مبارزهٔ سیاسی و « نخود سیاه »
در تعریف «خواستهای سیاسی» باید گفت که این نوع خواستها «تثبیت و یا تغییر» کلان ترین قوانین حاکم بر یک کشور یعنی «قانون اساسی» را تعقیب میکنند. لذا زمانی که از مبارزات سیاسی صحبت میکنیم در واقع از مبارزه برای «تغییرات کلان» در قوانین «کلان موجود و حاکم» بر تارو پود نظام اجتماعی و اقتصادی و حقوقی و مدنی سخن میرانیم. لذا هر پیشنهادی و هر شعاری که از طرف هر گروه ویا حزبی مطرح میشود باید با در نظر گرفتن این دیدگاه که «آیا این نظر میتواند به تغییرات کلان مورد نظر بینجامد یا نه؟» مورد بررسی عمیق قرار گیرد و گرنه پذیرفتن یک نظر و سینه زدن در زیر علم آن میتواند به بیراهه های زیانباری بینجامد که خارج شدن از آنها بهای گزافی را میطلبد.
در مبارزات سیاسی بین احزاب که در چهارچوب قوانین حاکم بر یک کشور انجام میشود، باز هم داستان از همین قرار است. این احزاب که نمایندۀ گروههای مختلف اقتصادی (که دارای وابستگیها و تنیدگی منافع هستند) میباشند و بنا بر قوانین جاری جایگاه آنها مشخص است، برای گسترش و یا حد اقل برای حفظ منافع اکنونی خود مبارزه میکنند و اگر این نوع از مبارزات را هم مبارزات سیاسی میخوانیم از این دیدگاه است که این احزاب یا برای حفظ و یا تغییر قوانین «نسبتا کلان» پا به میدان میگذارند. لذا هر مبارزهای را نمیتوان مبارزۀ سیاسی نامید حتی اگر به خشن ترین اشکال در جریان باشد.
حال با این تعریف میتوان فهمید که احزاب سیاسی که در چهارچوب قوانین یک کشور فعالیت میکنند به خاطر اینکه منافع آنها در چهارچوبی مشترک به نام «قانون اساسی» و به تبع آن در قوانین حقوقی و مدنی تعریف شده است علیرغم مبارزات علیه یکدیگر خطوط قرمزی دارند که از آن نه تنها عبور نمیکنند بلکه حامی و پشتیبان آن هستند. حال اگر نیروی سومی وارد داستان شود و بخواهد که همۀ بازی را به هم بریزد باید در برابر نیروهای دیگر قرار گیرد، و نمیتواند از سوی رقیبان انتظار ترحم داشته باشد زیرا که خود نیز به طور بیرحمانه ای وارد مبارزه شده و در پی شکستن چهار چوبی است که موجودیت سایر احزاب و یا کل حکومت بر اساس آن تعریف شده است و طبیعتا از چنین مهمان خطرناکی به عنوان یک گروه «شورشی» یا «هرج و مرج طلب» و نامهای دیگری در این ردیف نام برده خواهد شد.
در یک مبارزۀ سیاسی استخوان دار و واقعی باید یک همآهنگی کامل در خواسته های سیاسی وجود داشته باشد، زیرا در صورت «خلاء هماهنگی» در خواسته ها هیچ نقطۀ شفافی به چشم نخواهد خورد و مانند گونی «خنزر پنزر» فروشها وسایل متعددی را میتوان در آن یافت که نه بر اساس یک طرح قبلی بلکه بر اساس وقایع اتفاقیه در آن گونی جای گرفته اند. لذا با مطالعۀ دقیق و مقایسۀ مطالبات احزاب بر اساس «منطق نظری» و «منطق عملی» میتوان دریافت که آیا آن حزب یک حزب سیاسی است؟ یا مجموعهای از شارلاتانها ست؟ و یا یک حزب «شبه سیاسی» و ناپخته است.
برای روشن شدن قضیه یک مثال واقعی میزنم: به عنوان مثال حرفها و وعده های انتخاباتی «خاتمی» را در نظر بگیرید:
۱- این شخص به ولایت فقیه اعتقاد دارد.
۲- این شخص به دموکراسی اعتقادی ندارد. (اینجا)
۳- این شخص به حقوق مدنی اسلامی معتقد است.
بنابر این علت نامیدن این شخص به عنوان «اصلاح طلب» در کجا نهفته است؟ با اینکه به وضوح میتوان یک «هماهنگی مبتنی بر شیعۀ ولایت فقیهی» را در گفتمانهای صریح ایشان به وضوح دید و به طور روشن فهمید که این شخص برای حفظ نظام «ولایت فقیهی» فریاد میزند، باید پرسید که چه عامل و یا عواملی او را به عنوان یک «اصلاح طلب» معرفی میکنند؟ آیا در این سه موردی که بر اساس حرفهای جدی ایشان (نه بر اساس وعده های بی سر و ته و تعارفات شخص نامبرده) میتوان نشانی از «حق تسلط مردم بر تعیین سرنوشت خویش» را یافت؟ نتیجۀ بررسی چه بر اساس «منطق نظزی» و یا «منطق عملی» نشان میدهد که این شخص و تبلیغاتچی هایش همگی «شارلاتان»هایی هستند که قصدشان تنها بازی با کلمات و هدفشان از این بازی تنها «فریب مردم» برای به انحراف کشاندن جنبش آزادیخواهی است و چون دارای شناسنامۀ ایرانی هستند کمترین جرمی که به خاطر انجامش میتوانند به محاکمه کشیده شوند «خیانت» است. حال اگر این حساب «دو دو تا چهارتا» را در شانزده سال پیش انجام میدادیم، به جای شادمان شدن از سر «حماقت سیاسی» و رفتن به پای صندقهای رای برای «نه» گفتن به رژیم اسلامی، مردم میتوانستند در خیابانها و با برچیدن بساط دروغ و نیرنگ، یک «نه» واقعی به رژیم «اوباشان اسلام» بدهند. حال شاید کلاشان سیاسی بگویند که: «آنزمان وقتش نبود و بسیار زود بود» اما با گذشت دوازده سال از آن زمان باز هم همین کلاشان، مردم را به بازی دیگری کشاندند که در آن تنها نام کاندیداها عوض شده بود ولی همگی شان ریشه در یک لجنزار (اسلام) داشتند و چون مردم به خاطر شوکه شدن از نتیجۀ بازی، عکس العمل نشان دادند و به خیابانها ریختند، دار ودستۀ شارلاتانها با براه انداختن تبلیغاتی هماهنگ و دروغین «بر علیه خشونت» دست مردم را برای سرنگونی رژیم بستند و دست «اوباشان مقدس» را برای تجاوز و شکنجه و سرکوب وحشیانه باز گذاشتند و سپس به سوراخهای خود خزیدند و سال را به نام «سال صبر» برای «هیچ» مزین نمودند. اگرهمین شیوۀ تجزیه و تحلیل را در رابطه با آقای «شاهزاده رضا پهلوی» و یا «چریکهای فدایی خلق» که «کتابفروشی مسلحانۀ اینترنتی» (اینجا) باز کرده اند و یا «حزب دموکرات کردستان ایران» نیز بکار ببرید به نتایج بسیار مشابهی دست خواهید یافت. مسئلۀ غم انگیزتر اینکه هیچکس نمیخواهد به این مسئله بیندیشد که چگونه است که مردم به کرّات از همان سوراخ و بوسیلۀ همان افعی گزیده میشوند؟ زیرا اندیشیدن به این مسئله به یک نتیجه مشخص و منطقی خواهد رسید و آن «عدم وجود جریان استخوان دار سیاسی» میباشد. آیا کسی را میشناسید که به سادگی به این امر معترف شود؟ اگر نمیشناسید باید خودتان آستینها را بالا بزنید و مطالعه کنید و به طراحی منطقی خواستهای سیاسی خود در چهار چوب پیشنهاد یک «قانون اساسی» منسجم و هماهنگ دست یازید تا با پشت سر گذاشتن مرحلۀ «ناپختگی و حماقت سیاسی»، تازه به «نقطۀ» آغاز یک حرکت سیاسی واقعی برسید. و گرنه خانه از پای بست ویران است و همچنان ویرانتر خواهد شد.
تعریف درست یک حزب سیاسی:
یک حزب سیاسی باید سه مشخصۀ روشن و واضح داشته باشد:
۱- داشتن مرامنامۀ صریح و روشن که به دور از کلّی گوییهای بی محتوایی از قبیل «عدالت اجتماعی» یا «دموکراسی» و امثالهم باشد و بنیانگزاران حزب و یا کنگره های حزبی باید تمامی اهداف سیاسی خود و شیوه های اجرایی و عملی آن اهداف (بعد از رسیدن به قدرت) را به صورتی شفاف با ذکر جزئیات تدوین نماید و گرنه «توبرۀ» مرامنامه های احزاب پر از «کلّی گوییهای» بی سر وته است. این مرامنامه باید در حد یک «قانون اساسی» دقیق و با ذکر جزئیات باشد.
۲- داشتن استراتژی کلان مبارزاتی (هدف + هماهنگی منابع گوناگون برای رسیدن به هدف + راههای رسیدن) و برنامه های کوتاه مدت و طراحی تاکتیکهای مبارزاتی از ضروریات وجودی یک حزب میباشد. اگر حزبی به روز مرّه گی دچار شود در واقع به سراشیبی عدم توانایی در پاسخگویی به ضرورتهای استراتژیک میغلطد و مرگ خود و مبارزه را امضاء میکند.
۳- داشتن اساسنامۀ روشن با ذکر جزئیات قانونمندیهای حاکم بر تشکیلات حزبی با ذکر وظایف و حقوق اعضاء و حقوق و وظایف فراکسیونهای حزبی و تعریف بخشهای مختلف حزبی و حوزۀ وظایف و حقوق آنها، تعریف برنامه های درون حزبی از قبیل تشکیل کنگره های حزب و شیوۀ انتخابات درون حزبی و انتخاب رهبری حزب و دهها مسایل سازمانی دیگر که باید در انطباق و هماهنگی کامل با استراتژی مبارزاتی و عملیاتی حزب باشد.
آیا چنین حزبی را سراغ دارید؟ آیا به مطالعۀ مشخصه های شمرده شده در بالا دررابطه با یک حزب مشخص و یا احزاب پرداخته اید؟ یا اینکه این مسائل را بسیار خسته کننده و غیر الزامی میدانید؟ آیا معنی و مفهوم حزب سیاسی این است که چند نفر دور هم جمع میشوند و سپس مردم هم برایشان کف میزنند و هورا میکشند و میگویند بفرمایید؟ اگر اینطور است پس چرا اکثریت مردم ایران در حین نفرت از دار و دستۀ احمدی نژاد و «خامنه ای لجن تبار» به کروبی و موسوی هم روی خوش نشان ندادند؟ و بسیاری از آنهایی هم که روی خوش نشان دادند از کردۀ خود پشیمان هستند؟ (البته نفرت مردم از رژیم اسلامی را به حساب هواداری از موسوی نگذارید).
برای تبدیل شدن به یک « مبارز حرفه ای » سیاسی، مطالعۀ تمامی این موضوعات ظاهرا خسته کننده ضروری است و گرنه باید مثل گلّه های گاو و گوسفند به دنبال چوپانها راه افتاد و گفت «انشاءالله ایندفعه به خیر است».
باور کنید که دشمنان سوگندخوردۀ این مرز و بوم (ارازل و اوباش اسلام) دهها «اتاق فکر» دارند و تمامی این مسائل خسته کننده را نه یکبار بلکه به دفعات مطالعه میکنند و تمامی ریز و بم آنها را میسنجند و به «طراحی استراتژی عملیاتی کلان» برعلیه نیروهای مبارز در سطوح مختلف تبلیغاتی (داخلی وبین المللی)، دیپلماتیک؛ استفاده از اختلافات درونی گروههای سیاسی و..... برای مقابله با مبارزات میپردازند و همه اینها در نتیجهٔ تلاشهای شبانه روزی دشمنان ایران و مطالعات وسیع آنها انجام میگیرد و در واقع آن چیزی را انجام میدهند که باید یک حزب سیاسی استخواندار انجام دهد. در واقع عدم وجود احزاب و گروههای «سیاسی استخوان دار» در صف نیروهای مبارز؛ منجر به پوچی و بیهودگی تمامی مبارزات شده و آن را از درون میخشکاند و مطمئن باشید که رژیم «رجاله ها» احزاب «هردمبیلی» را بیشتر از نیروهای سرکوبشان دوست میدارند زیرا بدون پرداخت هزینه؛ کارهایی را بر علیه مبارزه و اهداف آن انجام میدهند که رژیم به تنهایی از انجام آنها عاجز است.
مبارزات « نخود سیاهی » :
اینگونه مبارزات که به طور عمده از سوی گروههای «شبه سیاسی» و «عوامل نفوذی رژیم» براه انداخته میشود که در نگاه اول «مبارزه» به حساب میآیند اما در واقع یک «گرداب» هستند تا نیروهای مبارز را در کوچه پس کوچه ها سرگردان نمایند.
زمانی که همهٔ خواسته های مبارزان راه آزادی تنها از مسیر سرنگونی رژیم میگذرد؛ مطرح کردن آن خواسته ها بدون تلاش برای سرنگونی کاری عبث خواهد بود و مبارزین را در گرداب مسایلی از قبیل امضای «پتیشن»ها؛ فعالیتهای حقوق بشری و امثالهم گیر خواهد انداخت که به کلامی دیگر میتوان آنرا رفتن به طرف «آدرس غلط» و به بیانی دیگر «رفتن به دنبال نخود سیاه» نامید.
برای توضیح بیشتر چند مثال میزنم:
۱- کمپین برای رفراندوم: این رفراندوم که نه سرش پیداست و نه تهش معلوم است فقط با یک تردستی مطرح میشود و طراحان آن میگویند که «هر کسی یک رای دارد و میتواند آزادانه آنرا در صندوق بیندازد و سرنوشت خویش را تعیین نماید »
درحالی که در رابطه با رفراندوم چندین مسٔله را باید در نظر گرفت که از این قرارند:
الف – در چه نوع حکومتی میخواهید رفراندوم بکنید؟ آیا از رژیم «اوباشان مقدَس» انتظار برپایی رفراندوم دارید؟ و یا آنرا برای بعد از سرنگونی مطرح میسازید؟ اگر شقَ اول را در نظر دارید باید بدانید که «ول معطّلید» و اگر شقّ دوم را در نظر دارید باید اهداف و استراتژی مبارزاتیتان را به طور واضح بیان کنید.
ب – طراحان بازی سیاسی رفراندوم باید بگویند که در رفراندوم مورد نظرشان از مردم چه انتظاری دارند؟ مردم باید بین چه موارد پیشنهادی دست به انتخاب بزنند؟ آیا منظورتان ردیف کردن چند جملهٔ بی محتوا است که مردم از میان آنها یکی را انتخاب کنند و سپس همگی به خانه هایشان بروند و منتظر بمانند که طراحان چه محتوایی را میخواهند در درون آن «جملهٔ بی محتوا» بریزند؟ اگر این طراحان در طی این ۳۱ سال هنوز نتوانسته اند اهداف کلان سیاسی و اقتصادی و مدنی شان را تدوین کنند یا «دروغ» میگویند و یا «احمق» هستند. حال مردم باید دنبال «دروغگوها و شارلاتانها» راه بیفتند و یا از «احمقها» پیروی کنند؟ کدام یک؟
۲- اتلاف وقت برای کمپین هایی از قبیل مسئلهٔ «سکینهٔ آشتیانی» و دهها نوع از آن و براه انداختن داد و قال فراوان و اجازه دادن به رژیم تا در رابطه با آن بازی پر دامنه ای را شروع کند و فعّالان سیاسی را در شرایط «اعدام میشود و اعدام نمیشود» گیر بیندازند و مصاحبه های تلویزیونی به راه بیندازند و چنان قضیّه را کش و قوس دهند که همه چیز لوث بشود.
تمامی اینگونه حرکات نه تنها مبارزهٔ سیاسی خوانده نمیشود؛ بلکه کاملا در جهت اتلاف وقت و زمان دادن به رژیم برای سازماندهی بهتر و چپاول بیشتر طراحی شده اند و آنهایی که فریب اینگونه شعارها را میخورند باید بدانند که به دنبال «نخود سیاه» میروند.
کژدم
در تعریف «خواستهای سیاسی» باید گفت که این نوع خواستها «تثبیت و یا تغییر» کلان ترین قوانین حاکم بر یک کشور یعنی «قانون اساسی» را تعقیب میکنند. لذا زمانی که از مبارزات سیاسی صحبت میکنیم در واقع از مبارزه برای «تغییرات کلان» در قوانین «کلان موجود و حاکم» بر تارو پود نظام اجتماعی و اقتصادی و حقوقی و مدنی سخن میرانیم. لذا هر پیشنهادی و هر شعاری که از طرف هر گروه ویا حزبی مطرح میشود باید با در نظر گرفتن این دیدگاه که «آیا این نظر میتواند به تغییرات کلان مورد نظر بینجامد یا نه؟» مورد بررسی عمیق قرار گیرد و گرنه پذیرفتن یک نظر و سینه زدن در زیر علم آن میتواند به بیراهه های زیانباری بینجامد که خارج شدن از آنها بهای گزافی را میطلبد.
در مبارزات سیاسی بین احزاب که در چهارچوب قوانین حاکم بر یک کشور انجام میشود، باز هم داستان از همین قرار است. این احزاب که نمایندۀ گروههای مختلف اقتصادی (که دارای وابستگیها و تنیدگی منافع هستند) میباشند و بنا بر قوانین جاری جایگاه آنها مشخص است، برای گسترش و یا حد اقل برای حفظ منافع اکنونی خود مبارزه میکنند و اگر این نوع از مبارزات را هم مبارزات سیاسی میخوانیم از این دیدگاه است که این احزاب یا برای حفظ و یا تغییر قوانین «نسبتا کلان» پا به میدان میگذارند. لذا هر مبارزهای را نمیتوان مبارزۀ سیاسی نامید حتی اگر به خشن ترین اشکال در جریان باشد.
حال با این تعریف میتوان فهمید که احزاب سیاسی که در چهارچوب قوانین یک کشور فعالیت میکنند به خاطر اینکه منافع آنها در چهارچوبی مشترک به نام «قانون اساسی» و به تبع آن در قوانین حقوقی و مدنی تعریف شده است علیرغم مبارزات علیه یکدیگر خطوط قرمزی دارند که از آن نه تنها عبور نمیکنند بلکه حامی و پشتیبان آن هستند. حال اگر نیروی سومی وارد داستان شود و بخواهد که همۀ بازی را به هم بریزد باید در برابر نیروهای دیگر قرار گیرد، و نمیتواند از سوی رقیبان انتظار ترحم داشته باشد زیرا که خود نیز به طور بیرحمانه ای وارد مبارزه شده و در پی شکستن چهار چوبی است که موجودیت سایر احزاب و یا کل حکومت بر اساس آن تعریف شده است و طبیعتا از چنین مهمان خطرناکی به عنوان یک گروه «شورشی» یا «هرج و مرج طلب» و نامهای دیگری در این ردیف نام برده خواهد شد.
در یک مبارزۀ سیاسی استخوان دار و واقعی باید یک همآهنگی کامل در خواسته های سیاسی وجود داشته باشد، زیرا در صورت «خلاء هماهنگی» در خواسته ها هیچ نقطۀ شفافی به چشم نخواهد خورد و مانند گونی «خنزر پنزر» فروشها وسایل متعددی را میتوان در آن یافت که نه بر اساس یک طرح قبلی بلکه بر اساس وقایع اتفاقیه در آن گونی جای گرفته اند. لذا با مطالعۀ دقیق و مقایسۀ مطالبات احزاب بر اساس «منطق نظری» و «منطق عملی» میتوان دریافت که آیا آن حزب یک حزب سیاسی است؟ یا مجموعهای از شارلاتانها ست؟ و یا یک حزب «شبه سیاسی» و ناپخته است.
برای روشن شدن قضیه یک مثال واقعی میزنم: به عنوان مثال حرفها و وعده های انتخاباتی «خاتمی» را در نظر بگیرید:
۱- این شخص به ولایت فقیه اعتقاد دارد.
۲- این شخص به دموکراسی اعتقادی ندارد. (اینجا)
۳- این شخص به حقوق مدنی اسلامی معتقد است.
بنابر این علت نامیدن این شخص به عنوان «اصلاح طلب» در کجا نهفته است؟ با اینکه به وضوح میتوان یک «هماهنگی مبتنی بر شیعۀ ولایت فقیهی» را در گفتمانهای صریح ایشان به وضوح دید و به طور روشن فهمید که این شخص برای حفظ نظام «ولایت فقیهی» فریاد میزند، باید پرسید که چه عامل و یا عواملی او را به عنوان یک «اصلاح طلب» معرفی میکنند؟ آیا در این سه موردی که بر اساس حرفهای جدی ایشان (نه بر اساس وعده های بی سر و ته و تعارفات شخص نامبرده) میتوان نشانی از «حق تسلط مردم بر تعیین سرنوشت خویش» را یافت؟ نتیجۀ بررسی چه بر اساس «منطق نظزی» و یا «منطق عملی» نشان میدهد که این شخص و تبلیغاتچی هایش همگی «شارلاتان»هایی هستند که قصدشان تنها بازی با کلمات و هدفشان از این بازی تنها «فریب مردم» برای به انحراف کشاندن جنبش آزادیخواهی است و چون دارای شناسنامۀ ایرانی هستند کمترین جرمی که به خاطر انجامش میتوانند به محاکمه کشیده شوند «خیانت» است. حال اگر این حساب «دو دو تا چهارتا» را در شانزده سال پیش انجام میدادیم، به جای شادمان شدن از سر «حماقت سیاسی» و رفتن به پای صندقهای رای برای «نه» گفتن به رژیم اسلامی، مردم میتوانستند در خیابانها و با برچیدن بساط دروغ و نیرنگ، یک «نه» واقعی به رژیم «اوباشان اسلام» بدهند. حال شاید کلاشان سیاسی بگویند که: «آنزمان وقتش نبود و بسیار زود بود» اما با گذشت دوازده سال از آن زمان باز هم همین کلاشان، مردم را به بازی دیگری کشاندند که در آن تنها نام کاندیداها عوض شده بود ولی همگی شان ریشه در یک لجنزار (اسلام) داشتند و چون مردم به خاطر شوکه شدن از نتیجۀ بازی، عکس العمل نشان دادند و به خیابانها ریختند، دار ودستۀ شارلاتانها با براه انداختن تبلیغاتی هماهنگ و دروغین «بر علیه خشونت» دست مردم را برای سرنگونی رژیم بستند و دست «اوباشان مقدس» را برای تجاوز و شکنجه و سرکوب وحشیانه باز گذاشتند و سپس به سوراخهای خود خزیدند و سال را به نام «سال صبر» برای «هیچ» مزین نمودند. اگرهمین شیوۀ تجزیه و تحلیل را در رابطه با آقای «شاهزاده رضا پهلوی» و یا «چریکهای فدایی خلق» که «کتابفروشی مسلحانۀ اینترنتی» (اینجا) باز کرده اند و یا «حزب دموکرات کردستان ایران» نیز بکار ببرید به نتایج بسیار مشابهی دست خواهید یافت. مسئلۀ غم انگیزتر اینکه هیچکس نمیخواهد به این مسئله بیندیشد که چگونه است که مردم به کرّات از همان سوراخ و بوسیلۀ همان افعی گزیده میشوند؟ زیرا اندیشیدن به این مسئله به یک نتیجه مشخص و منطقی خواهد رسید و آن «عدم وجود جریان استخوان دار سیاسی» میباشد. آیا کسی را میشناسید که به سادگی به این امر معترف شود؟ اگر نمیشناسید باید خودتان آستینها را بالا بزنید و مطالعه کنید و به طراحی منطقی خواستهای سیاسی خود در چهار چوب پیشنهاد یک «قانون اساسی» منسجم و هماهنگ دست یازید تا با پشت سر گذاشتن مرحلۀ «ناپختگی و حماقت سیاسی»، تازه به «نقطۀ» آغاز یک حرکت سیاسی واقعی برسید. و گرنه خانه از پای بست ویران است و همچنان ویرانتر خواهد شد.
تعریف درست یک حزب سیاسی:
یک حزب سیاسی باید سه مشخصۀ روشن و واضح داشته باشد:
۱- داشتن مرامنامۀ صریح و روشن که به دور از کلّی گوییهای بی محتوایی از قبیل «عدالت اجتماعی» یا «دموکراسی» و امثالهم باشد و بنیانگزاران حزب و یا کنگره های حزبی باید تمامی اهداف سیاسی خود و شیوه های اجرایی و عملی آن اهداف (بعد از رسیدن به قدرت) را به صورتی شفاف با ذکر جزئیات تدوین نماید و گرنه «توبرۀ» مرامنامه های احزاب پر از «کلّی گوییهای» بی سر وته است. این مرامنامه باید در حد یک «قانون اساسی» دقیق و با ذکر جزئیات باشد.
۲- داشتن استراتژی کلان مبارزاتی (هدف + هماهنگی منابع گوناگون برای رسیدن به هدف + راههای رسیدن) و برنامه های کوتاه مدت و طراحی تاکتیکهای مبارزاتی از ضروریات وجودی یک حزب میباشد. اگر حزبی به روز مرّه گی دچار شود در واقع به سراشیبی عدم توانایی در پاسخگویی به ضرورتهای استراتژیک میغلطد و مرگ خود و مبارزه را امضاء میکند.
۳- داشتن اساسنامۀ روشن با ذکر جزئیات قانونمندیهای حاکم بر تشکیلات حزبی با ذکر وظایف و حقوق اعضاء و حقوق و وظایف فراکسیونهای حزبی و تعریف بخشهای مختلف حزبی و حوزۀ وظایف و حقوق آنها، تعریف برنامه های درون حزبی از قبیل تشکیل کنگره های حزب و شیوۀ انتخابات درون حزبی و انتخاب رهبری حزب و دهها مسایل سازمانی دیگر که باید در انطباق و هماهنگی کامل با استراتژی مبارزاتی و عملیاتی حزب باشد.
آیا چنین حزبی را سراغ دارید؟ آیا به مطالعۀ مشخصه های شمرده شده در بالا دررابطه با یک حزب مشخص و یا احزاب پرداخته اید؟ یا اینکه این مسائل را بسیار خسته کننده و غیر الزامی میدانید؟ آیا معنی و مفهوم حزب سیاسی این است که چند نفر دور هم جمع میشوند و سپس مردم هم برایشان کف میزنند و هورا میکشند و میگویند بفرمایید؟ اگر اینطور است پس چرا اکثریت مردم ایران در حین نفرت از دار و دستۀ احمدی نژاد و «خامنه ای لجن تبار» به کروبی و موسوی هم روی خوش نشان ندادند؟ و بسیاری از آنهایی هم که روی خوش نشان دادند از کردۀ خود پشیمان هستند؟ (البته نفرت مردم از رژیم اسلامی را به حساب هواداری از موسوی نگذارید).
برای تبدیل شدن به یک « مبارز حرفه ای » سیاسی، مطالعۀ تمامی این موضوعات ظاهرا خسته کننده ضروری است و گرنه باید مثل گلّه های گاو و گوسفند به دنبال چوپانها راه افتاد و گفت «انشاءالله ایندفعه به خیر است».
باور کنید که دشمنان سوگندخوردۀ این مرز و بوم (ارازل و اوباش اسلام) دهها «اتاق فکر» دارند و تمامی این مسائل خسته کننده را نه یکبار بلکه به دفعات مطالعه میکنند و تمامی ریز و بم آنها را میسنجند و به «طراحی استراتژی عملیاتی کلان» برعلیه نیروهای مبارز در سطوح مختلف تبلیغاتی (داخلی وبین المللی)، دیپلماتیک؛ استفاده از اختلافات درونی گروههای سیاسی و..... برای مقابله با مبارزات میپردازند و همه اینها در نتیجهٔ تلاشهای شبانه روزی دشمنان ایران و مطالعات وسیع آنها انجام میگیرد و در واقع آن چیزی را انجام میدهند که باید یک حزب سیاسی استخواندار انجام دهد. در واقع عدم وجود احزاب و گروههای «سیاسی استخوان دار» در صف نیروهای مبارز؛ منجر به پوچی و بیهودگی تمامی مبارزات شده و آن را از درون میخشکاند و مطمئن باشید که رژیم «رجاله ها» احزاب «هردمبیلی» را بیشتر از نیروهای سرکوبشان دوست میدارند زیرا بدون پرداخت هزینه؛ کارهایی را بر علیه مبارزه و اهداف آن انجام میدهند که رژیم به تنهایی از انجام آنها عاجز است.
مبارزات « نخود سیاهی » :
اینگونه مبارزات که به طور عمده از سوی گروههای «شبه سیاسی» و «عوامل نفوذی رژیم» براه انداخته میشود که در نگاه اول «مبارزه» به حساب میآیند اما در واقع یک «گرداب» هستند تا نیروهای مبارز را در کوچه پس کوچه ها سرگردان نمایند.
زمانی که همهٔ خواسته های مبارزان راه آزادی تنها از مسیر سرنگونی رژیم میگذرد؛ مطرح کردن آن خواسته ها بدون تلاش برای سرنگونی کاری عبث خواهد بود و مبارزین را در گرداب مسایلی از قبیل امضای «پتیشن»ها؛ فعالیتهای حقوق بشری و امثالهم گیر خواهد انداخت که به کلامی دیگر میتوان آنرا رفتن به طرف «آدرس غلط» و به بیانی دیگر «رفتن به دنبال نخود سیاه» نامید.
برای توضیح بیشتر چند مثال میزنم:
۱- کمپین برای رفراندوم: این رفراندوم که نه سرش پیداست و نه تهش معلوم است فقط با یک تردستی مطرح میشود و طراحان آن میگویند که «هر کسی یک رای دارد و میتواند آزادانه آنرا در صندوق بیندازد و سرنوشت خویش را تعیین نماید »
درحالی که در رابطه با رفراندوم چندین مسٔله را باید در نظر گرفت که از این قرارند:
الف – در چه نوع حکومتی میخواهید رفراندوم بکنید؟ آیا از رژیم «اوباشان مقدَس» انتظار برپایی رفراندوم دارید؟ و یا آنرا برای بعد از سرنگونی مطرح میسازید؟ اگر شقَ اول را در نظر دارید باید بدانید که «ول معطّلید» و اگر شقّ دوم را در نظر دارید باید اهداف و استراتژی مبارزاتیتان را به طور واضح بیان کنید.
ب – طراحان بازی سیاسی رفراندوم باید بگویند که در رفراندوم مورد نظرشان از مردم چه انتظاری دارند؟ مردم باید بین چه موارد پیشنهادی دست به انتخاب بزنند؟ آیا منظورتان ردیف کردن چند جملهٔ بی محتوا است که مردم از میان آنها یکی را انتخاب کنند و سپس همگی به خانه هایشان بروند و منتظر بمانند که طراحان چه محتوایی را میخواهند در درون آن «جملهٔ بی محتوا» بریزند؟ اگر این طراحان در طی این ۳۱ سال هنوز نتوانسته اند اهداف کلان سیاسی و اقتصادی و مدنی شان را تدوین کنند یا «دروغ» میگویند و یا «احمق» هستند. حال مردم باید دنبال «دروغگوها و شارلاتانها» راه بیفتند و یا از «احمقها» پیروی کنند؟ کدام یک؟
۲- اتلاف وقت برای کمپین هایی از قبیل مسئلهٔ «سکینهٔ آشتیانی» و دهها نوع از آن و براه انداختن داد و قال فراوان و اجازه دادن به رژیم تا در رابطه با آن بازی پر دامنه ای را شروع کند و فعّالان سیاسی را در شرایط «اعدام میشود و اعدام نمیشود» گیر بیندازند و مصاحبه های تلویزیونی به راه بیندازند و چنان قضیّه را کش و قوس دهند که همه چیز لوث بشود.
تمامی اینگونه حرکات نه تنها مبارزهٔ سیاسی خوانده نمیشود؛ بلکه کاملا در جهت اتلاف وقت و زمان دادن به رژیم برای سازماندهی بهتر و چپاول بیشتر طراحی شده اند و آنهایی که فریب اینگونه شعارها را میخورند باید بدانند که به دنبال «نخود سیاه» میروند.
کژدم
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر