بخشی از سیاست خارجی یک حکومت؛ مطالعهٔ حوادث و اتفاقات سیاسی؛ اجتماعی؛ نظامی؛ نزدیک و دور شدن روابط بین المللی؛ نیروهای گوناگون سیاسی کشورها و ..... میباشد و در نهایت برآیند این بردارهای گوناگون است که سیاستهای بین المللی و منطقه ای و ... را تعیین میکنند. کاربرد دیگر اینگونه مطالعات « محاسبهٔ توازن قوا و پیدا کردن راهها و طراحی برنامه های عملی برای تاثیر گذاشتن در اتفاقات جاری و سمت و سو دادن به آنها در جهت منافع ملی » میباشد ( هرچند که توضیح این مبحث در یک جمله و پاراگراف نمی گنجد و نیاز به یک مقالهٔ بلند دارد تا تنها بتوان این مبحث را بازگشایی نمود؛ اما سعی کردم در این جملهٔ بلند به آن اشاره ای قابل فهم داشته باشم.) . لذا اگر انتظار داشته باشیم که کشوری چون آمریکا که بزرگترین قدرت اقتصادی در جهان است؛ میتواند در رابطه با اتفاقاتی که در عرصهٔ شطرنج سیاسی جهان می افتند؛ یک ناظر بی طرف باشد؛ نه تنها کودکانه بلکه بدتر از آن احمقانه است.
اکنون در سرزمین ما؛ نبردی در جریان است که در یک سوی آن «ولایت فقیه» و در سوی دیگر « صفوی نوین» صف آرایی کرده اند. اندیشه و ساز و کارهای « ولایت فقیهی ها» در طول ۳۲ سال گذشته ؛ از طرف موسسات مطالعاتی آمریکا مطالعه و کلاسه بندی شده اند. یعنی اینکه شیوه های بازی دار و دستهٔ ولایت فقیهی؛ و قانونمندیهای حاکم بر رفتار آنها شناخته شده هستند؛ لذا در هر حرکتی که آمریکا و اروپا انجام میدهند؛ حدوداً میتوانند حدث بزنند که حرکت متقابل ولی فقیه چه خواهد بود. این امر شرایط بازی را برای کشورهای غربی بسیار آسان می نماید.
آمریکاییها و اروپا میدانند که فرو ریختن هلال شیعی و تنگ تر شدن حلقهٔ محاصرهٔ تحریمها و از سوی دیگر آتش زیر خاکستر جنبش آزادیخواهی مثلثی هستند که رژیم ولایت فقیهی را به زانو در خواهد آورد و اگر ریزش بیشتر نیروهای رژیم را در اثر نبرد کنونی میان جناحها به آن اضافه کنیم «ولی فرزانه» مات خواهد شد و دیگر حرکتی برای ادامهٔ بازی نخواهد داشت. اما مسئله این است که ایرانیان برای بعد از سرنگونی رژیم اسلامی از یک و یا چند حزب توانمند سیاسی که بتواند با در نظر داشتن « منافع ملی ایران» وارد گود شده و حکومتی « قدرتمند» تشکیل دهند بی بهره اند؛ و این بزرگترین نقطهٔ مثبت از نظر کشورهای غربی میباشد. زیرا میتوانند با سرهم بندی کردن یک سری افراد و گروههای ضعیف که دلشان برای حکومت کردن غش میرود؛ با گرفتن امتیازهای کلان از آنها بتوانند با یک شامورتی بازی؛ آزادیهای فردی و اجتماعی را به جای «دموکراسی» جا بزنند و با بستن قراردادهای آنچنانی منافع ملی خود را در منطقه برای دهها سال بیمه کنند و در نتیجه خوزستان ویران شده همانگونه بماند و بلوچستان محروم نیز به همان سیاق پیشین از محرومیتهای خود لذت ببرد و کردستان نیز و ..... الی آخر.
اما « صفوی نوین» اندیشه ای ناشناخته و تعریف نشده است. شیوه های رفتاری اش کلاسه بندی نشده است و لذا حرکاتش میتواند غیر قابل پیش بینی باشد. به عنوان مثال وقتی که یک نفر را از تشکیلات دولت اخراج میکنند و چند نفر گزارشگر با عده ای از دولتمردان مصاحبه نموده و در مورد فرد اخراج شده سوال میکنند؛ جوابهای گوناگون و ضد ونقیضی میشنوند. یکی میگوید : نشنیده ام. دیگری میگوید : شایعه است. آن یکی میگوید : شاید ولی نه. این یکی میگوید: اگر دیدی به من هم بگو. و .... و بعد از چند روز میگویند که آن شخص دو ماه پیش اخراج شده بود ولی بنا به دلایلی در این مورد سکوت کردیم. لذا به نظر می آید که با گروهی از « دلقک ها » و « دروغگوها» طرف هستی. حال اگر شما خودتان ببینید که « بقال» سر کوچهٔ تان چنین جانوری است!!! جرات میکنید که حتی یک سطل ماست از او بخرید و وقتی در خانه ؛ در سطل ماست را باز کنید و ببینید که تویش نیم کیلو هم « نعل اسب کهنه» گذاشته اند و برای گرفتن پولتان باید توی راهروهای دادگاهها برای چند سال اینطرف؛ آنطرف بدوید؟ شاید خنده تان گرفته باشد ولی باور کنید که داستان به همین سادگی است و به همین خاطر است که گفته میشود : این گروه « تعریف شده» و یا « تعریف نشده» است. برای کشورهای غربی؛ قضیه از سوی دیگر هم پیچیده تر خواهد شد و آن اینکه؛ اگر « صفوی نوین» در این نبرد پیروز شده و جناح تعریف شدهٔ « ولایت فقیه» را تار و مار کند و با شعار ایران و آزادیهای فردی و اجتماعی به پیش رود؛ و در عرصهٔ بین المللی نیز به یک سری معاملات دست یازد و بخش چشمگیری از جنبش آزادیخواهی را به دنبال خود بکشاند. آنگاه کشورهای غربی باید برای سالیان سال از خیر جنبشهایی از نوع « بهار عربی» بگذرند.
نمیدانم نظر شما چیست؟ اما اگر من به جای آمریکا بودم به « ولی فقیه» رای میدادم و اگر به نوشته های چند روز اخیر رادیو فردا نگاه کنید؛ خواهید دید که از « صفوی نوین» اصلاً خوششان نمی آید.
کژدم
اکنون در سرزمین ما؛ نبردی در جریان است که در یک سوی آن «ولایت فقیه» و در سوی دیگر « صفوی نوین» صف آرایی کرده اند. اندیشه و ساز و کارهای « ولایت فقیهی ها» در طول ۳۲ سال گذشته ؛ از طرف موسسات مطالعاتی آمریکا مطالعه و کلاسه بندی شده اند. یعنی اینکه شیوه های بازی دار و دستهٔ ولایت فقیهی؛ و قانونمندیهای حاکم بر رفتار آنها شناخته شده هستند؛ لذا در هر حرکتی که آمریکا و اروپا انجام میدهند؛ حدوداً میتوانند حدث بزنند که حرکت متقابل ولی فقیه چه خواهد بود. این امر شرایط بازی را برای کشورهای غربی بسیار آسان می نماید.
آمریکاییها و اروپا میدانند که فرو ریختن هلال شیعی و تنگ تر شدن حلقهٔ محاصرهٔ تحریمها و از سوی دیگر آتش زیر خاکستر جنبش آزادیخواهی مثلثی هستند که رژیم ولایت فقیهی را به زانو در خواهد آورد و اگر ریزش بیشتر نیروهای رژیم را در اثر نبرد کنونی میان جناحها به آن اضافه کنیم «ولی فرزانه» مات خواهد شد و دیگر حرکتی برای ادامهٔ بازی نخواهد داشت. اما مسئله این است که ایرانیان برای بعد از سرنگونی رژیم اسلامی از یک و یا چند حزب توانمند سیاسی که بتواند با در نظر داشتن « منافع ملی ایران» وارد گود شده و حکومتی « قدرتمند» تشکیل دهند بی بهره اند؛ و این بزرگترین نقطهٔ مثبت از نظر کشورهای غربی میباشد. زیرا میتوانند با سرهم بندی کردن یک سری افراد و گروههای ضعیف که دلشان برای حکومت کردن غش میرود؛ با گرفتن امتیازهای کلان از آنها بتوانند با یک شامورتی بازی؛ آزادیهای فردی و اجتماعی را به جای «دموکراسی» جا بزنند و با بستن قراردادهای آنچنانی منافع ملی خود را در منطقه برای دهها سال بیمه کنند و در نتیجه خوزستان ویران شده همانگونه بماند و بلوچستان محروم نیز به همان سیاق پیشین از محرومیتهای خود لذت ببرد و کردستان نیز و ..... الی آخر.
اما « صفوی نوین» اندیشه ای ناشناخته و تعریف نشده است. شیوه های رفتاری اش کلاسه بندی نشده است و لذا حرکاتش میتواند غیر قابل پیش بینی باشد. به عنوان مثال وقتی که یک نفر را از تشکیلات دولت اخراج میکنند و چند نفر گزارشگر با عده ای از دولتمردان مصاحبه نموده و در مورد فرد اخراج شده سوال میکنند؛ جوابهای گوناگون و ضد ونقیضی میشنوند. یکی میگوید : نشنیده ام. دیگری میگوید : شایعه است. آن یکی میگوید : شاید ولی نه. این یکی میگوید: اگر دیدی به من هم بگو. و .... و بعد از چند روز میگویند که آن شخص دو ماه پیش اخراج شده بود ولی بنا به دلایلی در این مورد سکوت کردیم. لذا به نظر می آید که با گروهی از « دلقک ها » و « دروغگوها» طرف هستی. حال اگر شما خودتان ببینید که « بقال» سر کوچهٔ تان چنین جانوری است!!! جرات میکنید که حتی یک سطل ماست از او بخرید و وقتی در خانه ؛ در سطل ماست را باز کنید و ببینید که تویش نیم کیلو هم « نعل اسب کهنه» گذاشته اند و برای گرفتن پولتان باید توی راهروهای دادگاهها برای چند سال اینطرف؛ آنطرف بدوید؟ شاید خنده تان گرفته باشد ولی باور کنید که داستان به همین سادگی است و به همین خاطر است که گفته میشود : این گروه « تعریف شده» و یا « تعریف نشده» است. برای کشورهای غربی؛ قضیه از سوی دیگر هم پیچیده تر خواهد شد و آن اینکه؛ اگر « صفوی نوین» در این نبرد پیروز شده و جناح تعریف شدهٔ « ولایت فقیه» را تار و مار کند و با شعار ایران و آزادیهای فردی و اجتماعی به پیش رود؛ و در عرصهٔ بین المللی نیز به یک سری معاملات دست یازد و بخش چشمگیری از جنبش آزادیخواهی را به دنبال خود بکشاند. آنگاه کشورهای غربی باید برای سالیان سال از خیر جنبشهایی از نوع « بهار عربی» بگذرند.
نمیدانم نظر شما چیست؟ اما اگر من به جای آمریکا بودم به « ولی فقیه» رای میدادم و اگر به نوشته های چند روز اخیر رادیو فردا نگاه کنید؛ خواهید دید که از « صفوی نوین» اصلاً خوششان نمی آید.
کژدم
چی شد بعد از یکماه مارپله(ه) بازی یا بقول خودت شامورتی بازی حالا به ولی فقیح رای میدی؟ بابا دمت گرم که مارو سرکار گذاشتی.
پاسخحذفپاسخ به دوست گرامی ناشناس :
پاسخحذفاین من نیستم که به «ولی وقیح» رای میدهد؛ بلکه از نظر من این آمریکاست که در این شرایط به « ولی وقیح» رای میدهد.چونکه جناح ولی وقیح دیگر «تهی شده است» و حتی اگر« صفوی نوین» راتارومار کند؛ خود نیز اغز درون دچار ریزشهای شدید خواهد شد و با سرنگونی رژیم اسد؛ حزب الله لبنان و همسویی بسیاری از باندهای شیعهٔ عراقی را نیز از دست خواهد داد. گسترش تحریمها و اثرات شکنندهٔ آنها و پروندهٔ « ترور رفیق حریری» و کشانده شدن پای « ولی وقیح » به پرونده و دادگاه بین المللی همگی باهم باعث خواهند شد که بسیاری از سپاهیان و بسیجی ها روحیهٔ خود را کاملاً ببازند و «فدا شدن برای رهبر» مساوی با « فداشدن برای ... خر» خواهد شد. لذا با حکومتی بسیار لرزان روبرو خواهیم بود. و جنبش دموکراسی خواهی بسیار فراگیرتر از سال ۸۸ خواهد و اینجاست که رژیم ننگین اسلامی سقوط خواهد کرد. اما اگر باند « صفوی نوین» پیروز شود قضیه کاملا شکل دیگری خواهد گرفت و جنبش دموکراسی خواهی تضعیف خواهد شد. زیرا « صفوی نوین» به گونه ای دیگر بازی خواهد کرد و چه بسا تغییر قانون اساسی را به رفراندوم بگذارد و با دادن آزادیهای فردی و اجتماعی محدود؛ بخشی از جامعه را با خود همراه سازد. چه بسا اتفاقاتی بیفتد که برای جنبش دموکراسی خواهی حتی « قابل تصور» هم نباشد و همه را به تعجب وادارد. از این نظر است که آمریکا و اروپا در نبرد میان « ولی وقیح» و « صفوی نوین» در کنار « خامنه ای» می ایستند؛ زیرا باند «ولی وقیح» رفتنی است. امیدوارم که توانسته باشم توضیح دهم. به هر حال این من نیستم که به ولی وقیح و یا صفوی نوین رای میدهد.بلکه من در این تحلیل خود را به جای آمریکا میگذارم و از زبان آنها رای میدهم.
با سلام و سپاس از لطف شمادر ارائه پاسخ
پاسخحذفشما طی این مدت بگونه تبلیغ صفوی نوین مینماید و پیروزی آنان را بهتر از پیروزی ولی میدانید.
بهر حال نسل حاضر نسل مرددی است برای همین نمیتواند به نیروهای اپوزیسیون داخلی و خارجی اعتماد کند چون لیدرهای قابل اعتمادی ندارند نمونه اش هم لیدر های سبز این همه اتفاق در کنار ایران بدون تاثیر بر مردم جای تامل دارد.چرا مردم توخون هاشون خزیدن؟چرا برای حرفهای لیدرها تره خورد نمی کنند؟چرا مرگ تدریجی را بهتر از مرگ زود رس میدانند؟ هر وقت جریانهای سیاسی (بقول خودشان نخبه ها) توانستند بر سر یک منشور بتوافق برسند من و توم ما میشویم.
با سپاس از شما
من پیروزی « صفوی نوین» را تبلیغ نمیکنم. و آنها را بهتر از باند « ولایت وقیح» نمیدانم و پیروزی آنها را به نفع « جنبش آزادی خواهی» نمیدانم؛ من حتی سبز مذهبی را نیز بهتر از آنها نمیدانم. ادعای « لیدر» و یا « نخبه» بودن هم ندارم. تنها میتوانم بگویم که قصد دارم آنچه را که در طول ۳۶ سال سابقهٔ مبارزهٔ سیاسی و مطالعه؛ آنچه را که آموخته ام؛ در اختیار « مبارزان راه آزادی» بگذارم. اگر میبینید که مدتی است که در این رابطه قلم میزنم تنها به خاطر این است که این نبرد؛ آخرین نبرد درونی رژیم است و نقشی تعیین کننده در سرنوشت جنبش آزادی خواهی دارد.
پاسخحذف