۱۳۸۹ اسفند ۲۶, پنجشنبه

آیا بحرین یک تله است؟

بر خلاف تبلیغات و تاریخ دوباره نوشته شده از طرف کشورهای غربی؛ بحرین از زمان سلسلهٔ پر افتخار هخامنشیان تا زمان حملهٔ تازیان بخشی از خاک ایران بوده است و تمامی ترفندهای «دوباره تاریخ نویسان اروپایی» که در تلاش هستند تا با یافتن حتی یک قبیلهٔ بیابانگرد؛  بخشی از سرزمینهای ایران را به تمدن بزرگ «بیابان گردان» نسبت دهند و «ایران زدایی و ایرانی زدایی» بخش مهمی از تلاشهای بی وقفهٔ آنهاست؛ بحرین همچنان بخشی از خاک ایران است... همچنان که بسیاری از سرزمینهای جدا افتادهٔ دیگر نیز همچنان هستند و خواهند بود و این بستگی به لیاقت ما دارد که آینده را چگونه رقم بزنیم.
اما در این بخش از تاریخ سرزمینمان؛ اوباشان خمینی که در فکر تشکیل «هلال شیعی» بودند و این امر مهمترین استراتژی آنان را تشکیل میداد؛ تا سرحد ویرانی ارکان داخلی کشورمان در این راه هزینه های فراوانی کردند و اکنون نیز جریان «صفوی نوین» در تلاش است که این استراتژی را با نام «ناسیونالیسم ایرانی-شیعی» همچنان ادامه دهد. اما به خاطر دو اشتباه مهم استراتژیک که از آغاز با بد نهادن «خشتهای اول» در استراتژی روابط خارجی آغاز شد؛ کار را به جایی رسانیده است که هر لحظه باید با به میان آوردن «هستی و نیستی» خودش از دست آوردهای لرزان آن دفاع نماید که براستی میتوان آنرا «بدبختی و بیچارگی استراتژیک» نامید؛ زیرا کدامین احمق حتی قمار بازی را میشناسید که در هر بازی پیش روی؛ تمامی دارایی خود را با ریسک «باخت کامل» بر روی میز بگذارد؟ 
آن دو اشتباه استراتژیک نخستین که سر چشمهٔ تمامی بدبختی های امروزین ما هستند اینها بودند:
۱- بر خلاف تمامی اصول آزموده شده سیاسی که «دشمن و یا دشمنان یک کشور» بر اساس «منافع ملی» آن کشور تعیین میشود «خمینی خرفت و رجالهٔ نعلین پوش» که حتی نمیتوانست فارسی را به درستی حرف بزند؛ در یک کشف و شهود عارفانه و ملکوتی؛ «دشمنان ایران» را بر اساس «اسلام و کفر» و در منطقه نیز بر اساس «شیعه و سنی» تعیین نمود که «دهاتی روشنفکرها»ی آن دوره نیز آنرا به استقلال طلبی «تفسیر» نمودند و همچنان در این حماقت ماندگار هستند.
۲- تلاش برای آفرینش «هلال شیعی» که باید به عنوان متمم استراتژی نخستین از آن یاد کرد.
بعضی ها که هنوز هم در همان سطور اول علوم سیاسی در جا میزنند و با مشق شب شان کلنجار میروند؛ مخصوصا «چپیهای دههٔ ۶۰» و «سبزهای مذهبی» آنرا دست آورد مینامند؛ باید پاسخی حد اقل برای خودشان دست و پا کنند که کدامین کشور را سراغ دارید که برای به دست آوردن چیزی هزینه کند که بر پا نگهداشتنش همچنان هزینه های کلانی را ببلعد و هیچ سود دهی نداشته باشد؟ حال در خوشبینانه ترین و رویایی ترین حالت فرض کنیم که اگر این کاسهٔ ماست را در دریای خزر بریزیم «نمیدانید چه دوغی میشود» را تلاشی برای کنترل «منابع انرژی فسیلی» در خاورمیانه به انگاریم؛ باز هم بی معنی است زیرا برای رسیدن به چنین هدفی باید همهٔ کشورهای منطقه را با تمامی ساختار اقتصادی و سیاسی شان زیر فشار قرار دهیم (که البته اینکار را میکنند)؛ در مقابل نیز باید منتظر عکس العمل باشیم؛ و اگر این عکس العمل مارا به یک چالش جدی بکشاند باید که توانایی داخل شدن در آنرا نیز در خود بوجود آورده باشیم و بدون این «توان» همهٔ آنچه که رشته ایم «پنبه» خواهد شد و چه بسا حتی شانس بازگشت به نقطهٔ اول را هم از داده و «نابود»‌شویم.
اما آنچه در عمل اتفاق افتاده است بسیار دور از مدینهٔ فاضلهٔ این دو استراتژی مالیخولیایی است. اکنون در سایهٔ این دو استراتژی؛ ارگانهای رسمی حکومت «گنداب اسلامی» برای تامین هزینه هایشان در کثیفترین پروژه های اقتصادی از قبیل «مواد مخدر» و «روسپی خانه ها» و «قاچاق و فروش انسان» و دهها کار کثیف دیگر در عرصهٔ بین المللی گرفتار شده اند و «فتواهای پیش نویس» شده شان را هم که به امضاء «علمای اعلام اسلام» مزین است را در پرونده های فوق محرمانه شان دارند و من به هیچ وجه فکر نمیکنم که با این «کون نشسته» بتوان به «مدیریت جهان» که نام دیکری بر کنترل منابع انرژی است؛ پرداخت.

بحران بحرین

در پی جنبشهای «بو دار» دموکراسی خواهی کشورهای عربی که دموکراسی خواهی آنان ذاتاً نمیتواند از مرز «آزاد شدن کامل ختنه کردن زنان» به طور رسمی و در بیمارستانها فراتر رود. اکنون رژیم اوباشان شیعه نیز برای مقابله به مثل وارد معرکه شده و جنبش دموکراسی خواهی «شیعیان بحرین» را به راه انداخته اند و این مسئله نه برای ایجاد یک کشور دموکراتیک؛ بلکه برای براه انداختن یک حکومت «اسلامی» از نوع شیعی و به دست آوردن منطقهٔ استراتژیک بحرین و تهدید عربستان به شمار میرود.
به خاطر مهم بودن مسئله؛ کشورهای حوزهٔ خلیج فارس تصمیم به فرستادن نیروی نظامی در حد «محدود» به این امیر نشین را که به گزاف «پادشاهی» نامیده میشود را نمودند. در پی این رخداد یکی از سربازان عربستان نیز کشته شد. اما مسئلهٔ مهم این است که این سرباز عربستان؛ نه به دست مردم؛ بلکه با شلیک یک «تک تیر انداز» کشته شده است که طبعاً «پیام»ی از سوی «سپاه قدس» به سلطان عربستان بود؛ اما بازهم داستان به اینجا هم ختم نمیشود و حتی ترکیه هم عکس العمل نشان داد و هواپیمای باربری حکومت ایران را مجبور به فرود اضطراری و بازرسی محمولهٔ مشکوک «اتمی» نمود. آیا با این «کون نشسته» که نتیجهٔ «خشت کج» اشتباهات استراتژیک «سپاهیان قوّاد اسلام» در روزهای نخستین فاجعهٔ ۵۷ است بازهم این رژیم در حد «عربده کشی» خواهد ماند و یا اینکه تمامی «هستی»اش را برای قمار بحرین بر روی میز خواهد نهاد؟ من چنین «خایه»ای را در «سپاه قوّادان» نمیبینم.
اکنون ناقوس «روند از دست دادنها» برای کلیت جمهوری ننگین اسلامی به صدا در آمده است و دارو دسته ای که به جایگزین کردن «صفوی نوین» به جای «ولایت فقیه» تلاش میکند نیز باید بداند که هردو با هم میمیرند و باید بدانند که حتی اگر زنها و دختران و پسران و کودکانشان را هم در روسپی خانه هایشان به کار بگمارند؛ بازهم یارای تامین هزینهٔ ادامهٔ این استراتژیهای شکست خورده را نخواهند داشت. اکنون سیستم اطلاعاتی رژیم عربستان در این فکر است که به «چند نفر بمب گذار انتحاری» برای پایان دادن به تحرکات اسلام خواهان «شیعی» نیاز دارد؟  شاید تعداد «تک تیر اندازان» شیعه محدود باشد؛ اما تعداد «وهابی های انتحاری» کم نیست.

کژدم 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر