به بهانهٔ سخنان آقای « اکبرین » در مصاحبه با رادیو فرانسه :
آقای اکبرین مانند سایر همفکران « سبز مذهبی» خود؛ میدانند که با رفتن خامنه ای چیزی عوض نخواهد شد همانگونه که خمینی ۲۰ سال است که رفته است و هیچ چیزعوض نشده است و آنچه که « سبزهای مذهبی » با شعبده بازی روی میز میگذارند و ادعا میکنند که در زمان خمینی وضعیت بهتر بود و گروههای سیاسی فعالیت میکردند ؛ یک دروغ کامل است زیرا در زمان خمینی (مخصوصا اوایل حکومت اسلامی) باز بودن فضا نه به خاطر اندیشه های آزادیخواهانهٔ خمینی؛ بلکه زاییدهٔ « عدم قدرت کنترل» رژیم نوپای ولایت فقیهی و وجود گروههای سازمانیافتهٔ غیر اسلامی بود و دیدیم که در پی اشتباهات گروههای سیاسی دگر اندیش و سازمان یافتگی بیشتر طرفداران اسلام روز به روز فضای سیاسی به طرف بسته شدن بیشتر حرکت میکرد و اعدامهای سال ۶۷ نقطهٔ آغاز انسداد کامل سیاسی بود و بعد از آن نیز حکومت اسلامی حتی حاضر به تحمل مخالفین در خارج از کشور هم نبود و اعزام گروههای ترور به خارج از کشور و سلاخی مخالفین در کشورهای اروپایی نیز در همین راستا بود। باز هم آقای اکبرین نیک میداند که رفتن خامنه ای آرزوی دار و دستهٔ « احمدی نژاد- مشائی» و باند «اوباشان نظامی» حامی آنان نیز میباشد؛ زیرا آنان دیگر در پی « اطاعت از روحانیت » نیستند بلکه در اندیشهٔ « استخدام روحانیت» در جهت شرعی سازی اعمال آنان میباشند و در واقع این نیروی جدید در پی بنیانگذاری « حکومت صفوی نوین » میباشد. آنچه که آقای اکبرین و سایر همفکران « سبز مذهبی» ایشان را نگران میکند؛ نه حتی « حکومت صفوی نوین» بلکه آن چیزی است که در پی آن خواهد آمد. « اندیشه سازان سبزهای مذهبی» میدانند که در پی فروپاشی حکومت صفوی روحانیت و اسلام شیعی نه تنها دست نخورده باقی ماند بلکه در دورهٔ قاجاریه به نیرویی تبدیل شد که در بسیاری از موارد حرف اول را میزد و همهٔ سلاطین قاجار و حتی امیر کبیر هم « ولایت مدار» بودند؛ روحانیت شیعه سپس توانست خود را در قانون اساسی مشروطیت نیز « حقنه » کند و در واقع قانون اساسی مشروطیت ؛ نوعی از همان چیزی بود که روحانیون « مشروعه خواه » به دنبال آن بودند و از شاه میخواست که « اسلام مدار و اسلام گستر » باشد و در ادامه نیز آن قانون کذایی (قانون اساسی مشروطیت) بعد از فاجعهٔ ۵۷ به « حکومت مشروعهٔ کامل » انجامید. اما آنچه که به اشتباه به« اصلاح طلبان » مشهور شده است از سالها پیش ( از زمان خاتمی) میدانستند که نیرویی رو به رشد و بالنده در درون « اسلامگرایان شیعه مسلک » بوجود آمده است که در پی ایجاد « حکومت صفوی نوین» است و میتوان آنرا در لابلای گفتار های « خاتمی » به وضوح مشاهده نمود که هر از گاهی به آن اشاره مینمود و از نیرویی حرف میزد که « به ولایت فقیه و حکومت جمهوری اسلامی اعتقاد ندارند» و فاش شدن همین قدر از نوک کوه یخ نیز باعث شد که فرماندهان سپاه «قزلباش» آن نامهٔ سرگشادهٔ مشهور به « تهدید به کودتا» را نوشتند. اندیشه باز آفرینی « حکومت نوین صفوی» اگر چه برای مردم سرپوشیده و پنهان بود و ایماء و اشاره های خاتمی نیز در آن حد نبود که مسئله برای مردم روشن شود؛ اما در درون «جامعهٔ بسته و از مابهتران روحانیت» اندیشه ای کاملا شناخته شده بود ( که آقای اکبرین هم از این قانون مستثنی نبودند و نیستند )؛ روحانیون از همان روزهای شیوع این نظریّه دچار دو دلی شده بودند و دغدغهٔ خاطر آنان نه بوجود آمدن حکومت صفوی نوین؛ بلکه اندیشیدن به ورای آن بود। آنان خوب میدانستند که در سالهایی که حکومت را به دست گرفتند ؛ تار و پود سیستم اقتصادی و اجتماعی ایران را گسیخته اند و وضعیت دیر یا زود « اینگونه نخواهد ماند» و با رشد اندیشه های سکولار و لائیک و ناسیونالیسم ایرانی ؛ تند بادی در راه است که اگر « حکومت صفوی نوین » را در هم بکوبد دیگر زمان قاجار و انقلاب مشروطیت تکرار نخواهد شد؛ و حتی داستان « روحانیت و تشیع» به شکل آنچه که در اروپا با ظهور « کلیساهای پروتستان وطنی» ادامه یافت نخواهد بود و سه اندیشهٔ بالندهٔ « سکولاریسم و لائیسیته و بازگشت به هویت نیاکانی » دودمان اسلام را در تمامی اشکال آن به باد خواهد داد। لذا « بامبول جدید اصلاح طلبی» نه برای یک دگردیسی به سمت دموکراسی بلکه برای « حفظ کیان حکومت اسلامی » و جلوگیری از سقوط آن طراحی شده است و بر خلاف تصور کسانی که فکر میکنند که بخشی از روحانیت خواهان دموکراسی هستند؛ این بخش از روحانیت تنها در پی « حفظ نظام » از خطر سقوط است که به هیچ وجه امکان بازگشت نخواهد یافت و چه بسا در پی سقوط نظام اسلامی در دوره ای بس کوتاه نه تنها حتی مساجد را هم از دست بدهد؛ بلکه ستونهای فقرات اقتصادی کل دستگاه « ازما بهتران» روحانیت از قبیل « اوقاف» و جمع آوری « خمس و ذکات و صدقات و نذورات» را هم از دست بدهد و بالاتر از آن مسئلهٔ عدم شناخته شدن « اسلام به عنوان دین رسمی » در قانون جدید اساسی نوین که طبیعتا سکولار و لائیک خواهد بود؛ پروندهٔ روحانیت به کلی بسته شود। بنا براین از نظر من افرادی از قبیل « موسوی» و « کروبی» و « اکبرین» و «سروش» و «گنجی» ؛ گرگهایی هستند که در لباس « میش های دموکراسی خواه » در آمده اند؛ که البته حتی از دمکراسی نیز حرف نمیزنند و پسوند « اسلامی» و « اصلاحات » تنها به عنوان بازی با کلمات و فریب نسل جدید به کار میرود। اما اگر به دقت به روند حرکتی که به عنوان « جنبش اصلاحات» و در ادامهٔ آن « جنبش سبز مذهبی» در انتصابات ۸۸ مشهور گردید و در پی فریب « آزادیخواهان واقعی» بود نه تنها فراگیر نشده است بلکه بوسیلهٔ « نو اندیشان سکولار و لائیک و ایران خواه » از آن به عنوان یک موقعیت طلایی برای رسیدن به یک « نظام نوین دموکراتیک واقعی بر اساس سکولاریسم و لائیسم و باز گشت به هویت نیاکانی » و خدا حافظی با اندیشهٔ « بیگانه پرستی»؛ از این بستر استفاده میکنند و آویختن « فروهر» ها بر گردنهای نسل نو؛ به جای گردنبند « الله» نشانهٔ بارز آن است। در پایان فکر نمیکنم که آقایان « اکبرین و گنجی و سروش» فریادهای اراذل و اوباش و چماقداران « حزب اللهی » را که یا خود یکی از آنها بودند و یا یکی از سازماندهندگان آنها بودند را فراموش کرده باشند که با حمله به اجتماعات صلح آمیز مردمی فریاد میزدند « حزب فقط حزب الله رهبر فقط روح الله ... یا روسری یا تو سری....» و اراذل چاله میدانی و خیابان جمشیدی حزب اللهی با حمله های وحشیانه به دانشجویان تحصیلکرده و تر و تمیز؛ فریاد میزدند : « سوسولها... دست نزنید... النگوهاتون میشکنه ».
آقای اکبرین و شرکاء در آن زمانها چه لذتهای معنوی ( از نوع فاشیستی)؛ که از سرکوب مردم با قمه و چوب و چماق در آن دوره نبرده اند و چه نماز های شکری که بعد از به خون کشیدن تظاهراتهای صلح آمیز در سالهای ۵۸ و ۵۹ به جای نیاورده اند؟؟ اما این روزها در ادامهٔ خود ناقوس پایان عصر « تحمیر» به صدا در خواهد آمد و برای همیشه با اندیشه های « تازی پرستی» بدرود خواهیم گفت।
آقای اکبرین مانند سایر همفکران « سبز مذهبی» خود؛ میدانند که با رفتن خامنه ای چیزی عوض نخواهد شد همانگونه که خمینی ۲۰ سال است که رفته است و هیچ چیزعوض نشده است و آنچه که « سبزهای مذهبی » با شعبده بازی روی میز میگذارند و ادعا میکنند که در زمان خمینی وضعیت بهتر بود و گروههای سیاسی فعالیت میکردند ؛ یک دروغ کامل است زیرا در زمان خمینی (مخصوصا اوایل حکومت اسلامی) باز بودن فضا نه به خاطر اندیشه های آزادیخواهانهٔ خمینی؛ بلکه زاییدهٔ « عدم قدرت کنترل» رژیم نوپای ولایت فقیهی و وجود گروههای سازمانیافتهٔ غیر اسلامی بود و دیدیم که در پی اشتباهات گروههای سیاسی دگر اندیش و سازمان یافتگی بیشتر طرفداران اسلام روز به روز فضای سیاسی به طرف بسته شدن بیشتر حرکت میکرد و اعدامهای سال ۶۷ نقطهٔ آغاز انسداد کامل سیاسی بود و بعد از آن نیز حکومت اسلامی حتی حاضر به تحمل مخالفین در خارج از کشور هم نبود و اعزام گروههای ترور به خارج از کشور و سلاخی مخالفین در کشورهای اروپایی نیز در همین راستا بود। باز هم آقای اکبرین نیک میداند که رفتن خامنه ای آرزوی دار و دستهٔ « احمدی نژاد- مشائی» و باند «اوباشان نظامی» حامی آنان نیز میباشد؛ زیرا آنان دیگر در پی « اطاعت از روحانیت » نیستند بلکه در اندیشهٔ « استخدام روحانیت» در جهت شرعی سازی اعمال آنان میباشند و در واقع این نیروی جدید در پی بنیانگذاری « حکومت صفوی نوین » میباشد. آنچه که آقای اکبرین و سایر همفکران « سبز مذهبی» ایشان را نگران میکند؛ نه حتی « حکومت صفوی نوین» بلکه آن چیزی است که در پی آن خواهد آمد. « اندیشه سازان سبزهای مذهبی» میدانند که در پی فروپاشی حکومت صفوی روحانیت و اسلام شیعی نه تنها دست نخورده باقی ماند بلکه در دورهٔ قاجاریه به نیرویی تبدیل شد که در بسیاری از موارد حرف اول را میزد و همهٔ سلاطین قاجار و حتی امیر کبیر هم « ولایت مدار» بودند؛ روحانیت شیعه سپس توانست خود را در قانون اساسی مشروطیت نیز « حقنه » کند و در واقع قانون اساسی مشروطیت ؛ نوعی از همان چیزی بود که روحانیون « مشروعه خواه » به دنبال آن بودند و از شاه میخواست که « اسلام مدار و اسلام گستر » باشد و در ادامه نیز آن قانون کذایی (قانون اساسی مشروطیت) بعد از فاجعهٔ ۵۷ به « حکومت مشروعهٔ کامل » انجامید. اما آنچه که به اشتباه به« اصلاح طلبان » مشهور شده است از سالها پیش ( از زمان خاتمی) میدانستند که نیرویی رو به رشد و بالنده در درون « اسلامگرایان شیعه مسلک » بوجود آمده است که در پی ایجاد « حکومت صفوی نوین» است و میتوان آنرا در لابلای گفتار های « خاتمی » به وضوح مشاهده نمود که هر از گاهی به آن اشاره مینمود و از نیرویی حرف میزد که « به ولایت فقیه و حکومت جمهوری اسلامی اعتقاد ندارند» و فاش شدن همین قدر از نوک کوه یخ نیز باعث شد که فرماندهان سپاه «قزلباش» آن نامهٔ سرگشادهٔ مشهور به « تهدید به کودتا» را نوشتند. اندیشه باز آفرینی « حکومت نوین صفوی» اگر چه برای مردم سرپوشیده و پنهان بود و ایماء و اشاره های خاتمی نیز در آن حد نبود که مسئله برای مردم روشن شود؛ اما در درون «جامعهٔ بسته و از مابهتران روحانیت» اندیشه ای کاملا شناخته شده بود ( که آقای اکبرین هم از این قانون مستثنی نبودند و نیستند )؛ روحانیون از همان روزهای شیوع این نظریّه دچار دو دلی شده بودند و دغدغهٔ خاطر آنان نه بوجود آمدن حکومت صفوی نوین؛ بلکه اندیشیدن به ورای آن بود। آنان خوب میدانستند که در سالهایی که حکومت را به دست گرفتند ؛ تار و پود سیستم اقتصادی و اجتماعی ایران را گسیخته اند و وضعیت دیر یا زود « اینگونه نخواهد ماند» و با رشد اندیشه های سکولار و لائیک و ناسیونالیسم ایرانی ؛ تند بادی در راه است که اگر « حکومت صفوی نوین » را در هم بکوبد دیگر زمان قاجار و انقلاب مشروطیت تکرار نخواهد شد؛ و حتی داستان « روحانیت و تشیع» به شکل آنچه که در اروپا با ظهور « کلیساهای پروتستان وطنی» ادامه یافت نخواهد بود و سه اندیشهٔ بالندهٔ « سکولاریسم و لائیسیته و بازگشت به هویت نیاکانی » دودمان اسلام را در تمامی اشکال آن به باد خواهد داد। لذا « بامبول جدید اصلاح طلبی» نه برای یک دگردیسی به سمت دموکراسی بلکه برای « حفظ کیان حکومت اسلامی » و جلوگیری از سقوط آن طراحی شده است و بر خلاف تصور کسانی که فکر میکنند که بخشی از روحانیت خواهان دموکراسی هستند؛ این بخش از روحانیت تنها در پی « حفظ نظام » از خطر سقوط است که به هیچ وجه امکان بازگشت نخواهد یافت و چه بسا در پی سقوط نظام اسلامی در دوره ای بس کوتاه نه تنها حتی مساجد را هم از دست بدهد؛ بلکه ستونهای فقرات اقتصادی کل دستگاه « ازما بهتران» روحانیت از قبیل « اوقاف» و جمع آوری « خمس و ذکات و صدقات و نذورات» را هم از دست بدهد و بالاتر از آن مسئلهٔ عدم شناخته شدن « اسلام به عنوان دین رسمی » در قانون جدید اساسی نوین که طبیعتا سکولار و لائیک خواهد بود؛ پروندهٔ روحانیت به کلی بسته شود। بنا براین از نظر من افرادی از قبیل « موسوی» و « کروبی» و « اکبرین» و «سروش» و «گنجی» ؛ گرگهایی هستند که در لباس « میش های دموکراسی خواه » در آمده اند؛ که البته حتی از دمکراسی نیز حرف نمیزنند و پسوند « اسلامی» و « اصلاحات » تنها به عنوان بازی با کلمات و فریب نسل جدید به کار میرود। اما اگر به دقت به روند حرکتی که به عنوان « جنبش اصلاحات» و در ادامهٔ آن « جنبش سبز مذهبی» در انتصابات ۸۸ مشهور گردید و در پی فریب « آزادیخواهان واقعی» بود نه تنها فراگیر نشده است بلکه بوسیلهٔ « نو اندیشان سکولار و لائیک و ایران خواه » از آن به عنوان یک موقعیت طلایی برای رسیدن به یک « نظام نوین دموکراتیک واقعی بر اساس سکولاریسم و لائیسم و باز گشت به هویت نیاکانی » و خدا حافظی با اندیشهٔ « بیگانه پرستی»؛ از این بستر استفاده میکنند و آویختن « فروهر» ها بر گردنهای نسل نو؛ به جای گردنبند « الله» نشانهٔ بارز آن است। در پایان فکر نمیکنم که آقایان « اکبرین و گنجی و سروش» فریادهای اراذل و اوباش و چماقداران « حزب اللهی » را که یا خود یکی از آنها بودند و یا یکی از سازماندهندگان آنها بودند را فراموش کرده باشند که با حمله به اجتماعات صلح آمیز مردمی فریاد میزدند « حزب فقط حزب الله رهبر فقط روح الله ... یا روسری یا تو سری....» و اراذل چاله میدانی و خیابان جمشیدی حزب اللهی با حمله های وحشیانه به دانشجویان تحصیلکرده و تر و تمیز؛ فریاد میزدند : « سوسولها... دست نزنید... النگوهاتون میشکنه ».
آقای اکبرین و شرکاء در آن زمانها چه لذتهای معنوی ( از نوع فاشیستی)؛ که از سرکوب مردم با قمه و چوب و چماق در آن دوره نبرده اند و چه نماز های شکری که بعد از به خون کشیدن تظاهراتهای صلح آمیز در سالهای ۵۸ و ۵۹ به جای نیاورده اند؟؟ اما این روزها در ادامهٔ خود ناقوس پایان عصر « تحمیر» به صدا در خواهد آمد و برای همیشه با اندیشه های « تازی پرستی» بدرود خواهیم گفت।
کژدم
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر