در کنفرانس تلویزیونی میان شاهزاده رضا پهلوی و آقای سعید قاسمی نژاد ؛ شاهزاده رضا پهلوی باز هم به تکرار سخنان صدها بار جویده شده از طرف «سبز مذهبی» و «ژنرال سازگارا» و «دیپلمات ارشد سبز؛ مخملباف» که در این دو سال به غیر از شکستهای پی در پی؛ چیزی برای «جنبش آزادیخواهی ایران» به ارمغان نیاورده است؛ بار دیگر نشان دادند که از نظر ایشان «مرغ جنبش یک پا دارد» که آنهم شدیداً «لنگ» است. جنبشی که این آقایان رهنمودهایش را میدهند و «تاکتیکهایش» را مشخص میکنند ؛ همچنان در مرحلهٔ «انزوای ملی» به سر میبرد و حتی روز به روز «آب میرود» و این همه نه به این خاطر است که مردم از خواسته هایشان «عدول» کرده اند؛ بلکه تنها به این دلیل است که «آرمانهای موهوم ومه آلود»ی که از حد یک «کلی گویی» فراتر نمیرود و تکرار کلماتی از قبیل «دموکراسی» و «سکولاریسم» که در حد «کلمات یخزده» میمانند و هیچکس هم حاضر نیست که این «یخ» را باز کند و با توضیح «چهارچوبهای عملی»؛ آنها را به جملاتی «گرم» تبدیل نماید؛ تا همه بدانند که منظور از دموکراسی چیست؟ و گرنه «لاریجانی» و «احمدی نژاد» هم میگویند که ایران دموکراتیک ترین کشور در تمامی «کهکشان راه شیری» است. هم شاهزاده رضا پهلوی و هم آقای قاسمی نژاد در این مصاحبه از «کلی گویی بیمصرف» فراتر نمیروند و هرچند که آقای قاسمی نژاد از آقای رضا پهلوی تنها یک سوال مشخص مبنی بر « داشتن و یا نداشتن مشاورین استخواندار» را مطرح میسازد که اندکی به واقعیت نزدیک میشود؛ اما آقای رضا پهلوی در پاسخ ایشان از «شامورتی بازی» احمدی نژاد گونه استفاده کرده و جواب را حواله به «حپروت» نموده و متاسفانه آقای قاسمی نژاد دست به سماجت نمیزند تا جواب مشخصی بگیرد. سپس آقای رضا پهلوی به تاکتیک «آخوندی» روی آورده و سناریوی «مار و تصویر مار» را به شکلی دیگر به اجرا در می آورد و میپرسد که «پادشاهی عربستان را دوست دارید یا جمهوری فرانسه را» و در ادامه میپرسد که «جمهوری قذافی را دوست دارید یا پادشاهی اسکاندیناویایی را» و هر دو بار آقای قاسمی نژاد مانند همان «دهاتی ها» هر دو بار «عکس مار را نشان میدهد» و «آخوند رضا پهلوی» پیروزمندانه از صحنه بیرون می آید و آقای «تیزهوش» هم وقتی به خانه برگشت؛ باید با « آی کیو»ی خود کلنجار برود که «از کجا خورد؟ که حتی صدایش هم در نیامد؟!» و اندکی به خودش بخندد.
در اینجا باید هم به «هواداران آخوند رضا پهلوی» و هم به آقای «آی کیو» ؛ گوشزد کنم که حتی اگر نه از پنجره بلکه حتی اگر از سوراخ کلید هم به مسائل سیاسی نگاهی «گذرا» انداخته باشید باید بدانید که یک سیاستمدار همیشه در برابر «سوالهای عملی» که بر روی زمین اتفاق می افتند باید «پاسخی عملی» داشته باشد و این «پاسخ عملی» حتما باید مبارزه را یک گام به سوی «پیروزی» ببرد و گرنه اگر صد سال هم به «گفتگوهای بی سر و ته تمدنها» بپردازیم به اندازهٔ یک «پشگل گوسفند» هم ارزش ندارد. برای روشن شدن قضیه باید یک مثال کوتاه بیاورم تا «آی کیو» ها را اندکی تکان دهد. فرض کنید که به دست سپاه و یا اطلاعات دستگیر شده اید ( دستگیر شدن یک «سوال عملی» است) و در حال انتقال به شکنجه گاه هستید. سوالهای احتمالی که به یک مغز «کودن» خطور میکنند از این قرار خواهند بود:
۱- آیا شکنجه ام میکنند؟ به چه شکلی شکنجه ام میکنند؟
۲- آیا میتوانم مقاومت کنم؟
۳- آیا اگر بفهمند که چکاره هستم اعدامم میکنند؟
۴- به چه شکلی اعدامم میکنند؟
۵- اگر پدر و مادرم بفهمند به چه حال و روزی می افتند؟
۶- آیا از افراد خانواده ام به عنوان گروگان برای گرفتن اعتراف استفاده خواهند کرد؟
اینگونه سوالها «پاسخ عملی» ذهن «کودن» به «سوال عملی» «دستگیر شدن» است که بایستی در همان آغاز ورود به مبارزات سیاسی به ذهن خطور میکردند و پاسخشان هم در همان ابتدا مشخص میشد ؛ تا فرد مبارز بداند که در صورت دستگیر شدن وظیفه و یا وظایفش چیستند؟ و هجوم اینگونه سوالات به ذهن بعد از دستگیری؛ نه نشانهٔ تفکر و «پاسخ عملی» بلکه نشانهٔ «یخزدگی ذهن» است؛ زیرا هزاران نوع از اینگونه سوالها به «به پیش بردن شرایط برای پیروزی» نخواهد انجامید. لذا این سوال پیش می آید که «پاسخ عملی» به «سوال عملی» در این شرایط چیست؟
سوالی که بعد از دستگیری به یک ذهن روشن و تیز هوش می آید این است:
«چگونه میتوانم فرار کنم»؛ و این تنها «پاسخ عملی» است که میتواند شرایط را از «دستگیری» به «آزادی» تبدیل کند. حتی اگر مبارز دستگیر شده نتواند در همان موقع فرار کند همیشه تنها چیزی که باید ذهنش را اشغال کند «فرار» است و زمانی که دید نمیتواند فرار کند و «اعدام» خواهد شد ؛ «پاسخ عملی» به «سوال عملی اعدام» نه فکر کردن به بازماندگان و رویاهایی از این نوع بلکه تنها یک چیز است :«چگونه میتوانم یکی از دشمنان را به درک واصل کنم؟»؛ چون کشتن دشمن یک پیروزی است؛ ولی بیصدا مردن فقط «مردن» است.
حال ببینیم که چه تعداد «سوال عملی» از انواع سیاسی؛ اقتصادی؛ مدنی؛ و..... در پیش پای ما وجود دارد که نیازمند «پاسخهای عملی» هستند؟ در این کنفرانس ۲۵ دقیقه ای؛ به کدام یک از آنها پاسخ داده شد؟ و اگر داده نشد؛ باید از خود بپرسیم که چرا اینقدر از بافتن «لاطایلات های شبه سیاسی» لذت میبریم؟
مطرح کردن اینکه بعد از رسیدن به یک شرایط سالم سیاسی؛ میرویم و به خوشی و سلامتی در سر صندوقهای رای «سرنوشت» خود را تعیین میکنیم؛ بدون ارائهٔ «پاسخ عملی» به «سوال عملی دیکتاتوری نظامی»؛ تنها در حد «لاطایلات شبه سیلسی» خواهد ماند.
مطرح کردن این مسئله که حالا بیایید «رائیهایتان» را توی جیبتان بگذارید و زمانی که به شرایط سالم سیاسی رسیدیم آنرا از جیبتان در آورید؛ حتی از «لاطایلات شبه سیاسی» نیز چندش آورتر است و نامش «فریبکاری» است. و اینجا با شما هستم؛ ای آقای سعید قاسمی نژاد تیز هوش؛ بله باشما هستم که در سخنانتان در برابر هزاران بیننده به چنین « شاهزاده آخوند شارلاتانی» میگویید که میدانید که چقدر برای ملتش تلاش میکند و چقدر برایش احترام قائلید. !!؟؟ چرا خودتان را اینقدر کوچک می انگارید؟ آیا میدانید که این «خود کوچک انگاری»؛ جدای از تضاد با عقاید «لیبرال»ی شما؛ به شدت درجهٔ هوش شما را هم از «تیز هوش» به سطح « داون سیندروم» تقلیل میدهد. یا شاید هم خود را خیلی باهوش می انگارید و فکر میکنید که بقیه همه «گاو» تشریف دارند؟ و نمیفهمند که «گوسفند را پوست نکنده نمیخورند»!!!!
خوب؛ حالا این «شاهزاده آخوند» شارلاتان هستند و میخواهند با آسمان ریسمان بافتن «شبه سیاسی» سناریوی «خمینی» را بار دیگر به نام «دموکراسی و سکولاریسم» اجرا کنند . شما چی؟؟..... نکنه خوابیدی؟؟ ببخشید چرتتان را پاره کردم.
کژدم
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر