اکنون سه کانون بزرگ مقاومت در برابر « پروژهٔ خاورمیانهٔ بزرگ» باقی مانده است.
۱- رژیم تازی پرستان حاکم بر ایران و خاندان اسد در سوریه.
۲- اسرائیل.
۳- عربستان سعودی و اقمارش. ( یمن – بحرین – پاکستان )
شاید بسیاری از تحلیلگران چنین بیاندیشند که بزرگترین مانع در برابر این پروژه؛ ایران و سوریه هستند اما من بر این اندیشه ام که بزرگترین مشکلی که اکنون در برابر این پروژهٔ بزرگ قرار دارد؛ مسئلهٔ اسرائیل است. زیرا بدون حل شدن مسئلهٔ اسرائیل و با ادامهٔ پافشاری دولتمردان محافظه کار کنونی اسرائیل بر مواضع دوران پارینه سنگی خود مهمترین پایهٔ این پروژهٔ بزرگ هرگز بنا نخواهد شد و آن « امنیت » سیاسی و نظامی در منطقه برای سرازیر شدن سرمایه هاست.
بحران داخلی آمریکا که منجر به بیکاری وسیع نیروهای آمادهٔ کار شده است ( یک نفر از هر ۸ نفر بیکار است ) که در مقیاس تقریبی ۳۰۰ میلیون نفر جمعیت آمریکا و وجود مهاجرین غیرقانونی و یا قانونی که بازار کار داخلی را برای آمریکاییها تنگتر نموده اند رقم بسیار بزرگی است که زندگی میلیونها انسان را تهدید میکند. این امرباعث شده است که نه تنها حاتم بخشیهای سنتی آمریکا برای اسرائیل کمتر شود؛ بلکه بحران اقتصادی اروپا نیز بر تواناییهای حاکمیت اسرائیل در پاسخ دادن به خواسته های اقتصادی جامعهٔ خود تاثیر بسزایی داشته است و حرکتهای اعتراضی اخیر شهروندان اسرائیل نیز شاهد این مدعاست. مذاکرات حاکمان آمریکایی با دولتمردان اسرائیلی با توجه به وجود « لابی» های اسرائیلی در آن کشور همچنان بی ثمر باقی مانده است و هشدارهای « امام حسین اوباما» هم؛ همچنان در حد نصیحت باقی مانده است. در اینکه آمریکا روز به روز به ضرورت عملی حل شدن این مشکل بنیادی نزدیکتر میشود شکی نیست؛ اما کانونهای مقاومت در داخل آمریکا همچنان میتوانند این روند را کند سازند. لذا اکنون دو کانون اعلام نشده در رابطه با وضعیت کنونی اسرائیل در منطقه وجود دارد. هرچند که به خاطر حساسیت استراتژیک آن هرگز در روزنامه ها و مجلات و سایر رسانه ها اثری از آن دیده نمیشود؛ اما قضیه در میان کانونهای قدرت به صورتی جدی پیگیری میشود و تمامی تلاشهای « لابی» های اسرائیلی تنها برای کمتر نمودن « درد زایمان» است. کانونهای قدرت اروپایی که کمتر تحت تاثیر لابی های اسرائیلی میباشند اکنون با مساعد دیدن شرایط دست در دست بخشی از کانونهای قدرت آمریکا بازی دیگری را رقم زده اند تا بتوانند مشکل «زایمان» را با به بوجود آوردن نقاط فشار مضاعف بر اسرائیل هر چه سریعتر حل کنند. شاید بسیاری باور نکنند؛ اما حاکمیت اسرائیل به یکی از سر سخت ترین مدافعان ابقای حاکمیت خاندان اسد در سوریه و ادامهٔ حیات رژیم تازی پرستان حاکم بر ایران تبدیل شده است؛ هرچند که در برابر پرسشها یا سکوت میکنند و یا آنرا کتمان مینمایند.
آش کشک « اروپایی – آمریکایی»
اکنون حاکمیت « ترکیه عثمانی» نقش «نیروی فشار» کشورهای اروپایی و البته با چراغ سبز بخشی از کانونهای قدرت آمریکایی بر اسرائیل را بازی میکند. موافقت با استقرار سپر دفاعی ضد موشکی در خاک ترکیه نشان از مرحلهٔ بعدی منازعات را دارد که مستقیماً به فروپاشی خاندان اسد و سپس فروپاشی حکومت تازی پرستان در ایران را از یک سو و حرکتهای احتمالی دیوانگان حاکم بر « پیونگ یانگ» را مد نظر دارد. تنشهای اخیر میان حکومت ترکیه عثمانی و اسرائیل و تظاهرات در مصر و حرکتهای تهاجمی اخیر بر اساس این برنامه به پیش میروند و اگر دولتمردان متعلق به دوران پارینه سنگی اسرائیل آنرا جدی نگیرند؛ ( و گویا جدی نمیگیرند و یا حد اقل میخواهند تا آخرین لحظه صبر کنند) شاید به مرحله ای جدی تر نیز کشیده شود. زیرا همانگونه که در مقالات پیشین نیز گفته ام پروژهٔ خاورمیانهٔ بزرگ بسیار بزرگتر از آن است که بتوان با « افسانه های تورات» در برابر آن ایستاد. اکنون این آش پخته شده است و هر چه زمان میگذرد غلیظ تر و شورتر و سوخته تر میگردد ولی به هر حال این « آش کشک خاله های اروپایی و آمریکایی» است که اسرائیل باید آنرا بخورد؛ حال چه با قاشق چه با مشت.
عربستان سعودی
حکومت عربستان سعودی؛ با شرط حفظ منافع استراتژیک خود در منطقه که با ایران بعد از فروپاشی حکومت تازی پرستان ایران « باز تعریف» خواهد شد؛ حاضر به معامله است. عربستان سعودی از ایران بعد از جمهوری اسلامی بیشتر در هراس است تا حاکمیت کنونی. عربستان سعودی نشان داده است که در بسیاری موارد برای حل مناقشات خود با کانونهای قدرت جهانی از رژیم ایران استفاده کرده است و همچنین میداند که حاکمیت بعد از حاکمیت شیعی؛ با ظهور «هویت ایرانی» میتواند بسیار غیر قابل پیشبینی باشد. لذا در رابطه با سوریه نیز بازی دوگانه ای را شروع کرده است. چراغهای سبزی که عربستان سعودی فرستاد نشان داد که آنها در رابطه با بحرین و یمن و افغانستان و پاکستان حاضر به معامله هستند و منتظر دور بعدی بازیها نشسته اند. آنها نیک میدانند که اکنون آنچه که نقطهٔ عطف ادامهٔ روند بازی « بهار عربی» است حل مسئلهٔ « اسرائیل» است و روند حل مشکل سوریه و حاکمیت شیعی ایران مسئلهٔ بزرگی نخواهد بود. بلکه مشکل عربستان بعد از فروپاشی حاکمیت تازی پرستان آغاز خواهد شد؛ و این آن آیندهٔ مبهمی است که عربستان سعودی از آن در هراس است. حتی ترکیهٔ عثمانی نیز با دیدهٔ تردید به ایران بعد از رژیم تازی پرستان مینگرد. زیرا با به میدان آمدن مبارزان آزادیخواه هوشیار؛ ایران میتواند به سادگی به یک قطب تبدیل گردد.
حاکمیت تازی پرستان
اکنون تمامی چشم و گوش حاکمان ایران؛ به اسرائیل دوخته شده است و هرچند که ظاهراً از مواضع اخیر ترکیهٔ عثمانی حمایت میکنند ولی میدانند که اگر اسرائیل « آش کشک خاله» را بخورد. دیگر داستان سوریه و رژیم چپاول و غارت آنها به پایان خواهد رسید. ظهور جریان « صفوی نوین» با شعار های عوامفریبانهٔ آزادی های فردی و وعده های بی سر و ته دیگر و کوبیدن بر طبل «ناسیونالیسم قلابی شیعی» تنها تیر ترکش رژیم جلادان اسلامی است که به هدف نخواهد خورد. اکنون رژیم به نیکی میداند که نه تنها جایگاه خود را درمیان مردم کشورهای عربی از دست داده است؛ بلکه اینرا هم میداند که در صورت آغاز حرکتهای مردمی هرگونه مقاومت در برابر آن اینبار نتیجه ای معکوس خواهد داشت و اگر قذافی پیروز شد و اگر بشار اسد پیروز شود؛ آنها هم پیروز خواهند شد. آنها نیک میدانند که بعد از حل مشکل « زایمان» اسرائیل و به تبع آن فرو پاشی رژیم اسد؛ به خاطر درگیری مستقیم