سناریوی درهم برهم و مسخره ای که توسط وزارت اطلاعات نوشته شده و سپس به یک فیلم « شبه مستند» تبدیل گردیده بود؛ اهدافی را دنبال میکند که اساساً مربوط به « سبز مذهبی» خارج از کشور نمیشود و هدفش تلقینات مضاعف بر ذهن «خرفت» بسیجی های «نئاندرتال» است تا آنها را برای رویارویی با « فتنهٔ دوم» آماده کند که همان « صفوی نوین» است. این فیلم زمانی پخش میشود که طرفداران « ولایت فقیه» میگویند که هزاران سند خیانت بر علیه « صفوی نوین» دارند. این فیلم زمانی پخش میشود که گروه « عمّاریّون» به ریاست الله کرم ( رهبر استشهادیون قلابی) برای معرفی حتی یک کتاب به دانشگاه امام صادق راه داده نمیشوند ( اینجا ). این فیلم زمانی به نمایش در آمده است که « پاسدار سعید قاسمی» میگوید : خط سوراخ است؛ مارادونا را ول کن... غضنفر رو بچسب که داره به خودمون گل میزنه. این فیلم میخواهد بگوید که همانطور که جنبش مردمی؛ از طرف « آمریکا و اسرائیل» تغذیه میشد؛ « صفوی نوین» هم دُمش به آمریکا و اسرائیل بند است. مگر یک بسیجی « نئاندرتال» چقدر به دلیل و سند و برهان نیاز دارد تا چیزی را باور کند؟ آنکه از پهن شتر عایشه بوی بهشت به مشامش میرسد؛ مگر اصلاً می اندیشد؟ پس زیاد در پی ضعیف و درهم برهم بودن سناریو و ضعف فیلمسازی و صدای نخراشیدهٔ گوینده نباشید ( همان چیزی که گویا تمامی ذهن جامعه شناس و تحلیلگر بزرگ « مجید محمدی» را در رادیو فردا اشغال کرده است اینجا .) مسئله این است که اگر چند گونی « تپاله» هم جلوی «نئاندرتالها» بگذارید میتواند آنها را سیر کند و طعم و بوی « نان شیرمال» بدهد. دوستان گرامی؛ این فیلم هر چند که « سبزهای اینوری» و « سبزهای آنوری» را تمسخر میکند و میخواهد « ولی وقیح فرزانه»؛ که اخیراً از طرحهای استراتژیک وزارت اطلاعات تمجید کرد را دارندهٔ اشراف بر کائنات نشان دهد و اینکه چقدر قدرتمند هستند در حالی که از ترس فروپاشی حکومت اسد اسهال گرفته اند و از طرف دیگر هم « زگیل پینه بستهٔ صفوی نوین» درٍ « کونشان» سبز شده است که درد را دوچندان ساخته است؛ لذا سبز مذهبی این داستان را زیاد به دل نگیرند بهتر است زیرا مردم ایران بعد از انقراض نسل « انسانهای نئاندرتال» به « انسان غار نشین کرومانیون» که تا چندی پیش ( دو دههٔ پیش) خود از جنس نئاندرتالها بودند؛ نیازی نخواهد داشت و « سبز مذهبی» مرده است.
امّا این داستان آب به لانهٔ مورچه ها انداخته است. اکنون بسیاری از طرفذاران « انقلاب بدون خشونت» که هنوز هم در « غار» اندیشه های شبه سیاسی زندگی میکنند؛ از تحقیری که شده اند ناراحت هستند. من میگویم : نوش جانشان و گوارای وجودشان.
اما نوری زادهٔ قهرمان که معشوق دلربای سبزهای مذهبی است؛ بر خلاف عاشقانش به همه چیز به عنوان « نون دونی» نگاه میکند و اگر حالا ناراحت شده است؛ به خاطر این است که وقتی جلو آینه می ایستد؛ خودش را « گاو » میبیند. به این دوفیلم نگاه گنید تا به تحلیل گفته ها برسیم.
در این ویدیو نوری زاده « تحلیلگر سیاسی و کارشناس مسايل خاورمیانه ؟؟؟!!!» میگوید :
۱- مدحی انبار اطلاعات است.
۲- اصالت اسناد مدحی از طرف مراجع معتبر اثبات شده است.
بقیّهٔ حرفهای نوری زاده هم شرّ و ور است و تنها قصدش این است که برای برنامه ها و تحلیل؟؟!! های خودش مشتری پیدا کند و از موسّسات « حراج دموکراسی مجانی» هم برای ادامهٔ کارش کمکهای ناچیزی دریافت نماید.
فیلم دوّم نشان میدهد که ایشان دچار «ورم معدهّ شدید» شده اند و به ۷۰ تا ۹۵ قرص در روز نیاز دارند تا جلو اسهال و استفراغشان را بگیرد؛ ولی با تمامی « رقاصیها» و « شعبده بازیهای ژورنالیستی» نمیتواند این گندی را که بالا آورده است؛ پاک کند. نوری زادهٔ قهرمان این مسائل اصلی را در فیلمی که خودش سناریو و کارگردانی و بازیگری آنرا به عهده دارد؛ بیان کرده است :
۱- برنامه های ایشان با « سردار مدحی» چند هفته ای موجبات سرگرمی مردم را فراهم کرده است. نتیجه اینکه :
الف : برنامه ها و تحلیلهای ایشان فقط جنبهٔ سرگرمی شبه سیاسی دارد.
ب : برنامه ها و تحلیلهای ایشان در جهت تولید « پهن سیاسی» برای « انسانهای کرومانیون» میباشد تا همچنان در محیطی آکنده از بوی بهشت زندگی کنند.
پ : برنامه ها و تحلیلهای ایشان برای خاک پاشیدن و منحرف کردن جنبش دموکراسی خواهی؛ به سمت بی عملی و یا حرکتهای غیر موثر است.
۲- هشدار امیر فرشاد ابراهیمی و بی اعتنایی نوری زاده به این هشدارها؛ چونکه بین این دو نفر درگیری وجود داشت.
تا آنجایی که من به یاد می آورم آقای فرشاد ابراهیمی؛ نخست این فرد را یک سرهنگ سپاه معرفی کرده بود که جانباز شیمیایی بوده و به ترکیه پناهنده شده و با آه و ناله های بسیجی وار مختص خودش مدحی را قربانی باندهای مافیایی قلمداد نموده بود که از ایران فرار کرده و میخواهد پناهنده شود و جانش از طرف نیروهای امنیتی رژیم در خطر است؛ و تصویری هم از مدحی در وبلاگ « گفتنی ها» گذاشته بودند که القاء میکرد که مدحی در ترکیه است و تحت مداوا قرار دارد و آن تصویر دقیقاً همین تصویری است که در وبسایت « دویچه وله» موجود است ( اینجا ) ؛ اما بدون افراد دور و بری اش که از مقامات هستند. بعدها امیر فرشاد ابراهیمی آن تصویر را برداشت و داستان را هم عوض کرد. اکنون زمانی که به ماجرا نگاه میکنیم میفهمیم که آن تصویر و آن جنگ و دعواها میان مدحی و امیر فرشاد هم ساختگی بوده اند و اساساً قرار نبوده است که این فرد ( مدحی) در ترکیه سبز شود و اگر هم اول قرار بوده است؛ بعداً سناریو عوض شده است و مدحی از تایلند سر در آورده است و اینبار نه بر روی تخت بیمارستان؛ بلکه به عنوان « جواهر فروش» در یک دفتری که در بانکوک است. بعد ها فرشاد ابراهیمی عکسهای گوناگونی را از این فرد منتشر کرد که در حال ملاقاتهای سری است و بعضی از چهره ها را هم خط خطی میکرد ( مثلاً به دلایل امنیتی) که دیده نشوند.
نتیجه اینکه : امیر فرشاد ابراهیمی و نوری زاده از همان ابتدا؛ از جریان آمدن مدحی خبر داشته اند و نقش فرشاد ابراهیمی؛ پاس دادن این فرد به نوری زاده و نقش نوری زاده تلاش برای فرو کردن این شخص به درون جنبش بوده است. فرشاد ابراهیمی با هشدارهای قلّابی به نوری زاده؛ ردّ پای خود را پاک کرده است و همانطوری که نوری زاده میگوید؛ چندین بار تلاش کرده است که مدحی را به صدای آمریکا فرو کند؛ تلاش کرده است که برایش « دعوت کننده» فراهم نماید که با دعوتنامهٔ آنها بتواند « ویزا» بگیرد که به هر حال نشده است. و سپس با اینکه فرشاد ابراهیمی با مدحی جنگ ودعوا میکرد وارد میدان میشود و برای مدحی دو ویزا یکی آلمان و دیگری اطریش میگیرد ( دولت اطریش همیشه با رژیم اسلامی ایران روابط تنگاتنگ اطلاعاتی و امنیتی داشته است و ترور زنده یاد دکتر قاسملو یکی از نکات بارز این همکاریهای دوجانبه میباشد و دولت آلمان هم دست کمی از اطریش ندارد). به هر حال تلاشهای چهار جانبهٔ وزارت اطلاعات و فرشاد ابراهیمی و نوری زاده و مدحی به ثمر مینشیند و مدحی میتواند خود را « فرو » کند البته باید از زحمات پس مانده های « حزب توده» هم که در پیک نت لانه کرده اند نیز باید تشکر کرد. مدحی بعد از « فرو » شدن و ملاقات با یک عدّه بی پشم و پیل؛ به این نتیجه میرسد که آنچه که در خارج از کشور به نام اپوزیسیون نامیده میشود؛ ارزش اینهمه تلاش نداشته است و بعد از اینکه رژیم توانست جنبش را سرکوب سازد. ماموریت مدحی هم به پایان رسیده و به ایران باز میگردد. همچنین این ماجرا با گفته های چند ماه پیش « مصلحی» وزیر اطلاعات رژیم نیز که گفته بود « نیروهای اطلاعاتی ایران توانسته اند در عمق موساد و سیا نفوذ کنند» نیز بی ارتباط نیست. وزارت اطلاعات هم بعد از بازگشت مدحی؛ مینشینند و آشی را میپزند که از طریق تلویزیون میان نئاندرتالها پخش شد.
۳- نوری زاده در فیلم اول میگوید که « اصالت » اسناد کاملاً تایید شده اند و او هم بچه نیست که فریب بخورد. اما در فیلم دوم (دفاعیات) خود میگوید که از هر ۲۰۰ سند؛ ۱۹۵ تایش قلابی بوده است و ایشان از اول میدانسته اند.
نتیجه اینکه : نوری زاده هم در آن زمان و هم این زمان تنها قصدش « خاک پاشیدن به چشم مردم » است و الّا چگونه میشود که اسناد تایید شده یکدفعه بعد از پخش یک فیلم ناگهان همه شان « قلابی» شوند و اگر تا دیروز هم میدانستند که این اسناد قلّابی است؛ چرا اعلام نکردند؟
۴- نوریزاده میگوید که بعد از اینکه فهمید مدحی چیزی در چنته ندارد و دروغ میگوید؛ دیگر رابطه اش را قطع نمود.
اما من میگویم که نه خیر؛ نقش فرشاد ابراهیمی پاس دادن این آدم به نوری زاده بود و بعد از آن خود را کنار کشید و ردّ پاهایش را پاک نمود. و سپس نوریزاده که نقشش فرو کردن مدحی به درون تشکلهای آزادیخواه در اروپا و آمریکا بود؛ بعد از فرو کردن مدحی خودش را کنار کشید. نوریزاده در فرو کردن « محمد رضا صادق نیا» برای ترور آقای « جمشید شارمهد» هم نقش داشت. از نظر من نوری زاده فردی خود فروخته است که حیطهٔ عملیاتی اش را اینگونه تعریف کرده اند. نوری زاده پل گذر وزارت اطلاعات است. این یک هشدار جدی است.
۵- نوری زاده میگوید که : هر وقت هم که به مدحی زنگ میزده است؛ در غیاب ایشان؛ یک فرد دیگری که یک شاگرد کبابی بود؛ گوشی را بر میداشت. اما بعد از چند دقیقه که سرش گرم میشود؛ میگوید که یک بار هم زنگ زده است و در غیاب مدحی با پسر کوچک مدحی صحبت کرده است در حالی که در دو جملهٔ پیشتر میگوید که همسر و دختر مدحی در ایران و تحت فشار بودند ؟؟؟!!
یعنی اینکه در بهترین حالت باید بگوییم که مدحی دختر و همسرش را در ایران گذاشته بود و پسر کوچکش را با آن تن نزار که روزی ۹۵ قرص میخورد و یک پایش همیشه در بیمارستان بود؛ درپیش خودش در بانکوک نگه میداشت!!! آیا شما باور میکنید؟ اگر باور نمیکنید پس این حرفها برای چیست؟ چه معنی برای شما دارد؟ برای من معنی اش این است که مدحی به ایران رفت و آمد داشته است و نوری زاده هم با او در ایران تماس داشته است و به همین دلیل توانسته است با پسر مدحی هم صحبت کند.
نوری زاده سخنانش را با شعارهایی از نوع شعارهایی که « نئاندرتالها» در بیت رهبری برای اعلام وفاداری سرمیدهند( البته از نوع سبز آن) پایان میدهد.
امیر فرشاد ابراهیمی و نوری زاده نه تنها بخشی از سناریو بوده اند بلکه هر دو نفرشان به نقش خود واقف بوده اند و اکنون این به عهدهٔ شماست که « سر مار » را به سنگ بکوبید و یا نه؟ البته منظورم از شما؛ « کرومانیون های سبز مذهبی» نیستند؛ بلکه آزادیخواهان واقعی را خطاب میکنم.
کژدم
سلام تقریبا دو ماهی هست که از طریق سایت دیگربان با وبلاگ شما اشناشدم نوع تحلیل هانون جالبه گرچه به نظرم درباره قدرت نظامی صفوی نوین اغراق میکنید به هر حال من واسه این مزاحم شدم که بگم واژه نئاتدرنال واقعا بامزه بود فکر کنم دو سه دقیقه خندیدم مدتها بود این قدر نخندیده بودم بابتش ممنون
پاسخحذفکژدم گرامی عالی بود. این آقای بیشتر می خوام که واقعا پُر رو تشریف دارند.
پاسخحذف