۱۳۹۰ اردیبهشت ۲۶, دوشنبه

مهدی موعود (عج) و «گاوها» و سپس «بزغاله ها»


این همان ویدیوی مشهوری است که موجبات خنده های فراوانی شد. احمدی نژاد با صلابت یک «احمق تمام عیار» در بارهٔ امام زمان سخن میگوید و شنوندگان نیز مانند « گاو» مزخرفات او را می بلعند و در پایان نیز او را با شعارهایشان تشویق و تصدیق میکنند. این ویدیو مرا به یاد شوهای « مایکل جکسون » می اندازد؛ مخصوصاً زمانی که دستش را روی آلت تناسلی اش میگذارد و با یک حرکت آنرا به جلو و به طرف تماشاگران پرتاب میکند و در آن لحظه با جیغ و دادهای بیمارگونهٔ تماشاگران روبرو میشویم که نمایی از اوج «نئشهٔ عرفانی» و از خود بیخود شدن و فریاد « این نه منم؛ نه من منم» را جلوه گر میسازد. بعدها «مایکل جکسون» از محبوبیتش کاسته شد؛ زیرا میگفتند که به چند بچه تجاوز کرده است اما هنوز هم که هنوز است طرفداران زیادی دارد که اهمیت نمیدهند که او چکار کرده است و همچنان از صحنهٔ پرتاب آلت تناسلی « مایکل» نئشه میشوند.
اکنون احمدی نژاد هم تقریباً به همان سرنوشت دچار شده است؛ زیرا بخشی از طرفدارانش میگویند که به « آقا» تجاوز کرده است و دیگر از اینکه احمدی نژاد « خایه هایش» را به سوی آنها پرتاب کند لذّت نمیبرند و بیشتر مواظب خودشان هستند که مورد « تجاوز» قرار نگیرند. عده ای دیگر از هواداران نیز میگویند : نوش جان هر دوتاشان. از آن شب به بعد نیز « آقا» نمیتواند راحت بخوابد و دچار کابوس میشود.
طبق شنیده ها از منابع موثقی که خواسته اند نامشان فاش نشود؛ مصباح یزدی و تمامی امامان جمعه برای خود « کمربند عفّت» ساخته شده از فولاد سخت سفارش داده اند و شبها هم به پشت میخوابند و خود را با ملافه به تخت میبندند که خدای نکرده در حالت خواب نغلتند و کون به هوا نگردند؛ تا دچار «سیندروم خامنه ای» نشوند.

حال برویم به سراغ مسائل جدی تر.

ریشه های تاریخی مهدویت

۱- ریشهٔ ایرانی « مهدویت» به باورهای زرتشتی باز میگردد که زرتشت را « سوشیانت» مینامیدند و به آمدن « سوشیانت»های دیگر نیز باور داشتند. «سوشیانت»ها در باور زرتشتی زمانی ظهور میکنند که آیین بهی از جامعه رخت بر بسته است و « سوشیانت» برای زنده نمودن دوبارهٔ « آیین بهی» ظهور میکند و اشاره به یک شخص خاصی به عنوان « ناجی عالم بشریت» ندارد که در آخر الزمان ظهور کند. بلکه هرزمان میتواند ظهور کند و آیین بهی را جانی دوباره ببخشد و با گذشت زمان؛ اگر «آیین بهی» دچار فراموشی گردد؛ سوشیانتی دیگر ظاهر میشود. « زرتشت سپنته مه» در آیین بهی خود یک «سوشیانت» است. بر اساس اینگونه نگرش؛ « سوشیانت» هیچ سنخیتی با « مهدی» مسلمانان ندارد. آیین بهی یک دین تکفیری نیست و معنی پرستش خداوند در آیین بهی نیز از سنخی دیگر است. در آیین بهی پرستش خداوند به معنی « تلاش برای مثل او شدن»  است  و آنکس که تلاشی نمیکند پرستنده نیست. گفتار و پندار و کردار نیک سه فروزهٔ خداوند است و تا زمانی که در جامعه ماندگار است نیازی به آمدن « سوشیانت» نیست. باور به سوشیانت و آمیخته شدن آن با «ناجی» اقوام سامی موجودی رابه نام « مهدی» برساخته است.

۲- ریشهٔ « سامی» باور به «ناجی» در اندیشه های قوم یهود نیز وجود دارد اما باز هم هیچ سنخیتی با «مهدی» مسلمانان ندارد.
در آیین یهود از فروزه ای به نام « ماشی یح» که عربها آنرا « المسیح» تلفظ میکنند؛ نام برده شده است که تنها یک « فروزه» است و به کسی اطلاق میشود که از طرف پیامبران و فرمانروایان یهود با روغن گیاهی ( روغن مقدس) در ناحیهٔ سر « مسح» میگردد و به همین خاطر « مسیح» نامیده میشود و به مقام « فرمانروایی قوم یهود» میرسد ( کتاب خروج بخش سی ام آیه های ۲۲تا ۲۵) .
اما گویا بعد از دوبار فروپاشی تمدن یهود به دست برادران «آشوری»شان و سپس بوسیلهٔ امپراطوری رم؛ تعبیر و تفسیری نوین از « ماشی یح» در میان یهودیان رواج یافت که : نهایتاً روزی خداوند مردی را با دست خود « مسح» خواهد کرد و او را به فرمانروایی یهودیان بر خواهد گمارد؛ تا آنان را از این بیچارگی و اسارت و بردگی نجات دهد و تمامی « اسباط ۱۲ گانه» را گرد آورد و آنان را در سرزمینشان و فرمانروایی « متبرک و مسح شده خدایی» از خودشان به امنیت و آرامش همیشگی برساند. تا اینجا میبینیم که صحبت از نوعی فرمانروای مقتدر و عادل و شکست ناپذیر است و بازهم به مهدی مسلمانان شباهتی ندارد. اما یهودیان یک استثناء برای این « ماشی یح» قائل شدند و آن اینکه ؛ او باید از سلالهٔ « داوود» باشد. زیرا داوود نخستین و خونریزترین فرمانروای یهود بود و همچنین زنباره ترین یهودی طول تاریخ بوده است که حتی به همسر یکی از سرداران بسیار باوفایش به نام « اوریا» هم نظر داشت و برای به چنگ آوردن همسر« اوریا» ؛ او را به نبرد فرستاد و شخصی را نیز از پی او فرستاد تا او را بکشد که داستانش را میتوانید در « عهد عتیق» بخوانید. ( مانند محمد که به زن پسر خوانده اش چشم طمع داشت و توانست آن زن را از چنگ پسر خوانده اش بیرون آورده و تصاحب کند و سورهٔ مفصلی هم برای تطهیر خودش نازل کرد). این داوود بود که زمینه را برای ساختن « معبد یهود» فراهم آورد؛ ولی به خاطر « دستهای آغشته درخون» از ساختن معبد منع گردید و فرمانروای دوم یعنی « سلیمان» آن معبد را بنا نهاد و آنرا « بیت المکدّش» نام نهادند که عربها آنرا « بیت المقدس» تلفظ میکنند. اینکه شیعیان معتقدند که « مهدی» آنان باید از سلالهٔ « محمد» باشد نیز از این بخش از اندیشهٔ یهود به عاریت گرفته شده است که « ماشی یح» باید از سلالهٔ « داوود» باشد ( اولین سنخیّت).
در دورهٔ سلطهٔ امپراطوری رم بر « یهودیّه» که انتظار ظهور « ماشی یح» به اوج خود رسیده بود و هر کسی که صبح زودتر از دیگران از خواب برمیخواست خود را « ماشی یح» می انگاشت؛ ناگهان یک یهودی بسیار متعصب و صوفی مسلک پیدا شد که پدرش یوسف نجار و مادرش مریم نام داشت و ۵ یا ۶ برادر و خواهر داشت ( همگی از مریم باکره). نام او « عیسی» بود و تعابیری جدید از آیین یهود داشت که بیشتر « آن جهانی» بودند و  پیش از آنکه « نبی » شود ؛ به شغل شریف نجاری مشغول بود و برای دولت حاکم « صلیب» می ساخت تا محکومین را به آن