نیروهای رژیم در معادلات سوریه؛ این نیروها از هم اکنون آیندهٔ محتوم خود را میدانند و فرار را بر قرار ترجیح خواهند داد. از نظر من آنگونه که ظاهراً تبلیغ میشود که رژیم در برابر جنبشهای مردمی خواهد ایستاد؛ کاملاً بی اساس است. رژیم تازی پرستان بعد از فروپاشی خاندان اسد بسیار شکننده خواهد بود. آغاز بازی دوگانه در رابطه با سوریه نشان میدهد که « دزدان مقدس» فهمیده اند که نگهداری اسد بر اریکهٔ قدرت در حد توان آنان نیست و این آینده در انتظار آنان نیز هست. لذا اگر اکنون خبرهایی در رابطه با « کروبی به آپارتمان رفت» و « فاطمهٔ کروبی چنین گفت» و « کروبی گفت که مواضع خود را مبنی بر جمهوری ولایت فقیهی شکلاتی حفظ کرده است » و « موسوی گفت که من دیگه قهر؛قهر؛قهر تا قیامت؛ و نمیشود در این انتخابات شرکت کرد» همگی نشان از ترسهای رژیم در رابطه « جنبش نوین»ی را دارد که در راه است و از مرزهای « تازی پرستی» گذشته است. تمامی تلاش رژیم بر این است که در صورت خطا رفتن تیر « صفوی نوین» برای حفظ رژیم؛ از « سبز مذهبی» ( جلادان و غارتگران پیشین) به عنوان سنگر نهایی استفاده نماید و آنها را باز هم به عنوان « ستون پنجم» و برای به بیراهه کشاندن جنبش به میدان بیاورد. همانگونه که در مقالات پیشین در زمان دستگیری موسوی و کروبی نیز گفته ام باند خامنه ای بیشتر برای « حفظ جان آنها» بود که آنان را تحت نظارت عوامل بیت رهبری به « حبس خانگی» کشاند و گرنه جناحهایی وجود دارند که به راحتی میتوانستند آنها را بکشند اما خامنه ای آنها را به عنوان آخرین سنگر عقب نشینی نیاز دارد که باز هم در بسیاری از مقالات آنرا توضیح داده ام و اکنون این امر را به طور روشن تری میبینم و در آینده روند جنبش این پیش بینی را به اثبات خواهد رساند. لذا اکنون تمامی آزادیخواهان باید تلاش کنند که از نفوذ هرگونه اندیشهٔ « تازی پرستانه» که منادیان « آزادی دروغین» هستند؛ جلوگیری نمایند و تحت تاثیر شعارهای دروغین « جلوگیری از تفرقه افکنی» قرار نگیرند. زیرا هرزمان که گفته میشود « این خائنین را از صفوف جنبش بیرون کنید» ؛ بخشی از نیروهای فریب خورده میگویند که اکنون زمان « اتحاد» است ولی نمیگویند که « اتحاد برای چه؟» آیا برای سرنگونی رژیم ولایت فقیهی و اسلامی؛ میتوان با معتقدین به «تازی پرستی و ولایت فقیه» متحد شد؟ قلادّهٔ سبز مذهبی در دست آنانی است که حملهٔ « عمر» به ایران را که با فتوای « علی سگ کش» همراه بود را عین شرافت میدانند. قلادّهٔ سبز مذهبی در دست کسانی است که غارتگر و کشتارگر سرزمین طبرستان را که به بردگی کشاندن مردان و زنان ایرانی ( نیاکان ما) انجامید را « سالار شهیدان» میدانند و برای او یک ماه عزاداری میکنند و وحشیانه ترین اعمال عزاداری « برگرفته از کاتولیکهای دو آتشه » را از زمان صفویان ننگین در این سرزمین مرسوم کرده اند. سبز مذهبی همچنان بی شرمانه میخواهد به ما بگوید که « فاحشهٔ زهرا» الگوی زنان و مادران ایرانی است اما نمیگوید که شاهکار این زن چه بوده است؟ این زن بدبخت حتی زمانی که پدرش در حال مرگ بود و از پدر خود خواست که به خانهٔ او و علی سگ کش برود ؛ پدرش نپذیرفت و سر بر زانوی « عایشه» مُرد. این زن بد بخت کسی بود که هر روز علی سگ کش او را به در خانهٔ محمد میفرستاد که از پدرش بخواهد که یکی از انسانهای بدبختی را که در هنگام قتل و غارت به بردگی گرفته اند را به عنوان برده به آنها بدهد. این زن بدبخت کسی بود که بعد از مرگ پدر هر روز به درخواست علی سگ کش به در خانهٔ خلیفه ها میرفت و با جیغ و داد میگفت که « مال بابامو بدین». اتحاد با صاحبان چنین اندیشه های سخیفی؟
« رضا پهلوی» هر چند که بی لیاقت است اما همچنان ازقبیلهٔ ماست؛ « بهرام مشیری» با اینکه زیاد مزخرف میگوید اما همچنان از قبیلهٔ ماست . اما « سبزهای مذهبی» دشمنان سوگند خوردهٔ ایران و سگهای درگاه « محمد بچه باز» و « علی سگ کش» و « حسن زنباره» هستند. « سبز مذهبی» همچنان بیشرمانه از « دوران طلایی خمینی جلاد» سخن میگویند و با شیوه های فریبکارانه با کوبیدن بر طبل اصلاح طلبی دروغین سعی دارند تا ریشهٔ حکومت اسلامی و باورهای سخیف تازی پرستانه را در آب نگهدارند؛ آنها اکنون بر روی خود نقاب میهن پرستی و آزادیخواهی کشیده اند ( همانهایی که در زمان خمینی ملعون میگفتند میهن پرستی شرک است و همین اکنون نیز در نهانخانهٔ دلهای ناپاکشان چنین می اندیشند) تا جنبش آزادیخواهی را از درون تهی سازند. من میگویم که چون ما با آنها « فرق» داریم؛ بنابر این لزومی به تفرقه اندازی نیست و تفرقه اساساً به خودی خود وجود دارد و سخن نهایی اینکه سبز مذهبی به ایران نمی اندیشد بلکه به « سهم خواهی جناحی در غارتها» می اندیشد و اگر به عمق تمامی بحثی که براه انداخته اند بنگرید؛ حد اکثر چیزی که میخواهند بگویند این است که: « جمهوری اسلامی و قانون اساسی خوب است ولی مشکل مدیریت کردن است» و بسیار ناشیانه میخواهند مسئله را در حد بحث « مدیریتی» نگاه دارند. سبز مذهبی هرگز از ما نبود و هرگز نیست و هرگز نخواهد بود. با بیرون راندن هوشیارانهٔ سبز مذهبی باید جنبش آزادیخواهی را از بوی تعفن آنها پاک نمود زیرا همانگونه که پیشتر نیز گفته ام « سبز مذهبی» مانند فضلهٔ موش در درون غذا است و به همین دلیل هم بود که جنبش معروف به سبز به خاطر وجود این « لکّهٔ ننگین » فرا گیر نشد. اگر این آخرین حربه را نیز بتوانیم از دستان کثیف رژیم حاکم اسلامی بگیریم؛ این رژیم بیش از پیش شکننده شده و تمامی امیدهایش نا امید خواهد شد و بسیار سریع تر از آنچه که به نظر می آید؛ با تمامی تاریخ ننگین ۱۴۰۰ ساله و بویژه تاریخ ۵۰۰ سالهٔ صفوی اش به گور سپرده خواهد شد.
آنانی که به « آریا بوم» می اندیشند و برای پایان دادن به زخمهای دیرین و نو که از طرف تازی پرستان بر این سرزمین و مردمانش زده شده است می اندیشند. آنانی که ایران را با تمامی مردمانش دوست میدارند و در فکر پایه گذاری سرزمینی با حس یک « ملت یگانه» هستند؛ در شرایطی هستند که باید خود را برای رو برو شدن با ایران نوین و بدون اسلام آماده نمایند. اکنون زمان آن است که بتوان نه تنها « مو» بلکه حتی « موی سفید» را از درون ماست بیرون کشید.
چالشهای پیش روی مبارزان در مرحلهٔ نخست شکستن ستون فقرات نظامی رژیم است. تجربهٔ عملی جنبش اخیر ایران و تجربهٔ لیبی و سوریه نشان میدهد که ستون فقرات نظامی و امنیتی اینگونه رژیمها تنها تکیه گاه آنهاست. در مرحلهٔ بعد باید به قانون اساسی نوینی که بتواند ایرانیان را به شکل یک ملت واحد در آورد اندیشید. این قانون اساسی باید تمامی حقوق فردی و قومی و ملی را تعریف کند و در خود جای دهد. هرگونه کپی برداری از قوانین اروپایی و آمریکایی نه تنها ضامن بقای دموکراسی نخواهد بود بلکه ما را از درون تهی خواهد کرد. زیرا آنچه که در اروپا و آمریکا حاکم است دموکراسی نیست بلکه حکومت به شیوهٔ « حاکمیت پلورال احزاب سیاسی» است که بخشی از اندیشهٔ سیاسی دموکراسی را در خود دارد و نه همهٔ آنرا. آنچه که ما در انجمن پادشاهی ایران – تندر به آن می اندیشیم؛ دموکراسی است و نه شیوهٔ حاکمیت غربی.
پاینده ایران؛ برقرارباد آیین ریشه ای؛ کوبنده تندر
کژدم
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر