۱۳۹۰ خرداد ۱۸, چهارشنبه

چه چیزهایی را فروخته اند که اینچنین « دلربا» شده اند؟ ( بخش دوم)

گویا بخش نخست به مذاق عدّه ای خوش نیامد!؟ اما چاره ای نیست؛ باید ادامه دهم. چون همینطوری و با رمل و اسطرلاب و استخاره و شیر یاخط ؛ این بحث را شروع نکرده ام.
زمانی که به افکار عمومی آزادیخواهان مراجعه میکنی و می پرسی : نظرت در رابطه با « حزب الله لبنان» و « حماس» چیست؟ به سادگی و به درستی پاسخ میدهند که این دو گروه « تروریست» هستند. وقتی بپرسی که « هوگو چاوز» چی؟ پاسخ این است که مرد مخبّط پوپولیست است. مسئله این است که بازهم درست میگویند. سوال سوم این است که اگر جمهوری اسلامی سرنگون شد و یک حکومت دموکراتیک به جای آن نشست؛ با این گروهها و افرادی مثل هوگو چاوز چکار باید بکند؟ پاسخی که داده میشود این است : ایران در طول تاریخ به عنوان یک کشور پیام آور صلح و دوستی بوده است و طبیعتاً ما باید با اینگونه اراذل و اوباش قطع رابطه کنیم تا نه تنها منطقه روی آرامش ببیند؛ بلکه آن چهرهٔ تروریستی که جمهوری اسلامی در طی این ۳۲ سال از ایران و ایرانیان به جهانیان عرضه کرده است نیز از ذهنها پاک شود و ایرانیان بار دیگر بتوانند سربلند و سر افراز در مجامع بین المللی ظاهر بشوند و دیگر مورد تمسخر و تحقیر وتهمتهای تروریستی قرار نگیرند. ظاهراً زیباست؛ امّا زیبائیش مانند طاووس؛ زمانی که پای زشتش هویدا شود زیر علامت سوال میرود. این زشتی و فریبی که در لابلای این گفته های طوطی وار نهفته است چیست؟ پاسخ این است که میخواهند این حقیقت را پنهان کنند که : هیچ کشوری که داعیهٔ استقلال دارد نمیتواند بدون « حوزه های نفوذ» باشد. حوزه های نفوذ یک کشور؛ مرزها و دژهای « برون مرزی» آن کشور هستند. از دست دادن حوزه های نفوذ؛ تنها از دست دادن آنها نیست؛ بلکه به دشمن سپردن آنهاست. و نهایت قصّه این خواهد شد که : کشوری که حوزه های نفوذ خود را از دست بدهد؛ خود به حوزهٔ نفوذ تبدیل میشود. این آن زهری است که رضا «ناپهلوی» ها و پان ایرانیست های بی پشم و پیل و « ما هستیم» ها و « خود رها گردان» ها و سبزهای « اینوری و آنوری» همچون مخملبافها و سازگارا هاست که با گفته هایی چون « دموکراسی برای ایران صلح برای جهان» میخواهند به مغز آزادیخواهان فرو کنند. این اندیشه نه « اوج» ایران؛ بلکه فرود ماست.
آنهایی که از کورش چهره ای « صلح دوست» ارائه میدهند؛ « سپاه جاویدان» را کتمان میکنند که تنها ۵۰ هزار تن از آن دلاوران در مصر در زیر توفان شن کشته شدند. آیا این ۵۰ هزار نفر برای گردشهای توریستی به مصر رفته بودند؟ یا برای گسترش حوزهٔ نفوذ ایران؟ آیا زمانی که از آزاد کردن یهودیان از زیر یوغ بردگی « بابل» سخن میرانند؛ فراموش میکنند که اینهمه برای این بود که ایران حوزهٔ نفوذ خود را نه تنها به خاک « بابل» گسترش داد بلکه قوم یهود نیز به بخشی از حوزهٔ نفوذ ایران در آمد و اگر میبینید که در کتاب مقدس قوم یهود نام کورش و داریوش در حدّ پیامبران ذکر شده است ؛ نه به این خاطر است که این دو پادشاه فرستادهٔ « یهوه» بوده اند؛ بلکه به معنی نفوذ معنوی پادشاهان ایران در رقم زدن بخشی از تاریخ آنها بوده است. کورش در بستر بیماری از جهان نرفت؛ بلکه در میدان جنگ کشته شد. اینکه فکر کنیم؛ بدون داشتن حوزه های نفوذ میتوانیم « ایرانی قدرتمند و ثروتمند» داشته باشیم؛ تنها تلقینات اهریمنی هستند. اینکه آرزویمان این باشد که مثل « کرهٔ جنوبی» بشویم؛ فاتحهٔ این سرزمین از همین اکنون خوانده شده است. زیرا « کرهٔ جنوبی» خود « حوزهٔ نفوذ آمریکا» است.
« هلال شیعی» حوزهٔ نفوذ حکومت اسلامی حاکم بر ایران است و آنرا یک شبه نساخته است. میلیاردها دلار و تلاشهای بی وقفهٔ سپاه قدس و وزارت اطلاعات؛ چنین « دژی» را ساخته است. ایراد اساسی این « دژ» در این است که فقط « دژ نظامی» است و بسیار « هزینه بر» است و مانند کودکی عجیب الخلقه ای است که هر چه بزرگتر میشود؛ نه تنها روی پای خود نمی ایستد؛ بلکه به « شیر» بیشتری نیاز دارد. « هلال شیعی» بر اساس استخدام « مزدوران» ساخته شده است. اگر این دژ را با حوزه های نفوذ آمریکا مقایسه کنید؛ خواهید دید که ساختن چنین دژی چقدر حماقت میخواهد. دژ « هلال شیعی» بدون آنکه حتی با یک برخورد نظامی روبرو شود؛ در حال فروپاشی است. سربازان حماس و حزب الله لبنان بخش بزرگی از توان مالی ایران را به هدر میدهند و هرچه فربه تر میشوند غذای بیشتری میخواهند. و این ؛ دقیقاً آن اشتباه استراتژیکی است که تنها احمقهایی مانند خمینی و خامنه ای میتوانند دچارش شوند.
اولین اصل « هنر جنگیدن» محاسبهٔ توان مالی برای ساختن « لشکر» است. آن سرداری که این را نفهمد؛ سرزمینش را به باد میدهد. اگر انجمن پادشاهی ایران؛ از فروپاشی دژ « هلال شیعی» استقبال میکند؛ نه به این دلیل است که اساساً به « حوزهٔ نفوذ» اعتقادی نداشته باشد. بلکه در این راستا است که اولاً این دژ؛ دژ دشمنان ایران است. ثانیاً از نظر تکنیکی؛ چنین دژی به غیر از هزینه های کلان و عدم سود دهی؛ هیچ ارزش استراتژیکی را در خود حمل نمیکند.
امّا دشمنان « بوقلمون صفت» ایران که خود را در زیر کلمات و جملات شاعرانه و بی محتوای « صلح دوستی» و « عدم خشونت» پنهان میکنند. در زیر سایهٔ محکوم کردن « تروریسم»؛ اندیشهٔ  داشتن« حوزهٔ نفوذ» را به بیگانگان فروخته اند؛ و دقیقاً به همین خاطر است که جل و پلاسشان در رسانه های اروپایی و آمریکایی به طور دائمی پهن است؛ و کمکهای مالی « بنیادهای گوناگون دفاع از دموکراسی» و امثالهم؛ به جیبهای گشادشان سرازیر میشود.
حال سوال این است؛ که اگر نظریّهٔ داشتن « حوزه های نفوذ» درست است؟ که هست. به نظر شما در ایران فردا چه باید کرد؟

پاینده ایران؛برقرارباد آیین ریشه ای؛ کوبنده تندر

کژدم 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر