همچنان در میان دو اندیشه آویخته است:
۱- اندیشهٔ تزاری که اتحاد جماهیر شوروی نیز از همان دکترین استفاده مینمود (ایجاد کمربندهای امنیتی سرزمینی به دور مسکو و جنگ در خاک دیگران).
۲- اندیشهٔ پیوستن به اقتصاد جهانی.
این دو اندیشه نمیتوانند به طور همزمان و به موازات همدیگر پیش بروند و آنچه که اقتصاد جهانی نامیده میشود به ساختارهای نوینی نیاز دارد که بدون فروپاشی ساختارهای کهن (ساختارهای متمرکز تک محور) نمیتواند به پیش رود. لذا روسیه نمیتواند بخشی جدّی از این پروژه باشد؛ همچنان که چین نیز پس از بیش از ۳ دهه نتوانسته است نقشی جدی در اقتصاد جهانی ایفاء کند و محصولات چینی همچنان به عنوان «بنجل» شناخته میشوند. اما فرق روسیه با چین در این است که چینیها به دنبال گسترش سرزمینی نیستند و میدانند که با نخستین جرق های جنگ؛ تمامی کاخهایی که ساخته اند میتواند در مدتی بسیار کوتاه فرو ریزد. چینیها حتی در رابطه با بحران اوکرائین نیز نتوانستند از حرکت روسیه پشتیبانی کنند.
روسها در همان روز نخست اعلام جنگ؛ مزهٔ بمباران اقتصادی را چشیدند و اگر صدای نمایندگان مجیزگو (مانند مجیز گویان در طویلهٔ شورای اسلامی) در مجلس علیای روسیه بلند است؛ تنها مصرف داخلی دارد و اگر این بحران به مدت چندماه ادامه پیدا کند؛ تمامی شعارهای پوتین مانند شعارهای خامنه ای (رسیدن به پشت خیمه های دشمن و قلّه های پیشرفت) بزودی در گلویش خفه خواهد شد.
دروغها و لیچارهای امروز پوتین در پاسخ خبرنگاران و به نعل و به میخ زدنهای او را میتوان به نوعی عقب نشینی با حفظ شأن و مقام خود تعبیر نمود. آنچه که روسیهٔ تزاری نوین به دنبال آن است؛ به خاطر عقب ماندگی اقتصادی قابل عملیاتی شدن نیست و مانند خامنه ای فرزانه باید همان راهی را بپیماید که به خامنه ای مشورت میداد؛ یعنی استفاده از بابک زنجانی ها؛ تبدیل دلار به یورو؛ تبدیل یورو به ین ژاپن؛ تبدیل ین ژاپن به طلا و آخر سر گیر افتادن در منجلاب روپیهٔ هند و یوان چین و وارد کردن چسب پنچرگیری از چین و برنجهای آلوده از هند و پاکستان.
بمباران اقتصادی میتواند بحرانهایی بسیار عمیقتر از بمبارانهای فیزیکی بیافریند. میتواند به مرگ و میرهای گسترده؛ بدون حتی شلیک یک گلوله بینجامد. میتواند به شورشهای داخلی و بحرانهای سیاسی اجتماعی در درون روسیه بینجامد و نتیجهٔ نهایی بازتعریف روسیه برای ورود به اقتصاد جهانی خواهد بود و روسها هم اکنون نیز با داشتن جامعهٔ دو قطبی روسیه؛ پتانسیل ورود به یک بحران سیاسی فراگیر در داخل را دارد.
کژدم
كژدم گرامي
پاسخحذفبه موضوعي پرداخته ايد كه اساس و پايه سياستهاي جهاني در قرن بيست و يكم است و اين نظر كاملا صائب است كه سيادت جهان متعلق به كساني است كه سيادت اقتصاد جهاني را در دست دارند و از حربه هاي اقتصادي بعنوان جنگ افزار استفاده ميكنند. از سويي بايد اين موضوع را در نظر گرفت كه جنگ نفت و مواد اوليه به نوعي در جنگ اقتصادي جديد نهفته شده و بعنوان بخشي از اين بازي در نظر گرفته ميشود.
قرن نوزدهم را بايد دوران جنگ بر سر مواد اوليه ناميد كه در قالب سيستم استعماري كهن خود را نشان ميداد. قرن بيستم را بايد دوران جنگ نفت ناميد كه هدفش سيطره بر منابع نفتي بود كه با ايجاد كشورهاي اقمار مشخص ميشود.
قرن بيست و يكم دوران اقتصاد جهانيست و اينكه وظيفه هر كشوري در اين پروسه تعريف شده است.
اروپا به تنهايي قادر بر سيادت و حكمراني بر جهان نيست و دليل آنرا بايد وابستگي كشورهاي اروپايي به مواد اوليه و انرژي كشورهاي ديگر دانست و حتي اروپاي متحد نيز در قالب اتحاديه اروپا قادر نبوده كه خود را از وابستگي اقتصادي به كشورهاي ديگر برهاند.
وضعيت روسيه كه سعي ميكند تزاريسم نوين را حاكم كند از آنها نيز وخيمتر است. به شدت به محصولات كشاورزي و مواد خوراكي وابسته است و براي آب كردن بنجلهايي كه از كارخانجاتش بيرون ميدهد نيازمند كشورهايي است كه اصلا آنرا به تمامي در بازي شركت نميدهند. شوك اقتصادي كه روز دوشنبه به بازار بورس مسكو و ارزش روبل وارد آمد پيامدي جز عقب نشيني محترمانه پوتين در امروز نداشت.
وضعيت چين كه از روسيه نيز وخيمتر است. كوچكترين نابساماني در بازارهايي كه عملا در دست بازيگران ديگر است قادر است كه تمامي دستاوردهاي ظاهري چين را در كمتر از دو هفته به باد فنا دهد و خيزشهاي اجتماعي سنگيني را بوجود آورد.
نمونه عراق را به خوبي ذكر نموديد و مابين عراق صدام حسين و ايران خامنه اي تفاوتي زيادي وجود ندارد.
وليكن سيطره بر اقتصاد جهاني فقط با سيطره بر خطوط انتقال انرژي و نقل و انتقالات مالي ميسر است و جهت اين استيلا نيز احتيج به نيرويي است كه بتواند در مواقع لزوم هر گونه سدي را در اين ميان از جلو بردارد.
بيشتر از اين جاي بحث در اينجا نيست تا ببينيم نظر باقي دستان چيست.