میخکوب فرمایند. بعد از اظهار نبوت نیزهمهٔ جهانیان را حتی شیرخوارگان را « تکفیر» فرمود و تعدادی از « تکفیر شدگان» نیز او را به صلیب کشیدند. مادر و برادران و فامیلهایش هم به کمک « رشوهٔ مقدس» جسد او را از نگهبانان خریدند و به گمنامی دفن نمودند. صدها سال بعد از این واقعه انجیلها نوشته شدند و مسیح را به آسمان فرستادند و گفتند که او نمرد بلکه « غایب» شد؛بعدها نیز با الهام از اندیشه های « یونانی - رمی» که به آمدن خدایان بر روی زمین و« آمیزش جنسی» با انسانها و بوجود آمدن نسل « انسان-خدا»ها معتقد بودند؛ مسیح نیز به مقام « انسان-خدا»یی رسید ( تایتان ها و هرکول نتیجهٔ آمیزش خدایان المپ با انسانها بودند)؛ اما آخوندهای مسیحی نام « کیر خدا» را به « روح القدس » تغییر دادند. آخوندهای شیعه نیز این داستان « غیبت» را از مسیحیت من در آوردی « ارتودوکس» و « کلیسای رم» به عاریت گرفتند و به فرزند « هرگز زاده نشدهٔ» امام یازدهمشان بستند که « هیچ فرزندی نداشت».( دومین سنخیّت)
مسیحیان نخستین تنها فرقه ای از « یهودیان» بودند و مانند یهودیان زندگی میکردند و به همان رسم و رسوم بودند. اما مسیحیان ساخته شدهٔ چهار صد سال بعد از «مسیح»ی سخن میگفتند که دوباره باز خواهد گشت و همزمان با او شیطان (دجال) نیز ظاهر خواهد شد و با هم به نزاع برخواهند خواست و مسیح شیطان را شکست خواهد داد و سپس« پادشاهی خدا» را  بنا خواهد نهاد و سپس جهان نابود خواهد شد. از نظر مسیحیت؛ مسیح اگر در بار اول مردم را با آب تعمید میداد؛ اما در ظهور دوم با « آتش» تعمید خواهد داد ( تکرار سناریوی داوود) و بعد از اینکه در سایهٔ رحمت خداوندی همه سوختند و به « درک» واصل شدند؛ خیالش راحت خواهد شد که هیچ «کافر»ی بر روی زمین نمانده است.( سومین سنخیّت)
در آیین یهود در پاسخ به این سوال که : چرا «ماشی یح» ظهور نمیکند؛ آخوندهای یهود پاسخ داده اند که «ماشی یح» در یک «غار»  که در قسمتی از دالان ارتباطی « جهان خدایی» و «جهان انسانی» وجود دارد گیر افتاده است و اگر فیلمهای سه گانهٔ « ماتریکس» را دیده باشید؛ آنجایی که قهرمان داستان « نیو» در ایستگاه قطار « میان دو دنیا» گیر افتاده است اشاره به همین مطلب دارد. آخوندهای شیعه هم این داستان را کپی کرده و « غار» را به « چاه » تبدیل کرده اند.( سنخیّت چهارم). ( توضیح در بارهٔ فیلم سه گانهٔ «ماتریکس » اینکه برخلاف تصور بسیاری از بینندگان ؛ این فیلم؛ یک فیلم «علمی تخیلی - اکشن» نیست و تمامی تلاش آن برای بیان مفاهیم توراتی و انجیلی در قالب علوم کامپیوتری است و قهرمان داستان این فیلم که عده ای او را « نیو» و یا « مستر اندرسن» مینامند همان « مسیح» است که میخواهد « زایان» که همان «صهیون» است را از دست « شیطان» نجات دهد. فرد مقابل او هم همان «شیطان» است که به نبرد آخر در آخرالزمان میپردازند. البته از اندیشه های هندویی نیز در فیلم کمکهای زیادی گرفته شده است تا قرابت تفسیر «کابالا»یی تورات را با اندیشه های عرفانی هندویی نشان دهد).

ریشه های اسلامی مهدویت :

آنچه که مایهٔ تعجب است اینکه؛ با اینکه تمامی مسلمانها به موجودی با نام معنایی « مهدی» اعتقاد دارند؛ اما هیچ اشارهٔ مستقیمی در «تازینامه» به این موجود نشده است و هر چه که هست « تفاسیر آیاتی» است که به روز « قیامت» و نابودی جهان نسبت داده میشوند. حال اگر در چنین شرایطی که همهٔ جهان در حال نابودی باشد دیگر لزومی به آمدن مهدی وجود ندارد مگر آنکه برای جمع کردن استخوانهای سوختهٔ مردگان آمده باشد که دیگر نیازی به برقراری عدالت ندارند.
اهل تسنن که به ظهور مهدی معتقدند؛ آنرا نان و پنیر سفرهٔ روزانه شان قرار نمیدهند و بیشتر به عنوان یک امر حاشیه ای به آن میپردازند. اما شیعیان برای این موجودی که برای آفریدنش تکه پاره هایی از یهودیت و مسیحیت را به شکلی بیقواره به هم چسبانیده اند؛ این « بت خود ساخته» را از الله هم بیشتر ستایش میکنند.

مهدی شیعیان :

۱- مهدی شیعیان از همه جای مادرش « زاییده» شده است الّا « آنجای» مادرش و کتاب « بحار الانوار» پر است از این مزخرفات.
۲- مهدی شیعیان؛ در یک روز به اندازهٔ یک هفته و در هفته به اندازهٔ یک ماه و در یک ماه به اندازهٔ یک سال رشد میکند و وقتی میپرسند که این چگونه است ؟ مثل احمدی نژاد میگوید که « همهٔ ما امامان» اینگونه ایم!!!!؟؟؟؟ ( وضع ریاضیات مهدی شیعیان خیلی خراب است و تناسب روز و ماه و سال و هفته را قاطی میکند و به خریدارانش میگوید : سوا کردنی نیست؛ « قاطی و درهم » میفروشیم).
۳- مهدی شیعیان زمانی که ظهور میکند؛ اصلاً یادش میرود که برای برقراری « عدل» آمده است و فوری به عربستان میرود و سه خلیفه را از گورهایشان بیرون می آورد و آنها را زنده میکند و تکه پاره میکند و میسوزاند و همین کار را صد ها بار تکرار میکند.
۴- مهدی شیعیان باید از سلالهٔ « محمد» باشد و چون محمد « پسر»ی نداشت؛ بازهم به سراغ یهودیّت میروند و سلاله را از طرف « مادری» حساب میکنند و البته در رابطه با شجره نامهٔ امامان شیعه نیز از همین « کلک» استفاده شده است و در این یک مورد « یهودی ناب» هستند.
۵- مهدی شیعیان برای اینکه از هیچکس عقب نماند؛ مانند مسیح در زمان زاییده شدن از « ران» مادر لب به سخن میگشاید و سپس به چاه میرود و همانجا میماند و هر از گاهی هم برای شرکت در انتخابات از چاه بیرون می آید؛ خلاصه یک « آچار فرانسهٔ» نادیدنی است ( چیزی مثل الله؛ شاید هم قدرتمند تر و بیمارتر؟! زیرا به مرده ها هم رحم نمیکند).
۶- مهدی شیعیان چندین بار عملا به درد خورده است : بار اول به درد « نایب اول» خورد که تحت نام او « اموال حسن عسگری» را بالا بکشد و دست خواهر و برادر حسن عسگری را از اموال به جا مانده از او کوتاه کند. جعفر برادر حسن عسگری گفت که برادرش عقیم بوده است و زمانی که مردم به ستوه آمدند و خواستند مهدی را ببینند نایبش مثل احمدی نژاد گفت : « نمیدانم حضرت کجا رفت؟ احتمالاً غایب شده است»).
مهدی شیعیان در بار دوم به درد سلسلهٔ « صفوی» خورده است و شاه اسماعیل صفوی که همان مهدی موعود بود « سنّی کشی» را رواج داد و همه را « شیعه» گردانید.
بار سوم هم به درد همین دار و دسته های کثیف جمهوری ننگین اسلامی خورده است تا در سایهٔ رحمت ایشان ؛ میلیارد میلیارد هورت بکشند.

نتیجه :

 آیا این موجود به درد ماهم میخورد یانه؟ اگر به درد ما خورد ؛ دیگر زیاد به آنچه که در بالا نوشته ام  فکر نکنید و اصلاً ریشه یابی را ول کنید و به « مهدی کاربردی»  بچسبید.

مهدی کاربردی و « راهبردی» :

۱- زمانی که مهدی ظهور میکند؛ همهٔ فقها باید بروند « غاز» بچرانند؛ چونکه مهدی شیعیان « سرّ اعظم کائنات» و « قرآن ناطق» و « سرور و راز هستی» است. یعنی : آخوند ... بی آخوند.

نتیجهٔ کاربردی :

اگر هر مادرقحبه ای را از هر کجا « علم» کنند و بگویند این مهدی است؛ باید بپذیریم و زیر سایهٔ مبارکش تمامی آخوندهای لواط کار را به خاطر اینکه « عمامه» هایشان را بر زمین نگذاشته اند به درک بفرستیم و به سفید و سیاه و خاکستری اش رحم نکنیم تا دل « حضرت سرّ اعظم» و « راز خلقت» را شاد کنیم  و در زیر سایهٔ مبارکش به بهشت « ایران» داخل شویم.

پایان کلام : یکبار دیگر فیلم بالا را نگاه کنید و راز این جمله را دریابید که احمدی نژاد گفت : اینهایی که ادعای روشنفکری میکنند و مهدی را قبول ندارند..... اندازهٔ بزغاله هم نمیفهمند.....
آیا حالا میتوانید بفهمید که پذیرفتن ظهور مهدی چه فوایدی میتواند داشته باشد؟ آیا میتوانید تصور کنید که مطرح کردن ظهور مهدی؛  از طرف « صفوی نوین» ؛ چه هدفی را دنبال میکند؟ آیا میتوانید تصور کنید که میتوان با کمک « مهدی (عج)» ؛ سر شارلاتانهایی که او را آفریده اند را به گور سپرد؟

اگر فهمیده اید؛ پیروز باشید

کژدم 

 

۴ نظر:

  1. خیلی پستی /بیشرف با اعتقادات مردم بازی نکن / حرامزاده

    پاسخحذف
  2. پاسخ به ناشناس:
    اکثر آدمها فکر میکنند خوشگل و خوش تیپ هستند ولی وقتی جلو آینه می ایستند تازه میفهمند که چه خبر است. و گاهی آینه را میشکنند که چرا آن چهرهٔ زشت را « زیبا» نشان نداد.

    پاسخحذف
  3. خیلی جالب بود ممنون.

    پاسخحذف