۱۳۹۰ اردیبهشت ۲۹, پنجشنبه

پیش بینی عواقب شکست «صفوی نوین» برای باند «ولایت فقیه»

در میدان نبرد به هر حال یکی از طرفین شکست خواهد خورد. این که از هم اکنون بخواهیم نتیجهٔ نبرد میان باند « ولایت فقیه» و « صفوی نوین» را پیش بینی کنیم اندکی زود هنگام است. زیرا اطلاعاتی به مراتب بیش از آنچه که به صورت « جنگ تبلیغاتی» و « جنگ روانی» در رسانه های دو طرف مطرح میشود نیاز دارد. اکثر این رجز خوانیها  و حتی زدن شاخ و برگها در حد « دست گرمی» و « نرمش» قبل از مسابقه و یا نبرد نهایی است. « صفوی نوین» با چراغ خاموش حرکت میکند و هر از گاهی یک ضربه میزند و زیاد داد و قال نمیکند. اما طرف مقابل بسیار پر هیاهو است و میخواهد آنگونه جلوه دهد که باند احمدی نژاد در حال شکست و عقب نشینی است و تمامی نیروهای استراتژیک ( نظامی - امنیتی) در پشت « ولی فقیه» صف بسته اند. اما از نوع تبلیغات « تکفیری» و پر سر و صدایشان چنین بر می آید که اینچنین هم نیست و حتی به نیرویی که ظاهراً در پشت « ولی فرزانه» است هم نمیتوان اعتماد کرد و چه بسا دشنه ای در آستین پنهان کرده باشد. همچنین مخاطب اینگونه تبلیغات تکفیری مردم  نیستند و بیشتر روی به طرف بسیج و سپاه و نیروهای اطلاعاتی دارد. در بحبوحهٔ اوج « جنبش سبز» ما در «انجمن پادشاهی ایران- تندر» به این نتیجه رسیده بودیم که این جنبش بدون هیچ دست آوردی ( حتی یک پشیز) محکوم به شکست است و در برنامهٔ رادیویی « سرانجام سازگاری ومخملبافی» آنرا بر رسی کردیم. آنچه که به ما درتحلیل این نبرد کمک کرد دیدن « سطح مبارزاتی رژیم» و مقایسهٔ آن با « سطح مبارزاتی جنبش سبز» بود و کاملاً آشکار بود که « سطح مبارزاتی جنبش سبز» بسیار نازل است  و لذا پیش بینی شکست جنبش سبز از طرف « انجمن پادشاهی ایران-تندر» یک شق القمر نبود. اما ما با گروهها و احزاب و سازمانهایی که « رویایی» فکر میکردند بسیار فاصله داشتیم و در کمال ناباوری آنها حرفهای تلخی میزدیم که ریشه در « واقعیتهای سخت زمینی» داشت و بر اساس  آرزوها و رویاهای حپروتی  و شعار گرایانه سخن نمیگفتیم  و روند مبارزات نشان داد که ما تنها جریانی بودیم که تحلیلهایش درست از آب در آمد.
اما اکنون هیچکدام از طرفین نبرد؛ نیروهای اصلی خود را به میدان نیاورده اند و سطوح نبرد در هر دو طرف تقریباً  همسنگ است . هر چند که در چند مقالهٔ پیشین تلاش نمودم تا بخشی از تواناییهای طرفین را را نشان دهم اما بیشتر آنچه که بر شمرده ام در حد داشتن « پتانسیل» است و تا نزدیک شدن به واقعیت فاصلهٔ زیادی دارد که تنها به داشتن امکانات طرفین هم وابسته نیست و داشتن « مهارت» در مدیریت نبرد و تبدیل پتانسیلها به امکانات فیزیکی و عملی در کف خیابانها نیز بستگی زیادی دارد. به همین خاطر در شرایط کنونی تنها میتوان به شرایط بعد از پایان نبرد پرداخت و برای اینکه «حرف مفت» نزده باشم باید پیروزی هر دو طرف و شکست هر دو طرف را در این مقالهٔ کوتاه مد نظر قرار دهم. در آغاز باید بگویم که « قبضهٔ قدرت» یک چیز است؛ اما « حفظ قدرت» از جنسی دیگر است. لذا این مقاله مسئلهٔ « حفظ قدرت» بعد از پیروزی یکی از طرفین را مد نظر قرار میدهد.
عواملی که توانایی « حفظ قدرت» را تعیین خواهند نمود از این قرار هستند:
۱- تدوین استراتژی روابط بین المللی با مد نظر قرار دادن « شرایط بعد از خاندان اسد در سوریه».
۲- تدوین استراتژی منطقه ای با در نظر گرفتن « شرایط بعد از خاندان اسد در سوریه».
۳- تدوین استراتژی اقتصادی.
۴-تدوین استراتژی تعامل با تمامی مردم و اقوام مختلف ایرانی.
۵- در نظر گرفتن آرایش قدرتهای مالی و سیاسی بین المللی.

پتانسیل باند « ولایت فقیه»

این باند در صورت پیروز شدن بر باند « صفوی نوین» ؛ دچار ریزش شدید در نیروهای درونی خود شده و طبق شیوهٔ رفتاری که در این ۲۰ سال گذشته از خود نشان داده است؛ بیشتر از پیش به سیاست « مشت آهنین» در برابر مردم روی خواهد آورد. دلیل این شیوهٔ رفتاری در آینده (بعد از پیروزی احتمالی) را نباید تنها در سیستم رفتاری آنها جستجو کرد؛ بلکه شرایطی پیش خواهد آمد که با گشودن کوچکترین روزنهٔ سیاسی برای مطالبات مردمی؛ این روزنه میتواند به یک سوراخ بزرگ تبدیل شده و سپس دیوارهای برج و باروی « قدرت» را فرو ریزد. بویژه بعد از ریزش نیروهای درون حاکمیت؛ دایرهٔ جمعیتی این باند بسیار کوچکتر خواهد شد و برای ماندن در قدرت ناچار است به « سرکوبهای سنگین» از نوع «لیبی» و « سوریه» روی آورد و همین اکنون که شما این مقاله را میخوانید؛ اتاقهای فکری سپاه و بیت رهبر فرزانه در حال جمع بندی نتایج «نبرد لیبی» و « نبرد سوریه» هستند.
در رابطه با قدرتهای بین المللی نیز مجبور خواهند شد تا بیش از پیش به «روسیه» و «چین» نزدیک شوند؛ حتی اگر به بهای پایین کشیدن شلوارشان تمام شود ؛ تا بتوانند در عرصهٔ بین المللی سپری حفاظتی داشته باشند. اکنون روسیه روی باند ولایت فقیه حساب جدیدی باز کرده است که از حد «یک ورق برای بازی دیگر» فراتر نخواهد رفت و بعد از یک معاملهٔ دیگر آنها را رها خواهد کرد. اما از نظر حکومت کشور چین؛ باند ولایت فقیه مانند « هلوی پوست کنده» است که از همین اکنون آنرا در بشقاب خود میبینند.
« نایب برحق امام زمان»  گام به گام در حال کشیدن دیوارهای مستحکمتری به دور خویش و تخریب پلهای ارتباطی با مردم است و این امر باعث خواهد شد که جامعه هر چه بیشتر به سوی دوقطبی شدن پیش برود و جنبش آزادیخواهی از پیلهٔ « روشنفکری» در آمده و در سطح ملی گسترش یابد.
از همین اکنون نیز میتوان آن احساس سنگین « زبونی و بیچارگی» را در حرکات « باند ولی وقیح» به روشنی مشاهده کرد.اگر به سخنرانی دلّال مآبانهٔ « خاتمی شیّاد» که اخیراً انجام گرفت؛ دقت کنید خواهید دید که مخاطبان اصلی او نه « مردم» بلکه عدهّ ای سپاهی مخلوع و یا باز نشسته و یا مستعفی هستند و در ماموریت جدیدی که از طرف اربابش به او محول شده است؛ در پی «سربازگیری» میباشد. زیرا بعد از ریزش نیروها نیاز به نیروهای جدید دارند.
باند « ولایت فقیه» هر چند که ناچار خواهد شد شکست استراتژی « هلال شیعی» را در عمل با چشمهای کور خود ببیند؛ اما از خر شیطان پایین نخواهد آمد و این امر باعث خواهد شد که برای حفظ دیوارهای بازماندهٔ این « دژ ویران» خود را بیشتر در آغوش چشم بادامیها بیندازد. اما قدرت مانور چینی ها هم زیاد وسیع نیست و مشکلات حفظ و رشد « اقتصاد بزرگ» خود را دارد و برای تصمیم گیریهایشان از « استخاره» استفاده نمیکند. حدس من این است که چینیها گوشت هلو را خواهند خورد و هسته اش را تف خواهند کرد. البته تا آنزمان چرخ سیاست بین المللی بازیهای بسیار دارد و تمامی امیدهای « ولی وقیح» به چتر حمایتی روسیه و چین دستخوش این بازیها خواهد شد. اکنون دو بازی بزرگ بین المللی در جریان است که لیبی در اول صف و سوریه نفر دوم آن میباشد و نتیجهٔ به دست آمده از این دو بازی میتواند صفحات جدیدی را در بازیهای بعدی باز کند.
در رابطه با مسايل اقتصادی نیز « ولی وقیح» مجبور به بستن قراردادهای خفت بار با چین خواهد شد و اقتصاد کشور را به ورطهٔ کامل « اقتصاد دلالی» فرو خواهد برد.
نتیجه اینکه : اگر باند ولی وقیح در این نبرد پیروز شود؛ عمر رژیم بسیار کوتاه خواهد بود.

پتانسیل باند « صفوی نوین»:

این باند در صورت پیروز شدن تبدیل به یک «جریان» خواهد شد. این باند توانایی این را دارد که با انداختن تمامی گناهان به گردن « ولی وقیح» و سایر باندهای « ولی فقیهی»؛ خود را تا حدودی تطهیر نموده ( که البته دروغ هم نیست و بخش بزرگی از ویرانیها نتیجهٔ کثافتکاریهای خمینی و رفسنجانی و اصلاح طلبان کنونی است) و با ایجاد گشایشهایی در زمینه های اجتماعی و فرهنگی و آزادیهای فردی بخش نسبتاً وسیعی را به دنبال خود بکشاند. اما نقش « رهبری سیاسی» را با هیچ جریانی تقسیم نخواهد کرد و انتظار دموکراسی و انتخابات آزاد را باید تا مدتها به گور سپرد ( کپی حاکمیت چین).
صفوی نوین بیش از آنکه به فکر مقاومت و حفظ « خاندان اسد» در قدرت باشد؛ به این امر به عنوان یک امکان « از دست رفته و سوخته» نگاه میکند و تمامی تلاش خود را برای برای حفظ بازمانده های دژ « هلال شیعی» معطوف میکند تا بتواند از آنها به عنوان اهرمهای فشار برای بهبود روابط بین المللی  استفاده نماید و به معاملات سیاسی بزرگی درسطح بین المللی دست بزد.
صفوی نوین در مجموعهٔ سیاستهای کلان اقتصادی و سیاسی داخلی و بین المللی؛ پتانسیل این را دارد که با استفاده از سپرهای حفاظتی بین المللی ( روسها و چینیها) و همچنین کشورهای اروپایی از حجم « اقتصاد دلالی» بکاهد و به « اقتصاد تولیدی» توجه بیشتری نماید و در مرحلهٔ نخست صنعت فرسودهٔ نفت را نوسازی کند؛ فشار تحریمها را سبکتر نماید؛ با باز کردن دروازه ها به صنعت « توریسم» جان ببخشد و بدینوسیله تا سالهای سال « قهرمان ملی» شود.
نتیجه اینکه : اگر باند صفوی نوین در این نبرد پیروز شود مدت زیادی ماندگار خواهد شد.

موضع کشورهای اروپایی و آمریکا

این کشورها « سبز مذهبی» و بعد از آن «ولایت فقیه» را بیشتر ترجیح میدهند و باند صفوی نوین را جریانی « تعریف نشده» می انگارند که حرکاتش قابل پیش بینی نیست. اساس این دیدگاه را « خوراکها»یی تشکیل میدهند که توسط « سبز مذهبی» به آنها داده میشود و « مزخرف بافی» های احمدی نژاد در رابطه با « هالوکاست» و چرندیات گوناگون دیگر نیز به سناریوی «سبز مذهبی» که به خورد غربیها میدهند کمک میکند. در شرایط کنونی احمدی نژاد باید از مزخرف گویی شدیداً پرهیز کند و نقش « دلقک بین المللی» را کنار بگذارد
اکنون بعد از بروز اختلافات درونی حاکمیت؛ مدتها است که کشورهای اروپایی و آمریکا رغبتی به مذاکرات علنی نشان نمیدهند و مذاکراتی را هم که در روند « دیپلماسی پنهان» انجام میگیرد را با دیدهٔ تردید ارزیابی میکنند و به زبان بی زبانی ( در دیپلماسی آشکار) و چه بسا به طور آشکار ( در مذاکرات پنهانی) از طرفین میخواهند که نخست نتیجهٔ نبرد را مشخص کنند تا آنها بدانند که نهایتاً با چه کسی طرف معامله هستند. اساساً کشورهای غربی به نتیجهٔ مذاکراتی که با یک « گوز» باطل شود علاقه ای نشان نخواهند داد و بعد از سرنگونی رژیم اسد با موضعی بالاتر به میدان مذاکره باز خواهند گشت. لذا چه ولی وقیح و چه صفوی نوین باید بدانند که تنها چارهٔ کار آنها « یکدست» شدن است.
هرچند که در فرهنگ سیاسی ایران که از طرف گروههای « ایدئولوگ» دهه های اخیر ساخته شده است؛ هرگونه مذاکره با دشمن را « وطن فروشی» و « خفت و خواری» می انگارند. اما باید دانست که مذاکره به خودی خود یک «نبرد» است و تنها چیزی که میتواند « خفت و وطن فروشی» به حساب آید دادن « امتیازهای سنگین» در برابر « دست آوردهای سبک» میباشد. اما با شرایطی که حکومت ننگین ۳۲ سالهٔ تازی پرستان ایجاد شده است ؛ تنها دو راه باقی مانده است :
۱- ادامهٔ راه گذشته مبنی بر سرمایه گذاریهای انبوه در جهت ایجاد گروهها و سازمانهای تروریستی و استفاده کردن از آنها برای « باج گیری» و ادامهٔ زندگی راهزنانه به شیوهٔ محمد در مدینه.
۲- استفاده از آنچه که تا کنون ساخته شده است ( منظورم همان گروههای تروریستی است) برای معاملات بزرگ سیاسی آشتی جویانه در سطح بین المللی.
البته باید دانست که این گروهها و سازمانها که با سرمایه های ملی ایران ایجاد شده اند بخشی از اموال ملی ایران هستند و در معاملات بین المللی نباید به حراج گذاشته شوند ولی با معاملات گام به گام باید برچیده شوند و باید تناسب معقولی میان « وزن داده ها» و « وزن دست آوردها» وجود داشته باشد.

کژدم


۲ نظر:

  1. آیا منظور شمااز صفوی نوین احمدی‌نژاد و دار و دسته‌اش هست؟ چه شباهتی میان این عده و صفویان وجود دارد و شما چرا این نام را برایشان برگزیده‌اید؟
    ~~

    پاسخحذف
  2. بله؛ منظورم این دار و دسته بود. این جریان با توجه به رشد جنبش فکری « بازگشت به هویت ایرانی» تمامی تلاش خود را برای تمرکز هر چه بیشتر در ساختار اقتصادی و سپردن آن به سپاه و همسو نمودن قوهٔ مقننه با روند تمرکز سیاسی و اقتصادی متمرکز؛ بر طبل « تشیع و ایرانی بودن» کوبید که دقیقاً همان سیاست سلسلهٔ کثیف صفوی ها را دنبال مینمود.

    پاسخحذف