شوخی بی مزهٔ گورکنی
این شوخی را مردی شروع نمود که خود را « سرلشکر» مینامد و احتمالاً باور هم دارد که « سرلشکر» است. اما من هرگز در هیچ سیستم نظامی کلاسیک نشنیده ام که از اصطلاحاتی مانند « گردان» و« تیپ» و «لشکر» برای نیروی هوایی استفاده کنند و به هر حال اگر هم از اینگونه القاب در ارتش ایران استفاده میشده است ؛ باید آنها به عنوان « غلط های مصطلح» نام برد. گروهی که خود را « سازمان سیاسی – نظامی عقاب» میداند؛ توسط مردک احمقی اداره میشود که حتی باز و بسته کردن یک سلاح سبک را هم نمیداند. باور ندارید؟ از این سرلشکر روحانی ( هخا) بپرسید که چکانندهٔ « ژ-۳» از چند قطعه تشکیل شده است؟ سازمانی که خود را «سیاسی - نظامی» مینامد و فرماندهی اش را یک « سرلشکر» به عهده دارد؛ در این سالیان گذشته حتماً باید حضور نظامی خود را نشان داده باشد. یک گروه چند ده نفرهٔ « چریکهای فدایی خلق» زمانی که اعلام موجودیت نمود؛ ماهها بود که در جنگلهای شمال در حال گشت زنی و شناسایی بودند. و تا سال ۵۳ که کمر سازمان شکسته شد؛ چندین عملیات نظامی انجام داده بودند. «سازمان مجاهدین خلق » هم همینطور. فرماندهان این دو سازمان هم هرگز دارای القابی مانند سرلشکر و تیمسار نبودند. حد اکثر چندتا پشتک و وارو و سنگر عوض کردن و شیوه های ایجاد خط آتش و شیوهٔ عقب نشینی و دیده بانی و ارتباطات بلد بودند؛ اما در مقایسه با دلقکی مانند « سرلشکر هخا» بسیار کاردان تر و شجاع تر و لایق تر بودند. این احمقها با شوخی بی مزهٔ « رستاخیز اول مهر» گور خود را کندند و رسواتر و بی آبروتر از پیش باید به گور خود بخزند و برای همیشه خفه شوند. این گاوهای علفخوار که از فرط پیری شیرشان هم خشک شده است؛ فکر میکنند که حالا که مردم از « اصلاح طلبان» دل بریده اند؛ حتماً عاشق چشم و ابروی اینها هستند. چنین بر آوردهای بسیار به دور از واقعیت که نه بر اساس اطلاعات درست بلکه بر اساس « آرزوها و رویاها» استوارند؛ نتیجه ای به غیر از شکست مفتضانهٔ فراخوان اول مهر را در پی نخواهد داشت. اما این شوخی بی مزه یک نتیجهٔ خوب هم میتواند داشته باشد و آن اینکه؛ شاید بعضی از هواداران فریب خوردهٔ این سازمان بی پشم و پیل؛ به راه حل های واقعی تری بیندیشند. ( البته شاید). نتیجهٔ عملی که از فراخوان « رستاخیز اول مهر ماه» به دست آمد درجهٔ هوش و رشد سیاسی؛ هواداران « رضا پهلوی» را نشان میدهد. گویی که این به ظاهر آدمها؛ به پرواز « فیل صورتی» در آسمان دل بسته اند. البته اگر به تاریخچهٔ سخنان گهر بار « سرلشکر خلبان» هخا نگاهی بیندازید؛ چیزی به غیر از یک مشت لاطایلات؛ بی سر وته؛ چیزی گیرتان نمی آید و با این کثافت معده؛ فرخوان رستاخیز ملی میدهند و هنوز هم همچنان بیشرمانه بر سر لاطایلات های خود هستند.( مرغ یک پا دارد).
اتفاق جدی نخست:
اما یک اتفاق جدید که البته آن هم تاریخچهٔ خود را دارد نیز اتفاق افتاد و آن سرشاخ شدن جدی « آمریکا» با « پاکستان» است. پاکستانی که مردم پاکش در بیغوله های وزیرستان و پشتونستان زندگی میکنند و متمدنین شان هم در اسلام آباد و کراچی؛ در کوچه ها هرجا که گرفتار درد شکم شدند؛ شلوارشان را پایین میکشند و به همین خاطر باید در کوچه ها پاورچین پاورچین راه رفت تا پایتان به مدفوع این فرزندان پاک اسلام؛ آلوده نگردد. این کشور بی ریشه؛ همان چیزی است که « صفوی نوین» میخواهد ایران را به آنجا ببرد. یعنی یک مشت نظامی خائن و روسپی زاده با تکیه بر آیین « تازی پرستی»؛ بر تمامی ارکان سیاسی؛ اجتماعی و اقتصادی آن مسلط شوند و آن روندی که در ایران هم اکنون در جریان است؛ به همین سمت میرود.
پاکستان که بهتر بود « گندستان» مینامیدندش؛ دارای سلاحهای استرتژیک و یا به قول خودشان « بمب اتمی اسلامی» میباشد؛ اما همین دارندگان بمب اتمی اسلامی؛ در پی دیپلماسی پنهان میان آمریکا و شیخ عربستان سعودی؛ دچار بیماری « بی پدری» شده است و اکنون باید این فرزند یتیم عربستان؛ تمامی مقاومت خود را بکار برد. مقاومتی که نتیجهٔ ملموس و مثبتی برای نظامیان و امنیتی های حاکم بر پاکستان به ارمغان نخواهد آورد. البته این داستان از بسیار پیشترها آغاز شده است ولی برای کاستن از روده درازی و دوباره گویی؛ از زمانی آغاز میکنم که « بن لادن» به دوزخ شتافت. پایان ماجرای بن لادن در بحبوحهٔ « بهار عربی»؛ و همانطور که در مقالهٔ های متعدد به آن اشاره نموده ام؛ بخشی از معاملهٔ بزرگ « عربستان سعودی» با جهان غرب برای ماندن و شرکت مثبت در پروژهٔ بزرگ « خاورمیانهٔ بزرگ» است. نظامیانی که در پاکستان نمیخواهند منافع کثیف فردی خود را از دست بدهند و به دلارهای باد آوردهٔ آمریکا عادت کرده اند؛ دیگر به جایی رسیده اند که باید « روباز» بازی کنند و هیچ ورقی؛ پوشیده نمانده است. آخرین حربه های مزبوحانهٔ سیستم نظامی - امنیتی پاکستان به صورت سفر زرداری به ایران و دیدار با رهبر فرزانه در عرصهٔ دیپلماتیک و چند عملیات چریکی محدود نظامی انجام گرفت؛ اما شاخ و شانه کشیدنهای آمریکاییها را به دنبال داشت. عربستان سعودی به عنوان بزرگترین پشتیبان مالی رژیم پاکستان؛ با لو دادن مقر بن لادن و سپس پیشنهاد گفتگوهای صلح میان طالبان و دولت مرکزی افغانستان؛ نشان داد که حاضر به معامله است و این میتوانست زنگ خطر و هشداری به حاکمان نظامی-امنیتی پاکستان باشد؛ تا بازی را خاتمه یافته بدانند. اما گویا مانند ماجرای معمر قذافی؛ نرود میخ آهنین در سنگ. ضربه پذیری پاکستان؛ به عنوان حکومتی که دارای بمب اتمی میباشد؛ به رژیم تازی پرستان حاکم بر ایران نیز نشان خواهد داد که داشتن موشکهای رعد و صاعقه و بمب اتمی در برابر « شیوه های جنگ مدرن» در حد داشتن « شیاف» به حساب می آیند و نه بیشتر. یعنی آنچه که سپاه پاسداران آیین تباهی؛ در طی ۲۰ سال تلاش بی وقفه و به قیمت لیسیدن خایه های « پوتین» و « عبد القدیرخان» و « کیم جونگ ایل» به دست آورده اند؛ همه باد هوا بوده است و تمامی هزینه های سرسام آور آن به هدر رفته است. هرچند که احمقهایی که در رژیم اسلامی « استراتژیست» نامیده میشوند؛ این را نخواهند فهمید و یا خود را به نفهمی خواهند زد. اما داستانی که با شاخ به شاخ شدن آمریکا و پاکستان آغاز شده است؛ شکست استراتژیکی دیگری را برای رژیم اسلامی حاکم بر ایران به ارمغان خواهد آورد که در کنار شکست استراتژیک « هلال شیعی»؛ رژیم را تا به ژرفای جهنم به پیش خواهد برد. درگیری پاکستان و آمریکا؛ نشان خواهد داد که حتی با داشتن بمبهای اتمی اسلامی؛ نمیتوان کاری از پیش برد و آن اصل نظامی استوار که میگوید : «پیش از هر چیز باید تمامی نیازهای جنگ و منابع تامین نیازها باید دقیقاً بر آورده شود» مانند یک اصل طلایی خواهد درخشید و به تازی پرستان فرزانهٔ حاکم بر ایران نشان خواهد داد که؛ با «کیر پوتین» نمیتوان به حجلهٔ دامادی رفت.
اکنون پاکستان باید بفهمد و عمیقاً میفهمد؛ که تا کجا میتواند این بازی را ادامه دهد. رفتن به سوی جهنمی از بمباران و گرسنگی و قطع کمکهای مالی و یا دست برداشتن از بازی با آتش. من فکر میکنم که پاکستان راه دوم را انتخاب خواهد نمود و این نقطهٔ عطف جدیدی در شکستهای بعدی رژیم اسلامی ایران خواهد بود.
شکست پاکستان در این بازی چه به صورت مذاکره و رسیدن به تفاهم و چه به صورت اعلام شکست و آتش بس بعد از یک درگیری نظامی محدود؛ دست رژیم اسلامی را از پاکستان و افغانستان کوتاه خواهد نمود. فکر میکنم که « اتاقهای فکری» « احمق فرزانه» نیز این را میدانند.
اتفاق جدی دوم :
آزاد شدن دو کوهنورد ربوده شدهٔ آمریکایی؛ که با بازیهای آزاد میکنیم و آزاد نمیکنیم همیشگی شروع شد؛ در زمانی که «محمود شاه عباس صفوی نوین» در نییورک بود به پایان رسید و محمود شاه عباس صفوی نوین نیز در جهت استفادهٔ ابزاری از آن در بازی مندرس و کهنه شدهٔ « دیپلماسی عمومی»؛ برای به نمایش گذاشتن « مهر و عطوفت اسلامی» و پیام صلح؛ موجب تحلیلهایی گردید که همگی همین مضمون را دنبال میکردند. اما به نظر من آزاد شدن این دو کوهنورد؛ فصل جدیدی را آغاز نمود که من آنرا « ظهور نشانه های بارز شکست» و سرخوردگی در رهبران فرزانهٔ اسلام مانند « سید خراسانی» میدانم. پیامهایی که در همین مدت کوتاه از طرف سخنگویان آمریکا در رابطه با داشتن خط ارتباطی مستقیم ( تلفن قرمز) از آن یاد شد؛ نه نشانهٔ چراغ سبز دادن به رژیم حاکم بر ایران؛ بلکه به عنوان یک « اولتیماتوم» سربسته باید در نظر گرفته شود که میگوید : هر اتفاقی میتواند به آغاز یک جنگ بینجامد. اما آیا « الاغهای فرزانه» این مطلب را درک کرده اند یانه؟ هنوز قطعی نیست؛ اما آزادی دو کوهنورد؛ شاید اولین نشانهٔ دریافت پیغام سربسته باشد.
کژدم
این طرفدار « گاو فرزانه» هم هر از گاهی این مزخرفات را که لیستی از پیشگوییهاست و هر بار هم درازتر میشود؛ به عنوان نظر ارسال میکنند و من هم برای اینکه دلشان نشکند؛ منتشر میکنم. اما این شخص اصلاً از خودش نمیپرسد که چرا « امام زمان» در « چاه» قایم شده است؟ حتماً اینرا هم به جنگ تونل تفسیر خواهند فرمود( در جنگهای ویتنام از تونلها استفادهٔ فراوان شده بود)
پاسخحذفاین آقای سرلشکر یا باید بگوییم سرخرکر هنوز نمیتونه شلوارش را بکشد بالا چه برسد به انقلاب. اینها فقط بازی کثیف وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی است که متاسفانه اکثر سیاسیون ۲۴ ساعته وارد آن میشوند. امروز عربستان اعلام کرد که از ۴ سال دیگر به زنان حق رای میدهد و این تایید فرمایشات شما در معامله بین ال سعود با آمریکاییها برای خرید وقت و جلوگیری از بهار عربی است. ولی آنچه مسلم است رسیدن به پایان بازی است که حکومتهای ایران و پاکستان باید روباز بازی کنند.
پاسخحذف