پیشگفتار « نیمه مربوط»
دوستی تماس گرفته و گفت که تو خیلی بی تربیت هستی و مقاله هات هم اصلاً حرفه ای نیست و چون خیلی بی تربیت هستی هیچکس آنها را نمیخواند. من هم گفتم که شما مشکل « زبان شناسی» دارید. گفتش چرا؟ گفتم : وقتی میری مستراح و بو راه میندازی؛ عین خیالت نیست ولی اگه کسی فقط بگه : « مستراح» میگی : بی تربیت ایکبیری؟!! وقتی که بچه بودی « ان دماغ » خودتو میخوردی؛ خیلی هم خوشمزه بود؟؟!! هااااا؟. ولی اگه کسی دیگه میگفت حالا که تو میخوری؛ بیا « ان دماغ» منو هم بخور!!! میگفتی : « بی تربیت ؛ میرم به مامانم میگم». من میگم که این مسئله رو فقط در حد « مشکل زبانشناسی» میتوان بر رسی کرد. یعنی اینکه: من هر مزخرفی گفتم؛ و چند صفحه کاغذ را هدر دادم و یا چند « مگا بایت» را اشغال کردم و وقت هزاران نفر را هم تلف کردم؛ اصلاً ایرادی نداره!!!! ولی اگه تو ؛ بعد از خواندن آن مزخرفات؛ جوش آوردی و گفتی : خفه شو. مقاله نویس در جواب میگه : تو دیگه خیلی بی تربیت و غیر حرفه ای هستی. مشکل دیگر زبان شناسی اینگونه افراد این است که « طنز» نمیفهمند و فکر میکنند که باید خیلی جدی بود و وقتی که میخواهند ادای آدمهای جدی را در بیاورند؛ هرچی بی ربط و با ربط هست؛ به زبان می آورند.
پیشگفتار «مربوط»
- اتل؛ متل؛ توتوله.... گاو حسن هوا میره.... نمیدونی تا کجا میره....
- کدوم گاو؟؟...
- گاو اندیشه....
باور نمیکنید که کسی به طور جدی و آنهم « خیلی جدی»؛ بگه که « گاو حسن هوا میره»؟؟... پس گوش کن برات تعریف کنم.:
-منتظر نباش که یک آدم دو سه متری بیاید و تو را سازماندهی کند؛ تو خودت باید فرمانده و سازمانده باشی..... حالا فرض کن که شورش شده است .... تو باید بپری بیرون و همه را سازماندهی کنی....
- آخه چطوری؟؟
- عجب گاوی هستی..... ها.... خوب معلومه چطوری. همینطوری میری میون پاسدارهایی که از « ماست» ساخته شده اند و اسلحه هاشونو هم میگیری و لباسهاشونو هم در میاری ( البته بزار شورتشون تنشون بمونه که بی تربیتی نشه). بعد اسلحه ها رو میون اونهایی که میتونن باهاش کار کنن؛ پخش میکنی و بعدش همگی میرین برای فتح پاسگاهها و مراکز نیروهای سرکوب..... فقط یادتون نره؛ از همه طرف بهشون شلیک کنید؛ زیرا اگه از یک طرف شلیک کنید آنها از طرف دیگه فرار میکنند. بازهم یادتون باشه؛ هیچکس را نکشید؛ فقط همینطوری شلیک کنید تا خودشون از ترس سکته کنند و بمیرند. بعدش... حالا که همه رو سازماندهی کردی و همه دارند همینجوری یا مشغول شلیک هستند و یا مشغول در آوردن لباسهای پاسدارها... میری بقیهٔ مردم را سازماندهی میکنی تا آن یکی بقیه را که قبلاً سازماندهی کرده ای را « لجستیک = پشتیبانی» کنند. و یکدفعه میبینی که همهٔ کارها تموم شد و رژیم سقوط کرد..... اتل متل توتوله.... کلاغه به خونش نرسید. ( مامانش هم فکر میکنه؛ بچه اش « چه گوارا» شده.)
راستی باور نمیکنید؟ این مزخرفاتی که نوشتم؛ از شاهکارهای « غیر حرفه ای» من نبود؛ بلکه از شاهکارهای حرفه ای « خود رهاگران» بود که به عنوان « جزوهٔ آموزش سازماندهی» نوشته شده است ( نوشتهٔ م. بدری). آقای « دکتر خان» کوروش عرفانی؛ در سیر و سلوکی که در آسمان هفتم و در هفت وادی شریعت و طریقت و معرفت نموده اند؛ به چنین نظرات گهرباری رسیده اند و اکنون جزوات ایشان و سایر اعضای گروه « خود رها گران» را در « پنتاگون» و « هگزاگون» و « اوکتاگون» تدریس میکنند. هرکی برده؛خورده؛ مرده؛ پس نیاورده. « اینجا» را بخوانید تا ببینید که من زیاد هم غیر حرفه ای نمیگویم. تا شما این جزوه را مطالعه میکنید من هم یک چیزهای دیگه ای مینویسم.
سازماندهی آری.
مزخرف گویی نه.
کژدم
به نظر من نوشته های شما بسیار پر محتوا و نشانگر سواد عالی و روشنفکری اجتماعی شما هستند. بلاگ شما یکی از بهترین بلاگهاست که نشانگر پر معلوماتی شما را دارد. تجزیه و تحلیل های سیاسی شما از مستند ترین است و اکثرآ توضیح گر وقایع.
پاسخحذفاینجا بلاگ شماست و شما حق دارید که هر گونه که بخواهید بنویسید. چون مقالات سیاسی اکثرآ خشک هستند, کمی نمک و طنز آنها را قابل هضم تر میکند