در بخش پیشین؛ به داستان ساعت پرداختم. البته این داستان در همانجا ختم نشد و از طریق یک ساعت عقربه ای؛ تعداد زیادی از دانش آموزان به آنچه که « سیستم » نامیده میشود؛ آشنا شدند و تنها کاری که آن ساعت عقربه دار نمود؛ « ملموس» و « شهودی» کردن نظریهٔ « سیستم» بود. در ادامهٔ بحثها ؛ دانش آموزان از سیستم مکانیکی به سوی درک دیگر سیستمها کشانده شدند. مانند سیستمهای « زنده» و سیستمهای « اکترونیکی» و سیستم « زبان و زبانشناسی» و سیستمهای اجتماعی و اقتصادی و سیاسی و عناصر ومواد تشکیل دهندهٔ آنها. بعد از آشنایی با تئوری « سیستم» به صورت « حسی و عملی و تبیین علمی و منطقی »؛ نظریهٔ « روابط» مطرح گردید. نظریهٔ روابط؛ کنش و واکنش بین اجزاء تشکیل دهندهٔ یک سیستم را مورد مطالعه قرار میدهد که خود بحث مفصّل و بسیار وسیعی است که به آن نیز خواهم پرداخت. اما برای آشنایی با این مبحث به روابط طبیعی میان سیستمی به نام « اتم» اشاره میکنم. رابطه ای که ذرات بنیادی درون اتم با همدیگر ایجاد میکنند؛ موجب «پایداری» و یا «ناپایداری» آن سیستم هم هست. از این روست که ما در شیمی؛ از عناصری نام میبریم که « خنثی» نامیده میشوند و به زبان ساده تر؛ میل ترکیبی ندارند و برای آنکه بتوانید آنها را به سوی ترکیب خاصی بکشانید؛ باید از « شامورتی بازی» شیمیایی استفاده کنید و ابزار این شامورتی بازی ( شوخی) همان « کاتالیزور»ها هستند. در تجارت به این عناصر « دلال» میگویند. شاید بتوان سیستمهای « زنده» را پیچیده ترین سیستمهای طبیعی نامید و راز این پیچیدگی در « روابط» نهفته است. اما این سیستمها به همان اندازه که پیچیده هستند؛ به خاطر ثابت بودن ساده نیز هستند و یک محقق شانس بیشتری برای رازگشایی دارد. زیرا در سیستمهای طبیعی رابطه و جزء همزمان وجود دارند؛ در حالی که در یک جامعه؛ با اینکه شما میتوانید همان عناصر را داشته باشید؛ و در عین حال سیستمهای گوناگونی برقرار کنید؛ زیرا آنچه که شما برای تغییر سیستم نیاز دارید؛ « تغییر روابط» است. این روابط در حیطهٔ علوم اجتماعی به « قراردادها و قوانین» معروفند. اما در همین جوامع انسانی؛ روابطی وجود دارند که مانند روابط طبیعی ثابت هستند. به عنوان مثال «نیروهای نظامی» را در نظر بگیرید. این نیروها در تمامی دنیا از سیستمی تقریباً یکسان برخوردارند. حتی اگر نیروهای نظامی را به دو دستهٔ « کلاسیک» و « غیر کلاسیک» تعریف کنیم؛ بازهم در یک سری از مسائل با هم فرقی نمیکنند؛ زیرا که هردو نوع آن باید پشتوانه و منابع تغذیه داشته باشند. باز هم هر دوی آنها به سلسله مراتب فرماندهی نیاز دارند و هر دوی آنها ادوات جنگی میخواهند. در واقع گذشته از اینکه؛ روابط جوامع انسانی به چه صورت تعریف شده باشند؟! همهٔ آن جوامع به خاطر طبیعی بودن اجزأ آن؛ از یک سری قواعد ثابت هم پیروی میکنند. آنچه که از باز و بسته کردن ساعت عقربه ای شروع شده بود؛ به چنین جایی رسید که « سیستم های اجتماعی» را در چند حوزهٔ گوناگون از « روابط» تعریف نموده و در ادامه به تعریف « تاکتیکهای عملیاتی» و « طراحی استراتژی» به عنوان یک « سیستم» می نگرد.
با تکیه بر این داده ها؛ چند مثال می آورم تا قضیه ملموس شود:
تا کنون از اصلاح طلبان ( سبزهای مذهبی) و همچنین از رضا یهلوی و یا سران سازمانهای اختهٔ جنبش به اصطلاح چپ و یا طرفداران « دکتر خان» کوروش عرفانی بسیار شنیده ایم که صحبت از بوجود آوردن « اعتصابات سراسری» و یا « نافرمانی مدنی» میکنند و یک خط در میان این دو شیوهٔ مبارزه و یا تظاهرات گسترده را راههایی میدانند که میتوان با توسل به آنها رژیم را سرنگون نمود. تمامی این جریانها تا دو سال پیش « اصلاح طلب» بودند و بعد از فرو خوابیدن شعارهای اصلاح طلبی؛ اکنون به شعار سرنگونی روی آورده اند ولی باز هم تنها چیزی که مطرح میکنند همان حرفهای تکراری گذشته است. یعنی اگر در دو سال پیش از نافرمانی مدنی به عنوان سلاحی برای اصلاح طلبی استفاده میکردند؛ اکنون نیز همان سلاح زنگ زده را در دست دارند؛ و اینبار میخواهند با همان سلاحی که به اصلاح طلبی کمکی نکرد؛ اینبار رژیم را سرنگون کنند. من میگویم که تمامی این سخنان نه تنها احمقانه است؛ بلکه برای این منظور تدوین شده است که جنبش را از فکر کردن به راههای نوین و دست بردن به تاکتیکهای جدید باز دارد و جنبهٔ عمدی دارد.
اگر « اعتصاب سراسری» را به عنوان یک تاکتیک عملیاتی تعیین کننده در نظر بگیریم؛ باید آنرا به عنوان یک سیستم طراحی کنیم ( سیستم سازی). آنچه که برای ساختن این سیستم نیاز داریم به این قرارند :
۱- داشتن صندوق مالی اعتصاب. تا بتوان در دورهٔ اعتصاب زندگی اعتصاب کنندگان را تامین نمود.
۲- آنهایی که به اعتصاب دعوت میشوند؛ باید به آن سطح از اراده و خواست سرنگونی رژیم حاکم رسیده باشند.
۳- آنهایی که به اعتصاب دعوت میشوند باید دید روشنی از حاکمیت بعد از سرنگونی رژیم کنونی داشته باشند.
۴- آنهایی که به اعتصاب دعوت میشوند باید به آنهایی که ادعای رهبریت دارند؛ « ایمان» داشته باشند.
۵- تضمین امنیت شغلی اعتصاب کنندگان در زمان اعتصابات.
اینها حد اقل ملزوماتی است که باید برای به راه انداختن اعتصابات سراسری لازم است. به راستی کدامیک از این ملزومات در دسترس است؟ حال اگر رضا پهلوی و یا دکتر خان کوروش عرفانی و یا فرخ نگهدار و علی کشتگر و مخملباف و سازگارا و اکبر کنجی «مسلمان شیعه مسلک بدون پیامبر الهی» چنین شعاری بدهند؛ به سادگی شنیدن صدای یک « بشکن» باید فهمید که این حضرات همگی یا احمق هستند و یا دروغگویان بیشرمی هستند. و من فکر میکنم که هم احمقند و هم دروغگویان بی شرم.
برای مثال دوم؛ تنها به خودتان زحمت بدهید و به سخنرانی یک ساعتهٔ دکترخان کوروش عرفانی در بخش نخست این مقالات و مقالهٔ نوشته شدهٔ « م. بدری» در بخش دوم مراجعه نموده و باز هم فقط « زجر گوش کردن و خواندن» را به جان بخرید و ببینید که این مزخرفات چیست که این شارلاتانها میخواهند به خورد مردم بدهند؟ براستی ما اینقدر بدبخت هستیم؟ من میگویم که خوش به حال « ولی فرزانه» که چنین احمقهایی میخواهند او را سرنگون سازند. دعوت عمومی سرلشکر هخا نیز که جای خود دارد. یاران ما به این مردک مخبّط به طور حضوری گفتند که این فراخوان را انجام نده ولی گویا زخامت استخوان جمجمهٔ سرلشکر هخا نیز مثل حزب اللهی ها و سبزهای مذهبی ؛ تقریباً ۱۰ سانتیمتر است و در قسمت مرکزی جمجهٔ ایشان؛ جایی برای یک عدد لوبیا هم نمانده است؛ تا چه رسد به مغز.
اگر خوانندگان گرامی در حین مبارزه؛ بتوانند بر دانش سیاسی خود با مطالعات بیفزایند؛ خواهند توانست حتی پیچیده ترین سیستمها را نیز مانند همان ساعت عقربه ای باز کرده و قطعات آنرا « کد گزاری» نموده و روابط آنرا را کشف نموده و برای در هم شکستن آن آغاز به « سیستم سازی» مبارزاتی نمایند و کیفیت مبارزه طبعاً تغییر خواهد نمود و جوانه های امید؛ بار دیگر از زمین سخت؛ سر برون خواهند آورد.
کژدم
با تکیه بر این داده ها؛ چند مثال می آورم تا قضیه ملموس شود:
تا کنون از اصلاح طلبان ( سبزهای مذهبی) و همچنین از رضا یهلوی و یا سران سازمانهای اختهٔ جنبش به اصطلاح چپ و یا طرفداران « دکتر خان» کوروش عرفانی بسیار شنیده ایم که صحبت از بوجود آوردن « اعتصابات سراسری» و یا « نافرمانی مدنی» میکنند و یک خط در میان این دو شیوهٔ مبارزه و یا تظاهرات گسترده را راههایی میدانند که میتوان با توسل به آنها رژیم را سرنگون نمود. تمامی این جریانها تا دو سال پیش « اصلاح طلب» بودند و بعد از فرو خوابیدن شعارهای اصلاح طلبی؛ اکنون به شعار سرنگونی روی آورده اند ولی باز هم تنها چیزی که مطرح میکنند همان حرفهای تکراری گذشته است. یعنی اگر در دو سال پیش از نافرمانی مدنی به عنوان سلاحی برای اصلاح طلبی استفاده میکردند؛ اکنون نیز همان سلاح زنگ زده را در دست دارند؛ و اینبار میخواهند با همان سلاحی که به اصلاح طلبی کمکی نکرد؛ اینبار رژیم را سرنگون کنند. من میگویم که تمامی این سخنان نه تنها احمقانه است؛ بلکه برای این منظور تدوین شده است که جنبش را از فکر کردن به راههای نوین و دست بردن به تاکتیکهای جدید باز دارد و جنبهٔ عمدی دارد.
اگر « اعتصاب سراسری» را به عنوان یک تاکتیک عملیاتی تعیین کننده در نظر بگیریم؛ باید آنرا به عنوان یک سیستم طراحی کنیم ( سیستم سازی). آنچه که برای ساختن این سیستم نیاز داریم به این قرارند :
۱- داشتن صندوق مالی اعتصاب. تا بتوان در دورهٔ اعتصاب زندگی اعتصاب کنندگان را تامین نمود.
۲- آنهایی که به اعتصاب دعوت میشوند؛ باید به آن سطح از اراده و خواست سرنگونی رژیم حاکم رسیده باشند.
۳- آنهایی که به اعتصاب دعوت میشوند باید دید روشنی از حاکمیت بعد از سرنگونی رژیم کنونی داشته باشند.
۴- آنهایی که به اعتصاب دعوت میشوند باید به آنهایی که ادعای رهبریت دارند؛ « ایمان» داشته باشند.
۵- تضمین امنیت شغلی اعتصاب کنندگان در زمان اعتصابات.
اینها حد اقل ملزوماتی است که باید برای به راه انداختن اعتصابات سراسری لازم است. به راستی کدامیک از این ملزومات در دسترس است؟ حال اگر رضا پهلوی و یا دکتر خان کوروش عرفانی و یا فرخ نگهدار و علی کشتگر و مخملباف و سازگارا و اکبر کنجی «مسلمان شیعه مسلک بدون پیامبر الهی» چنین شعاری بدهند؛ به سادگی شنیدن صدای یک « بشکن» باید فهمید که این حضرات همگی یا احمق هستند و یا دروغگویان بیشرمی هستند. و من فکر میکنم که هم احمقند و هم دروغگویان بی شرم.
برای مثال دوم؛ تنها به خودتان زحمت بدهید و به سخنرانی یک ساعتهٔ دکترخان کوروش عرفانی در بخش نخست این مقالات و مقالهٔ نوشته شدهٔ « م. بدری» در بخش دوم مراجعه نموده و باز هم فقط « زجر گوش کردن و خواندن» را به جان بخرید و ببینید که این مزخرفات چیست که این شارلاتانها میخواهند به خورد مردم بدهند؟ براستی ما اینقدر بدبخت هستیم؟ من میگویم که خوش به حال « ولی فرزانه» که چنین احمقهایی میخواهند او را سرنگون سازند. دعوت عمومی سرلشکر هخا نیز که جای خود دارد. یاران ما به این مردک مخبّط به طور حضوری گفتند که این فراخوان را انجام نده ولی گویا زخامت استخوان جمجمهٔ سرلشکر هخا نیز مثل حزب اللهی ها و سبزهای مذهبی ؛ تقریباً ۱۰ سانتیمتر است و در قسمت مرکزی جمجهٔ ایشان؛ جایی برای یک عدد لوبیا هم نمانده است؛ تا چه رسد به مغز.
اگر خوانندگان گرامی در حین مبارزه؛ بتوانند بر دانش سیاسی خود با مطالعات بیفزایند؛ خواهند توانست حتی پیچیده ترین سیستمها را نیز مانند همان ساعت عقربه ای باز کرده و قطعات آنرا « کد گزاری» نموده و روابط آنرا را کشف نموده و برای در هم شکستن آن آغاز به « سیستم سازی» مبارزاتی نمایند و کیفیت مبارزه طبعاً تغییر خواهد نمود و جوانه های امید؛ بار دیگر از زمین سخت؛ سر برون خواهند آورد.
کژدم
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر