در بخش چهارم از این سلسله مقالات؛ حد اقل مواد مورد لزوم برای ساختن یک « بنیاد استوار درونی»؛ معرفی شدند. عده ای از دوستان به شوخی و عده ای نیز به طور جدی مسئله را پی گرفتند. یکی از دوستان فرهیخته دو سه اثر مهم سیاسی و نظامی را نام بردند که مطالعهٔ آنها به عنوان منابع مطالعات کلاسیک از اهمیت بالایی برخوردارند. پیش از هر چیز به معرفی این منابع میپردازم.
۱- کتاب « قدرت» نوشتهٔ برتراند راسل که مطالعهٔ ساختار قدرت سیاسی را از دیدگاه راسل به عنوان یکی از سر آمدان « منطق ریاضی کاربردی» مطرح میسازد.
۲- کتاب « خشونت» نوشتهٔ هانا آرنت ؛ ترجمهٔ عزت الله فولادوند. در این کتاب ساختار قدرتهای سیاسی مبتنی بر « خشونت آخته» بررسی میگردد و شما را با « ساختار فیزیکی قدرت» آشنا میسازد.
۳- کتاب «جامعهٔ باز و دشمنان آن» اثر کارل پوپر؛ ترجمهٔ عزت الله فولادوند. در این کتاب شما با اندیشهٔ لیبرالیسم و ساختارهای اجتماعی و سیاسی یک جامعهٔ باز آشنا میشوید. توضیح اینکه وجود جامعهٔ باز بخشی از آن چیزی است که به نام « دموکراسی» شناخته میشود؛ اما تمامی آن نیست و بسیاری کسان چه یه طور عمد و یا به طور سهو؛ جامعهٔ باز را همان دموکراسی معرفی مینمایند.
۴- « نامه به شهریار» اثر نیکولو ماکیاولی؛ در این کتاب که در واقع یک « توصیه نامه» است. شیوه های حفظ حاکمیت سیاسی و کاربرد قدرت به صورتی بسیار عریان و به دور از شیر و شکلاتهای اخلاقی؛ مورد بررسی قرار گرفته است و یکی از آثار سترگ سیاسی و ادبی است.
۵- کتاب « دربارهٔ نبرد» اثر ژنرال « کارل فون کلاوسوویتز» که یکی از بزرگترین « استراتژیستهای نظامی امپراطوری پروس» بود. متن انگلیسی این کتاب را میتوانید از ( اینجا) باز نموده و کپی نمایید. مطالعهٔ این اثر میتواند شما را با استخوان بندی آنچه که « استراتژی» نامیده میشود آشنا سازد.
اگر توجه نمایید؛ کتابهایی که معرفی شده اند؛ ظاهراً در یک راستا نیستند. به معنایی دیگرهریک از نویسندگان این کتابها به خاطر مسائل « آرمانی» میتوانند با همدیگر اختلافاتی داشته باشند؛ اما آنچه که شما باید به عنوان خوانندهٔ تیز بین؛ از این منابع استخراج کنید؛ تنها شناختن آن چیزی است که به نام « سیاست»؛ « استراتژی های سیاسی»؛ « استراتژیهای نظامی»؛ « ساختار اندیشهٔ سیاسی» و از این نوع موضوعات است. در واقع گویی که میخواهیم دربارهٔ یک میوه مثلاً « پرتقال» مطالعه کنیم. لذا هر آنچه که مربوط به این میوه است؛ از قبیل ساختار فیزیکی؛ مواد شناسی؛ شیوهٔ پرورش؛ ژنتتیک؛ مناطق قابل کشت؛ و غذاهایی که میتوان از آن تهیه نمود و .... را مورد مطالعه قرار میدهیم و در نهایت؛ یاد میگیریم که چگونه به مسائل نگاه کنیم.( منطق ریاضی کاربردی).
شیوهٔ تدریس فراموش نشدنی :
یکی از اساتیدی که که در رابطه با شناخت « سیستم» و آشنایی با طراحی های استراتژیک و عملیات تاکتیکی؛ آموزش میداد. یک روز با یک کارتن پر از ساعتهای عقربه دار وارد کلاس شد. این ساعتها همگی مکانیکی و ساخت چین بودند. ایشان از شاگردان خود خواستند که یک هفته وقت دارند تا این ساعت را به طور کامل باز کنند و آنچه را که میبینند و درک میکنند بر روی کاغذ بیاورند. از مجموعهٔ شاگردان تنها دو نفر بودند که قطعات را « کد گزاری» کرده بودند و نقشهٔ در کنار هم قرار گرفتن قطعات را ترسیم نموده بودند. بقیهٔ دانش آموزان کما بیش در رابطه با چگونگی کار ساعت عقربه دار؛ توضیحاتی داده بودند و مهمترین توضیح مشترک تمامی شاگردان؛ این جمله بود : « ساعت یک سیستم است که برای کار خاصی طراحی و ساخته شده است و هرگونه اشتباه در انتخاب مواد؛ و دقت در محاسبهٔ کار قطعات؛ منجر به نا کار آمدی سیستم خواهد شد». اما آن دو نفر در توضیحاتشان به یک نکتهٔ مهم اشاره داشتند و آن اینکه؛ « در وضعیت موجود و با تکیه بر حفظ آن؛ هرگونه تغییر و یا جا بجایی در قطعات؛ منجر به عدم کار آیی مجموعه خواهد گردید». اما یکی از آن دو نفر توضیحاتی داشت که ظاهراً به ساعت ربطی نداشت و بیشتر جنبهٔ « بازسازی ساعت برای اهدافی دیگر بود». همگی باز هم یک هفته وقت داشتند تا ساعت را دوباره بازسازی کنند و اگر نظری و یا ایده ای برای « دوباره سازی ساعت با افزودن و کم کردن قطعات برای کار بردی دیگر دارند!؟» با توضیحات کامل در جلسهٔ بعدی حاضر شوند. در جلسهٔ بعدی تنها آن دو نفر توانسته یودند که ساعت را بازسازی کنند و بقیهٔ دانش آموزان از ادامهٔ تحصیل در آن رشته؛ کنار گذاشته شدند. نظر استاد این بود که : تازه این شروع کار است؛ و ما نمیتوانیم وقتمان را برای پرورش «تخم گیاه» تلف کنیم. ما در این مرحله باید حد اقل به دنبال یافتن « درختچه» باشیم و گرنه؛ سیستم آموزشی ثمری نخواهد داد و سیستم آموزشی مانند همان ساعتهایی که نتوانسته اید بازسازی کنید؛ تبدیل به قطعاتی بی مصرف خواهند شد. در آن جلسه آن دو نفر نقشه هایی را طراحی کرده بودند که میشد با افزودن قطعاتی دیگر و اندکی جا به جایی ها؛ آن ساعت را به چیز دیگری تبدیل مینمود و هرچه که بودند؛ دیگر ساعت نبودند. این نخستین درس آموزشی در رابطه با آشنایی با « سیستم» و « استراتژی» و « تاکتیک» بود.
امیدوارم که با نقل داستان فوق؛ توانسته باشم؛ دریچه ای را به روی « آنچه که به دنبال آن باید باشیم »؛ بگشایم. منابعی که در بالا برای مطالعه ارائه گردیدند؛ باید با چنین دیدی مورد مطالعه قرار گیرند و گرنه اگر خوانندگان گرامی؛ به جای « آموزش سیستم قدرت» درگیر بحثهای جانبی شوند؛ به بیراهه خواهند افتاد و آنچه که در ذهنشان رسوب خواهد نمود؛ نه « اندیشهٔ سیاسی» بلکه مجموعه ای از اطلاعات پراکنده ( مانند مغازهٔ سمساری) خواهد یود که به نا کجا آباد « خود روشنفکر انگاری» خواهد انجامید.
کژدم
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر