۱۳۸۹ اسفند ۳, سه‌شنبه

بالاخره حزب دموکرات کردستان و مردم ستمدیدهٔ کردستان هم آمدند...امّا

جنبش «سبز مذهبی» که همان دولتیان و مجلسیان سابق و افراد میان پایه شان همان «انجمنهای اسلامی» سابق هستند که برای استخدام شدن و یا کارهای اداری و شغلی باید برای گرفتن تاییدیه به آنها مراجعه میکردی و آنها هم بر اساس اندازهٔ ریش وطرز لباس پوشیدنت ؛ قبل از دادن تاییدیه هزار لیچار به تو میبستند و شبها هم کلاشینکف به دست با یک چفیهٔ عربی به گردن دنبال کنترل تردد های شبانهٔ مردم و بو کشیدن دهان مردم بودند..... میان کلام « ما فراموش نمیکنیم و نمی بخشیم و همیشه و هر زمان این ننگ را به رویشان خواهیم کشید تا گذشتهٔ ننگین خود را در آیینهٔ زجرهای مردمان این سرزمین ببینند» ... بگذریم...
جنبش «سبز مذهبی»که از تنهایی در عرصهٔ ملی رنج می برد و شعاع دایرهٔ هوادارانش بسیار محدود بود و تلاش میکرد و همچنان در تلاش است که تمامی مبارزان راه آزادی را به حساب خود واریز کند؛ با اعتصاب سراسری مردم دلیر و ستمدیدهٔ کردستان که اساسا به دعوت حزب دموکرات کردستان ایران و سایر سازمانهای مبارز چپگرای کردستان به وقوع پیوست را با هلهله به خودشان شادباش گفتند و فکر میکنند که از تنهایی در آمده اند و در اندیشه اند که چگونه آنرا هم به حساب خود واریز کنند. اما نیروهای راستین آزادیخواه نیز از این مسئله بسیار خرسند شدند و شیرینی همبستگی ملی برای بر اندازی نظام پلید اسلامی را درروز اول اسفند چشیدند و این شیرینی گوارای وجودشان ومرهم زخمها و خستگیهای نبرد خیابانی شان باد. ولی در اینجا یک «امّا»ی بزرگ نهفته است که نباید از درک آن غافل شد و آن «امّا»ی بزرگ این است :
مردم ستمدیدهٔ کردستان «جنبش سبز مذهبی» را میشناسند و تمامی سردمداران آنها را هم میشناسند؛ از نخست وزیر زمان تیربارانهای جوانان کرد و شخم زدن روستاهای کردستان با گلوله های کاتیوشا گرفته تا جنایتکاران «پیشمرگان کرد مسلمان» ( بخوانید انجمنهای مسلح و کشتارگر اسلامی ) که توسط همین دارو دسته ها برای سرکوب آزادیخواهان کرد براه افتاده و سازماندهی شده بودند را نیز از یاد نبرده اند و نخواهند برد و نخواهند بخشید. سوال این است که پس چرا به میدان آمدند؟:
۱- مردم کردستان زخم خورده به میدان آمدند که نشان دهند که حتی حاضر به تحمل کشته شدن یک دانشجوی کرد هم نیستند و آمدند تا مسئلهٔ همبستگی قومی کردستان را به رخ بد منظر «جنبش سبز مذهبی» بکشند و از سوی دیگر به تمامی مبارزان واقعی راه آزادی نشان دهند که دل مردم کردستان با «آنها» است.
۲- به میدان آمدند تا نشان دهند که مبارزه در راه « دموکراسی برای ایران و خودمختاری برای کردستان» هنوز زنده است؛ و خود را در کنار آزادیخواهان میبینند.
۳- به میدان آمدندن که بگویند اگر بیرون نمی آمدیم برای این بود که نمیخواهیم به «دوران طلایی خمینی» و قتل عام مردمان روستای «ایندرقاش» و پستهای بازرسی سپاه جلادان که حتی قند و چای مسافرین را هم از آنها میگرفتند؛ باز گردیم؛ و پیغام فرستادند که اگر مرد میدانی هست که به دموکراسی و فدرالیسم می اندیشد: مانیز در کنارش هستیم.
۴- آمدند که بگویند : گرچه ما فراموش شدگان تاریخ «شیعه گری» حاکم بر این سرزمین هستیم و با آنکه ما بنیانگذار ایران هستیم؛ اما حتی در تدوین تاریخ ایران نیز؛ قوم ماد را از قلم انداختند و از ۲۵۰۰ سال هخامنشی شروع کردند و این تنها به یک دلیل بود و آنهم اینکه قوم ماد «سنی مذهب» است و باید اجازهٔ نفس کشیدن نداشته باشد. آمدند که بگویند چه ما را فراموش کرده باشید و یا نکرده باشید؛ نه تنها وجود داریم بلکه آیندهٔ ایران آزاد نمیتواند بدون در نظر گرفتن «کردستان» که امری متناقض با اندیشهٔ «آزادیخواهی» است؛ رقم بخورد.
«بنازم به کردستان همیشه قهرمان که چه با معنی و رمز و راز آمد.»
پاینده ایران؛ بر قرار باد آیین ریشه ای؛ کوبنده تندر
زنده باد آیین کهن ایران فدرال
کژدم

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر