در واقع ما چهار نوع تحلیلگر داریم :
۱- تحلیلگری که بعد از وقوع حوادث تلاش میکند که چرایی حادثه را حدث بزند که در واقع کارش کنکاش در «تاریخ» است. زیرا هر اتفاقی بعد از وقوع ؛ به خودی خود «تاریخ» میشود. این نوع از تحلیلگران در بهترین حالت تنها «تاریخ تحلیلی» مینویسند و در واقع مطالب «پرورانده شدهٔ» آنان؛ «مواد خام» تحلیلهای «استراتژیک» است بدین معنی که کار آنان یک کار نیمه تمام است که با «کاربردی» شدن فاصلهٔ زیادی دارد.
۲- تحلیلگری که برای هر سطر از نوشتارش مزد میگیرد و لذا آنرا بر اساس «مذاق» مشتری شکل میدهد. و در واقع «خواستهٔ مشتری» نقش رابطهٔ بین حوادث را بازی میکند و روابط واقعی که منجر به «رخداد» مشخص شده اند؛ راهی سطل زباله میشوند.
این نوع از تحلیلگران را شما در رادیو بی بی سی و فردا و آلمان و فرانسه زیاد میبینید. کار این اشخاص که به «تحلیلگر و کارشناس امور فلان و بهمان» شهرت دارند در واقع «داستان سرایی» است و با استفاده از یک یا چند حادثه که چه بسا جعلیاتی نیز در آن گنجانیده اند؛ سمت و سوی خاصی را میپیمایند که «سفارش دهندهٔ داستان» از آنها خواسته است. اینگونه افراد بسته به مهارتهایشان در روزنامه ها و مجلات و نشریات احزاب سیاسی و رادیو ها و تلویزیونهای گوناگون جایگاه خاص وبسیار موثری دارند و هدف نهایی کارشان «انگار آفرینی» و «مهندسی افکار» و «مهندسی اجتماعی» است.
۳- «تحلیلگر پیشگو» که کارش از گذشته شروع میشود و در حال پرسه میزند و در تلاش است که حوادث بعدی را با گره زدن گذشته و حال؛ «پیش بینی» نماید. نتیجهٔ کار این نوع از تحلیلگران کاملا نقش «کاربردی» دارد و راه تاریک فرداها را روشن میسازد. گوهر و طبیعت اینگونه از تحلیلها بر اساس «چیدمان منطقی-ریاضی» حوادث و گفتارها و تواناییها و ناتوانیها و تاریخ رفتاری بازیگران حادثه آفرین؛ بنا شده است. این نوع از تحلیلگران مانند یک محقق «فیزیک» بسیار جدی و سخت کوش هستند و آنها را در «مراکز استراتژیک» میتوانید پیدا کنید. در بیرون از این گونه مراکز هم اغلب ناشناخته هستند. انواع نسبتا «کمتر حرفه ای» اینگونه از تحلیلگران معمولا مورد توجه قرار نمیگیرند زیرا نوشته هایشان عاری از داستان سرایی و هیجانات روزمره است و دلیلش هم بسیار ساده است و آن هم اینکه : در زمانی که شما در شوق و اشتیاق «پیروزی» میسوزید ناگهان یک صدای نخراشیده به شما بگوید که نه تنها پیروز نخواهید شد بلکه شکست سختی خواهید خورد؛ و این صدا تنها به عنوان «صدای گوشخراش» خوانده خواهد شد و شاید زمانی به فکر آن صدای گوشخراش بیفتید که دیگر همه چیز تمام شده و به تاریخ پیوسته است.
۴- «تحلیلگر رویا زده» که میکوشد تمامی حوادث را در درون توبرهٔ آرزوهای خود بریزد و معمولا و همیشه کارش نشان دادن دروازه های بهشت است؛ مانند آقای «ژنرال سازگارا» که بعد از ناپدید شدن آقایان موسوی و کروبی گفت : «اشکالی ندارد و حالا یک خواسته هم به خواسته های جنبش اضافه شد». خمیرهٔ کاراینگونه از تحلیگران مانند گروه « ۲ » داستان سرایی و بافتن است. اینکه هنوز هم اینگونه داستان سرایان بازارشان پر رونق است؛ تنها به خاطر روحیهٔ «دوست داشتن داستان» در اکثریت مردم است. مثلا اگر صد بار هم داستان «لیلی و مجنون» را شنیده باشند به بار «یکصد و یکم» هم؛ «نه» نخواهند گفت.
این گفتگوی کوتاه را به عنوان متممی بر مقالهٔ پیشین «سنجیده گوی ... و یا خموش» نوشتم تا شاید بیشتر به درد یاران بخورد و «چاهها»یی که به نام «راهها» در پیش پای مبارزان گذاشته میشود قابل تشخیص باشد.
با سپاس از خواندن این مطلب
کژدم
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر