۱۳۹۰ شهریور ۲۲, سه‌شنبه

انتخابات یا کاشتن مهره ها؟

شاید حتی رده های میانی سپاه پاسداران هم نمیدانند که خامنه ای« آخرین ولی فقیه» است. نه به این خاطر که کسی وجود ندارد که بر جای او بنشیند؛ بلکه به این خاطر که رژیم به سوی « انسجام» میرود و سردمداران این نظریه ( انسجام) فرماندهان ارشد سپاه هستند. اگر به روندی که در دو ماه اخیر کلید خورده است دقت نمایید؛ خواهید دید که در این دو ماه بیشتر کسانی که درمطبوعات اظهار نظر میکنند؛ فرماندهان فعلی سپاه هستند. سپاه با این ترفند میخواهد که مردم آرام آرام به دیدن دم به دم چهره های نظامی و شنیدن نظرات آنهاعادت کنند؛ تا بعد از مرگ خامنه ای دچار شوک نشوند. اکنون رژیم شدیداً دچار « بحران هویت» شده است و در حال پوسته اندازی از رژیمی « ولایت فقیهی» و تبدیل شدن به حاکمیتی شبیه به « کرهٔ شمالی» است؛ با این تفاوت که دیگر « کیم جونگ ایل = خامنه ای» حذف شده و عده ای « مترسک» نقش سخنگویان حاکمیت پشت پرده را بازی خواهند نمود؛ نمایندگانی که کاشته خواهند شد تا قوانین لازم برای منویات حاکمان پشت پرده را تدوین کنن و بدون داد و قالهای باندهای گوناگون و مراکز متعدد قدرت؛ بدون اتلاف وقت  و یا معامله با کانونهای دیگر قدرت؛ به تضویب برسانند. در حاکمیت منسجمی که من آنرا « صفوی نوین» نام نهاده ام. هیچ کانون قدرتی که بخواهد حاکمیت را به چالش بکشد؛ وجود نخواهد داشت. مراکز قدرت و تصمیمگیری به درون لایه های غلیظ ابهام خواهند خزید. نمیدانم که آیا شما با این بازی آشنا هستید یا نه؟ اما من و دوستانم در ایام نوجوانی بازی جالبی میکردیم. بازی طبق معمول میان دو تیم  رقیب انجام میگرفت و به دو تیم سه نفره نیاز داشت. بعد از شیر یا خط؛ یکی از تیمها روی سرش لحاف میکشید و تیمی که در بیرون بود با کف دست محکم توی سر  « نفر وسط»  میزدند و گاهی هم بر سر دونفر دیگر به صورتی بسیار آرامتر ضربه مینواختند و بعد از هر ضربه آنکس که ضربه خورده بود باید لحاف را کنار زده و حدس میزد که چه کسی بر سر او نواخته است.. اما قضیه این بود که ۵ نفر میدانستند که قضیه چیست و تنها یک نفر نمیدانست که این ؛ نه یک بازی؛ بلکه یک تله برای کتک زدن اوست. بیشتر ضربات محکمی که بر سر نفر وسط وارد میشد ؛ نه از طرف افراد بیرون بلکه از طرف دو نفر دیگری بود که ظاهراً عضو تیم او و زیر لحاف بودند و به همین دلیل تمامی حدثها اشتباه بود. اکنون اگر شما میتوانید تقصیر کشتارها ی دههٔ ۶۰ را به گردن خمینی بیندازید؛ تنها به این خاطر است که او تصمیم نهایی را میگرفت و در معرض دید همگانی بود. اما زمانی که کسی در برابر دید شما نباشد؛ چه میتوانید بگویید؟ در چنین حاکمیتی همه میتوانند خود را « تدارکاتچی» و بون قدرت تصمیمگیری معرفی نماین. همچنان که « خاتمی» که بر اساس یک پروژه بر سر کار آمد؛ بعد از فیصله یافتن قضایا؛ چنین گفت و همچنان نیز « گاو»هایی وجود دارند که او را باور میکنند و هنوز هم گوشهایشان کر است و نمیخواهند بشنوند. من در مقاله ای ( اینجا ) تلاش کردم که این پروژه را توضیح دهم ولی به خاطر پیچیده بودن قضیه کمتر کسی را یافتم که آنرا باور کند و اکثراً نظرها این بود که « رژیم آنقدر ها هم که تو فکر میکنی باهوش نیست». من همیشه از « بازندگانی » که دشمن را به هیچ میگیرند؛ پرسیده ام که اگر دشمن تو « هیچ» بود؛ پس چرا آنها بازی را بردند و تو باختی؟ اگر قدرت اسرائیل « پوشالی» است پس چرا « حسن نصر الله» نمیتواند از سوراخ موش بیرون بیاید؟ زمانی که گفته میشود: « تقصیر انگلیسها بود» باید دانست که روی دیگر سکه این است: « ما آنقدر ضعیف و نفهمیده بودیم که در برابر انگلیسها باختیم». زمانی که یک ورزشکار « مدال نقره» را میبرد این برنده شدن معنی دیگری هم دارد و آن اینکه : « او مدال طلا را باخت». حال بر گردیم سر اصل مطلب.
اگر مراکز تصمیم گیری به تاریکترین نهانخانه ها بخزند؛ آنگاه همهٔ جنایتکاران « بخشوده» جلوه خواهند نمود. یقهٔ چه کسی را میتوان گرفت؟ هنوز هم که هنوز است همهٔ تحلیلگران میگویند « بخشی از باندهای نظامی امنیتی؛ از احمدی نژاد پشتیبانی میکنند». آیا تاکنون شده است که کسی انگشت بر روی فرد و یا باند خاصی گذاشته باشد؟ هنوز هم که هنوز است حامیان احمدی نژاد مانند « اشباح» هستند و تنها افراد « نهانخانه ها» مانند خامنه ای و خاتمی آنها را میشناسند. افراد این نهانخانهٔ تاریک تنها یکبار خود را نشان دادند و آنهم زمانی بود که آن نامهٔ کذایی و تهدید به کودتا را نوشتند و امضاء کردند که از طرف سبزهای مذهبی سند « بخشودگی» خاتمی قرار گرفت؛ ولی بعد از آن هرکدام از آن افراد  به جایی رفتند و پنهان شدند و اکنون فکر میکنند که آبها از آسیاب افتاده است. آنها دیگر علنی صحبت نمیکنند و « سکوت» کرده اند. آنهایی که زیاد صحبت میکنند و در انظار مردم ظاهر میشوند؛ مهره های اصلی نیستند. شاید هم آش را چنان شور کرده اند که حتی اگر رهبری این نهانخانه نیز در انظار ظاهر شود؛ نتوانید باور کنید که او همانی است که دنبالش میگردید. این بازی کثیف تا تغییر قانون اساسی به نفع « نهانخانهٔ قدرت» ادامه خواهد یافت؛ اگر که ما دچار بی عملی باشیم. انتخابات آینده باید به جنگ و گریزهای خیابانی تبدیل شود و گرنه هیچکس به داغد جنبش نخواهد رسید. آمریکا و اروپا تا زمانیکه مطمئن نشوند که منافع آنها تضمین خواهد شد؛ به کمک هیچکس نخواهند آمد. آنها هرگز در بازی دیگران شرکت نخواهند کرد؛ مگر آنکه آن بازی را به بازی « خود» تبدیل کنند.

کژدم

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر