اگر در این چند روز بیشتر به مسائلی که در کشور های عرب زبان میگذرد میپردازم؛ به این دلیل است که این «سونامی خیزشها» ورای اینکه در کشور خود به اهداف خویش خواهند رسید یا نه؛ تاثیرات مستقیم و غیر مستقیمی بر تضعیف رژیم «اوباشان مقدس» حاکم بر ایران دارد و چه بسا این تاثیرات بسیار خرد کننده تر از «تظاهراتهای گله ای» شکست خوردهٔ درون میهن باشد و رژیم اوباشان را با خطرات «جدی» روبرو کند.
اهمیت «بودن» و یا «نبودن» رژیم «خانوادهٔ اسد» در سوریه بسیار فراتر از آن چیزی است که در رسانه های عمومی عنوان میشود و من در یکی از مقاله ها از این رژیم به عنوان «دشمنی که همه دوستش دارند» یاد کردم و با گفتن این جمله میخواستم که اهمیت استراتژیک سوریه را در منطقه نشان دهم . اهمیت حاکمیت خانوادهٔ اسد برای «حکومت اوباشان ایران» را نیز در مقالهٔ «هلال شیعی» به طور اختصار بیان کرده ام و نیازی به بازگویی دوبارهٔ آن نمیبینم. لذا آنچه که میماند راهی است که خانوادهٔ اسد برای مقابله با «خیزش مردمی» که بخش مهمی از آن رنگ و بوی «اخوان المسلمین»ی دارد؛ میباشد. لذا بدون به درازا کشانیدن کلام به مطلب اصلی میپردازم :
وضعیت موجود آرایش نیروها :
۱- ۷۵ در صد جمعیت سوریه «اهل تسنّن» هستند و بخش بزرگی از آن را هواداران «اخوان المسلمین» تشکیل میدهند که طبعاً نیروهای ارتش نیز از این تقسیم بندی به دور نیستند؛ لذا با شدت گرفتن و وسیع شدن دامنهٔ جغرافیایی تظاهرات؛ نیروهای ارتش دیگر قابل اطمینان نخواهند بود.
۲- سیستم حاکم تک حزبی حاکم بر سوریه که شکل دیگری از «حزب فقط حزب الله» حاکم بر ایران است؛ با نشان دادن کوچکترین علائم «اصلاحات سیاسی» در مدتی کوتاه سطح خواسته های مردم را آنچنان بالا خواهد برد که لاجرم با اولین انتخابات آزاد؛ به سقوط خانوادهٔ اسد منجر شود. لذا خانوادهٔ اسد بنا بر طبیعت حاکم بر تمامی رژیمهای خودکامه و «تمامیت خواه» راهی به جز سرکوب و ایجاد راههای انحرافی در بستر حرکتهای مردمی نخواهد داشت.
۳- حدود ۱۰ در صد از ساکنان سوریه را «کردها» تشکیل میدهند که در کردستان و سایر شهرهای سوریه زندگی «رقت بار»ی میگذرانند و شاید تنها مردمانی هستند که تقریباً از تمامی مزایای شهروندی محروم هستند و نژاد پرستی حاکم بر حزب «بعث» حتی بی رحمانه تر از «ترکهای عثمانی» با این قوم «آریایی» برخورد میکنند؛ که پتانسیل «جدا شدن کردستان» از زیر حاکمیت «تازیان» را در خود نهفته دارد و با عمیق تر شدن بحران؛ این پتانسیل «خفته» لاجرم «بیدار» خواهد گشت.( این مسئله یکی از مهمترین مسائل «استراتژی منطقه ای» انجمنهای پادشاهی ایران- تندر میباشد).
راههای احتمالی پیش روی خانوادهٔ اسد :
پیش از هر چیز لازم به یاد آوری است که در شرایط «انقلابی»؛ استراتژی «کنترل بحران و شکست جنبش برای حفظ رژیم» تنها راهنمای مسیر حرکتهای «حاکمیت موجود» است و لذا نباید افت و خیزها در حرکات رژیم را «جدی» گرفت. زیرا زمانهایی میرسد که حاکمیت دست به عقب نشینی تاکتیکی میزند تا بتواند تجدید قوا نموده و به حمله ای گسترده تر دست یازد و یا اینکه بتواند در صفوف «مبارزین واقعی» اختلاف بوجود آورد و امواج جنبش را تضعیف نماید. لذا «پیروزی واقعی» زمانی است که حاکمیت کاملا از هم فرو پاشیده و مانند یک جسد بر روی خاک افتاده باشد و حتی نفس هم نکشد. بنابر این آنهایی که در صفوف جنبش فریاد «دیگر بس است» را سر دهند؛ یا فریب خورده اند و یا اینکه «ستون پنجم» نیروهای دشمن هستند.این مسئله از این نظر اهمیت دارد که «رژیم اوباشان مقدس» نیز شاید از همین روشها و یا روشهای مشابه برای آفریدن «انگارهٔ پیروزی» در میان مبارزان راه آزادی در ایران نیز استفاده نمایند.
۱- دست بردن به شیوهٔ «سرکوب و سپس عقب نشینی و باز هم سرکوب و عقب نشینی» و تکرار این حرکت؛ تا جایی که مردم را در حالت «بیم و امید واهی» قرار داده و نظر به اینکه در زمان سرکوب؛ مردم معمولا «چیزی به دست نمی آورند بلکه از دست میدهند»؛ و عقب نشینی «کاذب» از طرف نیروهای دشمن نیز برای تثبیت «دست آوردهای سرکوب» میباشد؛ لذا ادامهٔ این روند منجر به فرسایش نیروهای «انقلابی» میشود.
ظاهراً رژیم حاکم بر سوریه آنچنانکه در «درعا» دیده میشود؛ از این روش استفاده میکند و جنبش سوریه تاکنون دست آورد ملموسی به غیر از یک سری وعده های توخالی نداشته است و حتی بیرون بردن نیروهای پلیس و ارتش از شهر و آزاد نمودن تعدادی از دستگیر شدگان نیز «دست آورد» به حساب نمی آید؛ زیر آنهایی که آزاد شده اند در واقع تا چند روز پیش آزاد بودند؛ بنا بر این شکنجه شدن و زندانی بودن آنها بخشی از «روند از دست دادنها» به شمار میرود و آزاد شدن زندانیان تنها باز گشت به «نقطهٔ پایینتر از صفر» است و دست آورد به شمار نمی آید. اما اگر این بازی برای مردم برملا شود موثر بودن خود را از دست خواهد داد و نیروهای سرکوب حکومتی دوباره به میدان خواهند آمد؛ اما به کار گیری ادامه دار نیروهای سرکوب منجر به فراهم آمدن همدلی میان نیروهای مخالف و در ادامه به فراخوان عمومی جنبش از نیروهای ارتش برای نا فرمانی از دستورات فرماندهان و یا ترک خدمت و یا آتش گشودن به سوی فرماندهان خواهد گردید و بنا بر این واقعیت که اکثریت مردم مخالف وجود حاکمیت کنونی هستند؛ لذا احتمال به وقوع پیوستن این امر نیز بسیار بالا میباشد. نتیجه اینکه کاربرد این تاکتیک نه تنها «تاریخ مصرف» محدودی دارد؛ بلکه از سوی دیگر به همبستگی سراسری مخالفین کمک خواهد نمود و می توان گفت که اگر جنبش سوریه که از «درعا» آغاز شد اکنون به سوی «سراسری شدن» و تعمیق و بسط جغرافیایی پیش میرود. و شکست مرحله به مرحلهٔ نیروهای «قذافی» در لیبی نیز به طوری آشکار «آیندهٔ احتمالی» حاکمان سوریه را پیشاپیش نشان میدهد و نوعی از احساس امنیت و امید به پیروزی را در میان مردم شکل میدهد.
۲- در هر کشوری چندین شهر و یا بندر و یا نقطهٔ کلیدی (استراتژیک) وجود دارند که هر کدام بنا بر نیازهای استراتژیک یک حکومت برای بقاء ؛ دارای نقشهای مهمی در ابقاء و یا طول عمر حکومت هستند. لذا یکی از راههایی که حکومت سوریه در آینده انتخاب خواهد نمود این است که بر اساس بر آورد تواناییهای خود چندین نقطهٔ کلیدی را حفظ نموده و سایر نقاط را به طور موقت به حال خود رها کند و تنها راههای مواصلاتی نقاط رها شده و ارتباطات سیاسی نقاط رها شده را کنترل نموده و از نظر ایمنی و معیشتی آنها را در تنگنا قرار دهد. استفاده از این تاکتیک محاسبات سیاسی و نظامی و اقتصادی فراوانی را میطلبد و اشتباه در انتخاب این نقاط حساس و یا کمبود توانایی حکومت در کنترل آنها خود میتواند نقطهٔ ضعف بزرگ و عامل شکست نهایی حکومت گردد و آنگونه که در شرایط کنونی دیده میشود؛ بنا بر عزم جزمی که بلوک غرب در شکل دادن کانونهای تشکیل «خاورمیانهٔ بزرگ» از خود نشان میدهند؛ این تاکتیک نیز کارساز نخواهد بود و تجربهٔ لیبی نشان میدهد که با تمامی تلاشهای دولت «قذافی» ؛ این تاکتیک در حال شکست خوردن است. اما این امر باعث نخواهد شد که «خانوادهٔ اسد» به تکرار آن نپردازد.
۳- در زمان «حافظ اسد» مشهور بود که «سوریه» از راه «آفریدن بحران و سپس خاموش کردن بحران» ارتزاق میکند و رد پای این فرهنگ سیاسی را ما در زمان دههٔ اول حاکمیت «اوباشان مقدس» در ایران نیز دیدیم و سپس به صورت یکی از تاکتیکهای اصلی و کاربردی رژیم حاکم بر ایران در آمد. جملاتی از نوع : «ما در لبنان دوستانی داریم و از طریق آنها تلاش خواهیم نمود تا مسئله را حل کنیم» دلالت بر چنین سیاستهایی را دارند که معمولا برای «باج خواهی» به کار برده میشوند.
اما اکنون مسئله این است که «بحران» در درون کشور سوریه است و خانوادهٔ اسد برای خاموش کردن این بحران باید «باج» بدهد. این باج میتواند از اصلاحات سیاسی در درون کشور شروع شده و به باجهای بین المللی و منطقه ای از قبیل «دست شستن از دوستی استراتژیک با اوباشان مقدس ایران» و دست کشیدن از «دخالت در امور داخلی لبنان» ختم شود و طبعاً گفتگوهای زیر میزی از طریق تیمهای «دیپلماسی پنهان» در جریان هستند و تعداد زیادی از خطوط تلفن در حال کار کردن ۲۴ ساعته میباشند.
از نظر «رفتار شناسی تاریخی»؛ حکومت بعث سوریه همیشه با عنوانهای همچون «دلال صفتی» و «فاحشهٔ سیاسی» مزین بوده است و نمونه های بسیار زیادی را میتوان در تاریخ سیاسی این «پدر و پسر» شاهد آورد. اما اکنون «خانوادهٔ اسد» در یکی از بدترین شرایط تاریخ «چند ده ساله» خود قرار دارد (این کشور ریشهٔ تاریخی ندارد و جزو کشورهای بی ریشهٔ دیگری از قبیل پاکستان و بنگلادش و اردن و ... میباشد که توسط دولت فخیمهٔ بریتانیا بوجود آمده اند.). در شرایط کنونی «امیر عربستان سعودی» که لقب من در آوردی «پادشاه» را به یدک میکشد نیز؛ یکی از دشمنان «خونی» خانوادهٔ اسد میباشد و لذا سیاستهای «لابی گری» سوریه را بر هم خواهد ریخت. حکومت سوریه همچنین باید به سوال «قتل حریری» نیز پاسخ روشنی بدهد و چه زمانی بهتر از این؟
شاید تنها راه عاقلانه ای که برای خانوادهٔ اسد باز مانده باشد استفاده کردن از عنوان «حرفه ای» خود یعنی «فاحشهٔ سیاسی» باشد و در ازای معامله ای که حد اقل «خانوادهٔ اسد» را از هم سلول شدن با «قذافی» و «رهبران خمرهای سرخ» نجات دهد؛ وادار به دادن امتیازهای «استراتژیک» باشد.
۴- در روزهای اخیر شایعاتی از این دست که «نیروهای اوباش بسیج و سپاه» و یا «اوباشان حزب الله لبنان» و یا «اوباشان حماس » و «اوباشان شیعهٔ صدری عراق» در کنار نیروهای امنیتی سوریه به سرکوب مردم میپردازند شنیده شده است. از نظر من در شرایط کنونی؛ دولت حاکم بر سوریه از چنین رویکردی فاصله دارد و هنوز کارد به استخوان نرسیده است. اما این مسئله را هم به عنوان واقعیت باید در نظر گرفت که رژیم حاکم بر سوریه از «مشورتهای» نیروهای امنیتی و اطلاعاتی رژیم اوباشان حاکم بر ایران نیز بهره مند است. اما حتی تصور اینکه استفادهٔ مستقیم از چنین نیروهایی (نیروهای خارجی) بتواند در کنترل بحران به خانوادهٔ اسد کمک نماید؛ بسیار دور از واقعیت است و بیشتر نقش «تنش زایی» خواهد داشت و پس ماندهٔ روابط «اوباشان مقدس» را با «اخوان المسلمین» نه تنها با خطر جدی روبرو خواهد نمود؛ بلکه آنرا به «دشمنی» تبدیل خواهد کرد. لذا من فکر میکنم که رژیم اوباشان مقدس ایران؛ از هم اکنون برای «فرداهای بدون سوریه» برنامه میریزد و آماده میشود و بیشتر در جهت کنترل بحران «ازدست دادن ها» میباشد و «زمینگیر نمودن» هواپیماهای رژیم در ترکیه نیز هشداری ملموس به «رژیم اوباشان مقدس» بود که نمیتواند از فضای ترکیه استفاده نماید.
از سوی دیگر منابع اطلاعاتی رژیم نیز بیشتر به «لاطایلات پردازی» برای مصرف داخلی روی آورده اند و بیشتر در فکر «از سر گذراندن» بحران هستند و در پی شدت گرفتن بحران «سوریه» به فکرجا بجایی نیروهایشان مشغول خواهندشد و در عمل نیز تنها به «عربده کشیهای دیپلماتیک» بسنده خواهند نمود و حد اکثر اینکه تعدادی از اراذل خود را روانهٔ اجتماعات در برابر «سفارتخانه ها» خواهند نمود؛ تا بدینگونه «بی لیاقتی های» خود را از دید «عقب مانده های ذهنی مقدس» (بسیجیها) پنهان دارند.
در هر صورت رژیم خانوادهٔ اسد اگر رفتنی هم نباشد؛ دست به چنان عقب نشینیهایی خواهد زد که «موهای کون خامنه ای سیخ شوند». لذا رژیم اوباشان حاکم بر ایران نیاز شدیدی به « دوباره تعریف کردن» استراتژیهای «داخلی» و «منطقه ای» پیدا خواهد کرد و در این میان شاید راه نجاتی هم برای «سبزهای مذهبی» پیدا شود تا دوباره به «کشتی پر از غنایم انقلاب» باز گردند و برای فرش نمودن راه باز گشت «اوباشان اصلاح طلب» به سر « سفرهٔ غارت » ؛ شاهد آزاد شدن «موسوی و کروبی» هم باشیم. ( البته نه همین الآن؛ بلکه بعد از حل شدن مسئلهٔ سوریه ).
کژدم
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر