۱۳۹۰ فروردین ۱۰, چهارشنبه

ضرورتها و عدم ضرورتها

در جریان جنبشهای اخیر در کشورهای خاورمیانه و شمال آفریقا؛ گذشته از ماهیت خود جنبشها آنچه که به طور بسیار روشنی رخ نمود؛ برخورد «جنبش نوجوان دموکراسی خواهی ایران» با این مسئله بود. البته زمانی که من از جنبش آزادیخواهی صحبت میکنم هیچگاه منظورم «سبز مذهبی» نبوده و نیست و تاریخ تقریبا یکسالهٔ این وبلاگ از همان نوشته های نخستین نشانگر آن است. از سوی دیگر از نظر من تمامی اهداف و استراتژیهای کلانی که رژیم جمهوری تازی پرستان در داخل ایران و یا امور بین المللی دنبال میکند دقیقا نعل به نعل مورد تایید «سبز مذهبی» است و اساسا بنیانگذاران این «کژراهه های استراتژیک» همانهایی هستند که امروزه به نام «اصلاح طلبان» و یا «سبز مذهبی» مشهورند و تمامی دردشان بازگشت به «کشتی انقلاب» است و با باندهای دیگر حاکمیت اختلافات «مدیریتی» دارند؛ اما از این نظر که تمامی جریانهای آلوده به «گنداب مذهب» از هر نوع آن (فرقی ندارد؛ چه مسیحی و چه مسلمان و چه یهودی) ؛ همگی به شدت «انحصار طلب و تمامیت خواه» هستند؛ لذا در دورهٔ حاکمیت «سبز مذهبی» سایر باندها نیز یا رانده شده بودند و یا اینکه در «حاشیه» قرار گرفته بودند و حالا نوبت باندهای دیگر رسیده است. با این مقدمهٔ کوتاه میخواهم بگویم که اگر امروز سکوت «سبز مذهبی» را در رابطه با «جنبش سوریه» ببینیم؛ برای من جای تعجب نخواهد داشت و اگر در رابطه با مصر و تونس «یقه درانی» کردند نه به خاطر «دموکراسی خواهی» آنان؛ بلکه به خاطر باورهای آنان به رشد «جنبشهای اسلامی» و در سرزمینهای عربی اساسا چشم امیدشان به «اخوان المسلمین» است.
تعجب من از «عمق نفهمیدگی» جنبش آزادیخواهی است که مسئلهٔ آشکاری مانند سوریه را درک نمیکند. سوریه تنها کشوری است که اگر رژیم آن سرنگون شود؛ ما شاهد فرو ریزی در تار و پود «جمهوری ننگین اسلامی» خواهیم بود و دقیقا به همین خاطر است که «حزب الله لبنان» و گروه «امل اسلامی لبنان»  در لبنان تظاهرات راه انداخته و به دفاع از «بشار اسد» میپردازند. اما «جنبش آزادیخواهی ایران» هنوز اهمیت ماجرا را درک نکرده است که اگر بتوان به رژیم سوریه ضربه ای وارد آورد؛ در واقع این ضربه را به جمهوری اسلامی وارد آورده ایم. در نهایت داستان این است که : آنهایی که خورشید را نمی بینند چگونه  ریزه کاریهای پنهان در تدوین استراتژیهای کلان مبارزات آزادیخواهانه را خواهند دید. « این جنبش نوجوان آزادی خواهی» ول معطل است. این جنبش نوجوان ؛ نه دارای خواستهای تدوین شده است و نه اینکه میداند چکار باید بکند و نه اینکه به حرف گوش میدهد و به قول موسوی «هر کسی خودش رهبر» است و لذا ما ایرانیان حدود شصت ملیون حزب و رهبر داریم. چنین جنبشی تنها میتواند دهانش را رو به آسمان باز کند تا شاید باران رحمت «حملهٔ نظامی» کشور های غربی بر آن ببارد. و بعد هم بنشیند و زانوی غم بغل کند و بگوید : «ما اینرا نمیخواستیم» .... همان حرفی که پدرانشان بعد از فاجعهٔ ۵۷ گفتند.
گلهای سرسبد این جنبش «درهم؛ برهم» و یا به نامی بهتر؛ «هیر و ویر شبه سیاسی»؛ افرادی مانند «ژنرال سازگارا» است که با به راه انداختن «جنبش هدیهٔ گل به روسپی زادگان سپاه و بسیج» موجبات پیروزیهای شگرفی در راه به دست آوردن «آزادیهای فردی و مدنی» شد و امروزه در سایهٔ برکات رهبریهای داهیانهٔ ایشان و همپالگیهایش در موسسهٔ «سوروس»؛ مردم ایران نمیدانند که با اینهمه «آزادی» چکار باید بکنند؟ و یا آقای « آی - کیو» است که آنچه ذهنش را پر کرده است تنها هیجان «بی باکی» مبارزان است و  ساده لوحانه از رضا پهلوی میخواهد که با توجه به «اندیشه های شگرف»ی که دارد؛ بهتر است «رئیس جمهور» شود و نه یک «مجسمه»؛ در حالی که گویا داستان را نفهمیده است که این «حضرت مجسمه»؛ چه شارلاتانی است. تا آنجایی که من فهمیده ام؛ آنچه که به نام جنبش دموکراسی خواهی می شناسیم؛ در واقع جنبش آشفته فکرانی است که فکر میکنند « آرزو همان هدف است» در حالی که « آرزو » یک «حس» بر آمده از «ناتوانی ها» در برخورد با «مسائل جدی» است؛ اما «هدف سیاسی» یک مسئلهٔ «تعریف شده» است که طول و عرض و ارتفاع «سیاسی و اقتصادی و اجتماعی» دارد و مبارزهٔ سیاسی با «کشک ساییدن» هیچگونه تشابه و تقارنی ندارد.
حرف آخر اینکه «جنبش نوجوان دموکراسی خواهی ایران» نه یک جنبش سیاسی؛ بلکه «شبه سیاسی» میباشد که تا «سیاسی» شدن؛ راه بسیار مانده است .

کژدم

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر